پ.ن: شاید خواندن مطالب
«چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هفتم: تا لذت از درد را یاد بگیریم» و
«به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!»
به درک بهتر این نوشته کمک کند.
۱- خوب ماندن اتفاقی نیست
ماجرا این است که تنبلی، چاق شدن، در چاه ماندن، کاری نسبتا ساده باشد، مخصوصا این که با این ذهن عجیبی که داریم میتوانیم شرایط را برای خود توجیه کنیم.
اما اگر بخواهی کمی خوب باشی، کمی ارتقاء پیدا کنی، باید تلاش کنی، باید برنامه داشته باشی.
یکی از آسیبهای بزرگی که ما میخوریم، ترسیدن از حرف مردم است. یعنی شما اگر کتاب هم بخوانی، به خطرخوان، اگر زود بیدار شوی به … و اگر خوب تلاش کنی، به خرکار تشبیه میشوی. اصلا کافیست کمی متفاوت با جامعه باشی تا آرام آرام به کنج خانه هدایت شوی. در واقع رسم عجیبی است که بسیاری از نویسندگان و انسانهای بزرگ درونگرا بودهاند، یا در واقع شدهاند. مگر آنها که قدرتی دست پیدا کردهاند تا برخی مردم ناچار باشند پای حرف آنها بنشینند. مثل اساتید، سیاسیون، مرشدها و …
این لطف بزرگ اینترنت و فضای مجازی است که درونگراها هم میتوانند در کنج خانه بنشینند و حرف بزنند. اگرچه حرفشان کمتر شنیده میشود اما حداقل ممکن است به لطف موتورهای جستجو، انسانهایی نیز پیدا شوند که به حرفهای وی توجه کنند.
خواستم بگویم در دنیایی که میزان سنجش محبوبیت اشیا و انسانها تعداد فالوورها یا افراد استفادهکننده از آن هستند، بدون این که میزان تبلیغات و کیفیت جامعه را در نظر بگیرند، کار برای افرادی که میخواهند دنبال حقیقت بگردند خیلی سخت است. جالب اینجاست که حتی شاخص محبوبیت زبانها را هم تعداد افرادی میدانند که از آن استفاده میکنند. یعنی میخواهم با شنیدن تعداد فالوور لازم نیست حتما دنبال سلبریتیها بگردید، بلکه کتابها، زبانهای برنامهنویسی و … هم چنین قواعدی دارند.
۲- خطوط قرمز و ضربالاجل
این دو موضوع مخصوصا در سالهای اخیر به خاطر مذاکرات سیاسی ایران و 5+1 زیاد مطرح شد.از طرفی با توجه به باز شدن (به معنای خوب و بد آن) فضا، خطوط قرمز تا حدود بسیاری معنای بدی پیدا کردهاند. الان کلی انسان دارند فالوور جمع میکنند به خاطر این که خطوط قرمز بیشتری را رد میکنند. هفتهای نیست که برخی رسانهها یا انسانها برای افرادی در تلویزیون یا سیاست که خطوط قرمز را میشکنند هورا میکشند.
مشکلی که طی این فرایند به وجود میآید آن است که ما از اعلام خطوط قرمز خود میترسیم! از این که ما هم خطوط قرمزی داریم میترسیم. این که شخصی بیاید بیان کند: «من از خطوط قرمز خود عبور نمیکنم» را دگم میدانیم.
آرام آرام در ذهن ما خطوط قرمز رفتاری و عملکردی ما تقبیح میشوند و با خود میگوییم ولش کن این خط قرمز نشد، یکم جابهجاش میکنم.
حالا میشود شکستن ساده خطوط قرمز را به نحوی توجیه کرد، اما این که از طراحی خطوط قرمز بترسیم خیلی وحشتناکتر است. یعنی اگر من از ده نفر بپرسم خطوط قرمز شما در نظم شخصی، مطالعه، کار و خانواده چیست، چیز زیادی در ذهن ندارند. شاید در آن لحظه جوابی برای شما بسازند، اما واقعیت این است که آنها دقیق تعیین نشده بودند.
آنهایی که مذاکره یا مدیریت پروژه خواندهاند یا تجربهای در این حوزهها دارند میدانند که تعیین خطوط قرمز و ضربالاجل چقدر اهمیت دارد. شما در زمان مذاکره یا مدیریت پروژه وقت و انرژی ذهنی کافی ندارید تا تصمیمات مهم را بگیرید. حتی مسئله ورود احساسات عصبانیت، خوشحالی، غم، خستگی و … میتواند منجر به تصمیماتی شوند که بعدا پشیمانی به بار میآورد.
ما هر روز هزاران بار با خود مذاکره میکنیم. ما صدها میکروپروژه در روز انجام میدهیم. با بلند شدن از رخت خواب شروع میکنیم و با تعیین زمان خوابیدن به پایان میبریم.
شما در طول روز، هزاران تصمیم مختلف میگیرید، با احساسات مختلف، سطح قند خون متفاوت، فشار متفاوت، درگیری ذهنی متفاوت. اگر قبلا با آرامش ذهنی و فیزیکی، در مورد خط قرمزها و ضربالاجلها تصمیم نگرفته باشیم، روز میآید و شب میشود، بدون این که در جهت مناسبی قدم گذاشته باشیم.
اگر برای خود خط قرمز و ضربالاجل تعیین نکنیم، باعث خواهد شد که کشتی زندگی هر جا بخواهد ما را ببرد. سالها بگذرد و در انتها ببینیم گذشت و گذشت بدون این که کار مهمی کرده باشیم. میبینیم که به این خاطر به یک انسان شرور تبدیل شدهایم!
به قول ایوان شویینا (Yvon-Chouinard):
I have a little different definition of evil than most people. When you have the opportunity and the ability to do good and you do nothing, that’s evil. Evil doesn’t always have to be an overt act. It can be merely the absence of good.
من تعریف نسبتا متفاوتی از «شرور» نسبت به سایرین دارم. وقتی شما شانس و توانایی این را دارید که خوب باشید و کار نکنید، این شرورانه است. لزومی ندارد که کار خیلی آشکاری انجام دهید. شرارت در غیاب خوبی رخ میدهد.
شاید یک میکرواکشن خوب برای این روزهای ابتدای سال، تعیین خط قرمزها باشد. تعیین ضربالاجلها باشد. در یک زمان آرام بنشینیم، خطوط قرمز رفتاری و عملکردی خود را تعیین کنیم. بیاییم برای کتابخوانی، توسعه و … خطوط قرمزی تعیین کنیم و برای رسیدن به برخی از خواستهها ضربالاجل تعیین کنیم.
من شخصا حتی در جزئیات هم برای خودم خط قرمز قائل هستم. مثلا در استفاده از سمپادها (سیستمهای مدیریت پایگاه داده) هم خط قرمز دارم. یعنی تا جایی که راه داشته باشد از آنها استفاده نمیکنم. به کارگیری دانشجوی خودم (در آن ترم) در کار یا مقاله هم جز خط قرمزهایم است. در برخی پروژهها از این خط قرمزها ضرر کردهام، یعنی پروژه خوبی میآید و ترغیب میشوم که از دانشجویان خوبم استفاده کنم، اما خط قرمزهایم باعث میشوم که در آن حالت دور آن کار را خط بکشم. در دیدن فیلم خط قرمز دارم، مثلا فیلمهای ترسناک یا با تم خیانت نمیبینم. برای کتابها و کتابخواندن هم خطوط قرمزی دارم.
بهتر است برخی مسائل اخلاقی مهم را هم آرام آرام در خط قرمزهای خود بگنجانیم و هر چند وقت دوباره به آنها فکر کنیم.
این که خط قرمز کافی نداشته باشید بد است، به روز نکردن خط قرمزها هم میتواند بدتر باشد.
3- معمولا آزادکارها روی آزادی را نمیبینند!
به لطف اینترنت و فضای مجازی، همچنین سرعت ورود تکنولوژی، روز به روز، به افرادی که میتوانند در خانه کار کنند اضافه میشود. از طرفی هزینه بالای راضی نگه داشتن کارمند در محل کار، حتی مدیران را ترغیب میکند تا وظایف را به صورت دورکاری به دیگران بسپارد. به عصر آزادکارها یا freelancerها خوشآمدید.
تا این جا همه چیز خوب است. اما اگر کمی در مورد مشکلات افرادی که خودشان مدیر خودشان هستند یا در منزل دورکاری میکنند، به هم ریختن دیسیپلین کاری است. این موضوع به قدری آزاردهنده است که بسیاری حاضرند کلی در ترافیک باشند ولی در خانه نمانند.
ماجرا این است که اولین کاری که باید در این زمینه انجام دهیم رعایت خطوط قرمز است. تعیین ضربالاجلها و پایبندی به آنهاست. حتی بسیاری میگویند که در زمان کار در منزل، لباس بیرون بپوشید و در پاسخ به تلفن و … جدی باشید و اصلا پاسخ ندهید. تعیین دیسیپلین کاری و … در مرحله بعدی کار قرار دارد.
شما باید در اکثر زمینههای زندگی از جمله کار خط قرمز تعیین کنید.
سلام بر شما, مدتیست با سایت شما آشنا شدم و با تمام وجودم مطالب شما رو میخونم و تلاش میکنم که به اهداف کلامتون فکر کنم و ارزشهایی رو در خودم نهادینه کنم, وجود شما در این فضا و ارایه مطالبی چنین با ارزش به شدت برای بنده امید بخش و راهگشاست, صمیمانه و خودخواهانه آرزو میکنم مستدام باشید تا زندگی برای ما لذت بخش باشد.😀
تو کتاب “غلبه بر کمال خواهی” تلاش برای در کنترل داشتن همه چیز رو از نشانههای کمال گرایی از نوع منفی و پایین آورنده بازده فرد دونسته. شما با این موضوع موافق نیستین؟
اتفاقا تغیین خط قرمز، کمک میکنه شما کمتر دچار کمالگرایی بشید. خط قرمزها خیلی نیازی نیست فیت و دقیق باشند. صرفا به شما کمک میکنند تا راحتتر تصمیم بگیرید، زمان و انرژی کمتری رو هم صرف کنید. بگذارید براتون مثال بزنم:
مثلا من یکی از خط قرمزهام پرداخت حداکثر یک میلیون برای خودم و خانوادهاست. دو برند اصلی رو هم بیشتر خرید نمیکنم. بنابراین هر وقت نیاز به خرید گوشی دارم، در کمتر از ۱ ساعت خریدم رو میکنم. حالا وقتی اخبار رو مرور میکنم، ممکنه بری مواقع این خط قرمزها رو هم تغییر بدم. برای ماشین هم همینطور، هیچ وقت بیشتر از ۱ سوم حقوق سالانهام، خودرو خرید نمیکنم.
نکتهای که میتونه کار رو خراب کنه، اینه که شما هر بار بخواهید تمام این فرایند رو طی کنید و یک کالا بخرید یا یک کاری رو انجام بدید. این کار فاجعه است. کمالگرایی اونجاش بده که شما رو از کار به دور میکنه و لذت شما رو از زندگی و انتخاب کم میکنه. اما با تعیین مناسب خطوط قرمز و ضربالاجل (مثلا حداکثر ۵ ساعت برای خرید یک کالای ۱ میلیونی وقت بگذارید) شما زمان و انرژی کنترلشدهای رو برای هر تصمیمی به کار میگیرید.
سلام، من اصلا راجع به خط قرمز چیزی نمیدونم توی یک مصاحبه کاری از من پرسیدن خط قرمز شما چیست ؟ من نتونستم جواب بدم . باید چکار کنم