این نوشته رو به این خاطر میگذارم که بگم، نهتنها سوالاتی که ازم پرسیدید رو فراموش نکردم، بلکه برای اغلبشون سعی دارم یک جواب قانع کننده بدم.
اون سوالاتی که در ایمیل یا در دیدگاههای از من پرسیده شدن و قابلیت پاسخ سریع رو داشتن، پاسخ داده شدن. اما خیلی از سوالات هستند که باید توی چند نوشته توضیحشون بدم. برخی از سوالات یکم دیر شدن، برخی سر وقت پاسخ داده میشن.
اما اگر سوالی هست که به نظرتون میتونم بهتون کمک کنم، همینجا توی دیدگاهها بپرسید (اگر میخواهید مشخصات شما دیده نشه، اختصاصی برای میثم بنویسید.)، من توی برنامهریزیها در نظر میگیرم. برخی سوالاتی که در آینده به آنها پاسخ میدم رو در زیر میآرم. توضیح این که بر اساس دیدگاهها ممکنه متن این نوشته رو بروز کنم و سوالات رو زیاد کنم. سر صبر جواب بلند هم به اینها خواهم داد.
۱- نظرشما در مورد رشته علوم داده چیه؟ آیا انتخاب خوبی برای کارشناسی ارشد هست یا نه؟
جواب کوتاه: متاسفانه اونقدر در رشتههای خیلی خوب گند زده شده که من نمیتونم در مورد یک رشته به طور خاص نظر بدم. گاهی سرفصل یک رشته یک چیزه و وقتی میری درسهایی که واقعا در اون داده میشه رو میبینی، کلی متعجب میشی. خود بچهها هم مات و مبهوت میمونن که ما چنین چیزی نخواستیم. بگذارید یک سال دانشگاهها درسارائه کنن، اون موقع میتونم بر اساس هر دانشگاه نظر بدم بگم خوب اجرا کردن یا نه.
در مورد این که این رشته چی هست؟ چه بایدد باشد؟ آینده کاریش و … چیه. خیلی باید بنویسم. اما ۳ تا نوشته پشت هم میخواد.
۲- در مورد اون حرفتون که گفتیدِ، «آخرش که چی؟». این حرف باعث نمیشه که قانع بشیم و در مورد زندگی تلاشهامون رو کم کنیم؟
جواب کوتاه: ما وقتی داریم رانندگی میکنیم معمولا هدف زیبامون رو در نظر میگیریم، مثل دیدن آشنا، مقصد یا مسیرهای زیبا و …سعی میکنیم افکار منفی در راه رو ازخودمون دور کنیم. مثلا توی راه هی به این فکر نمیکنیم که الان اگر با تراکتور تصادف کنم چی میشه؟ سعی میکنید خط قرمزهاتون (مثل قوانین راهنمایی رانندگی و … )رو از قبل مشخص کنید، برای رفع نگرانیهای ساده، یک بار با خودتون کناربیاید و تمومش کنید. این باعث میشه که یا راه رو نرید یا درست و حسابی برید.
هدفگذاری منفی و مثبت پس زمینه بسیاری از کتابها و داستانهاست.
۳- سوریاس در (اینجا): الآن به طور مشخص از شما می پرسم که ترجیح شخصی شما و اولویت بندی شما برای پیدا کردن مفاهیم عمیق تر در حوزه ی مورد توجه یا علاقه چی هست؟مثلا اگه رولف دوبلی به گفته های وارن بافت و دن آریلی و بزرگان اقتصاد و روانشناسی اشاره می کنه، آیا مطالعه ی منابعی که توسط خود اون افراد جمع آوری شده در اولویت هست یا نیست؟
جواب کوتاه: ما توی بسیاری از مفاهیم عمیق دو تا رویکرد رو آموزش میدیم. مدل از بالا به پایین و مدل سنتز (یا از پایین به بالا). این نوع معماری رو در طراحی پایگاه داده داریم، در آموزش شبکه داریم و … یک روش ترکیبی رو هم داریم. به نظرم باید دو تا خط قرمز رو رعایت کنید وگرنه سیکل کتابخوانی یا لذت درک مفاهیم شما ازبین خواهد رفت. مثلا اگر کتابهای نصف و نیمه (اصطلاحا گاز زده) زیادی پشت خودتون جا بگذارید، سیکل مطالعه شما تکمیل نمیشه و اعتماد بهنفس، لذت و انگیزه شما از کتابخوندن به شدت افت میکنه. از طرفی اگر مطالبی بخونید که شما کمتر از ۷۰ درصدش رو میفهمید، آسیبزا و فرسایشی میشن. یک راهکار مناسب برای این کار، تهیه یک لیست مناسب از کتابها با سطح متناسب با دانش شماست.
بگذارید خیلی در این مورد حرف داریم.
۴- صادق: میخواستم در یه مورد منو راهنمایی کنی و اون بحث عدم اطمینان به اینده است .فرض کن یک فرد بخواد یه پلن برا خودش در چند سال اینده بنویسه الان خدمت سربازیه مثلا اپلای کنه یا استخدام یه جایه دولتی بشه و یا ارشد بخونه تو یه دانشگاه خیلی بهتر تو ایران و بعد تو یه شرکت خصوصی خوب مشغول بشه و نسبت به تمام این موارد نامطمئنه که بشه یا نشه در حالی که مزایا و معایبشون رومیدونه همینطور از لحاظ مالی و زمانی نیز توان ریسک نداره یعنی نمیتونه بگه اینکار میکنم نشد میرم سراغ اون یکی (یجورایی براش یه نابودی کامل محسوب میشه ). و از طرفی به تواناییهاشم اطمینان نداره مثلا نمیدونه میتونه تو یک کشور خارجی موفق باشه و…… چطور میشه به اینهمه عدم اطمینان فائق اومد و یا حداقل طوری پیش رفت که اظطراب و نگرانی نسبت به اینده کمتر باشه در حالی که عدم اطمینان هنوز باقیه ؟
جواب کوتاه: به نظرم اطلاعات شما از کسایی میآد که یا شناختی از درآمد و ریسک ندارن، یا نگاهشون به کار دولتی مثل چندین سال قبله. باید مواظب باشی روی نعل اسب سرمایهگذاری نکنی. اتفاقا به نظر من ریسک کار دولتی به شدت از کار خصوصی بیشتره. این موضوع خیلی جای بحث داره فقط بدون دنیا خیلی عوض شده. نکته بعدی این که شما دارید مراحل زندگی رو با مدارکت میسنجی، این اشتباه محضه. مثل خیلیها که بعد از ظهر رو زمان بعد از نهار میدونن! یادش بخیر زمانی که توی بازار کار میکردم، ناهار رو یادم میرفت بخورم و خیلی اوقات تازه ساعت ۶ میرفتم برای ناهار. فرض کن مدرکی در کار نیست. مدرک بخشی از راه ممکنه باشه ممکنه هم نباشه. یکم بلندتر فکر کن. چی دوست داری؟ اگر دقیق نمیدونی… یکم کتاب بخون، یکم زندگینامه بخون و … نترس. نکته آخر در این بخش این که همه ما (به طور خود من در حال حاظر) هیچ وقت از آیندمون مطمئن نیستیم. یعنی ریسکهایی رو داریم اما اون کسی پیروزه که مثل یک کشاورز، زمینش رو شخم میزنه، دانه رو قرض میکنه، میکاره، پول آب رو قرض میکنه یکسال صبر میکنه، امیدواره باد، بارون، برف، تگرگ، خشکسالی و … محصولش رو نابود نکنه. تازه بتونه بفروشه یا نه. میدونی وظیفه اون کشاورز چیه؟ همونایی که گفتم. بقیش توکل بر خدا.
مینویسم برات.
5- محسن آلاله در (اینجا):
الف) چه کار میشود کرد در مواردی که آن طرف ماجرا کسی یا کسانی است که نمیخواهی و شاید نتوانی و البته نباید از آنها جدا شوی مثلا والدین؟
ب) برایم بسیار جای تعجب داشت و بیشتر از آن تاسف آنجا که گفته بودی “به غیر از دانشگاه، از بقیه جاهایی که کار میکنم، از دوستانی که باهاشونم لذت میبرم. ” با اینحال که میدانم در دانشگاهی هستی که جزء بهترینهای ایران است و برایم جالب است بدانم چرا در مورد آن مانند بقیه جاها رفتار نمیکنی؟
جوابهای کوتاه: الف) به نظرم باید در مفهوم جدا شدن کمی عمیق شوی. مستقل شدن را من با جدایی یکی نمیدانم. اگر به اندازه کافی رفتارت مناسب باشد و به آنها بفهمانی که داری کار درست را انجام میدهی. آنها هم پشتیبان استقلال تو خواهند بود. البته جزئیات زیاد خواهد بود.
ب) دانشگاههای امروزی (نه دانشگاه من بلکه تقریبا اغلب آنها در دنیا) جای ابتکار را از شما گرفتهاند. شما نمیتوانی روی روش تدریست ۵ سال تمرکز کنی و به نتیجه برسی. نمیتوانی روی یک تحقیق متمرکز به مدت ۵ سال تمرکز کنی و به نتیجه برسی (یا نرسی). من این جمله را برای جامعه فرهنگی معلمی، صنعت کتاب و … زیاد به کار میبرم: «این جوامع فقط در زمان ارائه حقوق و مزایا، از تو انتظار فرهنگی بودن (فقیرانه کار کردن) دارند، اگرنه راه داشته باشد، شلاق هم میزنند). اعتراف میکنم که هنوز نمیدانم چرا از دانشگاه خارج نشدهام.
۶- حسین در (اینجا): سلام دیدگاه قشنگی نسبت به کتاب داشتین ولی برا اکثرا نوجوان ها خوب نیس البته قسمت سیگار چون ی وسوسه ایجاد میکنه که برن سمت اون چون از مزایاتش گفتین شاید برا یک بار هم شده تجربه کنن از نظر من این قسمتتون مشکل داشت.
جواب کوتاه: من یک بار با روحیه عالی، انرژی زیاد، سیگار کشیدم! (به عمد). احمقانهترین چیزی بود که میشد انجام داد. ایراد جایی است که با انرژی، دانش و… کم در جایی که توانایی ذهنی پاسخگویی به یک عمل را نداری، آن را انجام دهی. آنقدر ضعیف هستی (از نظر انرژی و ذهن) که هر آشغالی را میتوان به خوردت داد. به نظر من یک بار با حال بسیار خوب سعی کنی چند پک بزنید (در مواردی که موضوع شرعی دارند یا غیر قابل برگشت هستند مثل مواد مخدر یا مشروب، هرگز چنین کاری را نکنید)، تنها باشید ونترسید از این که احساس واقعی خود را نسبت به آن بیان کنید. نترسید از این که حساب و کتاب کنید، نترسید از این که آینده با سیگار و بدون سیگار را متصور شوید. یک بار برای همیشه، البته این تحلیل را دیگر تکرار نکنید و این قولی است که باید در ابتدا به خود بدهید). بسیاری از عادات و رفتارهای بد، زمانی به سراغمان میآیند که ضعیفیم. بهتره خط قرمزهای محکمی داشته باشیم و در مواقع آمادگی در مورد تغییراتشون فکر کنیم.
۷- بنده دارای مدرک مهندسی کامپیوتر (نرم افزار) از دانشگاه دولتی هستم، سوال و یا بهتر بگم مشکلی که بنده دارم اینه که اکثر دروس کارشناسی را با نمره نچندان خوب پاس کردم و نیز یادگیری کمی از مفاهیم اونها داشتم. الان وقتی میخوام کار کنم (برنامه نویسی وب و یا کارهای تخصصی) متوجه میشم که اون ندونستن اون مفاهیم جلو کار رو میگیره و لنگ می زنم، واقعا دیگه خسته شدم از بس که نتونستم دید خوب نسبت به مسايل داشته باشم و یا راه حل های مناسب و خلاقانه ارايه کنم.
از شما درخواست دارم اگر بشه دروس مهمی که در کارشناسی تعیین کننده هستند و اهمیت زیاد دارند رو به بنده بفرمایید تا بنده اون ها رو مطالعه کنم و کار کنم تا مشکلم حل بشه. اگر منابع اونها رو هم بفرمایید بسیار عالی میشه. کتاب یا سایت یا هر چیز دیگه
جواب کوتاه: نکته اول: با مطالعه کار جلو نمیره. بایدحوزه مورد نظرت رو دقیق مشخص کنی. نکته دوم: الان بهتره تخصص خاصی رو انتخاب کنی.
نکته سوم: دروسی مثل شبکه، مبانی برنامهنویسی، ساختمان داده، برنامهنویسی پیشرفته، برنامهنویسی وب، پایگاه داده، طراحی الگوریتم، نظریه گراف و ترکیبیات، الگوهای طراحی نرمافزار، حداقلهایی هستند که باید بلد باشید. باید برای هر کدومشون ۲۰ تمرین به ازای هر بخش (مفهوم) حل کرده باشید.
نکته چهارم: بهتره اوایل کار با چارچوبها رو کنار بگذرید و از صفر چند تا پروژه هر چند سطحی بالا بیارید. مثلا من توی برنامهنویسی وب، به بچهها میگفتم با php خالص و استفاده از فایلهای تخت یک سیستم محتوا بنویسن. تا انتهای ترم هم بهشون گفتم از idea استفاده نکنن حداکثر npp استفاده کنن. شیب یادگیری در این مورد کمتره، اما عمق بهتری داره. باید بتونید با مفاهیمی مثل کوکی یا سشن، بازیهای مختلف بکنید. باید بتونید به صورت خالص یک بازی با JS خالص بنویسید.وقتی دیدید قوی شدید، حالا برید سراغ یک چارچوب خاص. بازهم توصیم به بچههایی که میخوان درآمد و قدرت عمل خوبی داشته باشن، اینه که تا حد امکان سمت سیستمهای تحت ویندوز نرن. مگر این که بخوان برنامههای سطحی بنویسن. یک روش خیلی عالی برای یادگیری هم، تحلیل و مطالعه پروژههای خوب از آدمهای خوب در GitHub هستش. شبکه اجتماعی شما باید اونجا باشه. باید آدمهای قوی رو فالو کنی و یاد بگیری.
نکته نهایی این که یه اشتباهی رایجه، هر کاری که در زمینه پردازش ابری، کلانداده، طراحی فروشگاه، طراحی پایگاه داده، ساخت سیستم یا … میشه رو برنامهنویسی وب میدونن. شاید یک بخشی از اونها برنامهنویسی وب داشته باشه، ولی این جور نیست که شما به عنوان یک برنامهنویس وب باید بلد باشید، بلکه باید فرصت کافی داشته باشید تا در یکی از اون حوزهها تسلط پیدا کنید.
۸- من دوست دارم نويسندگى كنم .لطفا اگر ممكن هست تعدادى كتاب به من معرفى كنيد.
من تخصص زیادی در نویسندگی ندارم. اما اینهایی که میگم شاید به دردت بخوره. از نظر من وقتی قراره وارد هر حوزهای بشید، ابتدا باید اون حوزه رو تا حدودی بشناسید. سبکها و آدمهای اون حوزه رو بشناسید.میتونید با کتاب «تفسیرهای زندگی» از خانواده دورانت شروع کنید و در مورد هر کدوم از اون شخصیتها چیزی بخونید. کتاب «چیزهایی هست که نمیدانی» هم میتونه برای شناخت هنرمندان معاصر مفید باشه. کتاب «اعترافات یک سالک» (کوئلیو) یا زندگینامه گابریل گارسیامارکز رو بخونی. ازنمونههای داخلی هم توصیه میکنم حتما کتاب «نون نوشتن» ازمحموددولتآبادی رو بخونی. کتاب جدال با جهل هم حقایق جالبی رو در مورد بهرام بیضایی میگه.
فکر کنم مورد خاص شما زندگینامهنویسی هستش. برای این کار باید سبک نویسندگی خودت رو پیدا کنی. مثلا میخوای به سبک والتر ایساکسون بنویسی، به سبک اروینگ استون یا به سبک برتولبرشت (نمایشنامهای)؟ سبک محمود پورشالچی رو دوست دارید؟ چقدردر مرود سبک آدمهای زیراطلاع دارید؟
Romain Rolland,Martin Gilbert, Robert Lacey,Henri Troyat,James Parton,Humphrey Carpenter
توصیه میکنم اگر به این حوزه علاقهمندی حتما یکم در مورد این آدمها یامشابههاشون مطالعه کنی. توجه کن که من اصلا در مورد فن باهات حرف نزدم. اصلا در مورد مسیر صحبت نکردم. فقط آغاز. لزومی نداره که همه کتابهای بالا رو بخونی بعد شروع کنی. به نظر من یک نکته مهم اینه کار بزرگانی که دوستشون رو داری رو رو نویسی کنی! سعی کنی اوایل همونها رو بنویسی، بعد بعد از پایان هر کتاب یا بخش، از ذهن خودت کارهای اونها رو کپی کنی. کپی کردن، اولین گام در یادگیریه. اونقدر باید این کار رو ادامه بدی که سبک خودت رو به دست بیاری. البته که باید علم نویسندگی رو هم به خوبی یادبگیری.
پانوشت ۱: ترجمه متن داخل عکس بالا رو در زیر آوردم.
بزرگترین شکنجه در عشق «عدم قطعیت» است، شما حسودی میکنید، اما نمیتوانید شکایت کنید. ممکنه صدمه ببینید اما نمیتوانید به روش بیارید.
شما میتونید با تمام وجود دوستش داشته باشید، با این حال نمیتونید حالتون رو بگیید. تمام کاری که میتونید انجام بدید اینه که تماشا کنید، درد بکشید، از لبخند و خنده لذت ببرید و نشان بدید که چقدر اون شخص برای شما مهمه.
میثم جان عالی بود
اگر کسی بخواد میثم مدنی رو بشناسه با همین صفحه و پاسخ هات به سوالا می تونه تا حدی زیادی با تو آشنا بشه
من که لذت می برم از نوشته هات
سلام آقای مدنی. ممنون از توضیحات خوبتون. خواهشی داشتم و اونم اینکه اگر وقت کردید در خصوص این جمله یا پاراگرافتون:
“باید مواظب باشی روی نعل اسب سرمایهگذاری نکنی. اتفاقا به نظر من ریسک کار دولتی به شدت از کار خصوصی بیشتره. این موضوع خیلی جای بحث داره فقط بدون دنیا خیلی عوض شده”
بیشتر توضیح بدین تا موضوع کمی بیشتر برام روشن و قابل درکتر بشه.
میثم جان سلام
میخوام در ابتدا ازت بابت این وقت و انرژی که صرف جواب دادن به سوالات کردی قدردانی کنم و این نکته را خاطر نشان کنم که برای من به شخصه مدل ذهنی تو و این دغدغه و اولویتت ستودنی بود. کاملا برام واضح و ملموس است که برای کسی مثل تو چقدر زمان میتونه با ارزش باشه و البته نایاب و از آن مهمتر برام خیلی آرامش بخش بود این کارت در این زمان که دائما آدم بمباران میشود از اخبار بد و ناامیدی مفرط همه جا رو فراگرفته.
امیدوارم آدم های مثل تو همیشه برقرار و سلامت باشند تا شاید این نوع نگاه فراگیر بشود.
ممنون.