من اجرای ایده این نوشته در زندگی را دوست دارم و به نوعی نجاتدهندهام در مشکلات بوده.
یادش بخیر، روزگاری وقتی ۳ نفر بودیم یک نفر دروازه میایستاد و دو نفر دیگر تلاش میکردند تا گل را بزنند. هر کس گل میزد طرف مقابلش میرفت دروازه میایستاد و این چرخه مرتب تکرار میشد. نکتهای که این فوتبال داشت، تک دروازه بودن بود. یک جورهایی تو بزرگترین وظیفهات میشد گل نخوردن. تمام انرژی تو باید روی این گذاشته شود تا گل نخوری.
در این روش، شما باید تمام تلاشت را بکنی تا سرت کلاه نرود، کسی از حقوقت کم نکند، ارزش پولت کم نشود، کسی فریبت ندهد و …
در حالت کلی، گل نخوردن چیز زیاد بدی نیست. اما مشکل این جاست که انرژی بسیار زیادی میطلبد و تو را از یک موضوع مهمتر دور نگاه میدارد.
ما گاهی سالهاست که دروازه حریف را فراموش کردهایم. مرتب دروازه میایستیم و مواظبیم گل نخوریم. اما مگر چنین چیزی ممکن است؟ اصلا کجای دنیا، تیمی را دیدهاید که گل نخورد؟ حتی بزرگترین تیمها از تیمهای ضعیفتر هم بیشتر گل میخورند. چیزی که آنها را متمایز میکند این است که دروازه حریف را میشناسند.
اصلا ایرادی که به زندگی بر اساس هرم مازلو داشتهام همین است. همه این استدلال را دارند که باید لایه پایینی هرم مازلو را تامین کنی (خوراک، پوشاک و مسکن و …). بعد میتوانی به لایه بعدی فکر کنی! کمی به تاریخ نگاه کنید. تمام آنهایی که به جایی رسیدهاند، اتفاقا از لایه اول هزینه کردهاند.
مشکل من با تفکر منفی بسیاری افراد در این است که تمام تمرکز خود را بر گلهای خورده گذاشتهاند و وقتی از آنها میپرسی باشه حالا چند گل زدهای، از تو میپرسد مگر دروازه حریفی هم وجود دارد؟ خب کسانی که تا دو قدم آن سمتتر خود را نمیبینند، بعید است چشمانشان بتواند آنسوی زمین را ببینند! میبینی سالهاست در زمین خود گرفتار شده است.
روش اجرای پروژه من، به گونهای بود که تمامی اطرافیانم به وحشت میافتادند! یعنی اول پروژه را انجام میدادم و بعد پول میگرفتم! اعتراف میکنم سالی ۲۰ تا ۳۰ میلیون را اینگونه از دست میدهم، اما خوشحالم که گلهای بیشتری میزنم و این مقدار جبران میشود. این میزان پولی که از دست میدهم، باشد به حساب این که آدمهای ناجور را بشناسم و دیگر با آنها دهانبهدهان نشوم.
یادم میآید که روی یک خریدی در شب عید چند میلیون سرم کلاه گذاشته شد. کمی دلخور شدم، اما بعد کمی با خودم فکر کردم، من باید چند میلیون خرج میکردم تا عید را خیلی خوش بگذرانم (به تفسیر دیگران)، حالا اگر بتوانم خودم را شاد نگه دارم، معادل آن خرج است. از طرفی وقتی برگشتم، کمی بیشتر کار میکنم و بیشترش را در میآورم. یعنی ابتدا با خودم کنار آمدم که اوکی، گل خوردن حتمی است. چگونه این گل خوردن را جبران میکنی؟
این که یاد بگیریم، کاهش ارزش پول، آشفتگی مملکت، نابودی پروژه، شکست و … همه و همه رخدادنی هستند. کافیست بدانیم که راهی وجود دارد تا بتوانی به اندازه کافی گل بزنی تا حداقل مساوی باشی، خیلی به شما کمک خواهد کرد تا از هر گلی که میخورید برای زدن یک گل یا بیشتر انگیزه بگیرید.
اتفاقا این گل خوردنهاست که شما را وادار میکند به خودتان بیایید و به فکر بیفتید. شاید بیشتر کار کردید و نتیجه شما نسبت به حالتی که گل نخوردهاید بهتر باشد.
اگر فیلم Rush 2013 را دیده باشید، میبینید که دو جوان در رقابت با هم چگونه مرحلههای ترقی را طی میکنند و در انتهای فیلم هر دو اعتراف میکنند که اگر این رقابت نبود، هرگز به چنین موقعیتی نمیرسیدند.
جالب است بدانید که گل نخوردن حتی میتواند موجب ضعف شما شود. یادم هست در جام جهانی قبلی که ایران گل خیلی کمی خورده بود. قبل از بازی با بوسنی (فکر کنم) جایی یک تحلیل میخواندم. نوشته بود این که ایران مدتی است گل نخورده اتفاقا خطرناک است! یعنی مدتهاست یاد نگرفته اگر گل خورد چگونه خودش را جمع کند! یاد نگرفته اگر عقب افتاد چگونه تلاش کند و با گلهای بیشتری که میزند نتیجه را جبران کند.
به نظر من اگر هدفهای مثبت شما (این که منزل میخواهید بخرید یا ماشین یا … مثبت نیستند! بلکه از جنس تامین نیاز هستند، آن هم نیازهای اولیه) روی کاغذ نوشته نشدهاند، یعنی نهتنها برای گل زدن استراتژی ندارید بلکه اصلا وجود دروازه حریف را هم فراموش کردهاید.
اهداف شما باید از نوع شدن باشد و نه از نوع داشتن. باید از آن نوع باشد که من تبدیل به چه کسی خواهم شد تا این که چه چیزی خواهم داشت.
اگر چنین باشد، همیشه برای شما امیدی هست که حتی در بدترین شرایط زندگی هم، میتوانیم تلاش کنیم و گل بزنیم. میتوانیم تلاش کنیم و نتیجه را جبران کنیم. کمی عقب افتادهایم، اما تلاش میکنیم و خودمان را به نتیجه میرسانیم.
مشکلات امروزی، از نوع پایه هرم مازلو است. به نوعی این موضوع بد است و به نوعی خوب! کافیست تلاش کنید و اهداف خود را، دروازه هدف را انتخاب کنید. در این صورت، حتی در بدترین حالت هم میفهمید که حق ندارید ناامید شوید. برای یک تیم گلخورده، بدترین حالت ممکن، از دست دادن روحیه و جمع شدن برای نخوردن گل بیشتر است.
سلام
نوشته هاتون واقعا حال آدم رو خوب میکنه. ممنون که وقت میزارین و مینویسید
فقط خاستم بگم اگر بشه یک نوشته جداگانه به هدف و هدفگذاری اختصاص بدین و با جزییات و مثال شیوه هدفگذاری درست رو بیان کنید و اینکه نحوه هدفگذاری در شغل و زندگی شخصی متفاوت هست؟
سلام بله حتما.
اگر دقت کنی یک بخش داریم در منو به نام مهارت و مسیر شغلی، اونجا مطالب مربوط میاد.
میثم عزیز
نوع نوشته هات بسیارعالی هست.منتهی چیزی که هست،اینه که معمولا درهرموضوع وتحلیل ها،باید به مبانی توجه کنیم.چون مبنای تفکر شما کشاورزی هست،معمولا اقدام ها یت هم حول همین تفکر میچرخه.توحتی اگه شکست بخوری خیلی راحت،بلندمیشی وحتی درس هم میگیری.توکشاورزی هم دقیقا ازاین اتفاق ها زیادمیفته.مثلا یکسال کلی گوجه فرنگی کشت شد ولی میوه نداد!چون بذرها چینی بود وفقط بوته داشت.وموارد دیگه هم خیلی زیاده که منجرشده ،ازجیب هزینه کنی.یکسال محصول میدادولی انقد،رب واردمیشد که همش میشدضرر.یه سال پولمون رونمیدادن!منتهی چیزی که هست اینه که ،این شکست ها منجربه توقف نشده.بودن کسایی که بخاطر همین موارد رفتن سراغ شغل دیگه،منتهی نه تنها پیشرفت نداشتند بلکه ثابت موند.وماباهمه این شکست ها خیلی وصعیتمون بهترشده.
ماچون عالبا تفکرکارمندی هست،ازخوندن این مطالب فقط شایدحالشون خوب بشه،نه اینکه درس بگیرن ومنجربه اقدام بشه.
سلام..مطالب سایتتون خیلی خوبه ممنون از وقتی که میگذارید.
این مطبتون رو هم دوست داشتم.
پس در مجموع میشه گفت که در “زندگی شکست نخوردن نداریم!مهم این است که بدانیم موفق شدنی هم هست”
من همین هفته با بلاگشما آشنا شدم
مطلب به حدی برای من جالب ، جذاب و واقع یبنانه بود که همه مطالب بلاگ رو با دقت خوندم
از این که دانش و تجربیاتتون رو در اختیار بقیه قرار میدید سپاسگزارم
به نظرم اگه کانال تلگرام ایجاد کنید خیلی بهتر میشه لااقل زودتر متوجه مطالب جدید میشیم