دیدگاه‌های شما و میثم مدنی کتاب‌خوانی، چرا، چگونه، کتاب بخوانیم، خواندن، داده، داده‌کاوی

دیدگاه‌های شما و من

  • From pedram on پورشه و موتورسیکلت بی‌گلگیر

    به نظر من لزومی نداره ستاده ای که در نظر میگیریم عرف داده ای باشه که واگذار کردیم، شاید 12 ساعت کارکردن در سطح بالای علمی و فنی و حقوق 8 ساعت رو گرفتن حماقت محض باشه ولی وقتی میبینم حاصل کارکردنم آسایش افرادیه که شاید حتی خودشون نفهمن و ارزشی که ایجاد میشه حس رضایت فعالیتی که مشتاقانه اونو انجام دادم باز هم تکرارمیشه اگه من ماشین گرونی سوار میشم خودم انتخاب کردم که بیشتر لذت ببرم و نباید تاوانشو شخص دیگه ای بده

    Go to comment
  • From pirouz on پورشه و موتورسیکلت بی‌گلگیر

    سلام
    بسیار عالی بود و خیلی وقته که ذهنم درگیر این موضوع بود
    منتها می خوام بدونم اگر شما اون موتوری رو که رها کردی و ادامه مسیر دادید اگر دوباره تو دست انداز بعدی (همون موتور یا موتور دیگه ای) میکوبید پشت ماشین شما، اون موقع عکس العمل شما چی بود؟؟؟؟
    البته ی مقدار خنده دار و غیر محتمل این اتفاق که بیش از یک بار صورت بگیره و این فقط ی جوک، ولی در خیلی از موارد زندگی این اتفاق میوفته و نمیشه کاریش کرد، نه یک بار بلکه چندیدن بار

    Go to comment
  • From رضا on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!

    سلام میثم عزیز
    خدا قوت بابت دغدغه های زیبایی که در ذهنت داری و مسائلی رو که با فکردکردن بهش افکارت رو پرورش دادی رو با بقیه به اشتراک میذاری…بار خورد اومدم تو وبلاگت و دارم مطالبت رو می خونم
    موفقیت

    Go to comment
  • From من یک کتابدارم on نقشه راه من، برای نوشتن در حوزه کتاب‌خوانی (۱۵ خرداد ۹۸)

    سلام جناب مدنی وقتتون بخیر
    واقعا لذت میبرم وبلاگتونو میخونم. تقریبا هر روز دو سه تا پست میخونم. دست مریزاد. کمی بهم ریختگی موضوعی توی متن شما هست، مصداق از این شاخه به اون شاخه پریدن، البته من مثال های شما را دوست دارم.
    با اجازتون میخواستم یه درد و دل کتابی بکنم، شاید خواننده های وبلاگتون مطلب من را ببینند.
    حقیقتش من کتابدار کتابخانه عمومی هستم، سعی میکنم در حوزه کتاب و کتابخوانی و کتابخانه اطلاعاتم را زیاد کنم، به امید اینکه مفید واقع بشم. ولی واقعیت اینه که جامعه ما اهمیتی به ما نمیده و شان کتابخانه و کتاب و کتابدار خیلی پایینه. وقتی مراجع میاد کتابخانه ثبت نام کنه و مثلا بهش میگیم 8000 تومان هزینه عضویت سالانه است چشمهاشو گرد میکنه و میگه خیلی زیاده و زور داره این مبلغ را پرداخت کردن!!! واقعا سرخورده میشیم. این فقط در مورد حق عضویت نیست بلکه من نگرانی زیادی از بچه های دهه 80 دارم. آینده جامعه ما بدست این جوانهاست ولی حتی تو حوزه فرهنگ هم برای اینها تلاشی نمیشه تا جذب کتابخانه بشن. میدونم ما هم نقش داریم ولی ما فقط میتونیم کتابهایی که تو حوزه موضوعی خاصی هستند را معرفی کنیم یا نهایت تشویق کنیم اون کتاب را بخونن نه بیشتر از این…
    یا ما کارمونو بلد نیستیم یا جامعه توجیه نیست یا اونجوری که باید معرفی نشده و ارجی نداره متاسفانه.
    اینها رو که گفتم واقعیت جامعه ماست که برای ما ملموس و عینی است. البته اوضاع اونقدرها هم بد نیست ولی خوب و امیدوار کننده هم نیست.از طرفی ما به هیچ ارگان یا وزارت خانه ای مربوط نیستیم.
    نهاد ما (نهاد کتابخانه های عمومی کشور) وابسته به هیچ ارگان و وزارتخانه ای نیست. خصوصی هم نیست که بتونه خودش، خودش را تامین کنه. از طرفی آزاد هم نیست که دخل و خرج خودشو، بتونه از محل کسب و کار خودش تامین کنه.
    متاسفانه نهاد ما مثل یک بچه بی سرپرست و یتیم میمونه، هیچ کس دوستش نداره و براش مهم نیست، فقط هر سال هفته کتاب که میشه، یه سری مسئول راه میافتن میان کتابخانه های عمومی و ژست فرهنگی میگیرن، چند تا عکس کنار قفسه ها گرفته میشود و یه مصاحبه گرفته میشود و صد البته حرفهای خیلی قشنگی از مسئولان استانی و کشوری و لشکری میشنویم توی هفته کتاب :
    مثل این جمله… کتاب خوب است و ما باید کتاب بخوانیم….تا دانشمان زیاد شود… عجب جمله ای!!!
    ولی عملا همه اینها Show بیش نیست، ادعای فرهنگمان گوش فلک را کر میکند، ولی طبل تو خالیه.
    این مطلب را ببینید… غم انگیزه
    https://iranpl.ir/news/20495/%D8%B9%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%A8-%D9%82%D8%B7%D8%B9%DB%8C-%D9%88-%D8%AC%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%A7%D9%BE%D8%B0%DB%8C%D8%B1-%D8%B9%D8%AF%D9%85-%D8%AA%D9%88%D8%AC%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D8%AC%DB%80-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C
    از طرفی به ما بها داده نمیشود، گاهی باید دل کسی را بدست آورد تا تشویقش کرد برای انجام کاری، بی توجهی به ما دردی است که در جانمان رخنه کرده… البته انگیزه میخواهیم…
    پشتوانه قوی میخایم، کسی که حرفش حرف باشه و Show نباشه، از ناشر و نویسنده حمایت کنه، و هر سال کتابهای خوب را خریداری کنه و بفرسته کتابخانه.
    اگر هر وزارت خانه ای، ارگانی، سازمانی هر سال مقداری از بودجه خودش را (اصلا نمیخاد کتاب عمومی هم باشه، تخصصی و تو رشته خاصی باشه ولی مفید باشه) کتاب خریداری کنه از یه ناشر و اهدا کنه به کتابخانه های عمومی، البته منظور من ناشر هایی نیستند که کل مجموعه های عمومی را گرفتند، از ناشرهای مختلف و کوچک و بزرگ، تو حوزه های و رشته های مختلف، بخدا کتابخانه ها گلستان میشن. مراجع ها بیشتر میان کتابخانه و کتابهای بیشتری امانت میگیرن و مطالعه میکنند و اونوقت هست که میشه به آینده خودمون و کشورمون امیدوار باشیم.
    مثلا استانداری، اینهمه بودجه و درآمد دارد واقعا کمی سرمایه گذاری نمیکنه، یا شهرداری ها، و … قرار بود نیم درصد از درآمد سالانه شهرداری ها به کتابخانه های عمومی اختصاص پیدا کنه ولی اونم کنسل شد.
    ببخشید کمی طولانی شد ولی واجب میدیدم مطرح کنم باشد که گوش شنوایی بشنود و یا چشم بینایی ببیند و پیگیر باشد…
    شما که وبلاگتون بازدید خوبی داره و خواننده های توانمندی دارید کاش یه مطلبی مینوشتین در این مورد…
    بازم ممنون

    Go to comment
  • From امیریان on بسیاری از سریال‌‌های مزخرف و فیلم‌های مستهجن هم از روی کتاب نوشته شده‌اند!

    سلام آقای مدنی وقتتون بخیر
    ممنون بابت مطالبی که توی وبلاگتون مینویسید. من دو روز هست که با وبلاگ شما آشنا شدم و به نظرم مطالب خوبی داره و استفاده میکنم.
    من یک کتابدار کتابخانه عمومی هستم، جایی که عموم مردم از هر جهت و صنف و سن بهش مراجعه میکنند. مراجعه مردم بیشتر سمت همین کتابهایی هست که شما اشاره کردین. رمان و داستان و روانشناسی و تا حدود کمی تاریخی.
    میخواستم بگم این کتابها را نقد نکنیم و اسم کتابهای سبک یا مزخرف براشون نزاریم. برای ما که از نزدیک با اقشار جامعه درگیر هستیم سر موضوع مطالعه، میدونیم که اگه خانم خانه داری به بهانه رمان میاد کتابخانه و از ما میخاد یه رمان پرطرفدار بهش معرفی کنیم تا اوقات فراقتش رو پر کنه ، میتونیم یه کتاب کاربردی هم بهش معرفی کنیم مثلا آشپزی یا مثلا روانشناسی کودک شاد.
    به نظر من مطالعه میتونه از چیزهای سطحی شروع بشه، مثلا یه خواننده با یه ستون از یه مجله یا روزنامه هم میتونه عادت به مطالعه را شروع کنه.
    چیزی که شما نوشتین مربوط به آدم های تحصیل کرده است که قدرت تمایز دارند بین متن قوی و ضعیف و متن های عمیق و سنگین و سطحی
    واقعا برای کسی که مدرک دیپلم داره و توی عمرش کتابی از سر علاقه دستش نگرفته نمیشه توصیه اینطوری داشته باشیم. البته هدف را فراموش نکنیم که ترغیب به مطالعه و بالا بردن سطح آگاهی جامعه است.
    نتیجه اینکه ما مخاطب عام داریم و مخاطب خاص
    و اینکه هدف چی باشه

    Go to comment
  • From مرتضا on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی‌ و یکم: تا «ایستادن در میانه» و «لذت از مسیر» طریق زندگی (موفق یا معمولی) را بیاموزیم.

    سلام. بالاخره تونستم تمامی مقاله های کتاب خوانی تون رو بخونم و مشتاقانه برم سراغ باقی مقاله هاتون خصوصا مقاله های مربوط به مهارت و مسیر شغلی.
    چقد خوبه که انقد عالی و خودمونی مینویسید. خیلی با نوشته هاتون حال کردم و اشتیاق من رو نسبت به خوندن کتاب چندین برابر کرده. من همیشه قانون روزی 10 صفحه کتاب خوندن رو داشتم که الان که فکر میکنم میبینم چقد شرم آور بوده که همین ده صفحه رو هم نمیتونستم توی بعضی روزها بخونم و بنظرم اون هم به دلیل اینه که زمان مشخصی برای مطالعه نداشتم. الان توی دو پارت برای مطالعه زمان در نظر گرفتم. و مطالعه ام رو روزی به حدود یک ساعت و نیم بالا بردم(البته به غیر از خوندن مطالب اینترنتی و کتاب های مربوط به برنامه نویسی).
    دیدم مقاله تون مربوط به سال 96 هست و بعد از اون مقاله جدیدی منتشر نشده. کاش بازم ادامه بدین. به اینجور انگیزه ها نیاز داریم.

    Go to comment
  • From امیر حسین بابایی on رشد عرضی و عمقی (۱)

    باسلام و خدا قوت اقای مدنی
    در ارتباط با رابطه ی کیفیت و کمیت دوست دارم ی نقل قول از شاهین کلانتری داشته باشم” مسیر کیفیت از کمیت می گذره”

    Go to comment
  • From امیر حسین on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش ششم: تا نگاه به گذشته و آینده را یاد بگیریم

    سلام .خدا قوت اقای مدنی
    نوشته هاتون عالی هستن
    در باره ی قسمت اول متن ،گذشته از اینده و حتی حال زیبا تر به نظر میرسه و حتی خیلی ها دوست دارن که تو گذشته زندگی می کردن فیلم midnight in paris رو پیشنهاد می کنم به دوستان

    Go to comment
  • From وبلاگ مومن در on پورشه و موتورسیکلت بی‌گلگیر

    سلام و سپاس برای متن تامل برانگیزتون
    یه جمله ای رو که در راستای نوشته شماست رو سعی کردم سرلوحه زندگیم قرار بدم
    به نظرم این جمله که از هر دست بدی از همون دست میگیری
    یه فریبه بزرگه
    یه دروغه
    در حالی که همچین توازنی اصلا توی زندگی و دنیا وجود نداره
    اگر به این جمله ها و امثال این جمله ها دلخوش نباشیم حال دلمون خیلی بهتر میشه و کمتر غر میزنیم

    Go to comment
  • From AE on مروری بر کوتاه‌ترین داستان دنیا

    کوتاه ترین داستان دنیا…..
    به نظر من یک داستان دیگه هست که پنج کلمه ای …
    (دیدمش گفتم منم نشناخت او )
    از نیما یوشیج (علی اسفندیاری)

    Go to comment
  • From رضا on نکاتی برای کتاب‌خوانی: اثر شگرف کتاب‌هایی که حتی نام و نویسنده آن هم خاطرمان نیست.

    شرمنده ام که تازه شناختمتون ،واینکه نیومده نظر دادم ،اما با خوندن مطالبتون خیلی امیدوار شدم ،راستش همیشه فکر میکردم که دارم فراموشی میگیرم ،چون کمتر چیزی از کتابهایی که خوندم یادم میمونه، گاهی حتی اگه مطلبی هم یادم مونده بود و به کسی باز گو میکردم هم، نه اسم کتاب ونه اسم نویسندش رو میتونستم معرفی کنم .

    Go to comment
  • From گلناز on پورشه و موتورسیکلت بی‌گلگیر

    ببخشید ولی خیلی لزوم داره، همین غر زدن ها باعث پیشرفت میشه..شما نصف زندگی ادم ها رو دیدین..مثلا همین کسی که میگه کسی قدر توانایی های من رو نمیدونه..اخر سر میره یه جا که کسی قدر تواناییشو بدونه…اما یه مفاهیم مثل عزت نفس و ازادگی رو قاطی میکنیم…این دو تا هیچ ربطی به هم نداره..البته موافقم که نباید خودمون رو اذیت کنیم سر مسائل کوچیک…ولی اگه همیشه اونی باشیم که داره میده و داره کمتر میگیره..این درست نیست..همه چی باید تقریبا برابر باشه وگرنه باید شرایط رو عوض کنیم

    Go to comment
.