یک مقدمه بگم در همین ابتدا. در «بالاخره از دانشگاه خارج شدم» توضیحی در مورد خروجم از دانشگاه دادم. همونجا هم گفتم که سعی دارم در حد یک کتاب، این موضوع رو توضیح بدم. شاید خیلی از افراد برداشت کنند که میخوام این شغل رو خیلی بزرگ نشون بدم و خودم رو خیلی خفن نشون بدم که حتی از اون شغل هم خارج شدم. البته نظر این افراد زیاد اهمیتی نداره. من دوست دارم در این مورد بنویسم که چون فارسیزبان دیگهای در این مورد ننوشته بود، نوشته باشه هم من ندیدم، حتی اگر هم میدیدم باز مینوشتم. شاید باید این موضوع توضیح داده بشه. مثل یک قله کثیف غیرقابل زندگی میمونه که کلی آدم باید ۱۴ سال تلاش کنن تا بهش برسن! بهتره من از برخی مسائل اونجا بگم. شاید تصمیمشون عوض شد. کلی نیان و گیر کنن این بالا. بعد بترسن بیان پایین و بگن این همه سال که اومدیم بالا احمقانه بود. شغلش مزخرف بود.
در کتابخوانی پایمان را توی کفش پاشنهبلند دیگران نکنیم!
تقتق کفشها
اگر بچهای در اقوام داشته باشید (مخصوصا دختر) میبینید که کارهای بزرگترها را تکرار میکند. کفش آنها رو میپوشد، چادر آنها یا روسری آنها را به سر میکند. سعی میکند آرایش کند و خیلی کارهای مشابه.
میخوام روی بخش منفی ماجرا تاکید کنم.
وقتی دختری کفش پاشنهبلند مادرش را به پا میکند، هیچ چیزی از معنی بلند بودن پاشنه نمیداند! (شاید مادرش هم نداند البته)، هیچ نیازی هم به آن کفش ندارد. شاید برای خنده و بامزه بودن، این امر را برای هم تعریف کنیم، ولی همه ما میدانیم که آن دختر باید در این سن شادمانه میدوید و میخندید، نه این که سعی کند کفشهایی را به پا کند که هیچ فایدهای برایش ندارد.
بالاخره از دانشگاه خارج شدم
رابطه شغل و شاغل مثل رابطه زن و شوهر میمونه. وقتی شغلی رو شروع میکنی، انگار وارد یک زندگی شدی و چیزی که باعث میشه واردش بشی (در حالت خوبش) رابطه دوطرفه بین شما و طرف مقابل هستش. هر شخصی از طرف مقابلش یک انتظاراتی رو داره، شاید برخی انتظارات خیلی زیاد باشند، اما انتظاراتی هستند که مثل خط قرمز میمونن. مثلا این که به تو خیانت نشه، تحقیرت نکنه و … جزء خط قرمزهای تو محسوب میشه.
هر درخت این جنگل یک حواس پرت کن است، از طرفی باید از این جنگل بگذری (۱)
خوشبختانه شیطان خوب بلد است گولتان بزند. با چیزهایی این کار را می کند که برای شما ارزش دارد و نسبتا راحت است. مثلا نمی تواند شما را گول بزند بیا بریم قله اورست را فتح کنیم، یا برویم فلان شخص محبوب را نابود کنیم.
فرض کنید یک کلاهبردار می خواد ماشین رو به شما بندازه، نمی آد از بدیهاش بگه! سعی می کنه اون رو یک فرصت استثنایی بدونه، یک فرصت ویژهای که هیچ وقت دیگه گیرتون نمیآد.
خوب بودن به این معنی نیست که اجازه بدید حقتون ضایع بشه.
یک مشکلی من داشتم و دارم. گاهی افراد به خودشون این اجازه رو به من میدن که بهم بگن:
تو که این همه کتاب خوندی، این همه ادعا میکنی، چرا با من این جوری رفتار میکنی؟ چرا زیادی به من وقت نمیدی؟ چرا همه چیز رو نمیبخشی؟
سوال من همیشه اینه که:
من کجا گفتم که همه رو میبخشم؟ من کجا گفتم که به آدمهایی که آزارم میدن محبت میکنن؟ کجای این وبلاگ یا کجای عمرم گفتم که من عصبانی نمیشم؟ شاید گفته باشم تلاش میکنم خشم نگیرم، اما این هیچ ربطی به عصبانیت من نداره.
کتابها را برای هم تعریف کنیم یا جایی پیدا کنیم تا آن را به کار گیریم.
بله من سه نوشته داشتم با عنوانهای:
- نکاتی برای کتابخوانی: معمولا کتابها، صفحات و پاراگرافهای هیجان انگیز ندارند، بلکه مجموع آنها در کنار هم (شاید برای شما) جذابند
- نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
- همین هفته هم بود و یادم نرفته چی نوشتم. اما راستش رو بخواهید تا مطالعتون رو تعریف نکنید، ننویسید، برای دیگران تحلیل نکنید یا به کارش نگیرید، در واقع از مطالعتون هیچ بهرهای نبردید.
- توجه کنید این حرف با حرفهای قبلی هیچ تناقضی نداره. بگذارید با چند مثال موضوع رو روشنتر کنم.
سر امتحان میرید و از روی تقلبتون مینویسید، یا این که با تحلیل یا حافظه خودتون مینویسید. در هر دو صورت کتاب رو برای امتحان خوندید، ولی بین این دو خیلی فرقه. توی اولی مشکل اینه که یادگیری خیلی کمتره.
نکاتی برای کتابخوانی: معمولا کتابها، صفحات و پاراگرافهای هیجان انگیز ندارند، بلکه مجموع آنها در کنار هم (شاید برای شما) جذابند
سعی کردم توضیح دهم که در نظر گرفتن مطالعه برای دیگران چه آفتهایی میتواند داشته باشد. یکی از موضوعاتی که هم تکمیل کننده آن بحثهاست و هم خود نیازمند یک بحث جداگانه است، نگاه قطعهای به کتاب است.
نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
پیشنهاد میکنم «نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه برای تعریف برای دیگران (۱)» را قبل از این نوشته بخوانید.
همانطور که در آن بخش گفتم وقتی شما سعی میکنید جهت تعریف برای دیگران مطالعه کنید، بخش عمدهای از خوبیهای مطالعه رو از دست خواهید داد. در این نوشته سعی دارم چند آفت دیگر را هم معرفی کنم و کمی راهکار بدهم.
نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۱)
یکی از آفتهایی که در توسعه فردی وجود داره، تعریفش برای دیگرانه. البته در جاهایی این موضوع خیلی مهم و کارسازه. مثلا اگر جامعه مقابلت، حوصله گوش کردن تحلیل طولانی تو رو داشته باشن عالیه. مشکل از اون جایی شروع میشه که میخوای کتابی که خوندی رو به رخ بکشی. از طرفی احتمالا اطرافیانت هم (با توجه به پلتفرمی که انتخاب کردید) حوصله خوندن متن بلند رو ندارن. بنابراین آروم آروم در اعماق وجودتون یاد میگیرید که کتابی خوبه که بشه ازش جملهای رو نقل کرد، بشه قطعهایش رو ایسنتا گذاشت. یا فیلمی خوبه که بشه قسمتیش رو به صورت یک قطعه گفتار ناب بیان کرد.
خدا رو شکر، پاهای فرزندم ضعیف است!
قرار نیست مثل این خانم که توی تلویزیون، نگاه متفاوت میکرد ابراز خوشبینی کنم،
داشتم به بچه توی رحم مادر فکر میکردم. زمانی که ضربههای کوچک میزند و همزمان هم مادر به این خاطر که بچهاش سالم است، از این درد خوشحال است. با خودم گفتم، خدا رو شکر، پاهای بچه دو سال زودتر قوی نشده، وگرنه شکم مادر را میشکافت! دیگر درد موجود لذتبخش نمیشد، بلکه گریهآور و آزاردهنده میشد. هم بچه را میکشت (پاره شدن رحم و محل زندگی) هم مادر را.