این نوشته در واقع قسمت اول پاسخی است که میخواستم به دیدگاه احسان در «این نوشته» بدهم.
۱- نقش آدم خوبه رو بازی نکنید
دوره لیسانس بود که برادر بزرگم، حرفی زد که شاید خودش کمتر به آن عمل میکند، اما من آن را جدی گرفتم! شاید حتی خودش هم به اندازه من یادش نباشد که چنین چیزی به من گفته باشد، اما من روی آن حرف، خروارها رفتار ساختهام.
در اتفاقی او به من گفت:
سعی نکن نقش آدمهای پاستوریزه رو بازی کنی. اگر امروز بمیری، هیچ اتفاقی توی دنیا به وجود نمیاد و چند سال بعد هیشکی تو رو یادش نمیآد.
من بخوام بهتر این حرف رو ترجمه کنم میشه این که:
سعی نکن نقش آدم خوبه رو بازی کنی، سعی نکن خودت رو مظلوم ماجرا نشون بدی. بمیری هم کسی به نقش تو زیاد اهمیت نمیده.
البته یکی از نویسندگان محبوب من یعنی دیل کارنگی هم قبلا گفته بود که:
اگر بدانید مردم هزاران بار بیشتر، به یک سردرد معمولی خود اهمیت میدهند
تا به خبر مرگ من و شما … دیگر نگران نخواهید شد که دربارهی شما چه فکری میکنند !
D.H. Lawrence شاعر و نویسنده انگلیسی میگه:
I never saw a wild thing sorry for itself. A small bird will drop frozen dead from a bough without ever having felt sorry for itself.
هرگز ندیدهام که یک موجود وحشی برای خودش متاسف باشد، یک پرنده کوچک هم جسد یخزده را بدون کوچکتری ناراحتی برای خودش به پایین میاندازد.
بخوام یکمی صریحتر حرف بزنم، Anthon St. Maarten نویسنده کتاب استثنایی
Divine Living: The Essential Guide To Your True Destiny
میگه:
Self-pity is spiritual suicide. It is an indefensible self-mutilation of the soul.
خودزنی (دلسوزی به حال خود) قاتل روح است. یک خودکشی روح است که دفاعی برای آن نیست.
جای دیگه حتی این موضوع رو صریحتر هم میگه:
Highly sensitive people are too often perceived as weaklings or damaged goods. To feel intensely is not a symptom of weakness, it is the trademark of the truly alive and compassionate. It is not the empath who is broken, it is society that has become dysfunctional and emotionally disabled. There is no shame in expressing your authentic feelings. Those who are at times described as being a ‘hot mess’ or having ‘too many issues’ are the very fabric of what keeps the dream alive for a more caring, humane world. Never be ashamed to let your tears shine a light in this world
ترجمش هم نمیکنم (کسی خواست در دیدگاهها ترجمه کنه).
خلاصه حرفم اینه که وقتی شما از نقطه ضعف وارد میشید، وقتی از بیان احساساتتون (معمولا خوب) جلوگیری میکنید، سعی دارید نقش یک آدم مظلوم یا تحت فشار رو بازی کنید، یه جورایی دارید سعی میکنید نقش آدم خوبه رو بازی کنید. میترسید که دیگران در مورد شما فکر بد کنن، که یک وقت خدای نکرده شما رو از جامعه دوستیشون جدا کنند.
من در خیلی از موارد حتی در این وبلاگ سعی نداشتم نقش آدم خوب و بیایراد رو بازی کنم. خیلی جاها، از وزارت خونه بگیر تا سر کار، از کلاس بگیر تا داخل دانشگاه، برام آنچنان مهم نبوده که دانشجو یا استاد ازم خوشش بیاد. برای همینه من همیشه کلی دانشجو خواهم داشت که از من متنفرن، همیشه کلی استاد خواهد بود، کلی مقامات خواهد بود که از من ناراحت میشن. کلی فامیل هستند که میخوان سر به تن من نباشه. میدونید در مورد این موارد چی فکر میکنم:
به جهنم. اونها در زندگی من یک مورچه هستند که ممکنه زیر پای یک نفر له بشه. من آدمی نیستم که به کشتن مورچه در زیر پام حساس باشم. به عمد این کار رو نمیکنم، بتونم این کار رو نمیکنم. اما نگران این موضوع نیستم. (این دومی اصطلاح معاون آموزشیمون توی دانشگاه بود).
شما هر وقت میخواهید برای خودتون شخصیت داشته باشید، هر وقت میخواهید استقلال داشته باشید، کلی آدم از شما خواهند رنجید. به اون سلبریتیها و مرتاضها و … نگاه نکنید که ادعای آنچنانی میکنند. از این خبرها نیست. حتی اگر باشه هم برای من مهم نیست. مثلا همون روزهای اول که این وبلاگ رو زدم، بعضی از دانشجوهام اومدن و فحاشی کردند. من دیدم که هر وقت سبک جدیدی از تدریس رو امتحان میکنم، هر وقت سعی دارم محتوای متفاوتی رو ارائه کنم، کلی دانشجو از دست من شاکی میشن. جالبه که یک ترم بچهها به من میگفتن چرا مثل فلان استاد جزوه نمیگید بهمون!
حرفم اینه که نگران این که دیگران در مورد شما بد فکر کنند نباشید.نمیخوام بگم این حرف گاندی رو در پیش بگیرید که میگه:
First they ignore you, then they laugh at you, then they fight you, then you win
ابتدا نادیدهات میانگارند، سپس بر تو میخندند، بعد با تو مبارزه میکنند و در نهایت شما برنده میشوید.
من لزومی بر برنده شدن نمیبینم! یعنی اصلا اگر روی انتظار برد تاکید کنیم خیلی هم بدتر میشه. حرفم اینه که:
کسی که برای خودش شخصیت داره، رفتارهای خاصی داره که ممکنه دیگران رو آزار بده، خط قرمزهایی داره که خیلیها ممکنه از اون خوششون نیاد! حرفهایی میزنه که ممکنه دیگران رو آزار بده.
نیازی نیست نقش آدم خوب داستان رو بازی کنید. کسی این داستان رو نمیخونه! به قول George Berkeley فیلسوف ایرلندی:
If a tree falls in a forest and no one is around to hear it, does it make a sound?
اگر درختی در جنگل بیفتد و کسی در آن اطراف نباشد که صدای آن را بشنود، آیا اصلا صدایی تولید شده؟
البته اگر هم این داستان رو کسی بخونه، باز مردم کسانی رو در تاریخ و سینما، دنبال میکنند که سیاهی لشکر نباشند، شخصیت دارند و نتیجه این میشه که حتما جایی با یک سیستم مخالف بودهاند، فقط سیاهی لشکرها مشابه و موافق اطرافیانشان هستند.
قرار نیست دیگران رو آزار بدیم و یا باعث آزارشون بشیم، قرار نیست در رفتارهامون رعایت ضعفا، آدمهای نیازمند و … رو نکنیم. قرار نیست با دیگران باشقاوت برخورد کنیم، اما به نظرم خیلی مهمه که شخصیت داشته باشیم و تا حد ممکن روی رویا و افکار مثبتمون متمرکز باشیم.
۲- با جمع نقزنان چه کنیم؟
فرض کنید که آنها هم شخصیت دارند. آنها هم راست میگویند، متاسفانه بخش عمده ناراحتیها و نقها حقیقت است، متاسفانه مردم حق دارند که ناراحت باشند، حق دارند که غر بزنند، حق دارند درد دل کنند. شاید اونها هم دارند حرف گاندی رو پیش میگیرند که فکر میکنند شما دارید با او مخالفت میکنید و در انتها برنده میشوند…
اما ما هم حق داریم شاد زندگی کنیم. ما هم حق داریم ذهنمان را سمی نکنیم. ما هم دوست داریم شاد در جهنم کار کنیم. ما هم حق داریم جریان آب خود را نجس نکنیم. اشکالی ندارد که فکر کنیم هر دوی ما حق داریم.
یکی میگوید یکی میگذرد – – – یکی مینالد، یک میسازد.
همه میکوبند، – – – یکی بر سر، یکی بر دست
لولهها چند نوعند – – – یکی پر فاضلاب، یک پر پاکْآب
من آن دانشجویی که از من متنفر شده را (به سبک گاندی، منتهی من آدم بد داستانم)
ابتدا نادیدهاش میگیرم و بعد میخندم و در نهایت رهایش میکنم.
دوستی که در محیط نگرانهای پرصدا زندگی میکنی، به کار خودت برس. نیازی نیست برای آنها نقش پیامبر را بازی کنی، نیازی نیست آنها را به زور به بهشت ببری. نیازی نیست به این زودی آنها را به راه راست (احتمالا راست) هدایت کنی. آنقدر ذهنت عمیق هست که میتوانی سالها در ژرفای آن حرکت کنی و حرفی نشنوی، میتوانی مثل علی، چاهی و مثل محمد، غاری داشته باشی، کار خودت را بکن.
حالا نسخه شخصی من در این موارد این است که:
- صریح عدم تمایلم به ادامه این بحث را اعلام میکنم.
- راه داشته باشد به سراغ مطالعه کتاب یا بازی موبایل میروم.
- کتابهایی که خواندهام را در ذهنم نشخوار میکنم.
- به حل مسئلههایی که در حال حل آنها هستم فکر میکنم. به طراحیهای خود فکر میکنم.
- به نوشتههای خود فکر میکنم و سعی میکنم ایدههای خود را بپزم.
سلام
کتاب Divine Living: The Essential Guide To Your True Destiny که معرفی کردید رو چجوری میشه تهیه کرد؟ بجز از آمازون بدلیل تحریم
ممنون
سلام
می شه نسخه کیندلش رو خرید. جور دیگه برای این کتاب بلد نیستم.
من یک ماهی میشه خواننده وبلاگتون هستم من هم به لطف محمدرضا که اینجا رو معرفی کرد از نوشته های خوبتون بهره میبرم.
نمییخوام مرزبندی یا دسته بندی کنم اما گاهی فکر میکنم به عنوان یه دهه شصتی خانواده و جامعه تلاش کردن ما رو مجبور کنن همیشه آدم خوبه باشیم. بخصوص حتی برای کسانی مثل من که در شهرستان زندگی کردم بیشتر.
جایی که باید سکوت میکردیم مجبور شدیم حرف بزنیم جایی که باید حرف می زدیم و از حقوق خود دفاع میکردیم سکوت کردیم من به شخصه شاخ غولهای زیادی رو شکستم تا کم کم از اون فضا اومدم بیرون و کلی هزینه دادم چه در زندگی شخصی چه فضای کاری و…
به همین خاطر این مطلبتون رو با جان و دل درک کردم. خوشحالم روند زندگیها به سمتی پیش میره که آدم راحت تر میتونه سرش به کار خودش گرم باشه.
ممنون از شما و نوشته های موشکافانه تون.
ترجمه ای نادقیق و شاید نادرست:
“”انسان های بسیار حساس غالبا به عنوان فردی ضعیف یا همچون کالاهایی آسیب دیده تلقی می شوند. احساسی بودن زیاد، نشانه ضعف نیست، بلکه نشانه فردی واقعا زنده و متواضع است. هیچ همدلی ای برای فردی که شکست خورده وجود ندارد او همانند جامعه ای است که از کار افتاده و از نظر احساسی ناتوان است. در بیان احساسات واقعی خود هیچ شرم و خجالتی نداشته باشید. کسانی که زمانی به عنوان افرادی ناخوشایند و ناسازگار با عموم مردم یا افرادی دارای مسائل زیاد توصیف می شوند، همان هایی هستند رویاها را برای مراقبت از جامعه انسانی زنده نگه می دارند. از اینکه که اشک های خود را در حضور دیگران و در روشنایی بریزید هرگز شرمگین نباشید.”.”
سلام در گوگل به دنبال سرچ کتاب هایی که جادی برای داده کاوی معرفی کرده بود، بودم که با لطف هوشمندی گوگل به وبلاگ شما رسیدم، راستش وقتی به خودم اومدم بسیاری از پست های شما رو خونده بودم و اصلا یادم رفته بود که اولش دنبال چی بودم (گرچه بعضی از پست هاتون مرتبط با دیتا بود)
نکته بسیار جالبی که برام وجود داشت این بود که شما تو نوشته هاتون به سه نفر اشاره کرده بودید که من قبل از یافتن وبلاگ شما پیگیر محتواهای تولیدی از طرف این سه بزرگوار بودم :محمد رضا شعبانعلی، دکتر هلاکویی و جادی میرمیرانی و شما برای من تبدیل به نفر چهارم این مجموعه شدید.
ممنون از زمانی که صرف نوشتن می کنید .
با سلام و احترام
خوشحالم که بعد از 11 سال که از دوره لیسانس فارغ التحصیل شده ام، به طور کاملا تصادفی با وبلاگ همکلاسیم مواجه شدم که پره از پختگی و موفقیته؛ خوشحالم که ذهنتون تا این حد زیبا مسائل رو تحلیل میکنه و مثل همیشه موفق و پر تلاش هستید
موفق باشید و سربلند
سلام
سپاس از لطفت
میثم عزیز
یه سوال میخاستم بپرسم،جاش اینجانیست!منتهی اون پستت رو پیدانکردم،(حدس زدم اینجا بنویسم بهتره)که گفته بودی،من وقتی ازم میپرسن پول داری یانه؟میگم آره،ولی ریالشو به کسی نمیدم،میخام باهاش خونه بخرم ولازمش دارم چون حاضر نیستم وام بگیرم!حالا میخاستم بدونم این وام گرفتن دلیل خاصی داره؟البته ماخودمون هم هیچ وقت وام نگرفتیم.حتی زمانی که خونه میخاستیم وپولمون تموم شد ودوسال کارنکردیم،ولی بابا معتقد بود نباید وام بگیره!میگف آدم باید همش فکرش آخرماه باشه،که قسط ها داره میرسه.حالا میخاستم بدونم دلیل خاصی هم دارم ازنظر علمی؟
اابته ببخشید سوال بی ربط میپرسم.
سلام
جواب سوالت یکم پیچیده است. ترجیح می دم مفصل جواب بدم. جواب کوتاهم اینه که به سبک و مقطع زندگیت بستگی داره!
اون نوشته انگلیسی کاملا مفهمومش مخالف با مذمت دلسوزی برای خود هست و با کل مقاله در تعارضه . اتفاقا تشویق میکنه و میگه کسی که حساس نیست همدل هم نیست
سلام
میدونی سالار راستش به نظر من اونی که حرفش رو نمیزنه و ضعیف نمایی میکنه نامرد ترینه… یا بذار اینطوری بگم: اون بنده خدایی که قوی تر نمود پیدا میکنه در جهت جریان مثبت، اون احساسی ترینه!
مثلا یه داستانی از حضرت علی هست که میبینه یکی داره توی صف جامیزنه( یا یه همچین خلافی) و میره دست میذاره روی سینه اش و میکوبش به زمین و بهش میگه دفعه آخرت باشه از این کارا میکنی، این داستان و این برخورد بنظرم نشون از احساسی بودن و دلسوزی علی (ع) داره تا عصبی بودن یا ضعیف نبودن یا هرچیزی…. و جالبه طبق تجربه، اون شخصی که کوبیده میشه زمین خیلی وقتا چیزی به دل نمیگیره و ته دلش میدونه که فرد مقابل(علی اینجا) آدم خوبیه…
مخالفم که میگی این داستان نقل شده در پست آقای مدنی با کل مقاله در تضاده، برای همین یه مثال آوردم که شاید اشتراکات ذهنیمون رو بهتر نشون بده هرچند خیلی هم منطق و دقیق نبود… امیدوارم مفید باشه…
سلام و ادب.. این نوشته رو قبل خوندن این مقاله خوندم، در مورد مثبت اندیشی خیلی تفکر شما رو درست و سالم و کاربردی میدونم…
ای کاش تا سرتان شلوغ تر از این نشده پادکست هم استارت بزنید خیلی مشتاقیم… از بقیه دوستان خواننده این متن دعوت میکنم اگر علاقه مند به این هستید که آقای مدنی پادکست های خودشون رو استارت بزنند اینجا بگید (اگر کسی هم اینجا چیزی نگه، من میذارم روی حساب تنبلی شون در تایپ!)
بله باید واس خودمون زندگی کنیم و اونگونه که دوست داریم و نه برای نمایش دادن و حرف مردم و اطرافیان .ادم خوبه کسی هست که واقعا خوبه نه کسی که نقش ادم خوب رو بازی میکنه و درواقع شما معنای خوب و ادم خوب رو هنوز درک نکردید واینکه حالا که قراره اونجوری که دوست داریم زندگی کنیم این برای خودمون هست قرار نیست به حریم دیگران تجاوز کنیم و به دیگران توهین بشه که ما دوست داریم اینجوری که سنگ رو سنگ بند نمیشه و درواقع قرار نیست بادیگران و جامعه هرطور که خواستیم برخورد کنیم .درواقع برای زندگی خودمون هرجوری که دوست داریم و درسته باید زندگی کنیم و نظر کسی هم مهم نیست چه خوشش بیاد و نیاد ولی دربرخورد بادیگران و جامعه مامسئول رفتارمون هستیم نه بخاطر ترس و تنبیه بلکه برای اخلاق و انسانیت که مهم ترین ویژگی هرانسانی است تا اونجا که بتونیم باید از رنجش دیگران بکاهیم و اگر توان داشتیم تا انجا که میتوانیم کمک حال دیگران باشیم و درواقع پاسدار اخلاق و انسانیت باشیم. چیزی دیگری هم که درنوشته شما هست و قابل نقد اینکه نیستی و نابودی و فراموش شدن و مرگ برای همه هست و این ربطی به این موضوع ندارد پس چه بهتر که زیبا زندگی کنیم انگونه که دوست داریم و خوب میدانیم و البته دربرخورد باجامعه و دیگران تا جایی که ضرری به دیگران و جامعه نرسد .تامام
در ابتدا باید فرق بین مهرطلبی و نقش بازی کردن که خیلیا درگیرش هستن رو بدونیم با مهربانی و خوب بودن و مظلوم بودن و مهرطلب بودن اختلال شخصیتی هست که باید درمان بشه و در واقع نقطه مقابل مهربانی و خوب بودن و انسان سالم هست .برای خودمان زندگی کنیم انگونه که خوب میدانیم و دوست داریم و به زندگی دیگران وارد نشویم و تجاوز نکنیم به زندگی شخصی و فردی دیگران و به دیگران هم اجازه ورود به مسایل زندگی خود را ندهیم بدون هیچ رودروایستی چه خوششان بیاید و چه نیاید
همه نوشته تون قابل قبول نیست و جای توضیح بیشتر داره .بهترش و خلاصه شدش این هست که برای وجدان و شرافت خودمون زندگی کنیم و نه نظر و قضاوت دیگران و نه برای مردم و نمایش دادن آن به دیگران .به قول یه بزرگواری که میگه کار درست و خوب رو انجام بده و نظر بقیه رو بنداز پشت سرت اگه خوششون اومد که چه خوب اگه هم نیومد به درک ولی همچنان کاری که درست هست رو انجام بده مهم وجدان خودت هست که راحت باشه و اینکه جوری که درست بوده و دوست داری زندگی کنی بدون درنظر گرفتن حرف مفت دیگران.
سلام من محمد فاروق شریفی هستم.
من کلا 13 سالمه و تقریبا میشه گفت به قول این نسل کثیف بچه سالم ولی خب…
می خوام نظرم بدم که حق من هست.
شاید بچه گانه به نظر بیاد در حضور بزرگان ولی من اصلا خودم نیستم، خودم یه چیزی رو میخوام ولی به دلایلی که حتی خودم هم نمی دونم میرم سمت یه چیز دیگه بعد چند دقیقه به خودئم میام و میگم عه چرا ااینجوری شد من که نمی خواستم.
انگار که اون لحظه هیچ کدوم از قسمت های مغزم که من اجازه فکر کردن رو میدن فعال نیستن و نمی دونم راهی که خودم می خوام ودلم به من میگه کدوم وره.
حتی گاهی اوقات هم شده که من حرفی رو زدم در حالی که پنج دقیقه بعد از زدن اون حرف پشیمون می شم چون من تو خلوت خودم یه ادمم و تو اجتماع یه ادم دیگه که حتی خودم هم نمی توانم کنترلش کنم.
سلام
خیلی طبیعیه توی این سن
۱- سخت نگیر
۲- تلاش کن زندگینامه بخونی، زندگی کامل و نه رزومه (باید بالای ۳۰۰ صفحه باشه)
۳- باید درک بهتری پیدا کنی نتیجه انضباط، تمرکز و رشد چی میشه، مسیرش رو باید پیدا کنی که چقدر سختی اوکیه؟
امیدوارم مسیر خودت رو پیدا کنی