انتخاب مسیر شغلی,خط قرمز,شخصیت فردی,خودکشی روح, غرغر و نق‌نق, مبارزه با افکار منفی, تقویت روزمه برای یافتن شغل, مدیتیشن و ذن

آیا در جبهه جنگ با داعش مذاکره می‌کنید؟ با افکار منفی خود هم همان کار را بکنید.

۱- کان‌ذن‌ریو

فکر می‌کنم حدود ۵ سالم بود که برادرهایم به باشگاه می‌رفتند. من هم بچه بودم و با کلی گریه و خواهش خواستم که من را هم در آن کلاس ثبت نام کنند. بعد فهمیدم که آن کلاس، باشگاه کاراته به سبک کان‌ذن‌ریو بود. جالبه بدونید موسس این سبک یک ایرانیه!

یکی از کارهایی که استادمون از ما می‌خواست انجام ذن بود.تعریفی که از ویکی‌پدیا می‌تونم براتون از ذن بیارم می‌شه:

ذن را می‌توان مراقبه‌ای (مدتیشنی) ناظر بر چهار لایه شرح داد:

لایه نخست شاهد بودن بر محیط اطراف شامل صداها، بوها، نورها واحساس سرما وگرما است و نشستن یا خوابیدن و آرام گرفتن از محیط پیرامون

لایه دوم ناظر بودن بر ذهن است و آرام کردن ذهن و دور کردن پریشانی‌ها. به این معنی که افکار واندیشه‌ها ستیز نکنیم، از آن‌ها نگریزیم، آنهارا نام‌گذاری نکنیم (زشت/زیبا).

لایه سوم جسم است که بر تک تک نقاط بدن و وانهادگی و آرامش آن‌ها ناظر باشیم بدین معنی که هر بخش را یا از سر تا پایین یا از پایین تا سر یک به یک عضلات را منبسط و آزاد می‌کنیم.

لایه چهارم تنفس است که طی آن ریتم وآهنگ طبیعی تنفس را شاهد خواهیم بود به این صورت : ۴ ثانیه نفس کشیدن ۴ ثانیه حبس ۴ ثانیه بازدم ۴ ثانیه خنثی.

نمی‌دونم اصطلاحا سنسی‌مون خودش بلد نبود یا برای من ۵ ساله روش بهتری برای توضیح نداشت اما می‌گفت:

ذن یعنی این که در این حالت خاص بشینی و به هیچ چیزی فکر نکنی.

من هم با این موضوع غریبه بودم،‌ مگه می‌شه به هیچ چیز فکر نکرد؟ اصلا این که نباید به هیچ چیز فکر کرد هم خودش یک نوع فکر کردنه! خلاصه این که خیلی کار سختی بود. همون موقع‌ها بود فکر کنم، سریال‌ها و فیلم‌های شمشیرزنی مد شده بود، از دلیران کوهستان بگیر تا شمشیر زن یک دست.

با خودم فکر می‌کردم، اگر فکر منفی رو زنده نگذارم، دیگه همه چیز آروم می‌شه. تکلیف اون کسی که همه رو کشته چیه؟ اون رو هم می‌خوابونم تا به محض این که فکر منفی دیگه‌ای اومد بفرستمش بکشدش.

نتیجه چی شد؟ بعد از مدتی تا حدود زیادی موفق شدم تا حدود زیادی تونستم ذهنم رو تخلیه کنم.

بعد از آشنایی با طالبان و داعش، همیشه برام سوال بود،‌ که چطور می‌شه این نابرابری رو جبران کرد؟ یک طرف مدعی صلح و عدم اعدام، طرف دیگه به محض این که دلش بخواد یک عالمه آدم رو می‌سوزونه، اسیر می‌کنه و … چجوری می‌شه این نابرابری رو جبران کرد؟ مثلا یک خانم زیبا، با کمالات و مودب، با کلی دانش مذاکره، با یک گوریل وحشی در یک رینگ قرار می‌گیرند. نتیجه چیه؟

بعدها که عمیق‌تر شدم، دیدم فقط طالبان و داعش نیستند، تمام قدرت‌های برتر دنیا هم همین‌طوری‌اند. به رفتارهای آمریکا، چین، روم، ترکیه (عثمانی)، روسیه، فرانسه، آلمان و حتی ایران در زمان قدرت‌مندیشون نگاه کنید. ببینید چه کردن با ملت.

اگر نگاهی به کتاب (یا مستند) Civilization: The West and the Res بندازید، با فجایعی که غربی‌ها به بار آوردن آشنا می‌شید. فکر می‌کنم، فرانسه بود که در یک اقدام، قبیله‌ای آفریقایی رو به بهانه کشته شدن یکی از نیروهاشون قتل عام کرد. گاندی خیلی قشنگ گفته که:

What difference does it make to the dead, the orphans and the homeless, whether the mad destruction is wrought under the name of  totalitarianism or in the holy name of liberty or democracy?

این فکرم می‌دونم کمی ناجوره و راحت نیستم در بیانش، اما به نظرم، حتی صلح‌طلبین داخلی، شرقی و غربی پشت نیروهای نظامیشون، پشت نیروهای سرکوب‌گرشون پنهان شدن. حتی اون‌هایی که اون سمت پناهنده شدن، پشت نیروهای امنیتی اون سمت قایم شدن!

خلاصه حرفم اینه که مذاکره،‌ صحبت یا آرامش در زمان برابری نیرو و زمان معنی داره. اگر نه …

۲- دموکراسی احمقانه است.

نکته: این بخش را در چند نوشته گسترش خواهم داد.

موارد زیر را در نظر بگیرید، برای هر کدوم دو تا روش مطرح کردم:

معلم، سر کلاس اول ابتدایی:

خوب بچه‌ها نظرتون چیه که «ب» رو اینجوری «٪» بنویسیم؟ اگر آرای شما از یک حدی بیشتری بود همونجوری می‌نویسیم.

بیایید با هم ببینیم اگر «ب» رو چجوری بنویسیم، بهتره؟

داوینچی در حال کشیدن نقاشی:

آهای مردم، به نظر شما الان نقاشی مونالیزا رو بکشم خوبه؟ اگر آرای شما از یک حدی بیشتر بود، براتون می‌کشم.

آهای مردم بیایید با هم فکر کنیم من چه نقاشی رو بکشم.

استیو جابز، می‌خواد تبلت، آيفون یا … رو طراحی کنه

آهای مردم به نظرتون گوشی رو بدون دکمه بزنم خوبه یا بد؟

آهای مردم به نظرتون چه محصولی رو بزنم بهتره؟

استیو جابز حرف قشنگی داشت، می‌گفت مردم نمی‌فهمن! ما باید یک چیز مناسبی رو بهشون بدیم که باهاش حال کنن.

James Bovard نویسنده کتاب    Lost Rights: The Destruction of American Liberty  حرف قشنگی زده:

Democracy must be something more than two wolves and a sheep voting on what to have for dinner

دموکراسی باید چیزی فراتر از آن باشد که یک گوسفند و دو گرگ برای این که شام چه باشد رای‌گیری کنند.

من حتی می‌تونم فراتر برم و حرف ایشون رو کمی تغییر بدم:

دموکراسی باید چیزی فراتر از آن باشد که ده گوسفند و یک گرگ برای این که شام چه باشد رای‌گیری کنند.

به کسی برنخوره لطفا. من توی خیلی از پروژه‌ها که زمان توش اهمیت داشت، کمی هم اون پروژه حساسیت داشت، گفتم،‌ ببینید اگر من قراره این گروه رو اداره کنم، من به یک دیکتاتور تبدیل خواهم شد آن هم از نوع دیکتاتور خوب (لقبی که برای لینوس توروالدز خالق لینوکس گذاشته‌اند. در فصل‌های آخر می‌توانید دلیل آین کارش را بدانید). اگر هم نمی‌پذیرید مرا، من حاضرم یکی از شما این موضوع را به عهده بگیرید و به جلو برویم.

من در بسیاری از پروژه‌ها که نقش طراح یا رهبر را به عهده دارم، حتی کد بچه‌ها رو هم نگاه نمی‌کنم. نکنه که من ناچار بشم از بلندپروازانه بودن طرحم بزنم تا گروه توسعه خوشحال بشن! وقتی این متن‌ها رو می‌نویسم، می‌دونم به کلی آدم برمی‌خوره، ولی حداقل در زمان نوشتن اون‌ها رو در نظر نمی‌گیرم. چون در انتها یک مونتاژ احمقانه از جملات خواهم داشت.

مذاکره، خرد جمعی یا دموکراسی، یک جایگاه مشخصی دارند و جایی که زمان نیست، پروژه حساس است یا محدودیت منابع داریم، به کارگیری آن یعنی ایجاد بهانه بی‌مسئولیتی برای همه اعضا.

توصیه می‌کنم در راستای این بخش، کتاب« ۴۸ قانون قدرت» از «رابرت گرین» رو بخونید.

۳- افکار منفی، عادات منفی، افراد سمی

این جمله رو توی ذهن داشته باشید تا ادامه بدم:

در خیلی از موقعیت‌ها، جان ما در خطر نیست، بلکه رویاها، زمان، انرژی ذهنی و اراده در خطر هستند.

یک نگاهی به سبک مدیریت آدم‌هایی مثل بیل گیتس، استیو جابز و زاکربرگ بندازید. رحمی می‌بینید؟ ادبی در اون می‌بینید؟ اون استیو جابز نبود که هر طرحی طبق میلش نبود می‌گفت آشغاله؟ اون بیل‌گیتس نبود که با بی‌رحمی تمام با استیو جابز برخورد کرد و کمتر جمله‌ای ازش بیرون می‌اومد که یک فحش توش نباشه؟ زاکربرگ نبود که دوستانش رو و ایده‌دهندگان فیسبوک رو با اشتباهات ساده بیرون کرد؟

چطور می‌شه برای بچه‌ها و دانشجوها بهتر از «وارن بافت»شفاف کنی که دنبال رزومه الکی نباشن. اون خیلی قشنگ گفت که (داستان کاملش رو اینجا بخونید)

working just to beef up your résumé is like ‘saving up sex for your old age

کار کردن برای تقویت رزومه، مثل نگه داشتن سکس  برای پیری هستش!

حالا وقتی از این کلمات استفاده می‌شه مردم با خودشون می‌گن وای این چقدر بی‌تربیته.

خود من (الکی مثلا من استیو جابزم) بارها از کلماتی مثل «محک ادرار»، «هم زدن مدفوع»، «به جهنم» و … استفاده کردم. توی جلسات، وقتی کسی داره منحرف می‌کنه بحث رو یا حرف ناجور می‌زنه، با قاطعیت جلوش رو می‌گیرم. تعارف ندارم. شما نمی‌تونید توی جلسه کاری، با طرف بحث کنی که نه اگر در این مورد بحث کنی، درست نیست، کل جلسه هم بره بابت این موضوع!

باید از کلمات محرک، سنگین و صریح استفاده کرد. نمی‌تونی وقتی می‌خوای سیگار رو ترک کنی، با خودت بگی، اوکی از این به بعد روزی یدونه سیگار کم می‌کنم! یا این که اوکی از امروز روی ۱ دقیقه زودتر بیدار می‌شم.

نمی‌تونی با کسی که چرت و پرت می‌گه در فضای اجتماعی بحث کنی! هر چقدر اضافه بحث کنی، باز، دید اون هم بیشتر می‌شه.

نمی‌تونی بگی، خیلی خب از این به بعد فقط نیم ساعت به سایت‌های خبری، تلگرام، اینستاگرام سر می‌زنم و بعد می‌رم دنبال کارم. من بلاک می‌کنم،‌ اکانت دیلیت می‌کنم، قفل می‌گذارم که پسوردش دست خودم نباشه. مگه شوخیه که هر روز بخوای در مورد این که حالا چقدر ادامه بدم فکر کنی؟ یک بار دیگه به جمله اول این بخش دقت کنید و همزمان این موضوع رو در نظر بگیرید که «افکار بزرگ، ذهن‌های بزرگِ پر انرژی می‌طلبند» و تصمیمات کوچک و بحث‌ها هم انرژی می‌برند.

خیلی سال پیش یک سریالی در تلویزیون پخش می‌شد به نام پروانه‌ها نمی‌میرند.  در جایی بحثی در می‌گیرد:

بخوام خلاصه کنم حرف‌های این بخش رو، می‌شه این که:

برای حمله به افکار و عادات منفی خودتان را در رینگی در نظر بگیرید که طرفتان داعش است! با شمشیر بزنید بکشیدش. باهاش حرف نزنید. تحلیل نکنید. از کلمات و جملات صریح استفاده کنید. 

 

 


پانوشت ۱: به بهانه بخش اول این نوشته، دوست داشتم زحمت دوستان متممی رو اینجا معرفی کنم. از طریق این آدرس http://focusbook.ir می‌تونید ترجمه رایگان کتاب تمرکز رو مشاهده کنید، البته نسخه‌ها یک‌جاش مثل epub در موبایل، هنوز مشکل فونت داره، اما ترجمه روان و به‌جایی از یک کتاب خوب هستش. نامشون رو هم اینجا می‌آرم. این کتاب ترجمه گروهی افراد زیر است.

فواد انصاری, سیروان عفیفی , داریوش زندی , یاور مشیرفر , ادریس میرویسی , امین آرامش , مرتضی دوستی , بهار بهمنی , ایمان میرزایی , معصومه شیخ مرادی , ستار کراشی , مرضیه اثنا عشری , علی اختری , حانیه.

یکمی با ارائه کتاب رایگان مشکل دارم، از این دید که ترجمه‌ها و تالیف‌های حرفه‌ای (به معنی شغل بودن) در خطر قرار می‌گیرند)، اما این حرکت‌ها قابل قدردانی است. به خصوص که سراغ کتاب‌های باز رفته‌اند.

پانوشت ۲: ترجمه عکس بالا می‌شه:

مردم رو با مهربانی نَکُش! چرا که هر کسی لایق مهربانی تو نیست، افراد را در سکوت بِکُش، چرا که هر کسی شایسته توجه تو نیست.

نکته اول این که حرف بالا رو در مورد موجودات در نظر نگیرید، بلکه در مورد افکار و محتوای سمی و منفی در نظر بگیرید. نکته بعد این که اگر کسی با شما همین کار رو کرد، ناراحت نشید! فقط یاد بگیرید.

6 دیدگاه در “آیا در جبهه جنگ با داعش مذاکره می‌کنید؟ با افکار منفی خود هم همان کار را بکنید.”

  1. میثم عزیز سلام
    افکار منفی، عادات منفی، افراد سمی
    به جرات میتوان گفت که این نوشته حداقل برای من یکی از تاثیر گزارترین نوشته هایت بوده است.
    من با افکار و عادات منفی خود و استفاده از افراد سمی یک تجربه تلخ (البته در آن زمان تلخ) را داشته ام.چندین سال پیش به عنوان مدیر خدمات پس از فروش در شرکتی مشغول به کار بودم وهمه چیز برای من مهیا بود و اوضاع و احوالم نسبتا خوب بود تا اینکه به درخواست شرکت اقدام به جذب نیرو کردیم و به دلیل افکار منفی و جهت ثبات موقعیت خود وسفارش های مکرر اطرافیان ( دوستان و آشنایان) همه افراد پذیرفته شده بدون توجه به استعدادهایشان از دوستان و آشنایان و افراد سفارش شده بودند. چندی بعد کارها آنطور که انتظار میرفت پیش نمی رفت از طرفی من از آنها انتظار کار داشتم و آنها کار خود را به نحو احسنت انجام نمیدادند از طرف دیگر نمیتوانستم خیلی به آنها گیر بدهم (البته همه به این شکل نبودند) زمانی هم که دیگر به تنگ میامدم و میخواستم برخی از آنها را بیرون کنم با تماسهای مکرر همسران و یا پدر و مادر آنها مواجه میشدم و دوباره دلم به رحم میامد. کار به جایی رسید که برخی حتی از روی توقعات بیجایی که داشتند با من به دشمنی پرداختند.حالم از خودم به هم میخورد.باورتان نمیشود تمام روز درگیر این مسایل بودم. احساس کردم که آنجا دیگر برای من جایی برای پیشرفت نیست به همین علت آنجا را ترک کردم ولی تجربه خوبی را کسب نمودم و اکنون آن را به کار میگیرم.

  2. متن جسورانه ای بود، اگر چه با بخشهایی از آن موافق نیستم. به شخصه به رفتار استیو جابز بعنوان تنها راه گرداندن مجموعه خلاق و موفقی مانند اپل اعتقاد ندارم. تیمی که دارای یک رهبر و منتور هستند قطعا بهتر کار می کنند.

    1. به نظر می‌رسه نتونستم بحث رو کامل کنم. در بخش دو همین نوشته تکمیلش می‌کنم.

  3. سلام:
    امروز از خوندن مطالب شما خیلی استفاده کردم. الان همه درگیر افکار منفی شدیم. امروز در دانشگاه یک دانشجو به من مراجعه کرد به خاطر یک مسئله خیلی کوچک، بغضش ترکید و خیلی گریه کرد از ناامنی، اینده تاریک و ترس زیادش گفت از صبح دارم بهش فکر می کنم چقدر بعضی از خبر ها و خبر خوندن روی جوان ها و حتی بچه ها داره تاثیر می زاره. نمی دونستم باید چکار کنم می خواستم حرف بزنم اما جملات بر زبانم جاری نمی شد چون خودم هم به کسی نیاز داشتم که به من کمک کنه.
    میثم مدنی عزیز ایکاش بدونی که چقدر نوشته هات روی من تاثیر می زاره. من همیشه به خیلی ها خوندن وبلاگ شما رو توصیه می کنم. لطفاً ما رو در این روزها تنها نذار و راهنماییمون کن.

    1. سلام، ممنون از نظر لطفتون.
      این دیدگاه‌های شما، من رو هم امیدوارتر می‌کنه برای نوشتن.

  4. سلام
    فقط میتونم بگم خیلی خوب بود. ممنون
    افکار منفی خودتو بکش
    قبلا یه جایی خونده بودم گوشه ذهنتون یه سطل آشغال داشته باشید. هر وقت فکری یا چیزی ناراحتتون کردن بندازینش تو سطل آشغال و دیگه درشو باز نکنین. بعد مدتی قطعا اون موضوع اهمیت خودشو از دست میده.
    ای کاش میتونستیم واقعا مدیریت ذهن را آنطور که باید یاد بگریم و بکار ببندیم.
    بازم ممنون
    لطفا به نوشتن این مطالب پر محتوا و کمک کننده ادامه بدین

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.