سلام
نوشته هاتون واقعا حال آدم رو خوب میکنه. ممنون که وقت میزارین و مینویسید
فقط خاستم بگم اگر بشه یک نوشته جداگانه به هدف و هدفگذاری اختصاص بدین و با جزییات و مثال شیوه هدفگذاری درست رو بیان کنید و اینکه نحوه هدفگذاری در شغل و زندگی شخصی متفاوت هست؟
سلام
چند تا چیز من رو خوشحال میکنه و حالم رو تغییر میده .
روضه امام حسین
سفر به جاهای زیارتی
حرف زدن با داداشم
بازی کوتاه با بچه هام
کتاب خوندن عمیق و دقیق
نوشته های آقای شعبانعلی و کلانتری و از امشب شما
خواندن نهج البلاغه که به نظرم کتابی به شیرینی اون بعد از قران نیست
ترجمه ای نادقیق و شاید نادرست:
“”انسان های بسیار حساس غالبا به عنوان فردی ضعیف یا همچون کالاهایی آسیب دیده تلقی می شوند. احساسی بودن زیاد، نشانه ضعف نیست، بلکه نشانه فردی واقعا زنده و متواضع است. هیچ همدلی ای برای فردی که شکست خورده وجود ندارد او همانند جامعه ای است که از کار افتاده و از نظر احساسی ناتوان است. در بیان احساسات واقعی خود هیچ شرم و خجالتی نداشته باشید. کسانی که زمانی به عنوان افرادی ناخوشایند و ناسازگار با عموم مردم یا افرادی دارای مسائل زیاد توصیف می شوند، همان هایی هستند رویاها را برای مراقبت از جامعه انسانی زنده نگه می دارند. از اینکه که اشک های خود را در حضور دیگران و در روشنایی بریزید هرگز شرمگین نباشید.”.”
سلام در گوگل به دنبال سرچ کتاب هایی که جادی برای داده کاوی معرفی کرده بود، بودم که با لطف هوشمندی گوگل به وبلاگ شما رسیدم، راستش وقتی به خودم اومدم بسیاری از پست های شما رو خونده بودم و اصلا یادم رفته بود که اولش دنبال چی بودم (گرچه بعضی از پست هاتون مرتبط با دیتا بود)
نکته بسیار جالبی که برام وجود داشت این بود که شما تو نوشته هاتون به سه نفر اشاره کرده بودید که من قبل از یافتن وبلاگ شما پیگیر محتواهای تولیدی از طرف این سه بزرگوار بودم :محمد رضا شعبانعلی، دکتر هلاکویی و جادی میرمیرانی و شما برای من تبدیل به نفر چهارم این مجموعه شدید.
ممنون از زمانی که صرف نوشتن می کنید .
به خاطر شرایط فعلی جامعه، و حجم این همه تبلیغات و یا حقایق ناامیدکننده، هر موقع حالم بد میشه میام مطالب وبلاگتون رو میخونم و چقدر حالم رو خوب میکنه. متشکرم برای وقت و انرژی ای که برای انتقال افکارتون میگذارین.
میثم عزیز
بابت متن های فوق العاده ات ممنون.
من چندجمله ای درباب فوایدتارخ خواندن از زرین کوب میگم:تاریخ بخوانیدچراکه تاریخ همواره نشان حیات بوده نه مرگ.تاریخ به مامی آموزد انسان ها چطورزیسته اند نه اینکه چطورمرده اند.تاریخ به مامیگه که وجودانسان معنی وهدف داره وحتی مرگ هم آن را زایل نمیکند! همین فایده ست که تاربخ دلهره پوچی سارتر وکامورازایل میکند.
ودرمورداینکه گفتی حق ماست بهترین زندگی روداشته باشیم،اندکی تردیددارم!وفقط میدانم حق حیاتی به ماداده شده؛وماحق نداریم این حق رونادیده بگیریم.پس لابدوجود مابی علت نبوده ،لابدمسولیتی داریم،شایدقراره دنیای روکه تحویل گرفتیم اندکی بهترتحویل بدیم.وکافیه بدونیم که این فقط مردگان اند که بی انگیزه اند.مادامی که نفس میکشیم ،نه تنها حق بلکه تکلیف نیزداریم که انگیزه وامیدداشته باشیم.
هر وقت حرف از امید و ناامیدی در شرایط بحرانی پیش میاد چیزی که بلافاصله به ذهنم میاد اینه که خیلی از مردم حافظه تاریخی خوبی ندارند. کاملا با حرفهای شما موافقم و مرسی برای این پست.
میثم جان، خیلی صریح و رک مینویسی، من سعی میکنم مطالبی که میگی رو درک کنم و یاد بگیرم و از همه ی اون ها صریح بودن و اینکه “خودمون باشیم” رو یاد میگیرم
ممنون
کاش یه سیستم فیلترینگ وجود داشت که همه این صداها و نوشته های منفی و مزاحم رو حذف میکرد تا فکر و روح آدم رو اینقدر خسته و فرسوده نمی کردند.
این روزها مثل اینکه از در و دیوار داره ناله و شکایت و موج منفی میباره.
ممنون از نوشته خوب و تاثیرگذارتون
واقعیت اینه که ما در زمان جنگ بدتر از اینها را هم دیده ایم . ولی فرقش اینه که تو این مدت سبک زندگی مردم بهبود چشمگیری کرده. سطح رفاه و بهداشت و آموزش بالا رفته. آگاهی های اجتماعی و سیاسی مردم هم بیشتر شده. مردم خودآگاه تر شده اند و به حق و حقوق انسانی و شهروندی اشان آگاه ترند. از آنطرف بدلیل باز شدن فضای ارتباطی و دسترسی همه به اینترنت، تحمل شرایط سخت ، نسبت به گذشته سخت تر شده است. مثلاً پدران ما احتمالاً تلاش خیلی کمتری می کرده اند که به ما بفهمانند باید با حداقل های زندگی بسازیم نسبت به ما که باید به بچه هایمان بقبولانیم که باید درهزینه های آموزشی و ورزشی و رفت وآمد و اینترنت و کفش و لباس و …. صرفه جویی کنند .
الان اگر همان شرایط جنگ پیش بیاید و کمبود ها و کوپنی شدن ها و گرانی ها ، …تحملش به مراتب سخت تر از اون موقع است.
درود به ميثم عزيز
بنظر شما مسير مناسب رسيدن به يك فهم اقتصادي خوب چيه و حتي بتونم يه مقدار تحليل بكنم، مثل پيش بيني شما از قيمت دلار و در حد اينكه حداقل گرفتار سطحي بيني ها و عام گويي ها نشم.
بشخصه خودم فعلا مباني اقتصاد دكتر نيلي رو از مكتب خونه شروع به ديدن كردم و كتابشون رو خوندم. در قدم بعدي مي خوام كليات علم اقتصاد منكيو رو تهيه كنم.
* نوشته بسيار عالي. در اين فضا كه همه سم پاش دستشون گرفتن، احساس خيلي خوبي اين نوشته بهم داد و البته توجه به بزرگ كردن منش خودم.
سبز و كامروا باشيد.
یک کتاب ساده و جدید اومده که حتی برای بچههای دبیرستانی هم تجویز میکنم.
کتاب دید اقتصادی از انتشارات آریانا قلم، در قالب یک داستان، سعی کرده مفاهیم اقتصادی رو بیان کنه. بعضی جاهاش رو اعصابه ولی در کل خیلی عالیه.
بعد دیدگاههای اصلی اقتصادی رو مطالعه کن. به نظرم جداگانه مدلهای مارکس، اسمیت، کینز و فریدمن رو مطالعه کنی،پکیج بودن یک نگاه اقتصادی دستت میآد. خیلی مهمه که بدونی ما به اون صورت بهترین مدل اقتصادی نداریم! هر مدلی نقصها و مشکلات خودش رو داره، نمیشه ازش گریزی داشت.
یکی دیگه از چیزهایی که به نظرم قبلش باید بخونی، جامعهشناسی هستش. کتاب کامل گیدنز (نه خلاصش) رو یک دور بخون. سعی کن در هر مرحله تحلیل کنی.
در ضمن، مطالعه تاریخ از دید اقتصاد هم به نظرم خیلی میتونه مفید باشه. این که وقتی به تاریخ نگاه میکنی، میبینی چقدر اقتصاد کشورها،بالا و پایین داشته. کتابهایی مثل توسعه به مثابه آزادی، جنگهای ارزی، اقتصاد و تاریخ جهان و هراس و سقوط هم خیلی خوبن.
البته توجه کن کتابهای بالا نمونه ای از کتابهایی هستند که افراد آماتور باید بخونن، مسیر حرفهای اقتصاد، خیلی پیچیدهتر از این حرفهاست و باید از متخصصهاش بپرسید.
سلام
تو زندگیم به یه جاهایی رسیدم که اگر این امید الکی خوش کن رو هم نداشتم کلا از زندگی کردن زده میشدم.ما توی مملکتی زندگی می کنیم که ادمای پولدار کم نداره.این رو قبول دارم که بیشتر اونایی که وضع مالیشون خوبه قبلش یه پشتوانه ایی داشتن اما ادمایی که از اول هم بابای مایه دار نداشتن و الان کلی موفق هستن کم نیست. حتی بعضی هاشون از یه جاهایی به اوج رسیدن که باورش برات سخته. به نظر من دیدن این ادما خودش یه نقطه امید هست. من به این اعتقاد دارم که استعداد و توانایی ادما یکسان نیست ولی میشه حداقل تلاشت رو بکنی و اینکه تو این اوضاع ببینی که بعضی خوب پول در میارن. بعضی ها هم کم پول در میارن ولی گله ای ندارن . سعدی میگه لباس قناعت بپوشید تا در عافیت باشید این خودش تو این اوضاع شاید مرهمی باشه واسه این وضع خراب.همون داستان مقایسه میشه اگر سرمون به کار خودمون گرم باشه اینقدر از زندگی گلایه نمی کنیم. اینم بگم که خیلی کم ادمایی رو دیدم که این روزا از وضعشون راضی باشن.حکایت ما حکایت اون ادمیه که چهل ساله میره بازار و هر روز هم که از بازاریا می پرسه وضع بازار چطوره، همه میگن خراب. ولی کیا پول درمیارن خدا میدونه. امیدوارم روزی برسه که با وجود این همه مشکل سر راهمون، کسی از زندگی کردن دلسرد نشه
با متن شما خیلی لذت برم.
از این متن های امید بخش بازم بنویسید به آدم روحیه زندگی می ده.
خیلی ممنونم که تو این بمباران ناامیدی این چنین مطالب زیبایی می نویسید.
به نقل از فیه ما فیه (تصحیح استاد فروزانفر):
آدمی را خیال هرچیز با آن چیز می برد: خیال باغ به باغ می برد و خیال دکان به دکان امّا درین خیالات تزویر پنهان است.نمی بینی که فلان جایگاه میروی، پشیمان می شوی و می گویی «پنداشتم که خیر باشد، آن خود نبود.» پس این خیالات بر مثال چادرند و در چادر کسی پنهان است.هرگاه خیالات از میان برخیزند و حقایق روی نمایند بی چادر خیال، قیامت باشد. آن جا که حال چنین شود پشیمانی نماند.هر حقیقت که تو را جذب می کند چیز دیگری غیر آن نباشد، همان حقیقت باشد که تو را جذب کرد يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ. چه جای این است که می گوییم در حقیقت کَشَنده یکی است امّا متعدد می نماید.نمی بینی که آدمی را صد چیز آرزوست گوناگون؟می گوید: تتماج خواهم، بورک خواهم، حلوا خواهم، قلیّه خواهم، میوه خواهم، خرما خواهم.این اعداد می نماید و به گفت می آورد امّا اصلش یکی است: اصلش گرسنگی است و آن یکی است.نمی بینی که چون از یک چیز سیر شد، می گوید «هیچ از اینها نمی باید؟» پس معلوم شد که ده و صد نبود، بلکه یک بود.
سلام.
مدتی هست بلاگ تون رو دنبال میکنم و از خوندن نوشته ها تون لذت میبرم.
علی رغم اینکه با بخش زیادی از نوشته تون موافقم، ولی من فکر میکنم بزرگترین مشکل ما نه قیمت دلار، نه تورم و نه چیز دیگه است. بزرگترین مشکل ترس از آینده و ناامیدی هست. وقتی سال های سال راجع به خشکسالی و جنگ آب شنیدی و الان کم کم داری نشانه هاش رو تو خوزستان و خرمشهر و … میبینی خوب فکر میکنی که ترس اینکه تو هم برای آب خوردن به مشکل بخوری خیلی بیجا نیست. اینکه تقریبا تمام شواهد و قرائن داره به تو سیگنال میده که داری با سر به ته دره حرکت میکنی آزار دهنده س. شاید این حرف بچه گانه باشه ولی ترجیح میدادم الان وضعیت 100 پله بدتر بود، اما رو به بهبود بود، این یعنی اینکه تا 50 سال دیگه هم تازه به این شرایط الانمون نمیرسیدیم ولی حرکت رو به جلو امید بخشه حتی با سرعت کم. باعث میشه تلاشت رو مذبوهانه ندونی. من مشکل اصلی الان رو ناامیدی و مبهم بودن آینده میدونم.
تقریبا سعی میکنم با همه چی کنار بیام ولی این مساله واقعن آزار دهنده است.
راستش رو بخواید تنها راه حلی که دیگه الان بهم جواب میده فقط داشتن نگاه نیهیلیستی به هستی ه. بر خلاف اینکه میگن نگاه نیهیلیستی باعث افسردگی میشه، من فکر میکنم تو شرایط الان ما کمک میکنه که با خودت فکر کنی ممکنه یه سوییسی شصت الی هفتاد سال نسبت به تو زندگی بهشتی داشته باشه، اما در آخر سرنوشت محتوم هر دومون، یکی هست.
با همه ی این اوصاف و به رغم اینکه این سری نوشته های حال خوب کنک تون راه حل قطعی نیست برام، ولی با خوندنشون آرامشی نسبی میگیرم و بعضی هاش رو (با لینک) در گروه دوستان بازنشر میدم.
بازم ممنون از نوشته هاتون
سلام
ممنون از بیان دیدگاهت.
تا آخر هفته، یک متنی خواهم نوشت با عنوانی شبیه «در فوتبال گل نخوردن نداریم، مهم این است که گل زدن را هم بدانیم»، سعی دارم اونجا کمی به دیدگاههای شما و ارسلان بپردازم.
اما توصیه میکنم نوشته «سخنی با استفن هاوکینگ. داستان مدفوع (پِهِن) اسبهای گاری را شنیدهای؟» رو بخونید (اگر هم قبلا خوندی، دوباره بخونید).
سلام
راهحلهایی که میدین مثل شادی با چیزهای کوچیک، شکرگذاری و … مدت کوتاهی بعد از اینکه باهاشون اشنا میشی جواب میده ولی بعدش دیگه جواب نمیده مخصوصا مواقع بحران و استرس و … یا حتی مواقع عادی
چیکار کنیم که عادی و تکراری نشه و امیدمون را حفظ کنیم؟
From علیرضا مالکی on در فوتبال گل نخوردن نداریم، مهم این است بدانیم گل زدنی هم هست
Go to commentFrom میثم مدنی on در فوتبال گل نخوردن نداریم، مهم این است بدانیم گل زدنی هم هست
Go to commentFrom محمد برزین on بخش حالٍْخوبکُنَک!
Go to commentFrom محمد ریاحی on نقش آدم خوبه رو بازی نکنید!
Go to commentFrom پرمیس on زحل ۱۵۰ ماه دارد و زمین یکی! با این درد چه کنیم؟
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on دختر: بهترش رو دیدم، ما: بدترش رو هم دیدیم
Go to commentFrom م.الف on دختر: بهترش رو دیدم، ما: بدترش رو هم دیدیم
Go to commentFrom علی رسولی on جوشاندن سر سگ در دیگ و بچه خرخون
Go to commentFrom حسین قربانی on یا مثل آدم زندگی کن و لذت ببر، یا بمیر!
Go to commentFrom سعیده نیک رفتار on دختر: بهترش رو دیدم، ما: بدترش رو هم دیدیم
Go to commentFrom عليرضا on دختر: بهترش رو دیدم، ما: بدترش رو هم دیدیم
Go to commentFrom میثم مدنی on دختر: بهترش رو دیدم، ما: بدترش رو هم دیدیم
Go to commentFrom علی on دختر: بهترش رو دیدم، ما: بدترش رو هم دیدیم
Go to commentFrom امیر محمد شمس on دختر: بهترش رو دیدم، ما: بدترش رو هم دیدیم
Go to commentFrom سوریاس on دختر: بهترش رو دیدم، ما: بدترش رو هم دیدیم
Go to commentFrom میثم مدنی on دختر: بهترش رو دیدم، ما: بدترش رو هم دیدیم
Go to commentFrom افشین on دختر: بهترش رو دیدم، ما: بدترش رو هم دیدیم
Go to commentFrom میثم مدنی on دختر: بهترش رو دیدم، ما: بدترش رو هم دیدیم
Go to commentFrom ارسلان on دختر: بهترش رو دیدم، ما: بدترش رو هم دیدیم
Go to comment