من دیدگاه شخصی ام رو میگم شاید شما مخالف باشید.
هر تغییری که منِ انسان بخواد انجام بده ، اولش مستلزم انرژی زیادیه. بعد یواش یواش در طی تکرارهای مداوم ، این کار به ناخودآگاه مرجوع میشه.(خیلی خلاصه گفتم چون دوست ندارم که سراغ کورتکس وکارکرد مغز برم )
1) توی این حالت من همیشه به سمت راست یا چپ میرم. طی مدتی توسط تکرار های طولانی مدت ، این کار دیگه برام عادی میشه و به قول شما انرژی نمی گیره . اما این اشتباهه . انرژی میگیره .
2) توی این حالت من تکون نمی خورم . اما همش توی ذهنم به بغل دستی ام فکر می کنم که آیا او راحت است ؟ آیا او در پس ذهن خودش به من نمی گوید بیشعور؟ آیا در پس ذهن من همیشه یک دل مشغولی از این دسته قرار ندارد؟
این ها هم با اهمیت ندادن و تکرار این بی اهمیتی ، به ناخودآگاه مرجوع میشه. اما بازم انرژی میگیره
پی نوشت : خرسهای قطبی زمستان کارهای زیادی می کنند و اگر این خواب را نداشته باشند ، مطمئنا زاد و ولد آنها با خطر مواجه میشود. پس مقایسه کردن کاری که خرس های قطبی انجام میدهند با بیکاری ، اشتباه است.
ممنونم از پاسختون.
یک بار دیگه این متن رو خوندم ولی مفهوم این جمله رو درست متوجه نشدم :
“به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم.”
دقیقا منظور شما چیست ؟
اینکه آیا محیط ( یا همان افکار مزاحم و به درد نخور ) دارد باعث میشود که نسل انسان ( مغز انسان) نابود شود ؟
یا اینکه چون تنبلی هستیم و کارهای بیخود زیادی انجام می دهیم، یواش یواش این رویه باعث نابودی می شود؟
یا اینکه هر دو ؟
ممنون از پذیرش دعوت من.
در مورد یک و دو نکته شما یک جا اشاره کردم که اگر حالت روتین شما عدم حرکت است، همان پاسخ صحیح است.
اگر به خواب زمستانی یک خرس با دقت توجه کنید (مستند planet earth نیم ساعتی به همین موضوع پرداخته)، میبینید که او مدت بسیار زیادی را میخوابد و مصرف انرژی خود را به حداقل میرساند. چرا که در زمستان، چیز دندانگیری پیدا نخواهد کرد. اگر حرکات اضافه داشته باشد، از گرسنگی میمیرد. برای زنده ماندن و بزرگ شدن، باید به خواب زمستانی برود.
اگر قرار باشد یک کار بزرگ یا فکر بزرگ کنید باید انرژی خود را برای تصمیمات بزرگ و انرژیبر ذخیره کنید، وگرنه افکار بزرگ در ذهن شما میمیرند. باید مثل یک خرس مصرف انرژی ذهنی خود را کنترل کنید، حتی با خواب.
با توجه به عصر فناوری که مدام با روح و روان ما از طریق گوشی، مانیتور ماشین، بلندگوها و فلاشهای توی خیابان، جمعیت فراوان و نیاز به تصمیمات متعدد… دیگر خواب زمستانی (حتی یک روزه) نیز برای انسانها باقی نمیماند. از این رو، افرادی که رویکرد خواب زمستانی خرسها را دنبال میکردند، در حال انقراضند. ما حتی در هتلها و ویلاهایی که برای استراحت و آرامش رفتهایم هم، اول از همه دنبال وایفای میگردیم!
این موضوع ادامه دار است و خیلی زیاد در مورد این موضوع مطلب در ذهن دارم. اصلا قرار ما باشد یک نوشته با عنوان «سنگ گِرد در پس و ما به راست» تا هفته دیگر بنویسم. یک موضوع هم در نقشه راه اضافه کردم با عنوان «چرا کتاب بخوانیم: مثل آن کسی نباشیم که در چاه، خاک را از زیر پا میکند و بر سر خود میریخت و بدتر از همه اسمش را کار میگذاشت». در هردو به این موضوع خواهم پرداخت.
سلام. سعی دارم مقاومت کنم! در این مورد و دلایل مفصلم خواهم نوشت. به من اعتماد کنید که اینجا بهتر است. زیر آن نوشته، به بحث مینشینیم. از پیشنهاد شما بسیار ممنونم.
سلام آقای مدنی
من هم مثل بعضی از کسانی که کامنتشون رو زیر پستهای شما خوندم، از روزنوشتههای محمدرضا شعبانعلی به اینجا رسیدم.
تمام مطالب مجموعهی چرا کتاب بخوانیم رو تا اینجا خوندم و بهتون تبریک میگم که هر پست بهتر از پست قبل شده.
برای من، بهترین نکته تو نوشتههاتون این بود که از فیلتر ذهن و تجربهی خودتون عبور کرده و یک کپی بیروح از مطالب اندیشمندان دیگه نیست.
نکتهی دوم این که بیشتر مطالب این مجموعه، تکرار مکررات نیست. من از وقتی الفبا رو کامل یاد گرفتم، همیشه کتاب خوندم ولی به بخشهای زیادی از «چرا کتاب بخوانیم» توجه نکرده بودم.
نکتهی سوم این که این مجموعه رو میشه بارها و بارها خوند و ازش یاد گرفت و تجربه کرد. نوشتههایی که باوجود ایدههای ناب، با رودهدرازیهای بیمورد حوصلهی خواننده رو سر نمیبرند واقعاً خیلی کمیابند.
سپاس از شما که دانش و تجربهتون رو با ما به اشتراک میگذارید و سپاس از محمدرضا شعبانعلی که آموزگاری دلسوز و گلچین تیزبینی برای متممیهاست.
میثم جان سلام
ممنون از پست های خوبت، میخواستم بگم متمم هم یک سری درس با عنوان “پروش تسلط کلامی” داره که بسیار زیبا و البته دقیق به تفاوت ها و تمایزهای موجود بین کلمات پرداخته است به نظرم برای کسانیکه با آن درس آشنایی ندارند و آنرا خوانده اند خالی از لطف نیست.
سلام میثم جان. من از وبلاگ شاهین خان کلانتری با شما آشنا شدم. این نوشته ات خیلی لذتبخش و آموزنده بود. در مورد ساختار وبلاگت، فعلا وقت نکردم بررسی کنم که نظری بدم. ولی از طنز تو نثرت خوشم آمد. ملیح و به اندازه. موفق باشی
سوال خیلی خوبی پرسیدید، من نمیخواستم توی متن بیارم، دوست داشتم یک نفر بپرسه!
یک سوال: آیا خوندن کتاب سال اول دبستان خوبه یا بد؟
مطمئنم همتون جواب میدید: خوب معلومه من وقتی کلاس اول دبستان باشم خوبه، ولی اگه کمی گذشت دیگه باید گذاشتش کنار و یک لایه بالاتر رفت. کتابهای مربوط به سالهای بعد را خوند. دیگه خوندن کتاب سال اول وقت تلف کردنه.
نکته اول: اغلب دستورالعملهایی که در جامعه پخش میشه مثل: اگر میخواهید باهوش شوید، اگر میخواهید خلاق شوید و …. مربوط به عوام جامعه است! کسایی که صبح تا شب فقط هدفشون در آوردن نونه! نه کسایی که کتاب میخونن، نه کسایی که دوست دارن تصمیمات بزرگ بگیرن و کارهای بزرگ بکنن!
حل کردن جدول خوبه، مطالعه روزنامه و شبکه اجتماعی خوبه، اما نه برای کسی که میخواد یک پله، زندگی و سطح فکر بالاتری داشته باشه. برای یک آدم کلا روتین خوبه ولی برای شما بده.
یادم میاد پدرم و برادرم همیشه میگفتن: برای یک آدم لات بهترین کار نشستن پای تلویزیونه، ولی برای یک آدم فرهیخته، نگاه کردن به تلویزیون وقت تلف کردنه.
سطح خلاقیت، مثل خیلی چیزای دیگه بالا و پایین داره. نکته اینه که شما خودتون رو اسیر کدوم لایه کردید.
نکته دوم: خیلی از ما (و اصطلاحا روانشناسا و خلاقها)، چیزی رو به عنوان محدودیت ذهن نمیشناسیم. نمیفهمیم که ما توی ذهنمون میتونیم ۴ واحد پردازش کنیم، جا برای همه چیز نیست! جا برای محاسبات نامرتبط نیست. من از بچگی یادم میاد توی مدرسه، تلویزیون، کتابها و مجلات زرد، همه روی «بینهایت بودن قدرت ذهن» تاکید داشتن! اما متاسفانه نیست! حتی ادیسون هم نتونست کارای تسلا رو بکنه! تسلا هم نتونست کار ادیسون رو بکنه. چون ذهن اونها محدوده! انیشین و ماکس پلانک، گودل، تورینگ و … هم نتونستن کارهای هم دیگه رو تکرار کنن! فروید و یونگ و … هم نتونستن جای هم رو بگیرن! همش به خاطر این که ذهن ما محدوده و شما میتونید حداکثر تعداد محدودی هدف و کار بزرگ رو برآورده کنید.
بینهایت عالیه این پاسخ تون استاد. شاید حتی بد نباشه اضافه کردن یک بخش به موضوعات اصلی در منو سایت تحت عنوان (ظرفیت ذهن) رو در نظر داشته باشید، بسیار ممنون خواهیم شد.
خیلی خوشحال شدم از قولی که سخاوتمندانه (بخوانید دلسوزانه) در انتهای این پاسختون داده بودید.
من دیدگاه ساده تری به این قضیه دارم. من قبلا یک بار تصمیم گرفته ام که مثلا همیشه جایم را در اتوبوس به افراد سالخورده تر بدهم و به این ترتیب این رفتار را به صورت «بدون فکر و تصمیم گیری» در لحظه ورود یا دیدن یک سالمندتر از خودم انجام میدهم.
در مورد کتاب خواندن در تاکسی و نشستن در صندلی پشت راننده هم همین داستان وجود دارد. اگر اتومبیل خالی هم باشد، من باز هم در سمت چپ و پشت سر راننده می نشینم. ذهنم در آن موقعیت به خوبی میتواند روی کتاب تمرکز کند. به همین دلیل «هرگز» وقتی تنها باشم، سوار تاکسی نمی شوم که صندلی سمت چپش پر است.
فکر میکنم اصلا دوست ندارم هر بار برای تطابق شرایط ذهنی ام با کتاب خواندن و شرطی شدنش «تصمیم گیری» کنم.
وقت بخیر
همیشه شاهد این بودیم که شبکه ها و برنامه های تلویزیونی توی صحبتاشون کتاب خوندن رو توصیه و میزان مطالعه کشورمون رو اعلام می کنن . بعد از این برنامه ها با خودم فکر می کنم که چرا هیچ کدومشون دقیق بررسی نمی کنن و جمله بعدش رو ادامه نمی دن که کتاب بخونین و برای چی باید خوند و چطور و چی باید خوند (البته جز جوابای که همیشه می شنویم که جنبه کلیشه ای پیدا کردن ) و واقعا خوندش چه فواید عملی رو داره . مطلب شما رو دیدم خوشحال شدم و امیدوارم با دنبال کردنش بتونم با دیدگاه های جدیدی آشنا بشم .
سلام، خوشحالم که خوشحالید.
یک بخشی خواهم نوشت با عنوان «نکاتی برای کتابخوانی: ۳- الگوسازیهای ریاکارانه را کنار بگذارید. با ارزشهای خود، یکبار برای همیشه کنار بیایید.» خیلی به این موضوع مربوطه. امیدوارم هفته بعد بتونم بنویسمش. صرفا ایدش رو نوشتم. البته تمامی ایدههام مربوط به کتابخوانی رو در این نقشه راه مینویسم.
سلام
البته ترجیح من وسط نیست ولی وقتی مجبور می شوم سعی می کنم به سمت راست بیام زیرا احساس خفگی می کنم وقتی وسط هستم ولی زمان سوار شدن نفر بعدی سعی می کنم سمت راست را برای نشستن انتخاب کنم .(اوه کلی انرژی تلف شده دارم)
From سعید فعله گری on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom میثم مدنی on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom سعید فعله گری on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom میثم مدنی on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom میثم مدنی on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom درسی از نوشته های میثم مدنی - روز نوشته های حسن کشاورز فضلروز نوشته های حسن کشاورز فضل on آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom الهام on درباره من
Go to commentFrom میثم مدنی on درباره من
Go to commentFrom کبرا حسینی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش نوزدهم: تا قوه تخیل و رویاپردازی را تمرین دهیم.
Go to commentFrom محسن لاله on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهاردهم: تا نحوه استفاده از جادوی کلمات و افسون واژگان را یاد بگیریم.
Go to commentFrom محسن وارثی on نکاتی برای کتابخوانی (۱): برای مطالعه و کتابخوانی، از رانندگی آموز، اگر طالب فِیضی.
Go to commentFrom میم on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom میثم مدنی on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom یاور مشیرفر on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom میثم مدنی on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom آلاله on کتابخوانی (مقدمه)
Go to commentFrom میثم مدنی on کتابخوانی (مقدمه)
Go to commentFrom مصطفی منبری اسکویی on به انقراض آدمهای با رویکرد خرسهای قطبی نزدیک میشویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom مصطفی منبری اسکویی on آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom حسن کشاورز on آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom احسان کارگزارفرد on آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom saleheh on آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!
Go to commentFrom احسان کارگزارفرد on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش یازدهم: تا با ارزشترین و زیباترین شی تزئینی ممکن را داشته باشیم (کتابخانه).
Go to comment