سلام و ادب،
!That was a total relief
تا قبل خوندن این مقاله فکر میکردم من مشکلی دارم ! که نمیتونم رمان های پر اسم رو بخونم و لذت ببرم… حتی شاید بشه گفت بنده ظرف اسمی ذهنم برای رمان خوندن 5-7 اسم هست نهااایتا! بیشتر از اون کلا داستان از دستم در میره… تازه فکر کنم زیاد گفتم همینشم!
شاید برای همین بوده که کتب زرد انگیزشی بیشتر خوندم تا الان، و از رمان هم فراری بودم!… جدیدا آثار آلن دوباتن (اضطراب وضعیت) رو میخونم نه انگیزشی زرد هست و نه رمان فلسفی پر اسم، پر اسم هست ولی اینکه لازم نیست حفظ کنیم اسما رو خودش روان میکنه فرایند مطالعه ام رو…
سلام و ادب، خیلی جالب بود…
کرونا خوب نعمتی بود برای یک قدم پیش رفتن در الکترونیکی تر کردن مدارس و استفاده از اپ های مخصوص… یک خاطره از ترم یک دانشگاه بگم مربوط هست به این مقاله: جزو اولین دروس پدرمادر داری که باید پاس میکردیم درس استاتیک بود، من هم به عادت همیشگی ام در خرید کتب کمک درسی دبیرستانم رفتم انقلاب و شروع کردم به گشتن مغازه ها… آقا کتاب خوب استاتیک که درسنامه خوب و راه حل های شسته رفته داشته باشه چی دارید؟! – توی ذهنم دنبال یه چیزی تو مایه کتاب های کمک درسی گاج بودم برای درس استاتیک! – نبود! (هرچند سال بعدش گاج هم استاتیک چاپ کرد که بسیار برام عجیب بود!)… خلاصه اینکه با ده پاس کردم استاتیک رو، هر سوالی توی امتحان اومده بود چپ و راست لنگر میگرفتم! فقط فرمول و مفهوم لنگر گرفتن رو یادگرفته بودم!! اگر گاج میبود نمره بالایی میگرفتم احتمالا! هرچند هیچ تفاوتی/اهمیتی هم برایم ندارد الان.
کتاب قوی سیاه از آن کتاب هایی هست که هنوز فرصت/جرات/همت نکردم برم سراغش! و کنجکاوم ببینم در این مقاله با چه چیز هایی روبرو میشم… همزمان با خواندن متن این پست، میام و این کامنت را تکمیل میکنم و بعد انتشار را میزنم…
۱- دانشمندان و هنرمندان، فهمیدند که نمیدانند:
.We never get it, we are always getting it
.Those who know the most are the most teachable ones yet
۲- بزرگجثهای که فکر میکرد قوی است تا اینکه باشگاه رفت:
خیلی جالب بود، پوست عاطفی، روح درست کاری، روح سخت کوشی و تنبلی!
دوست نداشتم مطالب تحت این تیتر تموم بشه، مرتب اسکرول میکردم میرفتم پایین ببینم چقدر از این تیتر باقی مونده… عالی بود.. یادمه دکتر شاه حسینی(موسسه زبان ملل) در مورد همین توهم دانایی صحبت میکرد:
فکر میکنی خیلی بلدی، تا اینکه میای میشینی پهلو یک نفر دیگه هم صنف خودت، یکمی که حرف میزنه میبینی بابا این چقدر بلدههههههه!
راستی فکر میکنم این اخلاق پسندیده و خوب شما با عنوان «روی کار های کوچیک خودمون اسم های بزرگ نگذاریم» هم میتونه خیلی مربوط و در هم تنیده باشه محتوای این تیتر…
۳- قوی سیاه برای اونا، نخود سیاه هم برای ما:
دلیل شیطانی در نظر رسیدن قو های سیاه رو از ویکی پدیا خونم جالب بود اصلا به قیافشون نمیاد! بگذریم!.. در مورد دانستنِ ندانستن ها کوین ترودو جالب میگه… چهار مرحله یادگیری رو اینطور دسته بندی کرده که بنظرم تمام انواع دسته بندی های دیگه ی بزرگان رو در بر میگیره… اوه الان سرچ کردم فهمیدم این رو اصلا کوین ترودو نگفته و در سال 1969 یک بنده خدای دیگه ای ثبتش کرده… جالبه دارم به این فکر میکنم که از این به بعد سعی کنم از ریشه ها و مراجع اصلی کتاب بخونم تا از جوجه نویسنده ها…بگذریم، چهار مرحله اینهان:
که مرحله اول، همان حالت ۲ قسمت ب نظریه شماست به گمانم.
و مرحله دوم، همان حالت ۲ قسمت الف از نظریه شماست به گمانم!
۴- فهم ندانستن در یک حوزه، لزوما ربطی به دانستن در آن حوزه ندارد:
کتاب های مانده در قفسه کتابخانه ات را بخوان لامصب!( خطاب به خودم)
چون در حوزه رنگ سفید بوده اند که خریدی شان!
۵- مجهولات و مسائل، زیبا و زشت دارند:
مراقب سوالات ات باش(خطاب به خودم)
میگن مراقب آرزو هات باش یهویی دیدی بهشون رسیدی!
(… you might just get it …)
اینجا میشه گفت مراقب سوالاتت باش یهویی دیدی به جوابشون رسیدی!
این پست سپاس فراوان آقای مدنی عزیز بسیار با حوصله نوشته شده بود خیلی لذت برم(این نوع لذت را دیگر فکر نکنم مکارم حرام کرده باشد!)…
منم همیشه برام سوال بوده که چرا یسریا همش فیلم بازی میکنن و خیلی قشنگ اون چیزی که هستنو به تصویر نمیکشن.حاضرن خودشونو تو بدبختی غوطه ور کنن تا یه وقت خدایی نکرده فلانی یهو یکاری ازشون نخواد.همش خلاصه میشه تو زندگی کردن برای دیگران.
سلام و ادب
در مورد برداشت هايي که از متن کردم کمي مينويسم…
۱- در مورد امتحان takehome یا خونهبِبَر:
توانايي مديريت بحران را ميشود به عنوان يک فانوس دريايي که مسير حرکت را به ما نشان دهد در نظر گرفت.
و در جهت آن، آپشن هاي خود را هر چه بيشتر تقويت کنيم و عميق شويم در امور مهم( فني، جامعه شناسي و …)
۲- در مورد آیا دوره قهرمانهای حافظه به پایان رسیده؟
سخنراني هاي تد معرفي شده و اون سينمايي رو نديدم هنوز، خواهم ديد… دارم فکر ميکنم بين اون همه آدمي که نابود شدند در اون سونامي چند ده نفر يا چندصد نفر آدم خيلي باسواد( ِ عمومي بالا) بودند ولي مردند!؟ حالا به هر دليلي، يا خواب بودند يا دقت نداشتند يا به هر دليلي دست روزگار ميخواست جون اونهارو بگيره… و اين دختره بچه به جز اين داده اطلاعاتي در مورد دريا و سوونامي، ديگه چيا بلده؟! آيا به کارش مياد بلد بودنشون… آيا يادگيري همه چيز مساوي نيست با يادگيري هيچ چيز! ( کار عميق)… يا شايد هم تنها چيزي که تمام اين تناقضات من رو حل ميکنه تجربه و کار زيادتر و زمان هست…
۳- در مورد شناخت و محک متخصص:
فکر ميکنم ژن خوب داشتن اينجا هم ميتواند به داد آدم برسد!
کسي که ژن خوب دارد(با توجه به تعريف ژن خوب در مقالات ديگر همين سايت)، دسترسي و شناخت اش از متخصصين بهتر است… کمتر گول ميخورد…
براي افراد عادي تر اما، قضيه بنظرم شبيه است به ادوردز گوگل! شما بايد انقدر کلمات کليدي که لازم داري را پول بدهي بابتش به گوگل که کم کم گوگل از شما بابت هر کلمه پول کمتري بگيرد، بابت هر کليک ارزان تر تمام شود! يعني فقط بايد انقدر مشاوره بگيري تا مشاوره هاي بعدي برايت کمتر گران تمام شوند! و در اين مسير ژن ات آرام آرام با کيفيت تر هم ميشود! ( اي کاش که بشود!)…مثال هاي داخل متن جالب بود برام- مثال خرابي 10 هزار تومني شمع ماشين و غيره… .
استاد درس مقاومت مصالح مان (آقاي اسکويي) ميگفت:
آره ديگه، اگر بلد نباشي قورباغه را رنگ ميکنند به جاي ژيان بهت ميفروشند!!!
حالا ميفهمم چرا وقتي براي رسانه و تلويزيون و سرچ سوشال مديا( اکسپلور اينستاگرام و غيره…) و اصلا خود اينستاگرام و کار هاي سطحي نبايد گذاشت! انقدر «شناختِ حضورِ» يک مشکل پختگي و دانش ميخواد که وقت براي کار هاي سطحي نداريم به عنوان يک انسان…(نبايد داشته باشيم)
سلام و ادب.
«کارتکرواسي» اولين مفهوم جالبي بود که در اين سايت باهاش آشنا شدم، بعدش مفهوم «بارخورد»!
توي اين پست هم
با 3 تا مفهوم جديد روبرو ميشيم که به عنوان فرض اوليه براي مطالعه و فهم بقيه مقالات سايت دانستنش اهميت داره… سعي ميکنم بلند بلند 3 تاش رو خلاصه کنم براي خودم!:
۱-خلاصه ي بی گدار به آب زدن:
اگر عزت نفس داري يا ميخواهي تقويتش کني، هميشه از روي کاغذ و علمي پيش برو.( خطاب به خودم)
۲- خلاصه ي جادوگر و قضاوت آتش:
وقتي خودت خودت را تاييد ميکني خيلي ذوق نکن!.. سعي کن کسي را داشته باشي(منتور) يا در فرآيند هايي خودت را بيندازي(!) که اوتوماتيک اصلاح شوي، پيرايش شوي..
۳- خلاصه ي جارچی و کلاهبردار:
زر نزن! (خطاب به خودم!) …
«داستان خیلی از ما شبیه آن جارچی است، دانشی را میدانیم، هر روز آن را در میان مردم فریاد میزنیم. اما به آن عمل نمیکنیم.»
پاراگراف اول رو که خوندم وقتي به اين رسيدم يخ کردم:
«داستان میلیونرهای خود ساخته بیشتر شبیه داستان برندگان قرعهکشی است! یعنی برخی در این قرعهکشی برنده میشوند و بسیاری شکست میخورند. بله تلاش مهم است، مثل این است که در یک قرعهکشی ۵۰ میلیونی (با تلاش بسیار) ۱۰۰ بلیط بخری. شانست بیشتر است اما برندگان محدود هستند.»
اين رو حضوري هم بهم گفتيد، گفتيد خيلي زور نزن فعلا براي کار هاي گنده! و اينکه رسانه فقط چندتا کارافرين موفق رو نشون ميده نه قبرستان شکست خورده ها رو…. باز با اين حال، اين پاراگراف تاثيرش رو گذاشت و فکرم مشغوله…
– – –
جالبه از ترامپ هم وقتي ميپرسند که راز موفقيت چيه؟ ميگه:
Genetics !!
علنا ميگه ژن!
– – –
اين هم جالبه، چند ساليه هر سال يکي دوبار ميبينمش:
Trump Gives INSPIRATIONAL Speech on Success and Working Hard
لينک:
https ://www.youtube .com/watch?v=_0Hhnh4XyzU
– – –
نميدونم چرا ولي حس ميکنم کتاب فلادد اين رندوم نس از نسيم طالب هم مرتبط به همين موضوع باشه، بايد بخونمش.
«همه را مدیون خواندن کتاب میدانم…»
این جمله خیلی جذابیت داشت برایم.
– – – –
این درست که برادر محترم ۲۰ سال قبل تندخوانی را فراگرفته و بعد به شما استاد عزیز یاد داده اند… اما! فکر میکنم این هم در ژن(!) شما بوده ! کما اینکه در پاراگراف های ابتدایی بیان کردید که پدر گرامی تان شبی یک جلد میخوانده اند! ..مرحبا به ایشان واقعا که بدون تکنیک با این سرعت text میخواندند!
– – – – –
چیزی که فکر کردن به آن تابحال مرا ۳-۴ بار عمیقا از حس شکرگزاری دور کرده و به حسرت و غبطه کشانده، این مسئله است که کودکی ما چگونه گذشت! کودکی ای که با دیدن سریال های شب های برره و دیگر چیز های شبیه این طی شد! …
مقایسه کودکی خودم با میثم مدنی و شعبانعلی و امثالهم..!
بسیار جالب بود، این «عشق پراکنی» به آدم ها و محیط اطرافتان بسیار جذاب است… شاید اصلا بتوان گفت استاندارد یک مرد سالم همین باشد..
زیاد بنویسید استاد… لطفا زیاد بنویسید! برای ما
استاد لطفا پادکست هاتون رو از ما دریغ نکنید… بسیار عالی میشه یک جایی شروع کنید به نشر اونها…. کانال تلگرام عالیه… اینستاگرام که نه ولی تلگرام رسمی تر میتونه باشه و حرفه ای تر و راحت تر نسبت به بقیه شبکه ها و …
بیصبرانه،،،،، منتظر هستیم تا صدای گرم شما رو در فایل های صوتی تون بشنویم…
راستی جناب مدنی، یه چیزی رو در گوشی بگم بهتون حیف نیست واقعا توی این دنیا ی پر از داده(!)، یه ۲۰- ۳۰ ساعت فایل صوتی از شما موجود نباشه!؟
حالا ۲۰-۳۰ ساعت نه ۱۰ ساعت…!
نه…. ۵ ساعت!
الان کلا یک مکالمه صوتی (مصاحبه) از شما هست که طی یک سری سوال های از پیش تعیین شده توسط آقای امین آرامش تهیه شده…. خودتون اگر پادکست ضبط کنید محشرتر میشه.!
بالاخره نام یک انیمه را از زبان شما شنیدیم!
توی مصاحبه با رادیو کار نکن گفته بودید وقتی خسته اید یکی از کار هایی که میکنید انیمه دیدنه… دوست داشتم یکی معرفی کنید که توی این مقاله شد…
جالبه، شما منتقد سیستم های مثبت اندیشی و اسکاول شین وار و عباسمنش طور و قانون جذب هستید ولی در واقعیت خودتون بیشتر از همه ی کسانی که مینشینند پای این مراجع ، به آموزه هاشون عمل میکنید!
یعنی در واقع مثبت اندیشی تون شاید نقش مهم تری در موفقیت شما داشته بوده باشه (عجب فعلی!) تا آموزه های نیم کره چپی و نسیم طالب وار و شعبانعلی طور و work your ass off آمیز!
چند خط بالا اصلا قضاوت نبود فقط دوست داشتم مطرح کنم و کمی با مدل و عینک فکری شما بیشتر آشنا بشم، قصد من از بیان این جملات این نیست که بنویسم و برم و فکر کنم که چقدر زورو هستم! … اینا رو نوشتم تا منتظر بمونم و از جواب شما به این کامنت کلی چیز یادبگیرم…
پی نوشت: وقتی دیدم پست جدید گذاشتید حقیقتا ذوق زدگی بهم دست داد، و الان فرصتی دست داد تا با حوصله مقاله تون رو باز کنم و بنشینم بخونمش.
مثل همیشه عالی و فقط یه کلام در تایید سخنان شما میثم جان
در زمین دیگران خانه مکن
کار خود کن کار بیگانه نکن
قطعاً اگر هر کدوم از ما بیشتر از نگاه نقادانه به بیرون نگاه و رویکردی نقادانه به خویشتن داشته باشیم و این تاج قربانی رو از روسرمون برداریم و مسِولیت پذیر باشیم و به دنبال مقصر نگردیم زندگیامون بهتر میشه.
سلام. ممنونم از نوشته آموزندتون. نوشته هاتون رو دنبال میکنم از مدت ها قبل بنابراین با مدل ذهنیتون در حدی(خیلی کم) آشنا هستم. از دید خودم یه صحبتی داشتم و میخواستم نظرتون رو راجع بهش بدونم. البته این نظر شخصی من هست و ممکنه اشتباه باشه و اصراری به درست بودنش ندارم. خواستم فقط بیان کنم که نظر شما رو هم بدونم.
آیا به نظر شما توی جامعه ای که افراد از حداقل های زندگی محروم هستن(منظورم نان شب و تامین حداقل هایی مثل اجاره خونس) چقدر میتونیم انتظار موندن و ساختن داشته باشیم. البته شاید اون مهاجرت هایی که شما دیدین با مهاجرت هایی که من دیدم دلایلش متفاوت باشن. اکثر افرادی که اطراف من بودن و مهاجرت کردن انسان های شریفی بودن و فقط به خاطر دغدغه نان شب مهاجرت کردن. به همین وضوح میگم دغدغه نان شب. پس آیا بنظرتون نباید در مورد مهاجرت با جزییات و وسواس بیشتری حرف بزنیم. مهاجرت های میلیونی در کشورهایی رخ داده و دیدیم این موضوع رو که خیلی از خانواده هایی که موندن بخاطر نان شب و پول داروی بچشون تن فروشی میکنن و بنظرم مسأله مهاجرت خیلی پیچیده تر از این حرف هاست که در حد یه جمله بخوایم در موردش نظر بدیم.
البته بازم میگم این نظر شخصی بنده بود و ممکنه اشتباه باشه حرفم. با گفتنش فقط خواستم نظرتون که واسم مهم هست رو بدونم و اینکه با عینک شما زندگی رو دیدن شاید منجر به تأثیراتی در آینده من و افرادی که دنبال کننده نوشته های خوبتون هستن بشه.
ممنونم ازتون بخاطر نوشته های بسیار خوبتون که خیلی وقت ها راه گشای کارهام بوده
ببینید هیچ گزاره غیر بدیهی رو ندیدم که همه جا یا همه چیزها رو بپوشونه، بنابراین صحبتهای شما رو متناقض نمیدونم. اصلا هم کار بدی نیست مهاجرت، حتی اگر افرادی مثل من بگن اون مسیله راحت حل میشد
خود من هم مصون از مهاجرت نیستم، شاید تا به حال ده ها مهاجرت انجام داده باشم، حالا در مفاهیم مختلف
نمیتونم نسخه ای برای اون گرسنه ها بپیچم، بعضی اطرافیانم می دونن که تلاش زیادی کردم تا در دو سطح موردی یا از طریق ایجاد کار جلوی اون موارد رو بگیرم، اما همینقدر تابحال براعت داشتم
من چند تا از بهترین دوستانم مهاجرت کردن و با اینکه مدتها باهاشون بحث کردم، نه تنها ازشون دلگیر نیستم خیلی هم رفیقیم هنوز، چند تا از بچه ها رو خودم ریکام دادم
بحثش عمیقتر از این حرف هاست ولی امیدوارم پاسخ متناسبی داده باشم
From امیرمحمد کرمعلی on نکاتی برای کتابخوانی (۸) کتاب قرار است به آب جوش ما، طعم و رنگ بدهد! تفاله چای را دور بیندازید و به جایش، خوب دم بکشید.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on پیشنهادهای من از جنس کتاب، برای آموزش و پرورش
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هفدهم: به خاطر دیدن نخود و قوی سیاه.
Go to commentFrom صدرالدین یعقوبی on جوشاندن سر سگ در دیگ و بچه خرخون
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هجدهم: تا لَنگِ دانش نمانیم.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on بی گدار به آب زدن، کشتن جادوگر و فریاد جارچی
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیوهشتم: فرایند بسیار آرامِ تبدیل ژن بد به ژن خوب.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on مدفوع را هم نزنید! یا دفنش کنید یا حرکت کنید. فقط از مسئولیت فرار نکنید.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیام: از نظریه توهم کبوتری تا فیزیک مکانیک
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on منوچهر، محمدعلی، امیر، محمدرضا و جادی
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on به خاطر درد زایمان، داد و بیداد نکن، نفس عمیق بکش!
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on عذرخواهی، تلگرام و تصمیم (نوشته شِبهِ موقت)
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on جوشاندن سر سگ در دیگ و بچه خرخون
Go to commentFrom امید on هر کسی باید کار درست خودش رو انجام بده هر چند به ضرر شماست!
Go to commentFrom محمد on هر کسی باید کار درست خودش رو انجام بده هر چند به ضرر شماست!
Go to commentFrom میثم مدنی on هر کسی باید کار درست خودش رو انجام بده هر چند به ضرر شماست!
Go to comment