سلام من خیلی وقت نیست بامطالب کتابخوانی شما آشنا شدم ازطریق شعبانعلی عزیز وبا دخترم که نوجوان سیزده ساله ای است مشترکا مطالب شمارا میخوانیم
بیشتراز خودم نگران این هستم که چگونه دخترم را آرام آرام وارد این وادی کتاب وکتابخوانی کنم.
فقط میتوانم تشکرکنم وبگم جامعه به مدل ذهنی امثال شما ومیکرو اکشنهای موثر شما احتیاج داره سپاس که مینویسید
سلام بر اقا میثم عزیز
سرباز که بودیم اموزشی ؛ سرهنگ ها به ما فشار می اوردن می گفتن :باید سختی بکشین یکی از یچه ها گفت دلیل نمیشه که چون ما امریه هستیم(شاید بچه سوسول باشیم )دیگه فشار بیشتر تراز بچه های سرباز عادی به ما وارد بکنین
ما هم تو زندگیمون سختی کشیدیم. سرهنگه که دید راست میگه دوستمون؛ گفت :اگه سختی کشیدین که عقده ای میشین؛ اگه هم نکشیدین که ادم میشین
به نظرم اونایی که وحشی میشن
وحشی (برخی) مسئولین ما هستند. سالها برای رسیدن به قدرت حقارت کشیدهاند. استرس دیدهاند. و حالا کمی وقت دارند تا عقده و بدبختیهای این همه سال را جبران کنند
فک کنم وحشی یا اهلی شدن بستگی به شرایط و انتخاب خود جاندار داره و خیلی عوامل دیگه
میثم عزیز
عیدروبهت تبریک میگم.
درمورد نسبی بودن ،تقریبا درهمه جا هست.مثلا درحقوق شرکت ها،مادونهاد داریم یکی مدیریت شرکت یکی نهاد هدایت کننده،یابه تعبیری یکی میشه مغز یکی زبان شرکت.حال اگرمعامله ای انجام بشه که تعارض داشته باشه،کی باید ضرر رو تحمل کنه؟سهامدارها یا ثالثی که خریده؟مثلا در شرکتهای تجاری توجه به ثالث هست .اما باز درحقوق مدنی قضیه دقیقا برعکس هست ومرکز توجه مالک هست ونه ثالث.درموضوعات دیگه هم همینطور هست.درمورد خوب یابدبودن گفتی،خب سوال اینه که،اگردرمحیطی باشیم که اکثروحشی باشد!آیا مامیتونیم اهلی باشیم؟خورده نمیشیم؟راه مقابله اش چیه؟ماهم بایدوحشی بشیم؟آیا وحشی یااهلی،بودن ما فقط دست خودمون هست؟یامحیط هم موثره؟درمورداینکه ماکدومش هستیم رونمیدونم!شایدالان اهلی باشیم،ولی خب اگه شرایط برای ماهم فراهم بشه وحشی نمیشم؟!(شایدمصداق این باشیم که میگن طرف آب گیرش نمیاد وگرنه شناگرخوبیه!)براهمون اینو نمیدونم کدومش هستم!تو یه کلمه میخای بگی وحشی ها کسایی هستن که زیاده روی میکنن.زودگول خوردن رونفهمیذم!توچی زود گول میخورن؟بهرحال راهکاررونگفتی،البته احتمالا در نوشته بعدی اشاره میکنی.
چقدر دغدغههای متفاوت و نابی نسبت به اطرافیانم دارید. خوندن مطالب شما واقعا برام لذت بخشه، ممنونم ازتون.
آیا امکان دسترسی به سخنرانیهاتون در موضوع مسیر شغلی هستش؟ اگرم امکانش باشه لطفا چنتا منبع مفید در این زمینه معرفی کنین.
درود بر تو میثم عزیز…این روزها مشغول کار کشاورزی هستم و متاسفانه خیلی کم وقت میکنم نوشته هات رو بخونم، اما خوشحال شدم دیدم چند مطلب جدید نوشتی. راستش من خودم دقیقا از اون آدمهایی هستم که بشدت درگیر تعارض اهدافم هستم و این مسئله خیلی دچار آسیب و عقب ماندگی ام کرده….همین پنج تا نکته که از توی یه تنگ درآوردی رو باید چندین و چند کتاب خوند که خوب فهمیدشون…ممنون که هستی و لطفا همیشه باش
سلام
اگر منظورتون برای هوش تجاری و علوم داده است، درسهای آمار ریاضی (مثل تمامی فصلهای کتاب فروند)، آمار توصیفی و در ریاضیات هم دروس آنالیز عددی، جبر خطی، حساب دیفرانسیل، معادلات دیفرانسیل، آنالیز ریاضی، توپولوژی، نظریه گراف، نظریه اطلاعات، منطق، پیچیدگی محاسبه و از این دست هست.
باز هم سلام اقا میثم عزیز
مطالب کتاب خوانی شما در کنار کتاب های حاج اسماعیل دولابی(مصباح الهدی) و کتاب نامه های بلوغ(اقای عین صاد) جزو نوشته هاییه که میخوام چندین بار بخونم
اقای مدنی عزیز اجازه بده که معلم خطابت کنم،شمایی که با نوشته های ساده شیرینت چیزهای جدیدی را به من اموختی
ساده حرف زدنم را به پای بی سوادی ام بگذار؛مدت زیادی نیست که کتاب خوانی را شروع کرده ام اما از اویل هفده سالگی به صورت پراکنده میخوندم الان هم که دراواخر22 سالگی به سر می برم از گذشته ایی که به بطالت گذشت رنج می برم
نمیدانم این به بطالت گذشتن را تقصیر پدر وماردم یا جبر محیطی یا حکمت ،یا فقرمان بدانم یا
……
اما بعد از این به بعد را میخواهم از دقیقه دقیقه های زندگی ام درست استفاده کنم
اما باز هم می گویم بخشی ازموفقیت اینده ام مربوط به انتخاب هایی که کرده ام و برایم کرده اند وشرایطی که در گذشته داشته ام بوده
اسیر این تعارض ها و تناقض ها همیشه بودم اکنون در حال زندگی می کنم نه غصه گذشته را میخورم که گذشته نه اینده ای که نیامده اما رنج همیشه بوده و هست
یکی از مهم ترین دغدغه های من در زندگی تربیت فرزند است دوست دارم اگر زمانی ازدواج کردم برای تربیت او بکوشم
نوشته های شما را هم در کنار نامه هایی که نوشتم برای او کپی می کنم شاید 10 یا 15 سال دیگر؛ اگر من بودم و اگر او هم بود میدهم که بخواند
سلام اقا میثم عزیز ؛قلم بسیار زیبایی داری
متمم امروز کتاب قدرت عادت رو معرفی کرد منم یه کامنت گذاشتم برای این که طولانی نشه وبه این تجربه ای که تو تو خوندنش داشتی دیگه با اجازت ارجاع دادم این جا
تعبیرها و مثال هایی که میزنی بدجور به فهم موضوع کمک میکنی. کامنتی که در متمم گذاشته بودم
اما تجربه زندگی شخصی قبل از خوندن کتاب
۱-در رابطه با مسواک زدن و سفیدی دندان
زمانی که بچه بودم از دیدن سفیدی دندون های بازیگرها لذت می بردم؛با خودم میگفتم من هم این عادت رو شروع می کنم و حتما روزی سه بار رو باید بزنم؛اما بعد ها فهمیدم که اینا بعضی هاشون روکش گذاشتن یا پول داشتن
تو سن ۱۸ساگی و اوایل دانشگاه هم درس می خوندم؛هم تو سوپری داییم کار می کردم تصمیم گرفتم روزی چهار یا پنج بار مسواک بزنم قبل از صبحانه و بعد از سه وعده غذایی خلاصه یه برنامه سه ماهه گذاشتم که این عادت خوب رو داشته باشم و اگر این کار نکنم خودمو تنبیه کنم(به شکمم چیزی ندم همون روزه گفتن خودمون شاید هم بدتر) به این صورت که اگر-از یاد می بردم-روز بعد،از صبح تا ساعت ۷ شب تنبیه و اگر تنبلی می کردم از همون صبح تا ۲ بعد ظهر تنبیه
خلاصه تو اینقدر که تو این سه ماه روزی ۴ یا ۵ بار با مدت ۶ زمان دقیقه مسواک زده بودم که دندونام مثل برف سفید شده بود ودندونامو تو فکم مثل پنبه احساس میکردم
و زبونمو به دندونام می کشیدم برای لذت و یه چیز دیگه همیشه الکی ،بی خود و بی جهت شاد بودم.تاثیر مسواکه بود؛با اینکه شغل سوپری خیلی اعصاب خورد کنه و از طرف دیگه تو این کار زیاده روی کردم چون کم مونده بود به لثه هام اسیب برسونم خلاصه مدت زمانشو کم کردم
یه خاطره ای از دانشگاه هم دارم من اوایل به وضع ظاهری و پوشش لباس اهمیت نمیدادم یه روز که رفته بودم ارائه بدم استاد با تعجب گفت:تو که به دندونات اهمیت میدی رفتی روکش گذاشتی یه چند تا تیکه لباس هم بخر و مرتب لباس بپوش منم با خنده گفتم: استاد کاره مسواکه
بعد از گذشت سه ماه تصمیم گرفتم چند روز مسواک نزنم همون روز اول نتونستم این که رو نکنم؛روغن های غذا روی بافت دندونام احساس می کردم و یه حس خارشی که منو شکنجه میداد ترسیدم و هم خوشحال شدم که -نکنه عادت خوب رو به عادت بد تبدیل کرده باشم
۲-در رابطه با تبلیغ خمیر دندان های سیگنال تو تلویزیون که گذری چشمم به تبلیغ ها می افتاد
همیشه ترغیب می شدم این مارک رو بخرم به خاطر تبلیغاتشون تو یک سال می دیدم اینا هی تبلیغاتشون رو عوض میکنن با یه تبلیغ جدید میگن اقا این دندون تمیز میکنه باعث پوسیدگی نمیشه و با یه اسم خارجی عجیب وغریب،همیشه برام سوال بود که چرا این کار رو می کنن بعد ها که کتاب رو خودنم تازه فهمیدم
۳-تو کتابم گفته که برای این که یه عادت خوب رو شروع کنین برای خودتون پاداش تعیین کنین به عنوان مثال من تصمیم گرفتم هر روز ساعت ۴:۴۵ از خواب بیدارشم برم پارک به مدت یک ساعت و نیم ورزش و دو- در شهربازی که نزدیک خونمونه بعدش میگم اگه بلند شی صبح جایزه داری یا کله پاچه یا هم صبحونه مفصل و نکته مهم این که شب قبل از خوابیدن وسایل ورزش کردن رو اماده کنیم و کنارمون بزاریم
و تجربه بعد از کتاب خوندن
همون تجربه هایی که میثم مدنی عزیز تو وبلاگش نوشته که در سری مطالب کتاب خوانی به نام بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
پی نوشت: ببخشید که کامنتم طولانی شد دوست داشتم با مثال های بیشتری و جزئیات بیشتری بگم
-الان اسیر مد هستم ولباس گرون قیمت شیک می خرم.میخواهم این عادت رو ترک کنم اما…….
الان هم که سربازم و در روز به مدت دو نیم ساعت در سرویس رفت امد می کنم دوست دارم این ساعت ها رو به بطالت نگذرونم به جاش پادکست
یا رادیو شعبانعلی گوش کنم یا کتاب صوتی اما یه چند تا مشکل دارم که امیدوارم با یه برنامه چندتا پاداش و تنبیه این تنبلی رو شکست بدم
ممنون که فرصتی برای تفکر به ما دادی .
واقعا یکی از مسائلی که به اون اشاره کردید تعارض اهداف با همه . خیلی هارو میشناسم
که
همزمان تمایل دارن پاکت پاکت سیگار بکشن! و همچنین تماسل دارن جسمشون در سلامت کامل باشه!
. خیلی هارو میشناسم
که
هم دوست دارند از مزایای مجردی مثل زمان ازاد بیشتر . رفیق بازی .الزامی نبودن تعدد روابط با جنس مخالف و… بهره ببرند و همچنین میخواهند تشکیل خانواده بدهند و ازدواج کنند!
. خیلی هارو میشناسم
که
همزمان هم دوست دارند اهل مطالعه و ادبیات باشند ولی همزمان مایل به برقراری ارتباط با دوستان و افرادی هستند که کوچک ترین اصول ادب و آداب در کلام و رفتارشان وجود ندارد!چون ریشه ی کلمه ی ادبیات ؛ ادب است.
ولی واقعا از لحاظ احساسی تصمیم گیری خیلی سخته که یک ماهی رو فدای دیگری کنی . معمولا اکثر افراد انقدر به اهداف متعارضشون بی توجهی میکنند تا ماهی ها یکی پس از دیگری خودشون میمیرن !
ولی ای کاش بتونیم زودتر از موعد؛ خودمون ماهی های کوچکتر را فدای ماهی های مهم تر کنیم تا در اینده متحمل ضرر و خسران و پشیمانی نشویم.
سلام بر میثم مدنی عزیز
به نظرم همین قضیه چای شیرین رو میشه یک نوعی تله شادمانی در نظر گرفت. از همون هایی که راس هریس توی کتابش بحث میکنه.
همین قضیه آب تلخ بعد از اون هم میشه همون تله هایی که فکر میکنیم میشه ازش رهایی یافت ، اما بازهم خودشون تله هستن.
به نظرم بعضی ها توی شغل و حرفه شون گرفتار این نوع مسائل میشن و تصوری رو که از اون لقب داشتن ، چیز دیگه ای بوده.
بعد از این لقب و رسیدن بهش ، باید حال خوش نصیب اون فرد بشه که نمیشه. به نوعی میشه گفت گرفتار تله ای هستن که رهایی ازش ندارن مگر با تغییر.
به نظرم تغییر توی حرفه خیلی خوبه البته اگر بتونیم سلسله مراتب اون حرفه رو درک کنیم.
همون سلسله مراتبی آمار و ریاضیاتی که خودتون گفتید.
یکی از مسائلی که ما در حال حاضر در توسعه به شدت با آن دست به گریبان هستیم، مسئله «خطای ترکیبی» است که در آن مسائلی که در فضای «خرد» صحیح هستند، به فضای کلان تعمیم داده می شوند. در فضای کلان و در یک سیستم پیچیده هر تصمیم و ورودی لزوما نمیتواند و نباید که نتیجه مشابه فضای خرد بدهد.
تصمیم میگیریم به «همه» یارانه بدهیم. این تصمیم در فضای خرد صحیح است؛ در فضای کلان اثری که بر اقتصاد می گذارد تا چندین و چند دهه همچنان برقرار خواهد ماند.
ما همواره می اندیشیم خب من ماهی های بیشتری دارم، خب من خانه بهتری دارم، خب من پمپ آب قوی تری دارم. آب برای همه ماهی ها خوب است. هر آبی برای هر نوع ماهی زندگی است. دیدی که ما به این مسائل داریم دید «خرد» است. برای یک و دو ماهی تنگ خوب است، اما برای صد هزار ماهی فاجعه بار می آورد.
دقیقا، یک موضوعی که در مطالعه این سیستمها مطرح میشه اینه که در حال حاظر داریم نگاه در سطح میکرو میکنیم یا سطح ماکرو؟ حالا اگر در سطح میکرو نگاه میکنیم، چقدر عاملها رو خودخواه میدونیم و چقدر دگر خواه. چون خیلی از اوقات شما باید برای نفع بیشتر محیط از برخی منافعت بگذری. این چیزیه که ما در کشورهای دیگه راحت میپذیریمش. یعنی به سادگی قانون اونها رو میپذیریم و باهاش کنار میایم. اما اینجا اون کار رو نمیکنیم. الان آمریکا اگر دچار مشکل میشه، ربطش میدیم به بوش و ترامپ، اما این جا که مشکل پیش میاد ربطش میدیم به نظام. نمیخوام در مورد درستی این مباحث صحبت کنم، حرفم اینه که در کشورهای مهاجرپذیر، به سادگی میشه در سطح ماکرو قانون اعمال کرد.
سلام
ده روز دوری از لپ تاپ ایده جالبی بود. لازم هست که من هم یک بار این تجربه را داشته باشم. البته سعی میکنم.
در مورد عید نوروز هم به نظرم تنها کاربرد مفید استفاده به عنوان مایلستون هست و بس.
ای کاش روزی برسه که تعطیلات عید حذف بشه تا شاید تعداد کشته در جاده ها کاهش پیدا کنه.
ممنون از پست خوبتون
From حسنا on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتابها نوشته شوند.
Go to commentFrom میثم مدنی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتابها نوشته شوند.
Go to commentFrom رضا چترزرین on وحشی هستید یا اهلی؟ (۱)
Go to commentFrom جعفر سیرجانی on وحشی هستید یا اهلی؟ (۱)
Go to commentFrom رسا on وحشی هستید یا اهلی؟ (۱)
Go to commentFrom میثم مدنی on وحشی هستید یا اهلی؟ (۱)
Go to commentFrom یزدان on تنگ آرزوها
Go to commentFrom میثم مدنی on تنگ آرزوها
Go to commentFrom یزدان on تنگ آرزوها
Go to commentFrom حسین زارع on تا حالا بعد از چای (خیلی) شیرین، آب خوردهاید؟
Go to commentFrom میثم مدنی on تا حالا بعد از چای (خیلی) شیرین، آب خوردهاید؟
Go to commentFrom رضا چترزرین on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom میثم مدنی on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom کافه بوک on ۲- کتاب چیست؟ یک طبقهبندی عمومی از کتابها (۱)
Go to commentFrom میثم مدنی on ۲- کتاب چیست؟ یک طبقهبندی عمومی از کتابها (۱)
Go to commentFrom کافه بوک on ۲- کتاب چیست؟ یک طبقهبندی عمومی از کتابها (۱)
Go to commentFrom رضا چترزرین on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom میثم مدنی on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom بهزاد on تنگ آرزوها
Go to commentFrom سعید فعله گری on تا حالا بعد از چای (خیلی) شیرین، آب خوردهاید؟
Go to commentFrom یاور مشیرفر on تنگ آرزوها
Go to commentFrom میثم مدنی on تنگ آرزوها
Go to commentFrom حسین قربانی on ده روز به دور از لپتاپ
Go to commentFrom یاور مشیرفر on ده روز به دور از لپتاپ
Go to commentFrom میثم مدنی on ده روز به دور از لپتاپ
Go to comment