دیدگاه‌های شما و میثم مدنی کتاب‌خوانی، چرا، چگونه، کتاب بخوانیم، خواندن، داده، داده‌کاوی

دیدگاه‌های شما و من

  • From جعفرسیرجانی on سریال‌های خوب استراحت میان‌فصلی دارند، شما چطور؟

    سلام میثم عزیز
    بااینکه چندوقتی هست نیومدم اینترنت اومدن با اتفاقات خوبی همرا بود.
    اول اینکه بخاطر اون مهمون ویژه بهت تبریک میگم،که به قول آقای الهی قمشه ای اگه پسر باشه نعمت واگه دختر باشه رحمت هستش.وامیدوارم برات شادی وخوبی داشته باشه.
    تو این مدت حتی وبلاگ شما هم که اکثر اوقات سر میزدم،نیومدم.یه علتش همین استراحت بود(احساس میکنم ذهنم کمتر خسته میشه!حالا نمیدونم از همین هست یا نه؟) یکی هم اینکه چندوقتی هست متوجه شدم اینترنتم خیلی تند تند تموم میشه!درحالی که من نه اینستا دارم ونه چیز خاصی دانلود میکنم!همش دارم دارم از خودم میپرسم نکنه کم فروشی داره میشه!خلاصه درفکر تعویض شرکت هستیم.
    آره من یادمه که تو عید ده روز لب تاپ رو گذاشته بودی کنار.من یه برادر وخواهر کوچیک دارم اینها اصلا تابستون کلاس نرفتن!بااینکه همه تو فامیل از اینکه دختر یا پسر پنج سالشون رو کلاس های مختلف فرستادن ومدام به ما میگفتن دخترم میگه کَت وداگ!واینکه چرا شما نمیفرستید؟منم گفتم هروقت بزرگ شدن خودشون یاد میگیرن زبان رو!وبعدم فک میکنم این همه کلاس رفتن بیشتر ازاینکه برای یادگیری باشه بیشتر ازجنس از سر واکردن بچه ها ازخودشون هست!تا مامانشون بره بگردن!دیدم این دوقلوهای ما چقدر شوق رفتن مدرسه دارن!حتی من چندروز پیش به شوخی به خواهرم گفتم مدرسه نمیفرستیمت ،تو رو که میخاییم بفرستیم مهارت یادبگیری!وبرادرم رو هم گفتم تو هم با بابا برو بازار تا پولدار شی!بعد دیدم هردو دارن گریه میکنن که نه ما میخاییم بریم مدرسه!صبح یکشنبه ساعت پنج صبح بیدار شدن!وکلی شوق دارن.وعلت اینکه خیلی ها ازدرس زده میشن هم،پس همین عدم استراحت هست.

    Go to comment
  • From حسن on خدا رو شکر، پاهای فرزندم ضعیف است!

    با سلام و تحیت؛
    خوشبختانه اخیراً از طریق یکی از دوستان عزیز متمم که وبلاگ دارن با وبلاگ شا آشنا شما. مطالب خیلی خوبی دارید که بنا دارم به صورت مرتب مطالعه کنم. این پست هم خیلی عالی بود و دید خوبی رو به آدم میده. با سپاس

    Go to comment
  • From سعید فعله گری on عالم بی عمل، زنبور بی‌عسل نیست!

    سلام.
    امروز بعد از مدت ها متوجه شدم که عالم بی عمل زنبور بی عسل نیست. یعنی لازم نیست که بررسی کنیم که آیا شخصی به حرفی که می‌زند آیا عمل می‌کند یا خیر؟
    به جایش باید بسنجیم که آیا گفته‌های آن فرد درست است و به درد ما می‌خورد؟ اگر جواب بله است ، گفته‌های آن فرد را بکار می‌گیریم و اگر جواب خیر باشد ، باید به سادگی از کنار مسئله گذشت و از گفتن عبارتی مثل این ” خودت که به آن عمل نمی‌کنی ، پس به آن اعتقادی نداری” ، پرهیز کرد.
    امروز فهمیدم که این یکی از اصول پیشرفت و رشد جوامع پیشرفته و توسعه یافته است.
    ارادتمند
    سعید فعله‌گری

    Go to comment
  • From یاور مشیرفر on قرار نیست همیشه درون گام‌های کودکانه گیر بیفتید، آن‌ها صرفا یک خط قرمز هستند.

    بخشی از کار من در ارتباط با تولید محتوا و نظارت بر تولید آن در شبکه‌های اجتماعی است. برای این‌که به دام این بخش نیفتم و محتوای سخیف وارد ذهنم نکنم، چند کار می‌کنم.

    صبح اول وقت هرگز به شبکه‌های اجتماعی سر نمی‌زنم. صبح اول وقت زمان مطالعه، ورزش و تفکر و نویسندگی است که به هیچ‌وجه حاضر نیستم کیفیتش را قربانی اخبار زرد کنم.

    در میانۀ روز هر وقت از کار خسته‌شدم، قبلا میرفتم سراغ تلگرام. این روزها یک شماره مجله «تجارت فردا» در دفتر دارم که به محض خستگی یک یا دو صفحه‌اش را می‌خوانم. هم مقالاتش روان است و هم دیدگاه خوبی در مورد توسعه و اقتصاد به من می‌دهد.

    در طول روز تلفنم در حالت Don’t Disturb است. به کسانی باید زنگ بزنم و دوستانی که نیاز به ارتباط دارم را در یک ساعت خاص تنظیم کرده‌ام. پیش و پس از آن موبایلم صرفا به صورت برعکس روی میزم و در جایی دور از دیدم و به صورت برعکس قرار دارد.

    متوجه شده‌ام که علاج ترک اعتیاد معمولا جایگزین کردن عادت‌ها با عادت‌های کم‌خطرتر است. برای همین منظور من یک اپ Mimind روی تبلتم دارم که کارش ترسیم نقشۀ ذهنی است. به محض این‌که در جایی از کارم گیر می‌کنم تبلتم را بر میدارم و نقشۀ ذهنی و چیزهایی که درون ذهنم است را روی آن می‌کشم. معمولا مسئله به این صورت به خوبی حل می‌شود. (همین دو هفتۀ پیش که دنبال «استراتژی مقیاس‌پذیری استارت‌آپ» می‌گشتم این نقشۀ ذهنی خیلی خیلی به من کمک کرد.)

    کتابخوانی را جدی‌تر گرفته‌ام. قبلا خودم را ملزم به مطالعۀ حداقل 100 صفحه در روز کرده‌بودم که توان ذهنی‌ام را تحلیل می‌برد. به خصوص کتاب‌هایی که در حوزۀ اقتصاد و توسعه می‌خواندم بسیار سنگین بودند. هنوز هم سنگین هستند. این روزها آن مدل کتابخوانی را ندارم. در واقع برای قند چای نمی‌خورم. برای لذت بردن از چای، تا جایی می‌خوانم؛ کتاب را می‌بندم و افکارم را می‌نویسم یا با خودم تکرار می‌کنم. این تکرار بیشتر با پیاده‌روی‌های طولانی همراه می‌شود. نتیجۀ بهتری می‌گیرم. هم مطالب را خوب می‌فهمم و هم بین فهمیده‌ها و خوانده‌هایم ارتباط خوبی برقرار می‌شود.

    بخشی از آن مدل کتاب‌خوانی هنوز هم با من است و آن زمانی است که به مطالعۀ ادبیات یا کتاب‌هایی در حوزۀ محتوا بپردازم. برای مثال کتاب Killing Marketing در یک هفته تا بیش از نصفش پیش رفته‌است و البته مطالبش برایم چندان سختی خاصی ندارد.

    یکی از بهترین چیزها برای تمرکز را در موسیقی یافته‌ام. آن هم موسیقی که پریسا حسینی روی ساند کلاود آپلود کرده‌بود.
    Olafur arnalds و Living room songs نام این اثر است که پیشنهاد می‌کنم برای افزایش تمرکز و بهره‌وری در کار امتحانش کنید.
    غیر از این‌ها به نظرم گذاشتن ترمز و همان داستان سنگریزه و به خصوص سنگریزه‌هایی که برداشتن و خارج کردنشان به اختیار ما نباشد، می‌تواند بسیار مفید باشد. من این سنگریزه‌ها را در نوشتن تعهداتم در جایی جلوی چشمم و بازگشت دائمی به آن‌ها و دیدن هدف‌ها و استراتژی ادامۀ مسیر زندگی می‌دانم.

    عذرخواهی می‌کنم که پر حرفی کردم.

    با مهر
    یاور

    Go to comment
  • From اسماعیل on گاهی شما دنبال چیزی هستید که نمی‌خواهیدش! (خروج از دانشگاه به عنوان هیئت علمی)

    از طرف یکی از ارگان های به اصطلاح عدالت محور و اخلاق مدار داشتیم می رفتیم جایی که رسیدیم به عوارضی . مسئول اردو حکم و نامه و مدارک اردو رو نشون داد و 3000 تومن عوارض پرداخت نشد به خاطر ی نفر . چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟ اون اتوبوس خصوصی بود و طبق قرار دادش مثل همه اتوبوس های دیگه داشت کارش رو انجام میداد و کرایش میگرفت . چرا نباید عوارض بده؟؟؟ وقتی به اون مسئول گفتم گفت ی چیزایی دلی هست و دوست داشت به خاطر شان اون اردو عوارض گرفته نشه یعنی اینجوری محبت نشون داده شد. ای خدا امان از سطحی نگری . امان از از نافهمی که نمی فهمن با عمل به دستورات و سفارشات بزرگان هست که محبت ابراز میشه . الآن که دارم این متن رو مینویسم انگشت اشارم به سوی خودم هست و همیشه دغدغه رعایت قانون و تلاش برای بهتر شدن محیط اطرافم و جایی که در اون هستم رو داشتم ی جاهایی حتی با عنوان و سمت ی کارگر ساختمانی ساده!!!!!!

    Go to comment
  • From فرزانه on قرار نیست همیشه درون گام‌های کودکانه گیر بیفتید، آن‌ها صرفا یک خط قرمز هستند.

    سلام.
    واقعا زمانه ای عجیب است. دائم در مقابل وسوسه وصل شدن به اینترنت باید مقاومت کرد. گاهی حتی بیتی شعر که ناقص به یادش می اورم، وسیله ی تسلیم شدن در برابر این وسوسه می شود. اینترنت همراه ندارم. روی گوشی اپلیکیشن شبکه اجتماعی ندارم. در منزل مک ادرس لپ تاپ را از تنظیمات مودم حذف کردم. نرم افزار بلاک روی مرورگر نصب کرده ام. حتی مرورگر موبایل را غیرفعال کردم. نرم افزاری برای ایجاد عادت نرفتن به سایتهای خبری و توییتر نصب کردم. مطالعه را جایگزین پاسخ به این وسوسه کرده ام. تا حدی موفق بودم. ولی هنوز به نظرم کافی نیست.
    امان از وسوسه ی غوطه وری در دریای اطلاعات. کاش لااقل صیاد مروارید بودم که حاصلی برایم داشته باشد……

    Go to comment
  • From ابراهیم عبداللهی on بالاخره از دانشگاه خارج شدم

    سلام میثم عزیز
    صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
    تبریک بهت میگم نه بخاطر خروج از دانشگاه بلکه بخاطر جسارت و قاطعیت در تصمیم گیری.
    موفق باشی

    Go to comment
  • From آقا مجید on شما پاسخ دهید. سوالی در مورد درستی مهاجرت

    تصور میکنم تا چند دهه دیگه دنیا به دو قسمت تقسیم میشه، یه طرف دنیا انسان ها و کشورهای پر تلاش و سازنده ای رو میبینیم که هموطن و همخون و نژاد و رنگ همدیگه نیستن ولی به معنای واقعی کلمه یک شهروند هستند و برای جامعه خودشون مفید،
    و در طرف دیگه دنیا، ملت های بی خاصیت و مخربی رو میبینم، که با وجود اینکه هموطن و هم نژاد هم هستند ولی (شهروند) نیستن و جز تخریب خود و جامعشون فایده دیگه ای ندارن. جماعتی مصرف گرا و مخرب

    Go to comment
  • From اف on شما پاسخ دهید. سوالی در مورد درستی مهاجرت

    آلمان سرزمین مردم http://amirtaghavi.com/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A2%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%8C-%D8%B3%D8%B1%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85/

    Go to comment
  • From امیرحسین on شما پاسخ دهید. سوالی در مورد درستی مهاجرت

    سلام بر استاد عزیز.
    اگر نظرم نپخته و نسنجیده بود بگذارید پای بی تجربگی ام.
    من فکر می کنم این استدلال بیشتر یک بهانه است. اگر نمونه این افراد بروند جایگزین کردن آنها کار ساده ای نیست. این که بگوییم خب من می روم تا جا برای چند نفر دیگر باز شود برای کسی با این سابقه به نظر من درست نیست. به خصوص این که این افراد عموما به شکل مستقیم یا غیرمستقیم باعث ایجاد شغل می شوند و تاثیرشان در تعداد شغل ها نه تنها منفی نیست که من فکر می کنم مثبت است. شاید این ایجاد شغل چندان مشخص نباشد اما وقتی شخصی در مقطع ونبالایی از یک شغل استراتژیک باشد و برای سرپا ماندن فضایی تلاش کند هر چند به اون نمی گویند کارآفرین اما به صورت نامحسوس باعث ایجاد شغل هایی می شود که خودش هم خبردار نیست.
    به این نکته هم باید دقت کنید که این موضوع محدود به شما نیست. در دانشگاهی که من درس می خوانم هم یک استاد از همین ترم و چند استاد زمزمه رفتنشان برای ترم های بعد به گوش می رسد. این خب حاکی از جو ناامیدی است. نه به معنای منفی. نه این که جو کاذب باشد که به نظر من واقعی است. چیزی درست نخواهد شد همان طور که تاکنون نشده است. درست است که رفتن شما باعث ایجاد ناامیدی خواهد شد لااقل در دل من دانشجو اما این ناامیدی باعث می شود حواسم را جمع کنم و کلاهم را قاضی.
    من فکر می کنم رفتن یا نرفتن بستگی به شرایطی دارد که تاکنون برای خودتان ساخته اید یا می توانید بسازید. یک زمانی است اگر بمانید می توانید کارهای بزرگی کنید و از شما حمایت می شود تا کارهای بزرگی کنید (بزرگترین مثالش حمایت از دکتر حسابی برای زدن دانشگاه) خب در این شرایط رفتن بیشتر خودخواهی است. اما اگر شرایط اینگونه نیست و اگر بروید جایی لنگ نمی شود و یا مثل استاد شعبانعلی نمی توانید جریانی مثل متمم را ایجاد کنید خب ماندن شما نتیجه اش بیشتر مستهلک شدن خود شماست. این که بروید و وقتی به شما نیاز داشتند برگردید و دین خود را ادا کنید شاید هم به نفع شما باشد و هم به نفع جامعه.
    از شما چه پنهون یکی از مسیرهایی که توی ذهن من به عنوان دانشجویی کارشناسی می گذشت این بود که اگر بمانم دوست دارم لااقل با آدم های پرتلاشی که می بینم همکار شوم. یا حتی به این فکر می کردم که آیا می شود شهید بهشتی بزنم و دانشجوی شما باشم. که خب نشد 🙂
    ان شالله که موفق باشید

    Go to comment
  • From یاور مشیرفر on شما پاسخ دهید. سوالی در مورد درستی مهاجرت

    من سه هزار کلمه در موردش نوشتم.

    چرا به ایران بازگشتم؟


    البته مستقیما به نوشتۀ شما ارتباطی نداره.

    با مهر
    یاور

    Go to comment
  • From صدف on شما پاسخ دهید. سوالی در مورد درستی مهاجرت

    من کاملا با نظر اقای سیرجانی موافقم دلیل دوستتونم به نظرم اصلا نه منطقی و نه درسته به نظر شخص بنده بیشتر یه بهانه است واقعا نمیفهمم بخاطر جا باز شدن رفتنو… اگر همه ادمهای مفید با همین بهانه برن دیگه چی میمونه؟
    الان که خیلی هاشون هستن اوضاع اینه…و اینکه بخاطر بقیه بری یا بمونی هم اصلا درست نمیدونم ادم باید خودش با خودش کنار بیاد در نهایت هم باید به خودت جواب پس بدی اگر هستی یا میتونی میری حالا با هر عواقبی ربطی به بقیه، لطف کردن و … نداره چه بسیار اونایی که میگن بخاطر بقیه موندیم و عملا به خاطر این توهم لطف به بقیه ،دیگه هیچکاری هم نمیکنن منتظر دستبوسی ان

    Go to comment
  • From محمد ریاحی on شما پاسخ دهید. سوالی در مورد درستی مهاجرت

    با سلام به نظر من آدم هایی مثل دوست شما درختی هستند که تو خاک این کشور رشد کردند و الان وقت میوه دادنشونه و میوه هاشون باید تو همین کشور چیده بشه حالا اگر باغبونه ما بی کفایته و میوه های درخت دارند از بین میرند نباید میوه های درخت تلف بشن .
    رفتن این ادمها قطعا ب ضرر مردمه که قرار بود از این میوه ها بهره مند بشند این رو هم قبول ندارم که رفتنشون جا رو واسه بقیه باز میکنه چون ارزش افزوده ای که این آدم ایجاد میکنه بیشتر از پولیه که میگیره مثلا به اندازه 100 واحد ارزش ایجاد میکنه ولی 20 واحدش رو میگیره و اون 80 تای باقی مونده میره تو جیب اون مجموعه در صورتی که اگر یک فرد ضعیفتر بیاد 20 واحد ارزش ایجاد میکنه و 15 واحدش میشه واسه اون مجموعه پس در کل اون مجموعه از رفتن این ادم متضرر میشه. همچنین باید از این آدمها استفاده کرد تو همون مثالی که شما زدید اگر شرکت شما تعدادی نیروی جدید استخدام میکرد و دانش شما به اونها آموزش داده می شد شرکت میتونست هم شما رو داشته باشه و هم اونها رو و حتی پروژه های جدید بگیره و کار رو گسترش بده
    نیروهای متخصص تاثیر زیادی بخصوص در شرکتهای دانش محور دارند از طرفی حق انتخاب دارن و به نظرم واسه خودشون رفتن بهتر از موندنه واصلا هم دینی به کسی ندارند و کاملا آزادند ولی نه با این توجیه که جا برای بقیه باز شه ضمنا در بدترین حالت میتونن برند و اگر نخواستند و شرایط خوب نبود بزگردند ولی اگر نرند باید همیشه دچار تردید و دودلی برای رفتن یا موندن باشند.

    Go to comment
  • From جعفرسیرجانی on شما پاسخ دهید. سوالی در مورد درستی مهاجرت

    میثم عزیز
    من میگم هرجا بیشتر خوشحال وبهش خوش میگذره بره.این بحث های خدمت به جامعه و…هم خیلی وارد نیست!چرا که تولد ما کاملا اتفاقی بوده ودلیلی نیست که حتما همونجایی که متولد شدیم، کار کنیم وبمونیم. من اگه بودم به دوستت میگفتم چقدر خوب که این تصمیم رو گرفتی!نه بخاطر وضعیت الان کشور.بلکه برای اینکه ایشون به این نتیجه رسیده اونجا خوشحال تره یا موثرتر کارکنه(البته اسدلال ایشونم وارد نیست!). موندن وکارکردن ما تو یه کشور بیشتر ازاینکه تابع استدلال باشه به نظر تابع یه احساس هست ومخصوصا براکشورهایی مثل ما.به نظرمیثم یکی ازایراداتی که بهت وارد هست همینه! که سعی میکنی ادم ها رو با استدلال قانع کنی.کاری که به نظر من نتیجه ای نداره!درهیچ زمینه ای.بی خود نیست که اقای الهی قمشه ای ازباب ادبیات وارد شده ونه فلسفه وبجای استدلال از زیبایی ونیکویی میگه.استدلال فقط برای محکمه هست (تازه همونجاهم قبول نمیکنن!). من معتقدم هرشخص حقیقی یاحقوقی باید انقد قدرت زیبایی وخوبی داشته باشه که طرف خودش اونجا رو انتخاب کنه بارضایت تمام.قبلا هم میگفتی که تلاش میکردی دراین زمینه ولی فک نمیکنم موفق بوده باشی!یا حتی همین اواخر که گفتی برا شرکتت دنبال دونفر توانمد بودی وبا کلی استدلال قانعشون کنی که بیان شرکت تو. چراکه اگه یه نفر با استدلال هم قانع بشه باز خیلی زود استدلاال دیگه مطرح میشه اون رو قانع میکنه که بره! من عاشق کسایی مث مرحوم اقای کاتوزیان هستم که گفته بود من فقط ایران برام مهم بود وهر چیزی رو به جان خریدم .حتی درزمان انفضال هر6ماه یه بار گوشت میتونسته بخره! ولی کشور روترک نکرده! یا اقای باطنی (جالبه همونها که که دم از انقلاب واسلام میزدن خودشون الان امریکان! مثل سروش) ببین من الان بهت میگم خدا روقبول ندارم تو فک میکنی بتونی منو قانع کنی یا خدا روبرام اثبات کنی؟ بعیدمیدونم (قابل توجه ات اینکه اجازه نداری از متون دینی ات استفاده کنی که چرا میشه مصادره به مطلوب)! من خدا رو میبرستم چون به نظر یه احساس درونی ویه کشش همین .هرکی هم نخادبببرسته دنبال این نیستم قانعش کنم.(البته بگم ها این به معنی بی خیالی نیست) تو طلاق هم همینه!اگه بخای با استدلال طرف رو نگه داری طولی نمیکشه که جدا میشه.من اگه مث شما انقدتوانمد بودم انقد شرکتمو قوی میکردم تا هرکس خودش منو انتخاب کنه بارضایت. کاری که ما تو کشاورزی میکنیم.سال هایی هست انقد میوه خوب تولید میکنیم که همه زنگ میزنن وجلوتر سفارش میکنن.من میگم باید از هر کس اول بپرسی مثلا چراتاالان مونده؟چرا تجربی؟چراوکالت؟بعدکه فهمیدی مبانی اش چیه اونوقت میتونی واردمذاکره بشی. اگه مبانی اش اخلاقی بود ازدر اخلاق وارد میشم.

    Go to comment
.