به شخصه میخواستم نویسنده تمام وقت بشم بعنوان شغل! رمان و روانشناسی ولی بهم گفتن درسته چون نیاز مالی نداری برات مهم نیست ولی واقعا باید از نظر مالی مستقل باشی وگرنه از نظر روانی تحت فشار قرار میگیری تمام وقت کار کنی و باز هم پول از همسرت بگیری و فرسوده میشی و تو ایران نمیشه نویسنده شد! قانع شدم که درس بخونم و یه رشته ای رو حداقل علاقه رو که بهم میده برای شغل انتخاب کنم
سلام از وبلاگ آقای میرویسی به اینجا رسیدم و چیزی رو که خودم میدونستم و نمیتونستم توضیح بدم رو با توضیح خوب و جزئیات تو ذهنم ته نشین کردین!
من ۵ساله از اینستا دارم درباره رژیم میخونم و بنظرم اینستا خیلی مفیده! ولی یکماه پیش که تو همون خود اینستا پول کمی واسه سمینار خوبی دادم و ده ساعت لایو دیدم فهمیدم پنج سال وقتم رو کاملا تلف کردم و با ذهنیت اشتباه که اینستا خیلی مفیده و من دارم رایگان چیزی یاد میگیرم در صورتی که با صرف کردن فقط ده ساعت از یه استاد یا نهایت سه هفته خوندن یک کتاب با جزئیات میتونستم یاد بگیرم! و این پارکنده خوانی و متن های کوتاه و بی ربط که خودم هم فقط یادشون گرفتم و نتونستم تو ذهنم طبقه بندی کنم وقت تلف کردم… یا حتی برنامه ریزی ها توسعه فردی و… حالا همش دنبال منبع اون حرف اینفلئنسر هستم که برم خود کتاب رو بخونم! وقتم کمتر تلف میشه و فقط هرزگاهی سر میزنم به اینستا در حد همون پیدا کردن منبع!
سلام دکتر عزیز
صداقت دوست هستم، عضو تیم دانشگاه تبریز
سال ۸۶ با هم تو تفرش بودیم
شما نقره گرفتی من برنز
حل مسئله را با تکنیکهای جالبی انجام میدادی
چند روز خوشی با هم داشتیم،
خیلی گرم بودی و با ذهن بازی که داشتی به معنی دقیق کلمه تک وجهی نبودی.
اگه اردبیل اومدی در خدمت هستم.
امیدوارم هر جا که هستی موفق باشی.
راستی شنیدم از شهید بهشتی انصراف دادی، جالبه برام
در مورد نوشتن و نقش اش در تقویت تفکر نقاد یک ویدیو خوب پیدا کردم که فکر میکنم همینجا بهترین مقاله است برای اینکه توی قسمت کامنت ها نشر بدمش:
https://www.youtube.com/watch?v=x0vUsxhMczI&list=PL_0W2SgmUgCnZV7AMNnF_KDL7hpibAO-k&index=2
حتما پیشنهاد میکنم به بقیه که ببینندش … جردن پیترسون – زبان انگلیسی
به نظرم اختلاف نظرها و تفاوت ارزشها و اصول توی زندگی مشترک یک جایی میزنه بیرون. نگاه شما به ازدواج و زندگی خیلی شبیه نگاه به کار و زندگی شرکتی و کاری هست. در حالی که این دوتا خیلی متفاوتند حتی اهداف و رویاهای مشترک هم نمیتونه یه زندگی که دو نفر توش خیلی متفاوت هستن رو نگه داره. شاید تو کار بشه اما تو زندگی نمیشه و این تفاوتها توی قسمتهای مختلف زندگی مانع میشن. (این نگاه خیلی مکانیکیه)
اینکه انتخاب همسر تا حد زیادی بر مبنای احساسه به نظرم توی سنین پایینتره که افراد تجربه زیستی کمتری دارن و سختیهای کمتری رو دیدن. اما در سنین بالاتر به مراتب ازدواجهایی که منطق توی اونها پررنگتره بیشتر دیده میشه. (توی سن بالا آدم بهتر میفهمه کی به درد زندگیاش میخوره و برا همین سختگیرتر میشه و شاید دیگه اصلا ازدواج نکنه، چیزی که من تو محیط اطرافم میبینم. انتخابهای بهتری شکل گرفته.)
البته خوب افراد معمولا دچار یه خطایی میشن فکر میکنن چیزی که خودشون تجربه کردن همون درسته. شاید شما توی سننین پایینتر ازدواج کردین و تجربه خودتون رو میگین که نمیشه اینقدر تعمیمش داد به نظرم.
در کل فکر میکنم مطالعاتی که گفتین لازمه اما برای قبل ازدواجه که آدمها انتخاب با خطای کمتری داشته باشن. (البته بماند که تجربههای دوستی قبل ازدواج خیلی کمک کننده هستن که تو عرف ما هنوز هم مذموم هستن تا حدی.)
خیلی تلنگر خوبی بود.. دقیقا من سال پیش خیلی رمان میخوندم و بعدش یه مدت هیچ کتابی دوست نداشتم بخونم.. الان یه مدته نمیخونم یا کنارش خودم رو مجبور کردم کتاب های دیگه بخونم که خیلی هم سختم بود، مقاله شما تلنگر خوبی برای من بود.
خیلی این نقشه راه برام جالب بود، اینکه چطور این همه عنوان به ذهنتون خطور کرده؟ و واقعا نمیخواین اینها رو ادامه بدین؟ کاش کمی هم در مورد سبک کتابخوانی خودتون بگین، هنوز هم کتاب می خونین به نسبت گذشته، یعنی الان هم در سال ۱۴۰۰ اون رو مفید میدونین. بخصوص توی ایران که زندگی خیلی پرریسک و پرچالشه و یا اینکه انگیزهها خیلی پایینه. یعنی یجورایی دیگه خستهایم.
سلام
(حال اگر مهارت کافی استخراج دانش از زندگی و نوشتههای دیگران را به خوبی به دست آورید.)
چجوری میشه این مهارت رو کسب کرد؟ نقشه راه خاصی براش متصور هستین؟
(یه نکته دیگه هم حداقل مدل یادگیری خود من اینطور بوده که اول اشتباه کردم، شکست خوردم و بعد که کتابی مرتبط با اون اشتباه رو مطالعه کردم و یا غیرمرتبط اما به اون موضوع هم اشاره شده و فهمیدم اشتباه من دقیقا کجا بوده و بهتر یاد گرفتم. یعنی تا وقتی تجربه نکردم و احساس متعلق به اون تجربه به من منتقل نشده یادگیری برای من ناقص بوده. به نظرم نمیشه نقش تجربه رو اینقدر کم رنگ دونست. یعنی لزومی نداره برای اینکه بگیم کتاب بهتره اون رو در مقابل تجربه قرار بدیم و تجربه رو ضعیفتر بدونیم. ما توی اشتباهات و تجربیاتمون میفهیم کجا میلنگیم. و میریم اون رو بهبود میدیم. یه مقدار به مقدار تو مطالبتون احساس میکنم اون نگاه ریاضیوار وجود داره و به راحتی یه فرضی رو درست میگیرین و از اون یه نتیجه میگیرین و مطلب رو میبندین به همین سادگی و از خیلی پیچیدگیها و فاکتورهای دیگه صرفنظر میکنین؟)
توی همین جمله بالا که اشاره کردین، زندگی دیگران همون تجربهاس دیگه؟!
From فاطمه خادم الحسینی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتابها نوشته شوند.
Go to commentFrom فاطمه خادم الحسینی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!
Go to commentFrom امین رضا on شما چای را به خاطر قند میخورید یا قند را به خاطر چای؟
Go to commentFrom هادی on شما چای را به خاطر قند میخورید یا قند را به خاطر چای؟
Go to commentFrom جعفر on هر کسی باید کار درست خودش رو انجام بده هر چند به ضرر شماست!
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on مروری بر کوتاهترین داستان دنیا
Go to commentFrom فرشاد on مروری بر کوتاهترین داستان دنیا
Go to commentFrom امیر on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom علیرضا صداقت دوست on درباره من
Go to commentFrom میثم مدنی on درباره من
Go to commentFrom علی فرزام on مروری بر کوتاهترین داستان دنیا
Go to commentFrom هادی کرمی on مروری بر کوتاهترین داستان دنیا
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on چرا از «چرا» نوشتن سخت است؟ (۱)
Go to commentFrom رویا on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیست و ششم: تا لیلی و مجنونها طلاق نگیرند!
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتابها نوشته شوند.
Go to commentFrom مهسا on بسیاری از سریالهای مزخرف و فیلمهای مستهجن هم از روی کتاب نوشته شدهاند!
Go to commentFrom رویا on نقشه راه من، برای نوشتن در حوزه کتابخوانی (۱۵ خرداد ۹۸)
Go to commentFrom رویا on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش ششم: تا نگاه به گذشته و آینده را یاد بگیریم
Go to comment