دیدگاه‌های شما و میثم مدنی کتاب‌خوانی، چرا، چگونه، کتاب بخوانیم، خواندن، داده، داده‌کاوی

دیدگاه‌های شما و من

  • From مرتضا on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش نهم: تا آغاز کردن و پایان دادن را تمرین کنیم.

    سلام.
    صحبتاتون رو از رادیو کار نکن شنیدم. بسیار جذاب و شنیدنی بود. همین حسی که من همیشه دارم با اینکه شغلم کارمندی هست و توی زمینه کاری خودم دارم فعالیت میکنم اما ی حس درونی به من میگه این مال من نیست، من میتونم خیلی پیشرفت کنم میتونم خیلی کارهای بزرگتری انجام بدم. اما تردید در بعد از اینجا همیشه من رو ساکن نگه داشته، اینکه حالا بعدش قراره چه اتفاقی بیفته(مثلا از گشنگی بمیریم (: ). البته در همین جایی هم که هستم هر روز سعی بر افزایش دانش اندکی که دارم میکنم(برنامه نویسی و …). یادم رفت بگم من از شهر دور جنوبی هستم و خیلی وقتها به سرم میزنه که بیام تهران و اونجا تجربیات جدیدی به دست بیارم
    در کل تمامی مطالبتون رو دنبال میکنم. ممنون از آدم هایی مثل شما وجود دارین که این مطالب رو با خلوص نیت در اختیار دیگران میزارید.

    Go to comment
  • From محمد on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتاب‌ها نوشته شوند.

    سلام جناب مدنی عزیز
    ما در مسجد محله مان حدود 2000 جلد کتاب داریم که اغراق نیست اگر بگویم که فقط من هر چند مدت به آن سر می زنم و کتاب هایی را به خانه می آورم و میخوانم و برمی گردانم .
    چندمدتی هست در فضای مجازی و واقعی دوستانم را دور هم جمع کرده ایم و دورهمی کتابخوانی راه انداخته ایم.
    قشری که من با آنها سر و کله می زنم خیلی وضع مالی خوبی ندارند و حالا که قیمت کتاب چند برابر شده دیگر امکان خرید برایشان مقدور نیست .
    وقتی ناشر و نویسنده و ما مردم به تمامی مسائل با نگاه بازاری دید می اندازیم حکایت همچنان باقیست.
    من خید کتاب در سبد خرید ماهانه ام قرار داره . برای بچه هام هم چنین موضوعی وجود داره اما خیلی ها ندارند و حق هم دارند. پس مجبورند کتاب های دست دو بخرند.

    Go to comment
  • From امامعلی عرب عامری on سعی کنید بین هابی (کار ذوقی)، سرگرمی و شغل خودتون تمایز قائل بشید

    باسلام وتقدیم احترام :
    معلمی درهرسطحی به عنوان یک ارزش اجتماعی پذیرفته شده است . اما اگرمعلمی نخواهد تدریس رابه عنوان یک مسئولیت خطیر اجتماعی بپذیرید و به سایر حوزه های فکر واندیشه تمایل بیشتری دارد بهتراست کرسی تدریس را به سایر همقطاران تحویل دهد .وبراساس آیه کریمه قرآن ( تعدوا الامانات لاهلها )
    نوآوری در تعلیم وتربیت امری بسیار پسندیده است . و مستندسازی اندوخته های دانش آموختگان به توسعه دانش و مهارتهای اجتماعی کمک شایانی خواهد نمود .
    شایسته است فرهیختگان و معلم های محترم براساس مسئولیت خطیر خویش در عرصه علم وفرهنگ بکوشند.
    ارادتمند عرب عامری

    Go to comment
  • From حسن on سعی کنید بین هابی (کار ذوقی)، سرگرمی و شغل خودتون تمایز قائل بشید

    سلام دکتر عزیز
    ممنون از اینکه فکر و تجربه خودتون رو منتشر می‌کنید برا من خیلی مفیده.

    شما که تصمیم گرفتین دیگه مسولیت در دانشگاه نداشته باشین و از هیئت علمی استعفا بدین کاش فرصت رو به بقیه بدین، حتی همین فرصت درس ارائه دادن…هنوز هستند کسایی که به عشق این شغل دارن شب و روز تلاش میکنند و به معلم بودن افتخار میکنند(میشه به عنوان هابی خارج از دانشگاه یا در صنعت کلاس برگذار کرد، برا دانشگاه ما نیاز به شخصی داریم که عاشق باشه و مسئول)

    من مطمینم شما خیلی خوب درک میکنید که تدریس تو دانشگاه فرصت‌های زیادی رو برا شخص ایجاد میکنه و همچنین مسولیت‌های زیاد… شما تصمیم‌گرفتین کماکان از فرصت‌های دانشگاه استفاده کنید ولی دیگه مسولیتی نداشته باشین

    بسیار تصمیم هوشمندانه‌ای است که برای زنده موندن واقعا لازمه…

    Go to comment
  • From اميد on پورشه و موتورسیکلت بی‌گلگیر

    ميثم جان سلام
    تشكر از مطلب خيلي خوبي كه نوشتي. دقيقاً همينطوره كه ميگي.با توجه به نوشته ات چند تا مورد به نظرم ميرسه كه در اينجا مي گم :
    1- گاهي افراد نمي تونن از اون جنسي كه ما توقع داريم به كارهامون پاسخ مثت بدن و اين به اين معني نيست كه حتما اون آدم مقابل آدم قدرنشناس يا عوضي ايه. اون به قول خودش داره جبران مي كنه ولي شايد به چشم ما نمياد اين ماجرا.
    2- نكته اصلي نوشته هات منو ياد تفاوت ماموريت و مسئوليت ميندازه كه در گفتگوي محمدرضا و سهيل رضايي بهش اشاره شده . در اكثر مواردي كه ما از ديده نشدن كارهامون ناراحت ميشيم، به جاي حس مسئوليت حس ماموريت داريم. برات يه مثال مي زنم. مثلا فرض كن داري تو خيابون داري راه ميري و يه خانمي رو ميبيني كه داره با ماشين دنده عقب مياد و ممكنه بزنه به يه درخت. اگه در اين شرايط خودتو مسئول بدوني صرفاً به يه آكاهي دادن به اين خانم كه ممكنه با اين فرمان بياد عقب بزنه به درخت بسنده مي كني و ميري. در اينجا تو كار اصلي رو ( آگاهي دادن به اون خانم براي جلوگيري از يك اتفاق بد) به درستي انجام دادي و رفتي. اما اگه حالا بياي به اون خانم بگي كه من خودم ماشين رو براتون پارك مي كنم و موقع پارك كردن بري رو پاي اون خانم و اون خانم كلي ازت ناراحت شه و دادو بيداد كنه در اينجا تو اجازه نداري تو ناراحت شي. چون تو داري تاوان حس ماموريت خودتو ميدي. در كل مسئول بودن از مامور بودن خيلي بهتره. چون اگه در يك شركت حس مسئوليت فراگير بشه افراد صرفا بهترين خودشون رو براي يك كار انجام ميدن ولي اگه حس ماموريت داشته باشن براي انجام يه كار بعد از يه مدت ديگه خود كار مهم نيست فقط اين مهم ميشه كه زير آب ديگران رو بزني تا اونها نتونن اون كار رو انجام بدن. در واقع حس مسئوليت مثل شركت تو مسابقه اسب سواريه. كه همه اسبها دوست دارن از خط پايان بگذرن. اما حس ماموريت مثل مسابقه خر سواري ميمونه كه ديگه اصلا خط پايان مهم نيست فقط اين مهمه كه از خر بغلي سبقت بگيري.
    3- در انتها بايد اينو بگم كه به جاي اينكه هر كار خوبي كه مي خوايم بكنيم فكر جبران ديگران باشيم بهتره كه به فكر هزينه اي باشيم كه براي فراخي جانمون مي كنيم. اگر احساس رضايت دروني رو داريم تجربه مي كنيم پس بهترين پاداشها رو براي اون كارمون گرفتيم

    Go to comment
  • From یاور مشیرفر on پورشه و موتورسیکلت بی‌گلگیر

    این فلسفه «لزومی نداره» در واقع عین «آزادگی فردی» و ذهنیتیه که سال‌ها دنبالش هستم و بودم.

    اگر کاری رو انجام میدم، لزومی نداره «انتظار» داشته باشم که درک بشم.
    بیشتر وقت‌ها همون درک نشدنه «رشد» با خودش داشته برام.
    مثلا سال 84 که صفحه‌ای هزار تومن ترجمه می‌کردم و در پایین صفحات می‌نوشتم : PTO (لطفا ورق بزنید.) و کسی از مشتریا نمیفهمید که اون امضای منه. لزومی نداشت اونو بفهمه و لزومی هم نداشت کیفیت متن منو خوب درک کنه.
    هر چند بعدها اونقدر کارم زیاد شد که مجبور شدم دو نفر رو هم اضافه کنم که وسط کار کم نیارم.
    این باعث شد امروز که دارم مطلبی رو می‌نویسم پخته‌تر از اون زمان باشه و قلمم روون تر بشه.

    این روانی قلم و توانایی چیدن کلمات پشت سر هم به مدد اون روزهاییه که برای درست کردن یه جلمه و نوشتن یه پاراگراف، گاهی «شب تا صبح» بیدار می‌موندم و قلمو تو دست می‌چرخوندم که نهایتش یه جمله درست در بیاد از توش.

    با مهر
    یاور

    Go to comment
  • From فواد انصاری on سعی کنید بین هابی (کار ذوقی)، سرگرمی و شغل خودتون تمایز قائل بشید

    سلام
    من هم با حرفتون موافقم و عملا چنین کاری رو میکنم، نوشتن در بلاگ ، ترجمه و آموزش در حوزه زبان انگلیسی و یا کار با دیتا از جمله کارهای ذوقی برای من است. ولی من از شغل فروشندگی هزینه های زندگی و بیمه و قسط و وام و … رو در میارم که البته خوشبختانه من این شغل رو هم دوست دارم. به نظر من هم تفکیک کار ذوقی و سرگرمی از شغل تصمیم درستی است. مهمترین کاری که باید باکنیم درک واقعیت های زندگیه و نه انکار اون یا فرار از اون.

    Go to comment
  • From محمد مهدی on وقتشه راه کتاب‌خوانی رو حرفه‌ای آغاز کنید! فعلا با ثبت فعالیت شروع کنید.

    با تشکر میثم عزیز، من بعد از مطالعه مطالبت در حوزه کتاب خوانی به این نتیجه رسیدم که هیچ کتابی قرار نیست بعد از مطالعش دنیای ما رو زیر و رو کنه ، برداشت من اینکه که هر انسانی یک دنیایی تو فکرش ترسیم کرده ، یک جهان بینی ترسیم کرده ، مطالعه ، این دنیا و این جهان بینی رو خواسته یا ناخواسته تحت تاثیر قرار میده ، که این میزان ممکنه خیلی محسوس باشه و یا ممکن بصورتی باشه که متوجه این تغییر نشیم .من فکر می کنم نباید انتظارمون از مطالعه کمال گرایانه باشه، اینکه ما مطالعه کنیم برای اینکه کم کم چارچوب ذهنی بهتری بسازیم دیدگاه بهتری هست .

    Go to comment
  • From محمد مهدی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!

    سلام میثم عزیز ، من برای چک کردن سایتت به فید وب سایتت بسنده نمی کنم و همیشه سعی می کنم بصورت نامنظم مطالب رو با گوگل کردن اسمت و باز کردن سایتت بخونم ، روشی که بنظرم برای مطالعه وبلاگ خودت هم پیشنهاد دادی و کاملا موافقم با حرفت که برای کتاب و موضوعات سنگین تر باید خوابید روی موضوع یا به قولی باید خیمه بزنیم روی اون موضوع خاص.
    ممنون از زمان و محتوایی که به اشتراک میگذاری

    Go to comment
  • From rasool on سعی کنید بین هابی (کار ذوقی)، سرگرمی و شغل خودتون تمایز قائل بشید

    واقعا خیلی وقت ها به واژه ها که فکر میکنم میبنم اگر سعی کنیم درست واژه هار بفهمیم اتفاق های خوبی میافته . به این دلیل که خیلی از واژه هایی که ما استفاده میکنیم با هدف یک فلسفه/داستان/مفهوم شکل گرفته اند و این خودش آگاهی زیادی برای درک چیزی که میگوییم یا میخواهیم بگوییم دارد . مرسی از نوشته خوبتون

    Go to comment
  • From مرتضی on چرا کتاب خواندن سخت است.

    واقعا ذهن ما اگرانسانی بود که در مقابل ما نشسته بود و حظور داشت چه ترفندی برای دوست شدن با اون داشتیم . ذهن ما مرکز پردازش ایده های ماست ولی اگر با ما قهر باشه کتاب که هیچ تمام جوانب منفی اون در زندگی ما پدیدار میشه و ما را از انجام دادن کارها نهی می کنه خب این انسان حرف می زنه و روش خودش رو برای حل مسایل داره به خودم میگم آیا می تونم با این آدم دوست بشم آدمی خشک با تعصبات خاص خودش جواب آری هست موتور پر بال دادن به ایده ها ذهن هست به همین خاطر فهماندن دانشی به آن کار سختی است چون این انسان هر ایده ای را پر و بال نمی دهد ولی اگر قبول کرد بد جور جولان می دهد درست همانند دانش اموزی که بار اول کتابی می خواند این کتاب با خود هزارن ایده های تحمیلی دارد چیزی که عاید اوست چکیده ای از کتاب است و این طبیعی است چون اون آدمه که ذهن ماست تعصبات خاص خودش را دارد و نمیزاره کل کتاب قابل فهم برای همیشه باشد ذهن خودش رو برتر می داند حتی از ایده های کتابی که هیچ اطلاعی از آن ندارد دفعه ی دوم که کتاب مورد خوانش قرار می گیرد ذهن ما ایده هایی مشترک با ما دارد بنابراین با ما آشتی تر از دفعه ی اول است که کتاب رو دانش آموز خواند حالا دو نفر را داریم که ایده های مشترکی دارند به قول معروف حرف همو راحت تر می فهمن .تعداد دفعاتی که کتاب مورد خوانش قرار می گیرد مهم نیست مهم یافتن ایده های مشترک بین من و او یا ذهنم هست . ذهن قدرت باور نکردنی داره قدرت حل مسایل بسیار پیچیده همین جا تو ذهن ماست به شرطی که حرف همو بفهمیم و با هم آشتی باشیم . هر گونه اتفاقی که بین من و ذهنم می افته برای من باید بسیار مهم باشه اگه نباشه ما نمی تونیم قدرت ذهنمون رو اشکار کنیم درست همانند کسی که بر قله ی کوهی درون دریا ایستاده و زیر پایش را می بیند در صورتی که قدرت وبزرگی ذهنش که همان کوه است زیر آب مدفون است باید خودمان و ذهنمان رو طوری تربیت کنیم که این پتانسیل آشکار گردد . پس از همین الان راه های آشتی با این آدم رو پیدا کنید .

    Go to comment
  • From سعید بیگی on خیلی موضوعات برای شماست نه برای دیگران

    سلام میثم عزیز
    باز هم نکاتی بسیار درست و جالب که توجه بدان ها بسیار مفید و راهگشاست. ما عادت کردیم که همیشه دیگران رو به نظم و انضباط و یادگیری و هزار کار دیگه امر کنیم، اما خودمون هیچ کاری رو بلد نیستیم!
    کَل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی!
    فکر می کنم ما دوست نداریم مسئولیت کارهای خودمون رو بپذیریم و برای همین هم هست که دائم به دیگران دستور و پیشنهاد می دیم و وقتی نتیجۀ لازم و معمول رو از کار نگرفتیم، شروع می کنیم به سرزنش دیگران که شما باعث شدید و شما خراب کردید و…
    در مورد نزدیکان هم کاملا حق با شماست! اگر ما سطح توقعاتمون رو از اون ها پایین بیاریم یا توقعی از اون ها نداشته باشیم، کمتر غُر می زنیم و کمتر روی اعصابشون راه می ریم و احترام به خواسته های اون ها محیط زندگی رو برای ما و همۀ افراد خانواده امن تر و خواستنی تر می کنه. باز هم سپاس از این مطلب سودمند و کاربردی!

    Go to comment
  • From Kasra on خیلی موضوعات برای شماست نه برای دیگران

    به نظرتون ميشه انتظارات رو كم كرد و بعد پيشرفت كرد؟
    آدم وقتي انتظارات رو از خودش رو مياره پايين طبيعتا ديگه نمي تونه براي موفق شدن تو كار هاي بزرگ تر از محدوده ي امنش تلاشي كنه چون انتظارِ موفق شدن و به سرانجام رسوندنش رو نداره…
    اشتباه ميگم به نظرتون؟

    Go to comment
  • From مومن در on خیلی موضوعات برای شماست نه برای دیگران

    با خوندن متن شما این ضرب المثل انگلیسی به ذهنم رسید؛
    know more than other, work more than other, expect less than other.
    بیشتر از دیگران بدون
    بیشتر از دیگران کار کن
    کمتر از دیگران انتظار داشته باش
    ویلیام شکسپیر

    Go to comment
.