میثم عزیز
این پستت یکی از کاربردی ترین پست هات برای من بود. بسیار ارزشمند و شایسته عمیق ترین قدردانی ها.
یه موضوعی توی ذهن من هست که هر چند ارتباط مستقیمی به این پست نداره اما چندان هم بی ارتباط نیست:
در طول روز ناگزیر هستیم توی جمع هایی قرار بگیریم که شاید به صورت ارادی هیچ وقت نخوایم توی اون فضا قرار بگیریم. جمع همکاران،بعضی از مهمانی های خانوادگی یا بعضی از جمع های دوستان. از قضا توی این جمع ها افرادی پیدا میشن که اهل “به هم زدن” باشن. ناله های بیخود و ننه من غریبم بازی های مسخره. اما اتفاق بدی که میفته اینه که معمولا این افراد توی این جمع ها تریبون رو به دست می گیرن و متکلم وحده میشن. بعد از یه مدتی هم ممکنه افرادی دیگه ای رو توی همون حال و هوای خودشون بکشونن. توی اینجور مواقع همیشه برای من سوال بوده که عکس العمل من نوعی بهتره چی باشه؟ اگه سکوت کنم این بی خردی و ناله ها مجال برای عرض اندام بیشتر پیدا میکنه و ممکنه جمع رو با خودش همراه کنه.اگه در مخالفت با اون شخص صحبت کنم مثل اینکه اون رو برانگیخته کنم به اون یه انرژی بیشتری می دم که با توان بیشتر از حماقت خودش دفاع کنه و مثلا افتضاح بودن شرایط رو اثبات کنه.
شما در این موارد چکار می کنید؟
رو نوشتم. البته باز هم خواهم نوشت، چون میدونم خیلی سخته تا آدم واقعا از دست چنین فضاهایی راحت بشه. یک سری عناصر کلیدی هم وجود داره مثل عزت نفس، اعتماد به نفس مثبت، داشتن معنا و … که حتما در موردشون خواهم نوشت. ممنون که پیگیرید.
سلام.
چند وقت پیش با یکی از دوستانم که موسیقیدان بود و واقعاً هم باسواد بود ، بحثی داشیتم مشابه همین بحث شما.
جمله زیبایی گفت که برای همیشه یادم ماند.
” بعضی از افرادی که در ممکلت ما هستند ، میخواهند یک شبه به تمام چیزهایی که میخواهند برسند. اگر برایشان این امکان را هم فراهم کنی که یک شبه به خواسته هایشان برسند، حاضر نیستند که از خواب آن یک شب هم بگذرند و بیدار بمانند. “
از اون موقعی که با بلاگت آشنا شدم و مطالبش رو خوندم و انصافا هم همشون لذت بخش و آموزنده بودن. اما این مطلبت با اختلاف فعلا از همشون بهتر بوده. شاید هم چون دقیقا لحظه ای خوندمش که به خوندن چنین متن با این لحن محکم و قاطع نیاز داشتم.
مخلصم
سلام آقای مدنی. ممنون از توضیحات خوبتون. خواهشی داشتم و اونم اینکه اگر وقت کردید در خصوص این جمله یا پاراگرافتون:
“باید مواظب باشی روی نعل اسب سرمایهگذاری نکنی. اتفاقا به نظر من ریسک کار دولتی به شدت از کار خصوصی بیشتره. این موضوع خیلی جای بحث داره فقط بدون دنیا خیلی عوض شده”
بیشتر توضیح بدین تا موضوع کمی بیشتر برام روشن و قابل درکتر بشه.
فکر می کنم تا در شرایط یک تصمیم قرار نگیریم نمی تونیم تصمیم بگیریم و اینجا تصمیم گرفتن برای نگهداشتن انسان یا حیوان سخت به نظر میرسه، چون خود من به قول دوست خوبم لیلا بسیار مامور و معذور بودن را بخصوص زمانی که دانشگاه تدریس میکردم و در نمره دادن به دانشجویان رعایت می کردم زمانی اونها اون نمره رو به قول خودشون برا نان شبشون می خواستن اما من با این دیدگاه که نمی تونم تفاوتی بین دانشجویان قائل بشم به بهانه رعایت عدالت مامور و معذور بودن رو انتخاب می کردم.
شاید یه دیدگاه بتونه این باشه مثلا:
من انسانها را نگه میدارم به این امید که یکی یا چندتا از میان اونها پیدا بشه که هم انسانهای دیگه و هم لاک پشت ها رو در آینده نجات بده به هر حال به نسل انسان بیشتر میشه امیدوار بود.
سلام و خسته نباشید به آقای دکتر مدنی خستگی نا پذیر
وبلاگ شما توی Bookmark بروزر من هست و واقعا مطالبش مفید و تامل بر انگیزه. میدونم که خیلی مشغله دارید ولی خواهش می کنم به این وبلاگ به عنوان یکی از اون پروژه های بزرگتون نگاه کنید که شاید بتونه حال آدمهای زیادی رو خوب کنه و تفکرات زیادی رو شکل بده، چه چیزی از این با ارزش تره؟ خواهش می کنم پر انرژی ادامه بدید خیلی ها هستند که شاید نظر ندن ولی مطالب شما رو پیگیر هستن
سلام
معمولا اینکه به آینده فکر نکنم لذت بخشه و بیشتراز هم با جمله ی هر چه پیش اید خوش اید، شاد میشم. اینطوری هی سعی می کنم همیشه رو به جلو باشم. اما واقعا چیزی که خیلی تفریح دلچسبیه واسم، دویدن تو یه محیط کوه و جادست تا نفس ادم در بیاد یا اینکه بشینی جایی که یه دشت بزرگ زیر پات باشه و به اهنگ مورد علاقت گوش بدی یا خوندن کتابای داستانی که تا دلت بخواد می تونه تصویر سازی ذهنت رو قوی کنه از اون داستانا که دوس نداری ولش کنی مثل کتابای جمالزاده، مرادی کرمانی و خیلیای دیگه و خوندن بلاگ هایی که محتواشون زندت می کنه مثل بلاگ شما
سلام آقا میثم عزیز
مطالب وبلاگتون خیلی به فکر کردن من کمک کرده، بارها ازشون استفاده کردم و تو زندگی رجوع کردم بهشون…بینهایت ازتون ممنونم و امیدوارم یه روزی از نزدیک شما رو بتونم ببینم و قدردانی کنم
اینکه بعضی کارهای کوچیک مثل مواردی که شما اشاره کردین انقدر در ذهن لذت بخش ثبت شدن میتونه دلیلش این باشه که بعد از یه سری کارهای بزرگ و مهم انجامشون دادیم، مثلا شما تصور کنید بعد از یک دوی ماراتون دوش گرفتین مطمینن قسمت عمدهای از لذت بردن از این دوش گرفتن بخاطر دوی ماراتون هستش…
-نگاه کردن و دقیق شدن در جزییات رفتار آدم ها به خصوص کسایی که دوستشون دارم و بچه ها البته(معصومین بلامنازع!).(لذتی که مشابه مراقبه هست، یک جوراییم هست چون تمرکز می کنیم روی زیبایی)
-طراحی و اسکیس اولیه از ایده هایی که به ذهنم میاد به امید نزدیک تر شدنشون به مرحله ی اجرا.
-فکر کردن و انتخاب یک استایل جدید لباس یا رنگ خاص یا یک اکسسوری خاص که با دیدن و پوشیدنش حس خوبی به بقیه و خودم منتقل کنم.
-پیدا کردن نام های تاثیر گذار و نویسندگان تاثیر گذاری که هیچی ازشون نمی دونستم(مثال می زنم، باشد شما که اینو می خونی از این که می شناختیش، لبخند رو لبت بنشیند: شمیم بهار)
این رو هم بگم که نگاهی به نگاه عاقل اندر سفیه رو بلافاصله بعد از نوشتن کامنت دیدم و از ته دل خندیدم، فقط خواستم تاکیدی بکنم که سوالی که برای اولویت بندی مطالعه پرسیدم هیچ ارتباطی با فخر فروشی و غرور کاذب و این جریانات نداره، صرفا در بازه ی محدود زمانی که کسی داره در مقام مقایسه، اولویت با کدام هست؟در واقع من اصلا نمی تونم تشخیص بدم که پله ی اول مطالعه ی آثار کسانی هست که ادراک خوبی از یک کانسپت دارند، یا این که بررسی و نزدیک شدن به خود کانسپت!
سوال!
کتاب “هنر خوب زندگی کردن” رو تورق می کردم (از رولف دوبلی)
دوستی که کتاب هم متعلق به ایشون بود در تلاش بود که به من بگه سبک کتاب و مطالب و محتویاتش بسیار جالبه، کما این که بسیاری از مباحثی که می دیدم برام آشنا بودن و جداگانه بسیار مفصل تر مطالعه کرده بودمشون.
اونجا ادعا کردم که این کتاب به لحاظ این که همه ی این مطالب پراکنده ایی که باهاش آشنایی دارم رو یکجا و در مسیر مشخصی گردآوری کرده جالبه، ولی با این وجود ترجیح شخصی من این هست که منابع و سورس های اصلی رو بخونم.یعنی همون زمانی که دارم به جای اختصاص به کتاب هایی این چنینی به سرور های اصلیشون! اختصاص بدم.دوست ما در پاسخ ایرادی گرفت که من رو به شک انداخت ولی از انتخاب فعلی منصرفم نکرد.ایراد اصلی ایشون به “وقت گیر” بودن این کار بود!
فاکتوری که تا پیش از اشاره ی ایشون هیچ اهمیتی برای من نداشت.
الآن به طور مشخص از شما می پرسم که ترجیح شخصی شما و اولویت بندی شما برای پیدا کردن مفاهیم عمیق تر در حوزه ی مورد توجه یا علاقه چی هست؟مثلا اگه رولف دوبلی به گفته های وارن بافت و دن آریلی و بزرگان اقتصاد و روانشناسی اشاره می کنه، آیا مطالعه ی منابعی که توسط خود اون افراد جمع آوری شده در اولویت هست یا نیست؟
(به هر حال با وجود حساسیتی که به کتاب های به اصطلاح عامه پسند دارم، وبه عمد در موسمی که همه به دنبالشون هستن، مطالعه نمی کنمشون، اما مدل ذهنی و انتخاب نویسنده از میان انبوه اطلاعات و داده ها بسیار آموزنده و شیرین بود.اما نمی تونم خودم رو راضی کنم که بیش از یک زنگ تفریح بهش نگاه کنم.)
سلام به میثم عزیز خیلی خوشحالم که مینویسی و در این یکسالی که نوشته هاتو خوندم خیلی چیزا یادگرفتم از اونها .
میخواستم در یه مورد منو راهنمایی کنی و اون بحث عدم اطمینان به اینده است .فرض کن یک فرد بخواد یه پلن برا خودش در چند سال اینده بنویسه الان خدمت سربازیه مثلا اپلای کنه یا استخدام یه جایه دولتی بشه و یا ارشد بخونه تو یه دانشگاه خیلی بهتر تو ایران وبعد تو یه شرکت خصوصی خوب مشغول بشه و نسبت به تمام این موارد نامطمئنه که بشه یا نشه در حالی که مزایا و معایبشون رومیدونه همینطور از لحاظ مالی و زمانی نیز توان ریسک نداره یعنی نمیتونه بگه اینکار میکنم نشد میرم سراغ اون یکی (یجورایی براش یه نابودی کامل محسوب میشه ). و از طرفی به تواناییهاشم اطمینان نداره مثلا نمیدونه میتونه تو یک کشور خارجی موفق باشه و…… چطور میشه به اینهمه عدم اطمینان فائق اومد و یا حداقل طوری پیش رفت که اظطراب و نگرانی نسبت به اینده کمتر باشه در حالی که عدم اطمینان هنوز باقیه ؟
موفقیت های کوچک شادی های بزرگی برای من خلق کردن. فکر میکنم تنوع و جدید بودن بیشتر از خیلی چیزای دیگه منو شاد می کنه. همین که می تونم چند ساعت وبلاگ های خوب بخونم که متن های جدید و ناب داره . یا کتابهایی که از خوندنشون خسته نمی شم.
From احسان کارگزارفرد on مدفوع را هم نزنید! یا دفنش کنید یا حرکت کنید. فقط از مسئولیت فرار نکنید.
Go to commentFrom رسا on مدفوع را هم نزنید! یا دفنش کنید یا حرکت کنید. فقط از مسئولیت فرار نکنید.
Go to commentFrom میثم مدنی on مدفوع را هم نزنید! یا دفنش کنید یا حرکت کنید. فقط از مسئولیت فرار نکنید.
Go to commentFrom سعید فعله گری on مدفوع را هم نزنید! یا دفنش کنید یا حرکت کنید. فقط از مسئولیت فرار نکنید.
Go to commentFrom مجید on مدفوع را هم نزنید! یا دفنش کنید یا حرکت کنید. فقط از مسئولیت فرار نکنید.
Go to commentFrom مرتضی on پاسخهایی کوتاه و موقت به پرسشهای بزرگ
Go to commentFrom معصومه شیخ مرادی on شما پاسخ دهید: انسان یا لاکپشت؟ مَحَکِ نگه داشتن ادرار در مقابل شکلات.
Go to commentFrom محسن فارسی on بخش حالٍْخوبکُنَک!
Go to commentFrom میثم مدنی on بخش حالٍْخوبکُنَک!
Go to commentFrom محسن فارسی on پاسخهایی کوتاه و موقت به پرسشهای بزرگ
Go to commentFrom علی on بخش حالٍْخوبکُنَک!
Go to commentFrom حسن on بخش حالٍْخوبکُنَک!
Go to commentFrom معصومه شیخ مرادی on دیوانهوار و کودکانه شاد باشید، بزرگسالان... نفس کشیدن هم بلد نیستند!
Go to commentFrom سوریاس on بخش حالٍْخوبکُنَک!
Go to commentFrom سوریاس on چرا کتاب بخوانیم؟ قسمت سیوهفتم: درک پروانههایی که طوفان میآفرینند و بادهایی که پروانه میکشند.
Go to commentFrom سوریاس on چرا کتاب بخوانیم؟ قسمت سیوهفتم: درک پروانههایی که طوفان میآفرینند و بادهایی که پروانه میکشند.
Go to commentFrom صادق on دیوانهوار و کودکانه شاد باشید، بزرگسالان... نفس کشیدن هم بلد نیستند!
Go to commentFrom احسان کارگزارفرد on بخش حالٍْخوبکُنَک!
Go to comment