دیدگاه‌های شما و میثم مدنی کتاب‌خوانی، چرا، چگونه، کتاب بخوانیم، خواندن، داده، داده‌کاوی

دیدگاه‌های شما و من

  • From ktanff on (۱۲+) می‌‌توانم، اما برای تذکر جدی به خودم، امکان لایک کردن نخواهم گذاشت!

    چرا خودمان را از امکان بازخوردگیری، ولو در سطح کم اطلاعاتی مثل لایک، محروم کنیم؟!

    آسیب جای دیگری است: اینکه تعداد لایک بالاتر شده است معیاری که اعتبار بالاتر را نشان می‌دهد.

    ایراد موقعی است که مردم فکر کنند ۵۰ میلیون لایک زیر پیج سلبریتی یعنی سلبریتی آدم مهمتری از نویسنده‌ای است که زیر پیج‌اش ۵۰ لایک است.
    بنظرم کم نیستند مردمی که هر چند خودشان نیز لایک می‌گذارند ولی اگر این سئوال از آنها بپرسی می‌گویند: تعداد لایک کم لزوما نشاندهنده کم اهمیت بودن آن نویسنده در برابر سلبریتی نیست.

    Go to comment
    • From میثم مدنی on (۱۲+) می‌‌توانم، اما برای تذکر جدی به خودم، امکان لایک کردن نخواهم گذاشت!

      ممنون از نقطه نظرتون.
      یک اصطلاحی داریم با عنوان «در زمین دیگران بازی کردن»، امیدوارم وقت کنم خوب در موردش بنویسم. ببینید فرض کنید شما یک دونده هستید، مسلما با تمرین و افزایش مهارت، فیزیک بدنی شما، به سمت کم کردن وزن اضافی، کشیده‌شدن اندام‌ و … پیش می‌رود (یعنی کشیدگی بیشتر بدن یک مزیت است). از طرف دیگر اگر شما در وزنه‌برداری آزاد تمرین کنید،‌ بدن شما بهتر است وزن زیاد کند و از کشیدگی کم کند (یعنی کشیدگی کمتر بدن یک مزیت است). حالا سوال اینجاست که آیا شرکت یک دونده ماراتون یا سرعت در مسابقه وزنه‌برداری آزاد، یا شرکت یک وزنه‌بردار آزاد در مسابقات دو ماراتون صحیح است؟ با این کار کلی ناراحتی، ضعف و دوری از مهارت نصیب شما می‌شود. در این حالات آیا صحیح است که بگوییم حیف است دونده ماراتون از زدن وزنه ۲۰۰ کیلویی یا وزنه‌بردار از یک دو ۲۰ کیلومتری محروم شود؟ اگر ما وقت، انرژی، روحیه و تلاش بسیار هم داشته باشیم، هرگز نمی‌توانیم در هر دو موفق شویم.

      برای خیلی مسائل چنین بحثی را داریم. از جمله استفاده از شاخص‌هایی که عمومیت را نشان می‌دهند. در مثال سلبریتی، خب یک سلبریتی، زمین بازی‌اش جذب حداکثری تعداد دنبال‌کننده است و نه ایجاد عمق و مفهوم در شرکت‌کنندگان، به همین ترتیب، وظیفه یک نویسنده عمیق نویس، جذب خواص است. تعداد این خواست حداکثر به ۱ دهم آن سلبریتی هم نمی‌رسد.
      حالا سوال اینجاست که چرا باید این دو در زمین هم بازی کنند؟
      حال می‌توانم بگویم چرا من لایک را نمی‌پذیرم؟ چون مرا به سمت زمین سلبریتی‌ها می‌برد که در آنجا نه‌تنها شکستم حتمی‌ است، بلکه تلاش‌های مفتضحانه و احمقانه‌ام برای رقابت، موجب دوری از اهداف و آرمان‌هایم خواهد شد. آزمایشات متعددی روی این موضوع انجام شده که نمونه‌اش در کتاب «تصمیم‌گیری» یونا لرر آمده است.

      Go to comment
  • From ktanff on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش پنجم: تا استثمار نشویم.

    اینکه کتاب نخواندن زمینه‌ی مورد استعمار واقع شدن را فراهم می‌کند
    هم ارز این نیست که
    کتاب خواندن مانع استعمار شدن می‌شود.

    بنظر من، تمرکز شما بر نگرانی او درباره اشکال جدید استعمار شدن است که البته مطالب خوبی نوشته‌اید اما در آخر به روش ضعیفی به کتاب خواندن ربط می‌دهید.

    Go to comment
    • From میثم مدنی on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش پنجم: تا استثمار نشویم.

      حق با شماست، ارتباط ایجاد شده ضعیف بود. کمی فکر خواهم کرد و ارتباط عمیق‌تر را خواهم نوشت.
      اگر به داستان بی‌گدار به آب زدن در اینجا توجه کرد باشید، گفته‌ام که ممکن است یک نفر بدون دانش پیروز شود و در داستان فریاد جارچی در همانجا گفتم که داشتن یک داده معادل خرد (توان تصمیم‌گیری درست) نیست. بنابراین همینجا هم می‌گویم که در هیچ یک از استدلال‌هایم، شرط دو طرفه (اگر و تنها اگر نداشته‌ام). در واقع خواندن کتاب شانس ما را افزایش می‌دهد و نه بیشتر، در هیچ یک از دو طرف ماجرا، قطعیتی نیست.
      بیشتر تاکید من در این بخش، روی تاثیر بسیار کم ۱- تجربه (که کند است) ۲- شبکه‌های اجتماعی و ابزارهای جدید (که به ظن ابزار استعمار بودن آلوده‌اند و روش عملکردشان در خود فرو بردن و درگیرکردن به مسائل سطحی است) ۳- رسانه‌های جمعی چون تلویزیون، ماهواره، روزنامه و … (که به خاطر ذات جهت‌گیری آن‌ها و منفعل بودن بهره‌بردار، روحیه مستعمره شدن را افزایش می‌دهند) نسبت به مطالعه کتاب هستند.
      فرآیند‌هایی چون مطالعه کتاب حتی ورزش و …، روحیه ضد تنبلی، تمایز در تفکر و نترسیدن از اعلام نظر متفاوت را افزایش می‌دهند. تمام این‌ها لازمه های روحیه ضد استعماری است.

      Go to comment
  • From ktanff on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتاب‌ها نوشته شوند.

    این آسیب فقط اختصاص به کتاب ندارد بلکه به تمام محصولات فرهنگی قابل تعمیم است.

    آغاز این آسیب شاید ریشه در جایی داشته باشد که خیلی‌هایمان ناخودآگاه اقتصاد و چیزهای مرتبط با پول و معیشت را بلحاظ ارزشی در برابر فرهنگ و علم و … در ذهنمان قرار می‌دهیم.

    چیزی که باید یاد بگیریم این است که
    اگر الان در دنیایی زندگی می‌کنیم که نظام حکومتی کشورها، دموکراتیک است و از شاه و امپراطور و حاکم و خلیفه خبری نیست و می‌خواهیم که همین‌طور نیز باشد بنابراین باید بدانیم نویسنده، شاعر، هنرمند و … نیز در این جهان برای حمایت چیزی جز همین ما مردم را ندارند. اگر جز این انتظار داشته باشیم پس هنوز آرزوی شاهان و خلفایی را داریم که باشند تا نخبگان به زیر بال و پر آنها روند.

    به نظر من به سادگی، می‌توان فیلم، موسیقی، حتی عکس و پوستر را نیز به لیست مورد بی‌مهری واقع شدگان اضافه کرد.

    Go to comment
  • From ktanff on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سوم: به تعویق انداختن لذت و انجام کارهای غیر فوری و ضروری!

    آیا کتاب خواندن یا کتابخوان بودن یک وظیفه‌ی اخلاقی است یا طریقی برای رسیدن به اهداف معینی در زندگی است؟

    ما با آدمهای زیادی در جامعه مواجه می‌شویم که به دلیل شکل تعلیم و تربیت جاری در کشورمان، نمی‌توانند تفاوت بین ایفای وظیفه و برنامه‌ریزی برای نیل به اهداف زندگی را بفهمند گویی در ساختار فکری‌شان تنها شیوه‌ای که برای تحقق موفقیت وجود دارد این است که
    – بگرد و یک یا تعدادی آدمهای موفق (موفق در همان هدفی که خودت داری) پیدا کن
    – از آنها بخواه برای تو نسخه‌ی موفقیت را بپیچند
    – «وظیفه» خودت قرار دهد هر روز همان نسخه را اجرا کنی
    – یا به هدفت میرسی یا اگر نرسیدی همین که تلاشت را کرده‌ای به همان پشتکار خود ببال و شاد باش!

    این یعنی دیدگاه وظیفه‌گرایانه داشتن نسبت به زندگی.

    شما می‌گویید تلویزیون، کانال‌ها، فیسبوک و … بد است و کتاب خوب است. (من هم طوری موافقم و طوری مخالف)
    این بد دانستن و خوب دانستن، همیشه در تاریخ برای هر چیز جدیدی تکرار شده است.
    الگو ثابت است: چیزهای قدیمی‌تر معمولا به شیوه‌ای توسط مردم مورد استفاده قرار می‌گیرند که راندمانی کمتر از آنچه کارایی نهایی‌شان استفاده می‌شوند چرا که مردم معمولا برای ساده‌تر انجام دادن کارها آنها را تقریب می‌زنند و رند می‌کنند. بعد از مدتی یک چیز جدید می‌آید که شاید در بسیاری از جنبه‌ها، تفاوت‌های بنیادی با قدیمی‌تر دارد. مردم به سراغ پدیده جدید می‌روند و قدیمی را یا رها می‌کنند یا در کنار پدیده جدیدتر، به همان شیوه‌ی ناقص خود به استفاده از قدیمی‌تر ادامه می‌دهند. و بعد، یک آدم‌هایی مثل من و شما پیدا می‌شوند که از اینکه از آن قدیمی‌تر درست استفاده نمی‌شد دلخورند و می‌خواهند راه و روش درست و حداکثر بهره‌برداری از آن قدیمی‌تر را به دیگران بگویند. تا اینجا همه چیز قابل درک است اما نکته اینجاست که به نظر من اینها دلیل نمی‌شود جدیدتر را نفی کنیم. جالب است که همین داستان با آمدن پدیده‌‌ای جدیدتر تکرار می‌شود.

    همانطور که شما نیز به نوعی اشاره کردید در واقع مشکل اصلی در نداشتن نگرش گزینشی و انتخاب هدفمندانه است و گرنه رسانه مورد استفاده به خودی خود از این جنبه، ذاتا دارای ایراد نیست.

    به نظر من، هدف کسب اطلاعات و دانش است. برای این هدف، کتاب خواندن یک شیوه است. کتاب‌های صوتی، کانال‌های تلگرام، وبلاگ‌ها، فیسبوک و … نیز می‌توانند در کنار کتاب قرار گیرند مشروط بر اینکه خوشه‌چین خوبی باشیم. من نگرانم، تشویق به کتابخوانی برای مخاطبین بلاگ شما، در جامعه وظیفه‌گرای ما، کتابخوانی را تبدیل به یک چیز مقدس و اخلاقی کند که از نگاه پیروان آن، باید انجام شود چون وظیفه است. به نظر من نسل بعد، به مراتب بیشتر از نسل‌های قبل، باید مهارت گزیده‌چینی بدست آورد. کاملا درست است که اطلاعات در فضای رسانه‌های امروزی و اینترنت، مثل آن علفزار گسترده شده توسط دیگران است. اما اتفاقا آنچه در برابر چشم‌چرانی قرار می‌گیرد گزیده‌چینی است. در خواندن کتاب نیز می‌توان چشم‌چران بود.

    ——–
    مهارت‌های گزیده‌چینی، چیزهای ساده‌ای نیستند و شاید حتی امروز درباره آنها حرف زدن زود باشد. می‌توانند مکانیزم‌های تربیت‌یافته بسیار پیچیده‌ای باشند که نسل آینده به طور رسمی، به فراگیری آنها خواهد پرداخت.

    Go to comment
  • From هادی on رشد عرضی و عمقی (۱)

    سلام
    خداقوت

    کاش وبلاگتون خبرنامه داشت ، تا از مطالب جدیدتون آگاه میشدیم

    Go to comment
  • From علی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش دوم: تا ذهن‌چران و چشم‌چران نباشیم!

    سلام جناب مدنی.از محمدرضا شعبانعلی به شما رسیدم. پیگیر نوشته هاتون هستم، لطفا با قدرت ادامه بدید. ممنون

    Go to comment
  • From فاطمه صفایی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!

    منم دیروز از محمدرضا شعبانعلی به اینجا رسیدم و الان دو روزه دارم نوشته هاتون رو میخونم. ممنون که می نویسید. اگه میشد جوری بنویسید که مخاطب موقع خوندنش انسجام ذهنیش رو از دست نده، عالی می شد. تصور من اینه که مطالب خیلی خوبی می گید اما یجورایی شلوغ پلوغه و انحراف از خط فکری برا من خواننده زیاد اتفاق افتاد.

    Go to comment
    • From میثم مدنی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!

      مشکلی که شما دیدید رو می‌پذیرم. فکر کنم چهار موضوع باعث این اتفاق شده.
      ۱-(از همه مهمتر) تجربه کم من در وبلاگ نویسی است. حتما خودتون می‌دونید این که سال‌ها یک کار رو ببینید و اینکه خودتون بخواهید انجام بدید، خیلی فرق داره.
      ۲- یکی از اهداف اصلی من سرنخ دادنه! هدف نوشتن مجهولاتیه که می‌شه بهشون فکر کرد. نه اینکه به مجهولاتی جواب بدم. هدف طرح سوالاته و یکم تفهیم سوال، نه پاسخ به سوال.
      ۳- ذهن من آشوبناکه.
      ۴- این نوشته‌ها یه جوری چوب دو سر نجس هستند. از طرفی به اندازه کتاب، انسجام، بخش‌بندی و پردازش نشدن، ویراستاری و نشخوار نشدن. از طرف دیگه سعی دارن از کلیشه‌ای، ساده‌، سطحی و خطی بودن دوری کنن. از طرفی به اندازه یک کتاب تکامل نیافتن و از طرف دیگه می‌خوان مثل یک کتاب خوب، به صورت موضوعی جامع باشن.

      امیدوارم با تجربه بیشتر و تکامل در نسخه نهایی PDF ای که آماده خواهم کرد، تا حدی این مشکل رفع بشه.

      Go to comment
  • From مهشید on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سوم: به تعویق انداختن لذت و انجام کارهای غیر فوری و ضروری!

    این پست، برای من که همیشه با چالش زمان کم و کارهای ریز و درشت فوری، ضروری و …. مواجهم و اکثر مواقع گیج و گم و آرزوی همیشه کتاب خواندن هم که خودش داستان داره، بسیار مفید بود. این دسته بندی عالیه و کلید راهنما…. باز هم سپاس.

    Go to comment
  • From مهشید موسوی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!

    سلام ،
    از سایت آقای شعبانعلی به اینجا رسیدم. این روزها دغدغه کتابخوانی بسیار ذهنم رو مشغول کرده … نوشته های شما هر چند تجربه کاملا شخصی مانند چراغ کوچکی برای سوالات منه. سپاسگذارم از اینکه می نویسید. از اینکه کپی نمی کنید و از اینکه کلیشه ای نمی نویسید.

    Go to comment
  • From محسن لاله on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش پنجم: تا استثمار نشویم.

    سلام
    دکتر شریعتی در جای جای گفته ها و نوشته هاش به سه مفهوم اساسی که عبارتند از استبداد (زور)، استثمار (زر) و استحمار (تزویر) اشاره میکنند و مصداق های زیادی از قبیل فرعون، قارون و بلعم باعورا یا سوره ناس: اله الناس ـ رب‌الناس ـ ملک‌الناس یا همچنین سه حیوان گرگ، روباه و موش را بر میشمرد. این مفاهیم آنچنان جالب و جذاب است برای من که بارها و بارها خوانده ام و هنوز جذابیت دارد.
    به نظر من اولین و مهمترین نتیجه کتاب خوانی مقابله با استحمار است که به نظر میرسد زیر بنای دو مفهوم دیگر می باشد. اعتقاد شخصی من اینچنین است که مقابله با استحمار در بین ای سه مفهوم از یک جهت بسیار راحت و از جهت دیگر بسیار سخت و دشوار می باشد. راحتی آن این منظر است که کاملا انفرادی می توان با آن مقابله کرد (مثلا با مطالعه) ولی برای مقابله با استبداد، تا طیف وسیعی از مردم هم کلام نشوند و وحدت پیدا نکنند عملا به نتیجه نخواهد رسید. از منظر دیگر بسیار دشوار است چراکه در بسیاری از مواقع حتی فهم اینکه در موقعیت استحمار در حال نفس کشیدن هستی برای خیلی از افراد قابل فهم نیست. البته از منظر های دیگر نیز این موضوع قابل بحث میباشد برای مثال من نمی توانم قبول کنم کسی که دارای فهم و درک مناسبی باشد زیر بار استثمار و استبداد برود و دم بر نیاورد.

    Go to comment
    • From میثم مدنی on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش پنجم: تا استثمار نشویم.

      خیلی خوب بود.
      به نظرم نکته بد ماجرا اینه که زر و زور و تزویر، مرتب در حال استحاله و تغییرات هستند.
      هر روز در یک لباس جدید میان، یک روز با گرفتن محصولات مزرعه، یک روز با گرفتن وقتت برای پیشرفت. یک روز پول محور هستند و یک روز پروفایل و داده محور.
      شاید امروزی‌ها در مقابل باج دادن مالی (مخصوصا جوون‌ترها) مقاومت خیلی زیادی پیدا کرده‌ باشند، اما در برابر مدل‌های جدید، به سادگی خودشون رو وا می‌دن. تا میان با تجربه (خودشون و انتقال به فرزندان) بفهمن که به این هم نباید باج بدن یک مدل جدیدی از استعمار میاد. یعنی سرعت باعث می‌شه:
      تجربه بلند مدتی که برای کشف ابزار استعمار لازمه، ناکارا بشه! چون خیلی کنده
      یک داستان با عنوان «ریشه گندم و برگ چغندر» می‌نویسم، برای توصیف بهتر این حرف. تقدیم به شما که خوب نوشتید.

      Go to comment
      • From محسن لاله on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش پنجم: تا استثمار نشویم.

        میثم جان حرفتو کاملا قبول دارم که بُعد زمان تو این مساله بسیار اثرگذار است ولی خودم به شخصه نظرم اینه که نباید به مصادیق توجه کرد و دنبال آنها بود که حالا استعمار از چه ابزاری داره استفاده میکنه و با آنها مقابله کنی بلکه باید مدل ذهنی و تصمیم گیری تو درست و اصولی بچینی و پس از اون بصورت خودکار سره را از ناسره تشخیص خواهی داد. (البته کار سختی است و ممکن بعضی مواقع دچار خطا بشه آدم ولی مطمئنن ادامه دار نخواهد بود)
        پی نوشت: در این باره داشتن معیار درست و اصولی برای سنجش شاخص های کلیدی که خروجی مدل ذهنی فرد است نیز دارای اهمیت بالایی است.
        با تشکر.

        Go to comment
        • From میثم مدنی on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش پنجم: تا استثمار نشویم.

          نکته اینه که شاخص‌های تشخیص به خاطر ابزارها تغییر می‌کنن! مثلا آیا می‌تونی از همون شاخصی که برای کشت گندم استفاده کردی، برای یک شبکه اجتماعی مثل اینستاگرام استفاده کنی؟ متاسفانه شما در تصمیم دو نوع خطا خواهی داشت منفی-کاذب و مثبت کاذب (می‌نویسم در موردشون). شما نمی‌تونی هر دو رو به صفر برسونی. یعنی نمی‌تونی هم خیلی کند وایسی خودت تحلیل کنی(اگر بتونی) تا ببینی شاخص‌هات درست هستند یا نه و هم نسبت به وقایع زندگی عقب مونده نشی. هم انتظار داشته باشی سریع با تکنولوژی روز وفق پیدا کنی و هم دچار خطا نشی.
          یک تعادلی با توجه بین این دو وجود داره. به همین خاطر طراحی شاخص و اندازه‌گیریش هم به شدت حساسه. بنابراین کوچکترین جزئیات هم اثر می‌گذاره. یعنی نه‌تنها ابزار خیلی اهمیت پیدا می‌کنه، بلکه مالک و بهره‌بردار ابزار هم اهمیت پیدا می‌کنه. مثلا این که چین، روسیه، آمریکا، هر کدومشون شبکه اجتماعی مشابهی با تلگرام دارن، شاید هر سه در ذات شبیه هم باشن (تقسیم‌بندی مالک). شاید از نظر خیلی‌ها یک ابزار ثابت مثل تلگرام برای دانشمند، بازاری و دانشجو یکی باشه (تقسیم‌بندی بهره‌بردار). اما هر ترکیبی از دو تقسیم‌بندی که کردم اهمیت داره. مثلا شاید دانشمنده بهتره با روسی کار کنه، دانشجو با چینی و کسبه با آمریکایی! (مثاله و شاید دور از واقعیت)
          حتی اخلاقیات و چیزهای بدیهی هم به آرامی تغییر می‌کنند. رویاها تغییر می‌کنند. شما ممکنه روزی بهترین آدمی که می‌شناسی معلم دبستانه و می‌خوای معلم بشی، دو روز دیگه رویاهات عوض می‌شن و بزرگ‌‌تر یا کوچکتر می‌شن. شما به همین کلمه کارآفرین نگاه کن، جقدر بعضی زندگی‌ها را غمگین و چقدر را خوشحال کرده. یک روزی اگر عکس ۳ در ۴ دختری پخش می‌شد، از اون محل می‌رفتن، امروز بسیاری تا خصوصی‌ترین جاهای زندگی را هم نشان می‌دهند. حتی عرف هم تاثیر گذار است.
          نگاه به درونی که مطرح کردی و در نظر داشتن شاخص‌های فردی، خوب است اما با این کار، یک خطا را خیلی کم کردی و نوع دیگر خطا را به شدت افزایش دادی.

          Go to comment
  • From امیری on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هفتم: تا لذت از درد را یاد بگیریم

    سلام
    خیلی لذت بردم از این متن آقای میثم. و راغب شدم سایر مطالب وبسایت رو هم مطالعه کنم.

    Go to comment
  • From علی رسولی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش نهم: تا آغاز کردن و پایان دادن را تمرین کنیم.

    میثم مدنی عزیز از اولین نوشته ای که درباره “چرا کتاب بخوانیم” منتشر کردی، پیگیر نوشته هات هستم و از آن ها یاد میگیرم.
    برایم جالب بود که تو اغلب به فواید حاصل از فرآیند مطالعه کتاب و نفس کتاب خوانی می پردازی، فارغ از اینکه محتوای کتاب چه باشد. من هم با این دیدگاه موافقم، اینکه خود کتاب خواندن می تواند آموزنده باشد.
    خود من هم سعی کردم هدف گذاری، برنامه ریزی و تعهد به برنامه را با کتاب خواندن تمرین کنم.
    البته دوست دارم نظرت رو درباره موضوع و محتوای کتابهایی که می خوانیم هم بدانم. در انتخاب کتاب برای مطالعه چه معیارهایی را در نظر می گیری؟ همچنین درباره چگونه خواندن.
    با تشکر

    Go to comment
    • From میثم مدنی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش نهم: تا آغاز کردن و پایان دادن را تمرین کنیم.

      سلام، لطف داری.
      پاسخم کوتاه نیست. برای هر کدام از سوالات تو، حداقل یک فصل جدا در نظر گرفته بودم. اگر به مقدمه مراجعه کنی،‌ می‌بینی که «چرا کتاب بخوانیم؟» تنها یکی از ۷ فصل است که خود ۲۷ بخش خواهد داشت. در همان مقدمه هم اشاره کردم که در «چرا کتاب بخوانیم؟» تاکیدم روی تمایز کتاب با سایر ابزارهای دریافت داده است. یعنی مثل خیلی از جاها که عنوانی مشابه دارند، سعی نداشتم در مورد «چرا دانش خوب است؟» صحبت کنم، در آن حالت، خود محتوا (به عنوان داده) اهمیت دارد. برای همین تاکیدم روی کتاب و کتاب‌خوانی به عنوان یک فرایند است، و نه صرفا ابزاری برای دریافت داده.در مورد تفاوت داده، اطلاعات، دانش و خرد هم در بخش «وقتی از کتاب خواندن صحبت می‌کنیم دقیقا داریم در مورد چی حرف می‌زنیم؟» بیشتر خواهم نوشت.
      من به خودم، تو و دیگران متعهد هستم که خوب بنویسم و سر صبر. عجله نکنم. دوست ندارم به خاطر هیجان و تعجیل خودم و مخاطبم، نوشته‌هایی سبک و سطحی داشته باشم (اگر هم سبک شدند، در آن لحظه بیشتر نتوانستم).
      دوست ندارم با نوشابه تبلیغ ورزش کنم، یا با ورزش، تبلیغ نوشابه و سیگار! ترجمه‌اش این می‌شود که سعی ندارم به سبک ضد کتاب (یعنی سطحی و موردی)، برای کتاب بنویسم.

      Go to comment
  • From زهرا on کتاب‌ها چون سیمرغند، منتظرند تا روزی پری از آن‌ها بسوزانی و بِکِشانی به سمت خود.

    سلام، ممنون بابت نوشته های دلنشینتون، معمولا خیلی کم پیش میاد که نظرم رو در مورد مطلبی در فضای مجازی بنویسم، ولی وقتی این پستتون رو خوندم لازم دیدم بنویسم. واقعا لذت بردم، این نوشتتون دید زیبا و واقعی کتاب خوب رو به تصویر کشید چیزی که تا حالا تجربه نکرده بودم، بازم ممنون که مینویسید.

    Go to comment
.