موضوعی که در یک جامعه آشفته، بسیار دیده میشه اینه که افراد زیادی در جامعه هستند که کار خودشون رو به درستی انجام نمیدن، برای کم کردن درد عذاب وجدان یا آروم کردن خودشون، دیگرانی که کار درستی انجام میدن رو توبیخ یا تحقیر میکنن. در نوشته «جوشاندن سر سگ در دیگ و بچه خرخون» بعد دیگری از این موضوع رو بررسی کرده بودم.
چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهلم: انتخاب آشِنا، که صحبتش، حاصل دورِ زندگی است. (مقدمه)
پیشنوشت موقت: این نوشته رو به عنوان مقدمهای برای بخش بعد دارم به کار میگیرم ولی عنوانش شاید به ناکارایی ازدواج سنتی در جامعه مدرن تبدیل بشه یا یه همچین چیزی
۱- مقدمه:
راستش رو بخواهید وقتی داشتم نقشه راه کتابخوانی رو ادامه میدادم، به بخشی رسیدم که دوست داشتم در موردش بنویسم! عنوانی که برای چهلمین بخش چرا کتاب بخوانیم گذاشته بودم، این بود:
انسانهای در قله (۲): جهشیافتهها
این بخش به نوعی ادامه بخش ۳ نوشته قبلی یعنی «انسانهای در قله» است.
۱- جهشیافتهها
موضع جهش پیدا کردن، سالهاست مورد توجه ما بوده، از زمانی که برخی دوستان من جهشی میخوندن و به نوعی در زندگی جلو میافتادن، کلی فیلم x-men، لاکپشتهای نینجا و خیلی فیلمهای ابرقهرمانی دیگه، هم داشتن و دارن این عطش عجیب انسان رو هدف قرار میدن. مثلا مرد عنکبوتی که قهرمان بسیاری از بچههای جوان و نوجوان هست، شخصیاست که به خاطر نیش یک عنکبوت جهش پیدا میکنه و کلی قابلیترو یکهویی به دست میآره! همون آرزوی همیشگی ما یعنی یک شبه ره صدها و هزاران ساله یا غیرممکن رفتن.
انسانهای در قله
تا به حال توی چند تا مطلب در مورد قله نوشتم:
- ۱- گاهی شما دنبال چیزی هستید که نمیخواهیدش!
- ۲- بالاخره از دانشگاه خارج شدم
- ۳- فتح یک تپه برای فاتح اورست افتخار و انگیزشی ندارد!
- ۴- چطور کتاب انتخاب کنیم و بخریم؟ نویسندههایی که در باتلاق فرو میروند یا پس از رنگشدن به آسمان میروند.
شاید نوشته اول و آخر خیلی بیشتر به این نوشته نزدیک باشه.
۱- ویلیام والاس!
نوشته رو با این قسمت از فیلم Braveheart از ملگیبسون شروع میکنم. جایی که ویلیام والاس روبروی دشمن قرار گرفته
William: Sons of Scotland! I am William Wallace.
Soldier 2: William Wallace is seven feet tall!
William: Yes, I’ve heard. Kills men by the hundreds. And if HE were here, he’d consume the English with fireballs from his eyes, and bolts of lightning from his arse.
William: I AM William Wallace! And I see a whole army of my country men, here, in defiance of tyranny. You’ve come to fight as free men, and free men you are. What will you do with that freedom? Will you fight?
Soldier 1: Against that? No, we’ll run, and we’ll live.
William: Aye, fight and you may die, run, and you’ll live… at least a while. And dying in your beds, many years from now, would you be willing to trade ALL the days, from this day to that, for one chance, just one chance, to come back here and tell our enemies that they may take our lives, but they’ll never take… OUR FREEDOM!
پورشه و موتورسیکلت بیگلگیر
فکر کنم حدودای ۱۳۸۵ بود، دوستم ماشین صفر نسبتا گرونقیمتش رو گرفته بود، ازم پرسید کجا بریم بگردیم؟ بهش یکی از شهرهای اطراف تهران رو پیشنهاد کردم. با هم رفتیم اونجا و داشتیم جاهای مختلف رو میگشتیم، یک دستانداز بزرگ جلوی راهمون بود، ترمز ماشین خوب بود و تونست ماشین رو نگه داره که سریع روی دستاندازه نره، اما نکته این بود که موتور پشت سر، حتی یک ترمز درست و حسابی هم نداشت و همین باعث شد محکم بزنه به سپر عقب و سپرش بشکنه، پیاده که شدیم دیدیم اوضاع حتی خرابتر هم هست، موتور اون بندهخدا حتی گلگیر نداشت، ابرهای زینش هم زده بود بیرون، یک برآوردی که کردیم دیدیم کل موتور اون بندهخدا نصف خسارتی که به ماشین زده هم نمیشه، بیمه هم که نداشت. دوستم داشت میپرسید چه کار کنیم؟ گفتم ببین چقدر داره؟ کلا رفت خونه این ور و اونور تونست چیزی حدود ۱ دهم خسارت رو تامین کنه، من به دوستم گفتم بریم، فکر این که حتی چند ساعتمون تلف بشه و بخوایم طرف رو هم اذیت کنیم رو نکن. بیخیال شو و بریم. خدا رو شکر رفیقم به حرفم گوش کرد.
سعی کنید بین هابی (کار ذوقی)، سرگرمی و شغل خودتون تمایز قائل بشید
۱- بازی با کلمات
یک بدی ترجمههای کتابهای سطحی و عادت کردن به اونها اینه که تمایز بین کلمات رو درک نمیکنیم. شاید خیلیاتون شنیده باشید که مثلا اسکیموها چندین کلمه برای برف دارن. نکته اینه که شاید برای ما که در یک جایی هستیم با بارش اندک برف این موضوع زیاد اهمیت نداشته باشه، اما خیلی موارد مربوط به روان انسان یا اصول تخصصی هست که میتونه کاملا شما رو به اشتباه بندازه، مثلا شاید شما همه کلمات anger, nervousness، ire، rage، violence رو در یک طبقه قرار بدید، اما هر کدومشون یک معنای خاص داره، بعضی مجاز هستند و از بعضی هم باید دوری کرد.
خیلی موضوعات برای شماست نه برای دیگران
اینروزها خیلی ارزشها و موضوعات مختلف مطرح میشوند و ما، به جای این که به توسعه خودمان از طریق این ارزشها فکر کنیم، شروع میکنیم دیگران را با این موضوعات قضاوت کردن، تحقیر کردن، یا طبقهبندی کردن، در صورتی که آن موضوعات صرفا مصرف شخصی دارند و نه مصرف خارجی.
۱- اصلیترین موضوع در تعیین حس و حال ما انتظار است.
در این نوشته «کی ناراحت میشوید؟ و کی خوشحال میشوید؟» سوالی از شما پرسیده بودم، دوست داشتم با خودتان بنشینید و تحلیل کنید ببینید چه موقع خوشحال میشوید و چه موقع ناراحت، اگر در مثالهای آن نوشته دقت کنید، رد پای انتظار را در همه حالتها میبینید، باز هم برگردید و آن سوال را پاسخ دهید، و بنویسید، حال نوشتههای خود را تحلیل کنید. جالب نیست؟ رد پای انتظار در تمامی آنها دیده میشود. اگر بتوانید بحث انتظار را کنترل کنید، بخش بزرگی از ناراحتی خود را کنترل کردهاید، توانایی شاد کردن خود را خواهید داشت و از این دست.
چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟ قسمت ۲: بوس محکم آدم ریشدار!
۱- بوس محکم آدم ریشدار
این رو حداقل در مورد دخترم خیلی دیدم! حتی خودم هم این کار رو کردم، آدمهایی که ته ریش دارن(به طوری که حتی بزرگسالان هم در زمان بوسیده شدن توسط آنها از طب سوزنی ریش آنها بینصیب نمیمانند)، از روی دوست داشتن، بچههای کوچک را میبوسند! حالا بچه گریهاش در بیاید یا با دست او را پس بزند مهم نیست، مهم این است که دوست داشتن وی را به کودک فرو کند! گاهی حتی دیده شده که گاز گرفتن لپ یا دستان کودک، وسیلهای برای نمایش اوج دوست داشتن مطرح میشود!
بخش عمدهای از زندگی ما مدل «بار خورد….» است!
۱- استعدادیابی
خیلی جاها از عبارت بار خورد استفاده میکنم، بگذارید یک بار داستنش رو اینجا بگم.
یکی از جالبترین کشفاستعدادهایی که دیدم، نظر دوستم (که در مناطق مرزی زندگی میکرد) در مورد من بود. اون میگفت: «میثم تو شونههات خیلی پهنه، جون میده برای کولبری، یعنی دو تا یخچال میتونیم بگذاریم پشتت، از این طریق کلی سود میکنی!»
چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟ قسمت ۱: تخم مرغ از کجا در میآد؟
یک رخدادی که این روزها خیلی در اطرافم میبینم، هوسرانی و شهوت بالا در انواع لذتهاست! منظور من لزوما مباحث جنسی و شراب و … نیست. حتی موضوعات کاری، تحصیلی، مالی و … رو هم شامل میشه. دوستانی میبینم که میخوان انواع لذتهای متعدد رو تجربه کنن. از تحصیل در بهترین دانشگاهها گرفته تا خدمت به همنوع، از دیدن جاهای مختلف دنیا گرفته، تا همنشینی با بهترین آدمها، از اثر گذاری علمی، تکنولوژیک و در دنیا گرفته تا آرامش مالی و جانی، از هیجان روزمره گرفته تا امنیت شغلی، مالی و خانوادگی.