دیدگاه‌های شما و میثم مدنی کتاب‌خوانی، چرا، چگونه، کتاب بخوانیم، خواندن، داده، داده‌کاوی

دیدگاه‌های شما و من

  • From جواد on کی ناراحت می‌شوید؟ و کی خوشحال می‌شوید؟

    همین چند روز پیش بود وقتی دیدم سرویس کاری که برای تعمیر کابینت های منزل آمده بود هم حق الزحمه از ما گرفت و هم از نا آگاهی ما در خصوص قیمت قطعات استفاده کرده و قیمت بالاتری را برای ما در نظر گرفت. اینگونه ایشان از دو محل کسب درآمد کردند. جالب اینکه وقتی با درخواست من مبنی بر ارائه فاکتور خرید روبرو شد شروع کرد به داد و بیداد و غرو لند. فکر کنم انتظارم از انصاف داشتن افراد در این شرایط خیلی زیاد باشه.

    Go to comment
  • From ناهید on بخش ۵- چطور دیگران رو به کتاب‌‌خوانی تشویق کنیم؟: شبکه‌های دوستی/اجتماعی و اثر شبکه‌ای

    سلام
    پسرم را که به پارک میبرم با مادران بچه های دیگر به تماشای بچه ها می نشینیم. از صحبت های روزمره آنها خسته می شوم. دلم میخواست با یک شبکه خوب از مادران اهل مطالعه مراوده داشتم اما هنوز کسی را پیدا نکردم. خیلی فکر کردم که کاش میشد افراد علاقمند را در محله مان پیدا کرد و حلقه مطالعه تشکیل داد اما به نتیجه نرسیدم.
    شما ایده ای برای شناسایی این شبکه ها دارید؟

    Go to comment
  • From مهتاب حسینی on خط قرمزها و ددلاین‌ها چیزهایی احمقانه اما همان‌قدر مفید

    سلام، من اصلا راجع به خط قرمز چیزی نمیدونم توی یک مصاحبه کاری از من پرسیدن خط قرمز شما چیست ؟ من نتونستم جواب بدم . باید چکار کنم

    Go to comment
  • From احسان کارگزارفرد on خیلی موضوعات برای شماست نه برای دیگران

    میثم عزیز سلام
    موضوع خیلی خوبی رو مطرح کردی. یادم هست توی دانشگاه گاهی اوقات که قصد داشتیم یه کلاس رو تعطیل کنیم یه عده پیدا می شدن و می گفتن اگر همه نیان ما هم نمیایم. واضحه که این اتفاق هیچ وقت نمیفته.
    اما من می گفتم که من نمیام. حتی اگر کلاس تشکیل بشه. همین حرف نشونه ای از مصمم بودن من بود. این نشونه اثر خودش رو میذاشت و عده ای همراه می شدن و موج راه می افتاد و کلاس تعطیل میشد.
    شبیه همین ماجرا، تا موقعی که برای پیاده روی و ورزش و … منتظر همراهی چند نفر بمونیم، برنامه مون روی هواست. اما اگر مستقل از نظر دیگران شروع به اقدام کنیم و در این راه مصمم باشیم دیگران هم ذره ذره همراه میشن.
    اینکه از دیگران انتظار داشته باشیم منصف باشن، یا مهربون باشن، یا با سواد باشن و بدون مطالعه در زمینه خاصی در اون زمینه اظهارنظر نکنن انتظار بیجایی نیست. اما خب متاسفانه توی این دنیا همه چیز سر جای خودش نیست که ما هم این انتظارات رو داشته باشیم.
    این نوع انتظارات (مثل مهربان بودن، با انصاف بودن و …) رو از دیگران داشتن، شبیه اینه که بخوایم کلاس دانشگاه رو تعطیل کنیم و بگیم اگه همه نیان ما هم نمیایم. مسلمه که همچین اتفاقی نمیفته.
    شاید قول مولانا اینجا بی مناسبت نباشه:
    گر پشیمانی بر او عیبی کند *** آتش اول در پشیمانی زند
    خود پشیمانی نروید از عدم *** چون ببیند گرمی صاحب‌قدم
    همین که تردید و پشیمانی، پیش آمد، دل و دماغ برای حرکت به سمت اهداف سرد و سست میشه. اما اگر اهتمام جدی وجود داشته باشه حتی هیچ پشیمانی پدیدار نمیشه.
    خصوصاً اگر هدفمون از ابتدا کاملاً و به صورت واضح مشخص باشه همراهی کردن یا نکردن دیگران توی عمل ما احتمالاً تاثیر کمتری خواهد گذاشت.

    Go to comment
  • From اميد on خیلی موضوعات برای شماست نه برای دیگران

    سلام ميثم جان
    مثل هميشه عالي زدي وسط هدف و در تاييد نوشته هات اين شعر مولانا همه اش تو ذهنم تداعي ميشد :
    در زمين ديگران خانه مكن/ كار خود كن كار بيگانه مكن

    Go to comment
  • From فلومتر on شما چه نقشی دارید؟ یا کدام نقش را می‌پسندید، کت شلوار پوش حرف زن، یا کسی که ماشین را هل می‌دهد؟

    به صورت کلی حرف شما رو قبول دارم‌که باید آستین بالا زد و کت و کند هل داد اما واقعا باید خواستنی هم در سیستم باشه وگرنه این خواستن مانند هزاران نخبه ای که کار کردند و نهایت سرخورده شدن به نتبجه نخواهد رسید
    بله اگر فعل خواستن برای بهتر کردن شرایط باشه و همچنین تلاش و کار باشه نتیجه اگر هم خوب نباشه قابل قبوله اما نه سیستمی که اصولا‌ میلی برای تغییر و حرکت نداره !

    Go to comment
  • From ولائی on بخش عمده‌ای از زندگی ما مدل «بار خورد....» است!

    سلام
    خوشحالم که با وبلاگ و موفقیت ها وتجربه ها ی شما اشنا شدم.امشب کلی مطالب شما رو خوندم و پادکست در کانال کار نکن شنیدم
    دوتا جمله تون جالبتر بود
    بار خورد تعبیر جالبی شد و به لحاظ روانی در هدر رفت انرژی روانی جلوگیری میکنه و منجر به رهایی و پذیرفتن شرایط حال و گذشته میشه
    و دومین جمله تون قدرتمند بود ؛علاقه و لذت بردن از کاریی که انجام دادید و انجام میدید (طبق گفته خودتون در پروژه های کاری)

    Go to comment
  • From اميد on چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟ قسمت ۲: بوس محکم آدم ریش‌دار!

    ميثم جان سلام
    در باره نوشته ات چند نكته به نظرم رسيد كه با اجازه ات مي گم:
    1- اينكه اكثر افراد نفر اول رو ميپسندند جدا از اين كه اين تفاوت سبك زندگي براشون جذاييت داره، اينه كه ذهن انسان ذاتاً نقد بازي مي كنه. به عنوان مثال من الان يازده ساله دارم سيگار ميكشم، با وجود اينكه مي دونم كشيدن سيگار دقيقاً داره چه بلايي سرم مياره، ولي ذهنم ميگه ول كن اميد. دم رو غنيمت بشمار. نفر اولي كه تو در نوشته ات مثال زدي داره نقد بازي ميكنه زندگي رو. و اكثر آدم ها نقد بازي كردن رو ميپسندن. غافل از اينكه اگر گاهي نقد بازي كردن رو كنار بگذاري، لذت كارهاي هدفمند و درست رو بهتر درك مي كني.
    2- دومين موردي كه در خصوص افرادي كه نفر اول رو ميپسندند به نظرم رسيد اينه كه ما معمولاً در زندگيهامون راهزن اميد داريم. يعني افرادي هستند كه مي خوان به هر نحوي شده تورو از مسيري كه داري ميري منصرف كنن و گاهي از تكنيك بي ارزش جلوه دادن نوع زندگيت اين كار رو انجام مي دن. مثلاً من الان دو هفته ست تايم هاي بيكاري سر كارم رو مشغول مطالعه كتاب يا مطالعه دروس دوره ليسانس و فوق ليسانس مي كنم. قالب همكاران من اون تايم رو در حال چرخ زدن تو كانالهاي تلگرامي ارز و بورس هستند و وقتي منو ميبينن ميگن ول كن بابا. تو هم حوصله داريا. برو دنبال چيزي كه پول توش باشه. ببين پول چيز بدي نيست و اتفاقاً خيلي هم خوبه. ولي هر خوبي كه خوب من نيست. من به اين نتيجه رسيدم كه با پولدار شدن بازهم بخاطر باورهاي مركزي غلطي كه تو ذهنم دارم حالم اينقدرها خوب نيست. پس تصميمم رو گرفتم كه به جاي اينكه مهم باشم سعي كنم موثر باشم. البته به اندازه خودم. من قرار نيست كل دنيا رو درست كنم. همين كه حال خودم رو خوب كنم ( خوب به معناي رضايت از زندگي ) حال ديگران رو هم ميتونم خوب كنم.
    3- در پاراگراف آخر مطلبت به نكته ي بسيار بسيار مهمي اشاره كردي و ازت ممنونم. پذيرش محدوديتهاي سالم يكي از پنج نياز اساسي انسان هستش. همونطور كه جفري يانگ در كتاب زندگي خود را دوباره بيافرينيد به اين موضوع اشاره كرده. واقعيت اينه كه هر آدمي محدوديتي داره و با توجه به همون محدوديت ها بايد پيشرفت كنه. ولي خوب باور عموم مردم اين نيست. ميگن خواستن توانستن است. كلام كلام بدي نيست اما به قول حضرت علي : كلمات الحق يراد به الباطل. كلام كلام درستيه اما راه رو داره اشتباه ميره.

    Go to comment
  • From سعید بیگی on محمود حوایجی: میلیونر خودساخته‌ای که الگوی بسیاری از ماست.

    سلام آقای مدنی
    امشب از سایت دوست عزیز آقای کلانتری به سایت شما رسیدم. مطلبتون جالب بود.

    یک بیماری که این روزها ما را گرفتار کرده؛ به خاطر سرعت بالای رشد و پیشرفت تکنولوژی، سطحی نگری بیش از حد در بسیاری از امور زندگی است.
    این بلایی است که کمتر کسی را رها کرده و صدا و سیمای ما هم از آن بهره مند شده و نمونۀ عالیش هم این بحث دعوت از میهمان هاست. صدا و سیما به خاطر بودجه، حاضر است هر آقا و خانم محترمی را در برنامه هایش دعوت کند.
    حال این فرد چه تاثیری بر ذهن جوانان و کل مردم می گذارد، هیچ اهمیتی ندارد و کسی هم از حضرات پرسش نمی کند و اگر هم بپرسند، کسی پاسخگو نیست!
    دیگر برنامه های عمقی و اساسی برای صدا و سیما رویای بیش نیست. احتمالا آن مجری کمک آقای حیدری هم توجیه نشده بوده است! کاش …! بگذریم.
    راستی اجازه می دهید نام و آدرس سایتتان را در بخش دوستان سایتم ثبت کنم؟ منتظر پاسختان هستم. مانا و نویسا باشید.

    Go to comment
  • From رضا اسماعیلیان on بخش عمده‌ای از زندگی ما مدل «بار خورد....» است!

    یادم میاد تو اولین مسابقه ورزنه برداری از آقای رضا زاده پرسیدن چطور شد که شما تونستی رکورد جهان رو بشکنی ? اون هم خیلی ساده گفت : مردبیم گفت تو میتونی , من هم رفتم رکورد رو زدم . این مثال دقیقا مثل بارخورد شماست . از مصاحبه تون تو کست کار نکن لذت بردم . سپاس

    Go to comment
  • From علی کریمی on بخش عمده‌ای از زندگی ما مدل «بار خورد....» است!

    حالا که فکرشو میکنم
    میبینم رشته ی پرستاری خوندم چون بارخورد
    بیزنس راه انداختم چون بارخورد.
    توی بیزنسم شکست خوردم چون بارخورد.
    تنها کاری که شاید تازه اونم شاید بارنخورد این بود که خودم رفتم دنبال یادگیری زبان و سه تا زبان یاد گرفتم
    و الان بابت قسمت هایی که بارخورد و رفتم خیلی متاسف و اونهایی که خود به خودی بود خیلی خوشحالم

    Go to comment
  • From سعید شریفی on شما پاسخ دهید. سوالی در مورد درستی مهاجرت

    هرگز در اینکه گروهی شهروند متعهد اهل فکر می‌توانند جهان را تغییر بدهند تردید نکنید. در واقع، تنها چیزی که در تاریخ وجود داشته همین است.

    مارگارت مید

    ————–
    هیچ جامعه ای بدون داشتن نخبگان متعهد و پیشرو پیشرفتی نداشته ، کما اینکه پسرفت ها و بیچارگی ها و ظلم ها هم از ناحیه ی همین نخبگان ناشی شده است. مالزی یا ترکیه تغییر نکردند مگر با داشتن گروهی شهروند متعهد اهل فکر، سنگاپور لم یزرع و بدون منابع هم با داشتن نخبگان متعهد پیشرفت کردند. البته نقش جامعه الیت سیاسی پر رنگ تر و تعیین کننده تر است.

    Go to comment
  • From محمدرضا زمانی on شما چای را به خاطر قند می‌خورید یا قند را به خاطر چای؟

    سلام میثم عزیز
    منم استعاره‌ها رو خیلی دوست دارم و راحت‌تر ارتباط برقرار می‌کنم. چای و قند هم با تگ نام تو در ذهنم ثبت شد.
    راستی پادکستت با امین خیلی خوب و الهام بخش شده. از همون‌جا به این نوشته رسیدم.
    صرفا گفتم تشکر کنم.

    Go to comment
  • From ابراهیم on درباره من

    من باید ابتدا از امین آرامش تشکر کنم که شما را معرفی کرد.
    خیلی خوشحالم که یک نفر به لیست هیات مدیره آنلاین ام اضافه شد من یه تیم عالی دارم که هر وقت تو گل می تپم میرم سراغ این دوستان ندیده، حقیقتش خیلی مواقع ازشون الهام می گیرم.
    از تک تک اساتیدم متشکرم:ژآن بقوسیان، شعبانعلی، امین آرامش، شاهین کلانتری، امیر مهربانی، حسین صفوی و میثم مدنی.

    Go to comment
  • From حمیده on بخش عمده‌ای از زندگی ما مدل «بار خورد....» است!

    شبی که تو کانال امین آرامش مصاحبه تون رو شنیدم و فایل رو به یکی از دوستان فروارد کردم، گفتم: «چقدر دیر این بشر رو کشف کردیم!» :دی
    شنیدن اون مصاحبه قطعا نکات جالبی داشت و تنها اثر منفی ش این بود که ذهن من هنوز یک سری تمایزها و قیاس های غلط رو درک نمی کنه. از اون روز، هر موقع با مینی بوس کارخونه می رم سر کار و یک ساعت گرما رو تحمل می کنم، داخل کارخونه با مدیر و کارگر و … سر و کله می زنم و تو شغلی خودم رو نگه داشتم که هیچ رشدی برام نداره به خودم می گم: یعنی امثال میثم مدنی همچین شرایطی رو یک ساعت هم تحمل می کردن؟ اونم کسی که با هم مشتری ای وارد قرارداد نمی شه! پس تو چرا این قدر لهی دختر؟!
    و باز بخش منطقی ذهنم می گه بابا اون بنده خدا تو یک زمینه متخصص شده اما تو با همون الگوی “بریم ببینیم چی می شه” رفتی جلو! طبیعیه پوزیشن کاریت این باشه.
    و در نهایت با فرضیه ی “لاتاری تخمدانی” رولف دوبلی خودم رو آروم تر می کنم که ژن ها از آنچه تصور می کنید تاثیرگذارتر (و صدالبته عوضی تر!)هستن.
    با همه ی این اوصاف و برداشت های غلط و درست، خوشحالم که تجربه هاتون رو به اشتراک می ذارین.

    Go to comment
.