نکاتی برای کتاب‌خوانی: اثر شگرف کتاب‌هایی که حتی نام و نویسنده آن هم خاطرمان نیست.

۱- پروژه گوتنبرگ

فکر می کنم سال ۱۳۸۳ بود که با پروژه گوتنبرگ آشنا شدم، سال‌ها بود که کتاب‌های زبان اصلی کمی در دسترسم بود، بیشتر کتاب‌های ریاضی و فیزیک را در زبان اصلیشان خوانده بودم، اما همیشه برایم دوست داشتنی بود که کتاب‌های اصیل و خوب را به زبان انگلیسی گیر بیاورم، نه وبلاگ‌ها، نه سایت‌هایی که کتاب مجانی می‌گذاشتند و نه آدرس مشخصی … هیچ کدام در دسترس نبودند. تا این که با پروژه گوتنبرگ آشنا شدم، حس و حالم شبیه اسکروچ بود که در سکه‌ها طلا شیرجه میزد (عکس بالا)، مثل آدم گرسنه قحطی‌زده‌ای بودم که در انبار غذا افتاده بود، این کتاب را می‌خواندم و آن یکی را، با توجه به فرمتی که کتاب‌ها داشتند، آن‌ها را با فونت ریز روی کاغذ پرینت می‌گرفتم و می‌خواندم. در حدی پرینت می‌گرفتم که سهمیه‌ پرینتم تمام می‌شد و دست به دامان دوستانم می‌شدم. یادش بخیر، مسئول سایت مرا قاتل پرینتر می‌خواند و همیشه حواسش به من بود. بیشتر ...

در کتاب‌خوانی پایمان را توی کفش پاشنه‌بلند دیگران نکنیم!

تق‌تق کفش‌ها

اگر بچه‌ای در اقوام داشته باشید (مخصوصا دختر) می‌بینید که کارهای بزرگ‌ترها را تکرار می‌کند. کفش آنها رو می‌پوشد، چادر آن‌ها یا روسری آن‌ها را به سر می‌کند. سعی می‌کند آرایش کند و خیلی کارهای مشابه.

می‌خوام روی بخش منفی ماجرا تاکید کنم.

وقتی دختری کفش پاشنه‌بلند مادرش را به پا می‌کند، هیچ چیزی از معنی بلند بودن پاشنه نمی‌داند! (شاید مادرش هم نداند البته)، هیچ نیازی هم به آن کفش ندارد. شاید برای خنده و بامزه بودن، این امر را برای هم تعریف کنیم، ولی همه ما می‌دانیم که آن دختر باید در این سن شادمانه می‌دوید و می‌خندید، نه این که سعی کند کفش‌هایی را به پا کند که هیچ فایده‌ای برایش ندارد. بیشتر ...