سلام،
این نوشته من رو یاد بحث «میانهرو» و «میانهیاب» در بین اعضای تیم و حتی موضعگیریهای سیاستمداران انداخت.
قطعا این تعریف من خام هست و جای فکر بیشتری دارد:
میانهرو: کسی است که بر مبنای مجموعهای اصول تصمیمگیری خودش رو میکنه و قراره طبق اونها انصاف رو سرلوحهٔ قضاوتش قرار بده. (پرهیز از افراط و تفریط رو نگفتم، چون تعریف مناسبی نداشتم)
میانهیاب: فارغ از اینکه اصول تفکر خودش چی هست، صحبت دو طرف بحث رو نگاه میکنه، حد بالا و پایین رو مشخص میکنه، و بعد یه جایی در حوالی وسط طیف رو به عنوان نظر خودش مشخص میکنه. تا به نوعی سیخ و کباب نسوزن و به هر دو طرف بحث یک چیزی برسد.
اینجا هم فکر میکنم ماجرا همین بوده، سنت انبیایی که جناب قاضی صحبت کرده، میانهروی بوده. ولی تعریف ایشان به سمت میانهیابی رفته.
میشه دقیقا بگید کدوم بخشش نامفهوم بود؟ تا دقیقا همون بخش رو توضیح بدم. فقط قبلش کمی در مورد رتبه الکسای سایتها مطالعه کنید و بعد هر سوالی داشتید بپرسید.
سلام مجدد
احتمالا به این نکته پی برده اید که از روز گذشته، حضور شاگردان محمدرضا شعبانعلی در وبلاگ شما پر رنگ شده. من هم مثل سایر دوستان گرم مطالعه نوشته هاتون شدم، مخصوصا که به زمینه تخصصی شما هم علاقه زیادی دارم. شاید بهتر بود باب این آشنایی رو در همون کامنت اول باز میکردم. ممنون که خوب می نویسید و داشته هاتون رو در اختیار بقیه می گذارید.
راستش من هم تمایلی به لیست مورد اشاره نداشتم و ترجیح دادم که به مطالعه کتابشون ادامه بدم. هرچند اینکه چرا سری لیست های 30 تایی توسط ایشان ارائه میشه و از میان همه مقالاتشون، عموما این لیست های مختصر توسط خبرگزاری ها منتشر میشه، احتمالا باز هم به مساله ذائقه مخاطب برمی گرده. به نظرم نمیشه از خبرگزاری ها -که هرچقدر خبرهایی با تیتر جذاب و متن کوتاه ارائه بدن، بیشتر کلیک میخورن- توقع داشت که فرهنگسازی کنن ولی این ضدفرهنگسازی عصر ایران دیگه خیلی جای تعجب داشت.
ممنون که صمیمانه باب گفتگو رو باز کردین و خوشحالم که اشاره من باعث شد شما بیشتر توضیح بدید و بعدا بیشتر بنویسید.
راستش شعبانعلی عزیز از ۱۵ روز پیش بود که به من لطف داشت، اسکریپتی هست که ارجاع شما رو به عنوان کامنت در سایت مرجع قرار میده. از همون روزی که اجازه داد کامتهای اون اسکریپت در بلاگش بمونه، بازدید زیاد شد. در مورد لطفش یک مطلب بلند نوشتم که بنا به برخی ملزومات، چند روز بعد از معرفی توسط محمدرضا منتشر خواهم کرد. جواب چیزهایی که احساس برمیانگیزانند را سریع نمیدهم! چه خوشحالی و چه ناراحتی، چه تمجید و چه توهین. دوست دارم نوشتهام از سر هوشیاری باشد و نه احساس، اگرچه دومی هم بد نیست. از تمام دوستانی که مطلبی گذاشتهاند و به من لطف داشتهاند ممنونم، یکی یکی خدمتتان میرسم.
از خواندن نوشته هایتان لذت بردم. باید اعتراف کنم که پس از این 16 سال وبگردی، تمیز دادن نوشته های سره و محتوای غنی از نوشته ها و محتوای سطح پایین را آموخته ام. جنس قلم شما و نوشته هایتان از آن نوشته هایی است که در یاد مخاطب می ماند.
به خصوص از نوشته های سلسله وار حضرت عالی در باب کتابخوانی لذت بردم و خواستم بدین وسیله تشکری از شما کرده باشم.
از این پس به جمع خوانندگان دائمی نوشته های شما اضافه شدم.
با مهر
یاور مشیرفر
متن شما آدم رو به فکر میندازه. ممنون که این درد رو هدیه کردید.
خوندن کتاب تا حدود زیادی برای من لذت بخشه. از دوره دانشجویی علاقه مند بودم به خوندن کتاب . هرچند گاهی خوندن کتاب هایی که شاید زیاد معروف و قوی نبودن باعث می شد اون ها رو نصف و نیمه رها کنم و دیگه رغبتی به تمام کردنشون نداشته باشم. هر چند این موضوع به حال روحی هم بستگی داره. به نظر من در این مواقع بهتره که آدم چند کتاب از رمان و کتاب های مربوط به حرفه ش و کتابهای علمی یا مذهبی توی سبدش داشته باشه که متناسب با شرایط روحیش خوندن یکی از اونها رو انتخاب کنه. البته به شرطی که گرفتار مطالعه راحت ترینش نشه و توی تله ای که گفتید نیفته.
اما مشکلی که من باهاش دست و پنجه نرم می کنم سختی خوندن کتاب یا نداشتن روحیه متانسب با متن کتاب نیست. بلکه نگرانی هایی هست که بعد از مطالعه شروع میشه. بالاخره هر مطالعه ای باید منتج به نتیجه ای بشه و این پاشنه آشیل مطالعه من هست. گاهی اینقدر نتیجه ها ناملموسه و گاهی اینقدر زود فراموش میشن که انگار زمانی که صرف شده جزء زمان های تلف شده بوده . ویژگی زمان های تلف شده اینه که هیچ عایدی برای آدم نداره. به نظر شما این مشکل رو چطوری میشه برطرف یا تعدیل کرد؟
من در زمینه تاثیر کتاب ها خواستم تجربه ام رو بگم و البته این در خصوص یادگیری از انسانها هم هست وقتی کتاب هفت عادت رو می خوندم کاملا حس می کردم قدرت عامل بودنم داره زیاد میشه و نمی تونم در روبرو شدن با مسائل زبان واکنشی داشته باشم، با مرور زمان این قضیه برای من عادی شد و من تقریبا به آدمی عامل تبدیل شده بودم که برای خودم هم نامحسوس و عادی بود اما هر از چندگاهی به خودم میگم تو این عامل بودن رو از کتاب هفت عادت یاد گرفتی و سعی می کنم این رو با خودم مرور کنم. و به همین ترتیب سعی می کنم با خودم مرور کنم چه رفتارهایی رو از چه کتابهایی یاد گرفتم و البته تلاش کنم اونها رو حداقل برای یکبار هم شده در زندگی ام عملی کنم این در مورد آدمها هم صدق میکنه بارها به دوستانم یادآوری می کنم من فلان رفتار رو از شما یاد گرفتم و به خاطرش از شما ممنونم. فکر میکنم اگر دفتری داشته باشیم و چیزهایی رو که از هر کتاب یا هر آدمی در زندگی مون یاد می گیریم و به کار می بریم رو توش بنویسیم می تونیم تاثیرات آدمها و کتابها رو در بلندمدت در ذهن خود ماندگار کنیم و حس اتلاف وقت و اینجور چیزها بهمون دست نده. و نسبت به کتابخوانی حس بهتری داشته باشیم البته مطئنم آقای مدنی خودشون تو این زمینه حتما مطالبی دارن من فقط تجربه شخصی ام رو گفتم.
احسان عزیز یک حالتی داریم به اسم «سندرم اول امتحان»! یک پست جدا برای تو (در اصل خودم) مینویسم. فقط بخشی از جوابم رو اینجا میارم:
با این دید فکر کن:
نمیدونم تا حالا باشگاه ورزشی رفتی یا نه؟ هر ورزشی که بری (خودم چند تا ورزش بیربط رو تا قهرمانی استان رفتم!) چه چیزی از نرمشهاش خاطرت مونده؟ چقدر اون نرمشها و حرکات هوازی در زندگی امروزت تاثیر گذاشته؟ شاید هیچی و شاید خیلی؟ شاید یه روزی قرار بوده حمله قلبی بهت دست بده و اون نرمشها و حرکات هوازی نگذاشته! شاید یک روزی قرار بوده پات پیچ بخوره و به خاطر تمریناتت نخورده!
بگذار همینجا یک داستان جالب به ظاهر بیربط اما کاملا مرتبط برات تعریف کنم:
فرض کن دو تا خانواده داریم و هر کدوم یک پزشک خانواده دارن. توی یکیشون بچهها مریضی سختی میگیرن و توسط پزشک معالجه میشن. توی یکیشون کسی مریض نمیشه و پزشک به ظاهر بیکاره.
حالا به نظر تو مردم در مدح کدام پزشک حرف میزنند؟ کدوم پزشک کار درست رو کرد؟
تو چه میدونی کتاب با تو چه کرده؟
احسان عزیز، تو «رویای قشنگی داری». بعید نیست ناشی از مطالعه باشه!
تو خوراک مطالعاتی خوبی داری (من مطمئنم به خاطر طولانی بودن متنهام، آدمهای معمولی نمیخوننشون، دیدم که میگم، حوصلشون سر میره)، تو یک وبلاگ داری، تو خیلی نعمت داری. مگه آدم برای زندگی چی میخواد؟
ممنونم از شما. تمام نوشته هات رو ریز به ریز پیگیری می کنم و با سه چهار نفر از دوستانم که اهل مطالعه هستن به اشتراک میذارم . راستش این بحثی که شروع کردی یک جریان خیلی مبارک رو راه اندازی کرده! خیلی مبارک !
میثم جان سلام
من هم مثل دوست گلم پیمان بعد از اینکه معلم عزیزم محمدرضا شمارو معرفی کرد خیلی مشتاق شدم ببینم اون کیه که محمدرضا اینطور ازش تعریف کرده و الان که اومدم اینجا میبینم مثل همیشه درست گفته.
من مدتی است که درگیر داده و دنیای قشنگ آن شده ام (البته خیلی تازه کارم تقریبا 1 ساله) و چقدر ناراحتم که چرا زود با آن آشنا نشدم.
یادگیری داده کاوی رو شروع کردم و با R کار میکنم، بنظرم میرسه خیلی چیزها اینجا هست که میتونم ازت یاد بگیرم.
با تشکر.
خوش آمدی. برنامههای زیادی برای حوزه داده دارم، فقط دوست دارم بحث کتاب رو به جایی برسونم (حداقل ۳۵ قسمت دیگه مونده) و بعد یک سریال دیگه رو آغاز کنم. امیدوارم تا اون روز بمونید و ببینید. در ضمن یک سری اسلاید فارسی هم برای دادهکاوی دارم که میتونید از اینجا دانلود کنید. البته غلط املایی زیاد داره که امیدوارم این ترم دیگه اصلاحشون کنم.
خیلی خوب میشه اگر سری مربوط به داده را شروع کنی چونکه واقعا با فقر محتوای اصیل تو فضای فارسی روبرو هستیم.
اسلایدهایی که معرفی کرده بودی را نگاه کردم، خیلی عالی بودند ممنون.
فقط یه سوال؛ اگر موردی بود که یکم عملیاتی تر بود و نیاز به کمکت داشتم چجوری میتونم باهات در میون بذارم؟
این ایمیلو دیدم ازت Madani@mehr.sharif.ir میتونم از اون استفاده کنم یا روش دیگه ای رو پیشنهاد میکنی؟
پی نوشت: البته میدونم سرت خیلی شلوغه ولی مطمن باش سوالامو مختصر و مفید می پرسم.
چند وقتی هست که ایمیل شریفم رو غیرفعال کردن، چون مربوط به دوره دکترام بود.
me\\//at//\\madani.pro رو استفاده کن. البته میتونی همینجا هم کامنت بگذاری که چاپ نشه! شاید سریعتر جواب بگیری. البته قول نمیدم که جوابی بگیری!
سلام
لطفا اگر صلاح می دانید، لینک این نقد را به عنوان دیدگاه در ذیل مطلب عصر ایران درج نمائید. دوستانی که نقد شما را اینجا مطالعه می کنند، دغدغه مطالعه و کتاب دارند. ولی خوانندگان عصر ایران، احتمالا با خواندن آن سوال و جواب ها؛ سرمست از حس آگاهی می شوند، بدون اینکه بدانند مصاحبه شونده حتی در حد یک معرفی نامه یا روزمه کاری از خود نیز در فضای وب محتوا ارائه نکرده است.
البته رضا غیبشاوی عزیز از پیشکسوتان و بزرگان حوزه وبلاگ هستند. از سال ۱۳۸۴ وبلاگ فعالی دارند. در همنیجا هم اعترافی بکنم بد نیست. جواب کسانی که دوستشان ندارم را نمیدهم! برایم مهم نیست خارج از قطب من چه میگذرد (به لحاظ احساس نسبت به خودم). هم عصرایران را به عنوان معدود رسانههای تحلیلی خوب آنلاین (که تا حدودی از حزب کلیک فاصله دارد) میشناسم، هم ادب شاگردی را نسبت به رضای عزیز به جا میآورم، چرا که او ۱۲ سال است وبلاگ دارد و من ۲۰ روز!
جناب مدنی گرامی
ملاحظه شما قابل تحسینه، چون به جای اشاره به غیرفعال بودن وبلاگ از سال 91، به تاسیس آن در سال 84 اشاره کردین، وبلاگ رو من هم در جستجوی ابتدائی خودم دیده بودم، اما برخلاف عادت خیلی معمول وبلاگ نویسان، حتی یک پاراگراف از سوابق ایشان ارائه نشده تا خواننده به پشتوانه آن، در نظرات و تحلیل هایشان تاملی بکند.
پیشنهادم برای درج نقد شما در ذیل مطلب اصلی هم، به این دلیل بود که نظری مشابه با شما نسبت به عصر ایران دارم و خواستم خوانندگان دیگر هم دیدگاه مخالف و البته مستدل شما را مطالعه کنند. البته محمدرضا شعبانعلی به موضوعی در نوشته هایش اشاره کرده، یکی از فضیلت های دوران جدید، مخاطب داشتن است، به همین علت است که عصر ایران در همان روزی که مطلبی فهرست وار از دکتر سریع القلم منتشر نموده، سوال و جوابی چنین سطحی و بی پایه رو با آقای غبیشاوی ارائه می کند، تا بتواند محدوده گسترده ای از مخاطبان را حتی به قیمت گمراهی بیشتر آنان با خود همراه کند.
ممنون واسه نقد و نیز پاسخی که بهم دادین.موفق باشید
شاید خیلی بیحیایی به نظر برسد، اما با فهرست بدون توضیح مخالفم! حتی اگر طرف من، محمود سریعالقلم باشد. شما به نوشتههای محمدرضای عزیز نگاه کن، لیست ۳۰ موردی بدون توضیح میبینی؟
امیدوارم استدلالهایم به حدی برسد تا بتوانم یک نوشته تمام و کمال تقدیم به وی بنویسم. شاید محمود سریعالقلم طرفداران زیادی را در شبکههای اجتماعی پیدا کرده باشد، اما (آنچنانکه محمدرضا در لبخند مک لوهان به بیبیسی گفته) محمود هم نوشتههای اینچنینی خود را در حد شبکههای اجتماعی مبتذل پایین آورده.
بگذارید با اولین گذاره او شروع کنم، تا بهانهای باشد بعدا ادامه دهم.
اولین مورد او در «۳۰ مزیت کار با جهان» مورد زیر است:
« ۱- شهروندان، فرصت مقایسه پیدا میکنند؛»
حالا من میپرسم، اصلا چرا «مقایسه» مزیت حساب میشود؟ مقایسه در چه؟ مقیاس مقایسه چیست؟ مگر ما مقایسهپذیریم؟ مگر تاریخ و تکنولوژی و زیرساخت ما یکی است؟ اصلا این مزیت در چیست؟ اقتصاد (به نوشتهام در مورد والمارت و آمازون نگاه کنید)؟ سیاست (با توجه به تفاوت عجیب ما با سایر کشورها) یا اجتماع؟
حالا فرض کنید، من دانستم خوب است. بعدش که چی؟ بدبختیها و بیچارگیهایم را به آن نسبت دهم؟
من نمیگویم این مورد از لیست او درست است یا نه. من حتی تا حدودی درک میکنم خود سریعالقلم عزیز احتمالا تا عمق این مورد را درک کرده و پاسخ دارد، کافیست نگاهی به کتاب ۱۰۰ صفحهای او « ایران و جهانی شدن چالش ها و راه حل ها» بیندازیم. اما کسی چون او نباید خود را آلوده به ساختار سطحی شبکههای اجتماعی کند. حاضرم خوانندگان عصرایران را به چالش بکشم که این نوشتهها شاید «داده» به ذهن آنها افزوده باشد، اما «دانش»، بعید میدانم. ده نفر بیایند بگویند من بعد از خواندن این نوشته دکتر سریعالقلم فلان تاثیر را گرفتم. فلان میکرواکشن را به خاطر آن حرف آغاز کردم. شما خودتان چی؟ بدون این که دوباره مراجعه کنید، آیا یادتان هست؟
من در تمامی دورههای دادهکاوی که درس میدهم از هرم دانش استفاده میکنم ومیگویم: داده، اطلاعات، دانش و خرد تفاوت دارند. این دست نوشتهها «داده» هستند. نمیگویم بد هستند، اما انتظارم از او بیش از این حرفهاست.
فقط یک نمونه برایتان بگویم: کتاب عایشه یا کتاب ماریانتوانت (ترجمه ذبیحالله منصوری را بخوانید، میبینید که خیلی از اتفاقات تاریخی، ناشی از رخدادهای بسیار کوچک بود! جنگهایی که به خاطر حسادت زنانه شکل گرفت! چطور میتوان جنگ جمل را تحلیل کرد بدون آنکه از حسادت زنانگی عایشه و علتش ندانست؟ فرض کنید یکی از دلایل مهم انقلاب فرانسه ناشی از اختلالات یک شاهزاده (که شاه شده) بود.
امیدوارم وقت به من امان دهد تا در این مورد بنویسم.
واقعا اوضاع خجالت آوره
تو همین دانشگاه خودمون گاهی اوقات یه بحثی پیش میاد هرکدوممون دو تا کلمه قلبمه سلمبه و خارجکی میگیم و سایرین فک میکنن طرف خیلی میدونه…
نشستیم پای کانالای تلگرامی که دارن به فکرمون جهت میدن به نفع منافع خودشون و ما هم از همه جا بی خبر داریم بازی کاراشونو میخوریم.
از همه عذاب دهنده تر هم تو مسائل سیاسیه که سرنوشت یه کشورو مردمشو بازیچه خودآگاه پنداری های اشتباهمون میکنیم…
ممنونم که اینقد کامل جوابمو دادین.
الان که فکر میکنم حرفی که گفتم بیشتر بهونه گیری بود وگرنه اگر یکم از خرج خورد و خوراک کم کنم میتونم خیلی از کتابهایی که دوس دارمو بخرم.
عالیه. پیشنهادم اینه که با کتابفروشی گردی شروع کنید. نترسید از نخریدن، ۲ صفحه از هر کتاب رو بخونید. کتابهای با قیمت مناسب زیاد گیر میاد. تجربتون رو برام بنویسید همینجا.
سلام
حرفاتون درسته ولی خب به درآمد مردم هم باید نگاه کرد
مثلا من دانشجو که پول تو جیبیمو هنوز از بابام میگیرم سخته بخام کلیدر محمود دولت آبادی رو بخرم و بخونم
کاش راه حلاتون زیاد آرمانی نبود
مطلب جالبی است و شاید دغدغه خیلی از افراد مقایسه ما با کشورهایی مثل دبی باشد.البته یک نکته هم هست استفاده از دانش کشورهای توسعه یافته بحث آزمون و خطا را را مقداری کنار می گذارد. مثلا دو طبقه کردن اتوبانها در شهرسازی امروز جایی ندارد و بیشتر به مترو توجه میشود. من اهل اصفهان هستم و طی همین 5 سال اخیر یکی از خیابانهای مهم اصفهان دوطبقه شد با هزینه گزاف .
قصد من هم همینه، البته اگر دانشی در کشور رسوب کنه میتونیم یک ضریب بهش بدیم و بالاتر از دانش رسوبنکرده در نظرش بگیریم.
نکته اینجاست که وقتی به سمبل پیشرفت کشورهای غربی، عربی یا شرقی پرداخته میشه، چیزهایی رو نشانه پیشرفت میدونن که در واقع نیست! خیلیهاشون واقعا پیشرفت کردند، اما باید جهت درست رو نشون بدیم تا مقایسه و هدفگذاری درستی صورت بگیره.
From نریمان درافشان on در مورد یک قاضی خطاکار تحسینشده!
Go to commentFrom میثم مدنی on در مورد یک قاضی خطاکار تحسینشده!
Go to commentFrom ماری on رتبه جهانی الکسا کمتر از رتبه کشوری!
Go to commentFrom میثم مدنی on رتبه جهانی الکسا کمتر از رتبه کشوری!
Go to commentFrom فاطمه on رضای عزیز؛ کتاب، صرفا یک وسیله انتقال محتوا نیست!
Go to commentFrom میثم مدنی on رضای عزیز؛ کتاب، صرفا یک وسیله انتقال محتوا نیست!
Go to commentFrom یاور مشیرفر on گامهایی برای مقابله با مدرک گرایی: ۱- همدیگر را دکتر/مهندس خطاب نکنیم.
Go to commentFrom میثم مدنی on گامهایی برای مقابله با مدرک گرایی: ۱- همدیگر را دکتر/مهندس خطاب نکنیم.
Go to commentFrom رويا on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتابها نوشته شوند.
Go to commentFrom احسان کارگزارفرد on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هفتم: تا لذت از درد را یاد بگیریم
Go to commentFrom معصومه شیخ مرادی on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هفتم: تا لذت از درد را یاد بگیریم
Go to commentFrom میثم مدنی on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هفتم: تا لذت از درد را یاد بگیریم
Go to commentFrom احسان کارگزارفرد on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هفتم: تا لذت از درد را یاد بگیریم
Go to commentFrom محسن لاله on دنیا از نگاه داده: اشتباهات و دروغهای یک رئیس جمهور
Go to commentFrom میثم مدنی on دنیا از نگاه داده: اشتباهات و دروغهای یک رئیس جمهور
Go to commentFrom محسن لاله on دنیا از نگاه داده: اشتباهات و دروغهای یک رئیس جمهور
Go to commentFrom میثم مدنی on دنیا از نگاه داده: اشتباهات و دروغهای یک رئیس جمهور
Go to commentFrom فاطمه on رضای عزیز؛ کتاب، صرفا یک وسیله انتقال محتوا نیست!
Go to commentFrom میثم مدنی on رضای عزیز؛ کتاب، صرفا یک وسیله انتقال محتوا نیست!
Go to commentFrom فاطمه on رضای عزیز؛ کتاب، صرفا یک وسیله انتقال محتوا نیست!
Go to commentFrom میثم مدنی on رضای عزیز؛ کتاب، صرفا یک وسیله انتقال محتوا نیست!
Go to commentFrom پیمان اکبرنیا on دنیا از نگاه داده: اشتباهات و دروغهای یک رئیس جمهور
Go to commentFrom میثم مدنی on دنیا از نگاه داده: اشتباهات و دروغهای یک رئیس جمهور
Go to commentFrom محمد ذوالفقاری on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هفتم: تا لذت از درد را یاد بگیریم
Go to commentFrom میثم مدنی on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هفتم: تا لذت از درد را یاد بگیریم
Go to commentFrom محدثه on دنیا از نگاه داده: داستان گاو قهوهای و قدرت در دست نادان
Go to commentFrom محدثه on پاسخ به محدثه: در «چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتابها نوشته شوند»
Go to commentFrom میثم مدنی on پاسخ به محدثه: در «چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتابها نوشته شوند»
Go to commentFrom محدثه on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتابها نوشته شوند.
Go to commentFrom میثم مدنی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتابها نوشته شوند.
Go to commentFrom مهدی on خودزنی نکنیم، اوضاع آنقدرها هم بد نیست! تهران در مقابل دبی.
Go to commentFrom میثم مدنی on خودزنی نکنیم، اوضاع آنقدرها هم بد نیست! تهران در مقابل دبی.
Go to commentFrom محمد on خودزنی نکنیم، اوضاع آنقدرها هم بد نیست! تهران در مقابل دبی.
Go to commentFrom میثم مدنی on خودزنی نکنیم، اوضاع آنقدرها هم بد نیست! تهران در مقابل دبی.
Go to comment