من اصلا به ابن دقت نکرده بودم که موقع نوشتن خلاصه باید از تو ذهنم بنویسم و همیشه از رو کتاب مینوشتم!!
امروز که به این شیوه انجام دادم فوق العاده بود.یعنی بار اول حتی زیر نکات مهم خط نکشیدم فقط گفتم باید یاد بگیرم
و بعد از زبان خدم توضیح دادم.کتاب و بستم و ذهنی خلاصه نوشتم.خیلی خوب بود و یادگیری بهتری داشتم.
من خودم گاهی شروع به خوندن نمبکنم خصوصا درسی چون ذهنم مقاومت میکنه به خاطر پروسه اش.اول میخونم بعد لایت میکنم مهم ها رو بعد خلاصه مینویسم .بعد سوال میخونم و استخراج نکات سوال و نوشتن تو خلاصه ها.نهآیتا خلاصه ها را خلاصه میکنم و ویس خودم را هم میگیرم.یعنی از یه کتاب ۱۰ ۱۲ صفحه خلاصه و ویس ۳۰ دقیقه ای خودم را دآرم.وقتی میخوام مرور کنم یا نه به طور کلی که بخوام ارزیابی کنم خیلی یادگیر خوبی داشتم اما هزینه سنگینی دارم براش میدم.اون هم تعلل و پپرداخت یه وقت خیییلی زیاده.چون پروسه طولانیه درواقع موقع شروع خیلی تعلل میکنم و حوصله داشتن برای انجامش خیلی سخته.
من مثلا ۱ ماه طول میکشه یه درس را اینجوری بخونم درصورتی که دوستانم در عرض ۵ ۶ روز.وای خوب اون ها فقط میخونن و نهایتا نئات مهم را لایت میکنن
در عوض اونها در ۱ ماه ۴ کتاب خوندن من ۱.البته الان آف هستیم و برای امتحان جامع میخونیم .
از نظر یادیری اونها الان مطلب و به یاد دارن اما طولانی مدت روش من بهتر جواب میده.اما خوب در عوض من حجم کمتری پیش میبرم.واقعا هنوز نمیدونم روش من بهتره یا اون ها.
و اینکه ای کاش قسمت چجوری خندن را زودتر شروع میکردین.واقعا خیلی کمک کنندس.ممنون
شما احتمالا کمی به وسواس دچار شدی. هدف مطالعه هم خیلی مهمه. گاهی ما داریم یک موضوعی که دونستنش برامون مهم نیست رو امتحان می دیم. یا بعداً وقت بیشتری داریم.
سبک مطالعه هر مورد فرق می کنه.
گاهی باید توی چند سطح کتاب ها رو بخونی.
یعنی مثلاً یک دور روزنامه ای همه کتاب ها رو بخونی بعد بری یک لایه عمیق تر.
گاهی باید متفاوت عمل کنی.
به زمان، محتوا و شخص بستگی داره
سلام
اول اینکه بگم من زیاد کتاب آزاد نمیخونم.مخصوصا رمان واین چیزا.دلایلشم ایناس:رمان ها معمولا دریکی دوروز تموم نمیشه،واگه نشه وبزاری برای هفته بعد ،کلا یادم میره موضوعش چی بوده.واگرهم خواسته باشم به اون رمان فکر کنم که یادم باشه تمرکزم رو روی درس های خودم تو هفته میگیره.واگه بخوام آزاد بخونم معمولا متفرقه وابسته به رشته ام میخونم.مثلا میرم تاریخ حقوق میخونم،واینا خیلی برام جذابه که یکسری احکام تو حکومت های قبل اسلام هم بوده یانه؟.یا جامعه شناسی حقوق یا روان شناسی حقوق یافلسفه حقوق وامثالهم میخونم.وعلت اینکه خیلی متفرقه نمیخونم اینه که معتقدم،”الدرس حرف والتکرار الف”من الان روی همین درس های خودم کلی فکرم درگیر میشه وهمش تو راه وجاهای دیگه همونا رو مرور میکنم.خب باز کی میخام مثلا تو هفته به رمانی هم که خوندم فکر کنم؟!واون رمان تاثیر گذار باشه؟!(من بیشتر دوستام که کارمند هستن رمان میخونم چون فکرشون درگیر موضوعات تخصصی نیست.وهمه هفته اینا رمان های مختلف میخونن.) وگرنه اگه بخای تموم کنی ویه جایی مثل گودریدرز واین جاها بزاری که میشه!بگی من مثلا درسال صد جلد کتاب خوندم!من همه وقت ازادم رو صرف مطالعه نمیکنم!بیشتر با پدرومادرم یا نامزد یا برادروخواهر کوچیکم هم هستم.وازطرفی تو یه موضوع هم معمولا من شیوه ام اینه که چندین کتاب میخونم.تانگاه های مختلف به قضیه رو بفهمم وبهترهم یادبگیرم.به نظر من عمیق بودن تو یه موضوع ازگسترده بودن وپراکنده خوانی بهتره.فقط موضوعاتی که بهم پیوسته نیست میخونم مثل شعر .
باهات در بخشهایی موافقم، اما این روشت در دراز مدت نابودکننده است! بعد از چند وقت به سطحی میرسی که من بهش میگم کلمه بازی یا نماد بازی. اون موقع دیگه ظرفت اونقدر کوچیکه که خیلی چیزهای مهم رو درک نمیکنی. شاید در کوتاه مدت همه کارهات رو راه بندازی، اما در درازمدت دور خودت یک دیوار بلند درست کردی.
میثم خیلی مبهم نوشتی.منظورت اینه که نخوندن کتاب های متفاوت،مساوی با تک بعدی شدن؟از طرفی چون موضوعات تخصصی زمانی که به تسلط برسیم دیگه فکر کردن شاید درموردشون معنی نداشته باشه واین منجر به این بشه که نتونیم خوب فکر کنیم وتحلیل؟وذهن به این شرایط عادت کنه؟واین اخرروهم نفهمیدم؟”دردراز مدت دور خودت یک دیواربلند مدت درست میکنی”
من سبک های مختلفی رو برای مطالعه امتحان کردم الان مدلی رو که رعایت میکنم به این شکله که یکبار کتاب رو می خونم و زیر قسمت های مهمش خط میکشم فصل که تموم شد برمی گردم معمولا روز بعد و همون هایی رو که زیرشون خط کشیدم رو دوباره می خونم و خلاصه اش رو می نویسم و در آن روز تو مسیرهایی که پیاده میرم یا تو زمانهای پرت با خودم مرور می کنم چی خوندم و وقتی کتاب تموم شد خلاصه ها رو میخونم و از روی خلاصه یه خلاصه سه چهار صفحه ای مینویسم که همیشه جلو دستم باشه و هر از گاهی بهش مراجعه کنم و بعد میام اینترنت می چرخم ببینم دیگران در مورد کتاب چی گفتن و سعی می کنم تا مدتها بتونم با عینک اون کتاب به قضایا نگاه کنم و خودم رو مجبور کنم که آموخته ها رو به کار بگیرم به صورت عملی و در نهایت بعد از چندوقت که دیگه می خوام اون کتاب رو بفرستم بایگانی تازگی ها به دفتردرست کردم که همه حس و حالم رو به اون کتاب بنویسم و تاثیراتی که گرفتم واقعیتش این زمان زیادی رو از من میبره دیگران شاید همزمان با من سه چهارتا کتاب می خونن اما میدونم تاثیرش واقعا در من زیاده و دیگه خودم رو راضی کردم همینجوری بخونم و حتی با وجود این هم اعتقاد دارم که هنوز اون کتاب رو به بهترین شکل دریافت نگردم. و البته باز واسه خودم برنامه گذاشتم پایان هر فصل یه هفته ای همه چیزهایی رو که در اون فصل خوندم مرور کنم هنوز این کار رو انجام ندادم.
همیشه با خودم میگم ما تو دانشگاه یک سال تحصیلی تقریبا هشت کتاب رو می خوندیم تازه خوب هم یاد نمیگرفتیم اون کتابها درس زنذگی هم نبودن ساده تر بودن از نظر من اما الان چیزهایی در خصوص زندگی می خونیم که درکش سخت تره به همین خاطر فکر می کنم شاید در طول سال نهایتا بتونم به این شیوه ده الی پانزده کتاب مثلا سیصد صفحه ای بخونم اگه خیلی هنر کنم.
میثم عزیز سلام.
دو متن در رابطه با آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران را خواندم. حرف دومم را اول میزنم. در مورد علاقهی واقعی مردم که گفتی همیشه سر دو کتاب مشکل اساسی با اطرافیانم داشتم: مرشد و مارگریتا و صدسال تنهایی. گویا کتابهایی بسیار معروف و عمیق هستند ولی من بعد از تقریبا دوبار خواندن مرشد و مارگریتا و یک بار خواندن صد سال تنهایی نه لذتی برام حاصل شد نه مطلبی دستگیرم. همیشه هم در این رابطه شنیده ام که شما کتاب را متوجه نشده ای و دوباره بخوان و الی آخر. اما از این خوشحالم که همیشه هم مصر گفته ام از نظر من این دو کتاب مزخرفند حالا شما بگید طلا.
دوم اینکه بعد از خواندن نوشته ات دقت کردم و متوجه شدم بخش نسبتا قابل توجهی از یادداشت برداری هام جهت تعریف برای دیگران بوده . خوب این مساله رو که حل خواهم کرد. اما در مورد خلاصه برداری روش من اینه که چند صفحه رو میخونم بعد هرچی تو ذهنم مونده باشه رو به صورت خلاصه ی اون چند صفحه مینویسم گاهی زیاد میشه و گاهی هم کم. گاهی چندین صفحه رو میخونم و نیازی به خلاصه برداری نمیببینم. اما بزرگترین مشکلم هنگام خلاصه برداری ترس از حافظه اس. یعنی حس میکنم خیلی حافظه ی خوبی ندارم و بخصوص یه عدد یا یه مطلبی رو اگه زود ننویسمش یادم میره. یه روش دیگه که جدیدا استفاده میکنم اینه که تو کیندل کتاب میخونم هایلات میکنم بعد میام هایلات ها رو به فارسی ترجمه میکنم(معمولا زبان اصلی ها را با کیندل میخونم) . البته اشاره کردی که متن مفصلی راجع به خلاصه برداری خواهی نوشت. من هم منتظرم.
ممنون که مینویسی .
اشاره فوق العاده ای بود میثم جان؛
از آنجایی که تصمیم گرفته بودم در اینستا پست های بدرد بخور، مفید و دور از روزمرگی بذارم، هر کتابی که می خوندم عکس کتاب و یه مختصر خیلی کوتاهی هم ازش آنجا بابت معرفی می گذاشتم.
اول مرداد ماه امسال قاطعانه تصمیم گرفتم هرگز و هرگز این کار رو نکنم، چون طی این یک سال و اندی متوجه شدم تمرکزم هنگام خوندن کتاب کاهش پیدا کرده و همش دنبال جمله ها و پاراگراف های طلایی کتاب برای مخاطبم هستم که شاید حتی ذره ای به دردش هم نخوره و از طرفی احساس نارضایتی که از خوندن کتاب به این سبک داشتم آزارم می داد.
با این نوشته تو خوشحال شدم که تصمیم درستی گرفتم.
موفق تر باشی …
با سلام
تحلیل دکتر ادیب رو میخوندم ایشون هم نظرشون این بود دولت باید جلوی سرعت پول رو بگیره و اینکار مستلزم ورشکستی چندین بانکِ و ادامه داده تنها راه افت قیمتها همینه البته در پایانش گفت آقای روحانی آدمی نیست که چنین ریسکی رو بکنه .
باسلام
در مورد راهكار دوم اين در واقع همان تجربه غرقگي (flow)هست.
فكر مي كنم بهترين كار در اين روزها و شرايط اين هست كه چيزي رو انتخاب كنيم كه بهش علاقه داريم و طوري بهش بپردازيم كه حتي زماني را هم كه براش سپري مي كنيم به خاطر نياريم، از خوندن يك كتاب تا ديدن يك فيلم، خياطي، موسيقي، آشپزي، نقاشي، مكانيكي، قدم زدن و ….
نمي دونم هر كسي به هرحال يه علاقه مندي داره كه در زمان انجامش به عمقي ميره كه حداقل يه مدت زمان كوتاهي از اين دنياي واقعي و تنش زا خارج ميشه. گاهي بايد غرق شد…
میثم عزیز
درمورد موضوعات معمولا به دو فاکتور باید توجه بشه:یکی مبانی اون مسئله ودیگری منابع.مبانی به چرا ها میپردازه ومنابع به راهها.درمورد توهم یادگیری شما خیلی به مورد اول نپرداختی!چرا ما دچار توهم یادگیری هستیم؟چرا کسانی که درزمینه ثروت اندوزی هستن،این توهم رو ندارند ومدام میگن کمه؟ولی تو زمینه های علمی یا مهارتی همه میگن خوندن بسه دیگه؟یا ما که بلدیم!به نظر من یکی از دلایلش عدم علاقه وازطرفی تحمل سختی های راه هست.البته خود علاقه هم درنگاه اول شاید انقدرقابل تشخیص نباشه،که خب چرا یه نفر به فلان شغل یا رشته علاقه داره؟.درمورد منابع اشاره ای شده،که دراین مورد هم باید باتوجه به سطح طرف واون جایگاهی که هست باشه.مطلب دیگه هم هست اینه که ما کلا درخیلی زمینه ها دچار توهم هستیم!مثلا اینکه علم اگر درثریا باشد مردمانی ازپارس به آن دست می یابند!ظاهرا هم منسوب هست به معصوم!ولی تحقیقی که شده یه حدیث ساختگی توسط ایرانیان بوده!این متوهم بودن از قدیم با ما بوده ودربیشتر زمینه ها هم دچارش هستیم.
یه موضوع دیگه هم مشاوران نااگاه ویا برخی اساتید هستن.که فرد رو دچارتوهم میکنن!من چندروز قبل داشتم رادیو گوش میدادم که مشاورش میگف،بچه ها اگه پزشکی قبول نشدید نگران نباشید!فلان برنده جایزه نوبل،تازه تو سی سالگی تحصیلاتشو شروع کرده!شما که هنو بیست هستین،بازهم ادامه بدین.ابن سینا مابعد الطبیعه رو چهل بار خونده تا فهمیده،اگه شما مطلبی رو با سه بار خوندن میفهمید شک نکنید نابغه هستید!وخیلی باهوش تر ازابن سینا!اگه هدفتون پزشکی هست تا بهش نرسیدید دست برندارید!ببینید چه مغالطه های قشنگی میکنه.درنگاه اول اون دانش آموز که گوش میکنه،میگه راست میگه نکنه نابغه ام خبر ندارم!شما ببینید چه بلایی سر طرف میاره.
مشکل اینجاست که جای مبانی اینجا نیست! این که چرا متوهم هستیم، باید وارد یک جنبه های بشیم که به شدت عمیقن. نمیشه سطحی گفت.
از طرف دیگه گروه به گروه متفاوت هستند و این موضوع باعث می شه تحلیل مبانی خیلی پیچیدهتر بشه.
ما اول اگر بیماریمون رو بفهمیم، بعد ممکنه ماهها بریم دنبالش اما اگر این موضوع رو درک نکنیم، حاضر نیستیم دوتا کلمه هم در موردش بخونیم.
در مورد بخش دوم دیدگاهت، فقط میتونم بگم نباید امید دادن رو با متوهم کردن، یکی دونست. گاهی آدم باید توی طرف مقابل امید بکاره، بعد که طرف خواست وارد بشه، سختی کار رو نشون بدی.
اگر ما سختی خیلی کارها رو در بچگی میدیدم شاید هرگز واردش نمی شدیم مثل مدرسه
ترجمه ای نادقیق و شاید نادرست :
اعتراف به جهل ارزش زیادی دارد. این یک حقیقت است که زمانی که ما یک تصمیم در زندگی میگیریم الزاما نمیدانیم تصمیم درستی گرفته ایم ما فقط فکر میکنیم بهترین کاری که می توانیم انجام دهیم را انجام می دهیم. و این کاری است که باید انجام شود.
سلام.
من میخواهم از یک طرف دیگر ماجرا به موضوع نگاه کنم. از موضوع کارمندی و استخدام.
ابتدا چند سوالی دارم که امیدوارم وقت کردید ( یا مفصل یا ساده) جواب دهید.
1) چند نفر مدیر متخصص در حوزههای مختلف نرمافزار داریم؟(مانند وب، معماری نرمافزار، علوم داده، نرمافزارهای سازمانی و…)
2) آیا هر مدیر باسوادی میآید و به شاگردان یا کارکنانش راههای پیشرفتی را که خودش طی کرده، بگوید؟ ( یا میخواهد همه آنها را برای خودش نگه دارد که نکند جای خودش را بگیرند.خودم این را در استخدام چند شرکتی که رد شدم، از پشت پرده از طریق دوستانم تجربه کردهام)
3)چند درصد سازمانهای داخل ایران حاضرند برای کارکنانشان هزینههای آموزش را برنامه ریزی کنند؟(این را در صورتی میگویم که کارمند سالم داشته باشد و به فکر زیرآب زدن شرکتی که در آن کار میکنند به خاطر افزایش حقوق 500هزاری در سازمان دیگر، نباشند)
من کتاب جامعه شناسی نخبه کشی علیرضاقلی را خوندهام و از چیزی که در آن به شدت متنفر هستم این است که همه بار را روی دوش مردم انداخته است.
بهتر است اینگونه بگویم که دانشگاهها و اساتید ما هم موظف هستند که علوم روز را مطالعه کنند وبه شاگردانشان نشان دهند.( این هم یک نوع توهم توسعه است)
مدیران و شرکتها نیز موظف هستند که دائماً به روز شوند و به کارمندانشان هم به روز شدن را یاد دهند.( تفکر سیستمی از کتاب FIFTH DISCIPLINE :PETER SENGE)
انصافاً این را خودمانی میپرسم که چند نفر از مدیران شرکت های مختلف رفتهاند و چندین کتاب اورجینال رشته تخصصی خودشان را خریدهاند و آن را به زبانهای آلمانی یا انگلیسی مطالعه کردهاند و آن را پیاده سازی کردهاند و در مرحله بعد آنها را نیز به کارمندانشان آموزش دادهاند؟
این یکی از دردناکترین تجربه های خودم بود. تا قبل از اینکه بتوانم برای کشورهای مختلف و بانکها و سرورهای دانشگاه کار کنم، فکر میکردم که خیلی سواد دارم. حتی اساتید دانشگاهم و اطرافیانم هم این را میگفتند.
اما وقتی وارد حوزه تخصصی- کاری خودم شدم و چندین جلد کتاب اورجینال را خریدم و خواندم ، تازه فهمیدم که ای داد که هر آنچه از قبل اندیشیدهام ، پوچ بوده.
خب اگر من این فرصتها برایم فراهم نمیشد و رئیس بانک و رئیس دانشگاه و یکی از صمیمیترین دوستانم در آلمان این لطفها را در حق من نمی کردند و پدرم و مادرم هزینههای پس انداز خودشان را برای من خرج نمیکردند و میگفتند بیهوده است و مسیر را برایم مهیا نمیکردند ، آیا من همان سعید قبل از سال 91 نبودم؟
قطعاً میتوانم بگویم بله شاید کمی فرق میکردم. مثلاً زبان برنامه نویسی ام از C , به سی پلاس پلاس یا در نهایت به سی شارپ تغییر میکرد و اصلاً نمیدانستم که معنای سیستم و تحلیل سیستمی با سه میلیون کاربر یعنی چه ؟ معماری دیگر چه کوفتی است مگر نرمافزار هم معماری دارد ؟ :)))
(این ها سخنهای خودم به خودم بود .در یک جمله بهتر بگویم ،اصلاً در قوه مخیلهام نمیگنجد. )
کمی هم باید بزرگان به فکر کوچکترها هم باشند تا ماهم یاد بگیرم. مثل همین کاری که شما میکنید.
چندین وبلاگ هست که مثل این وبلاگ برای کاربرانش و خوانندگانش وقت بگذارد؟
من با اینکه از سال 90 وبلاگ مینویسم و میخوانم، اما به تعداد انگشتان دست هم این گونه وبلاگها را ندیدهام.
خب مسئله و مشکل الان کجاست؟
کارکنان کم کار هستند و مطالعه نمیکنند؟
یا مدیران ما بیعرضه هستند و نمیتوانند کارمندان خوب را نگه دارند و آموزش دهند؟
یا هردوی اینها.
صریح مثل خودتان نوشتم چون که خیلی با این مسائل دست و پنجه نرم کردهام. امیدوارم ناراحت نشوید.
ارادتمند
سعید فعلهگری
من فکر میکنم نظر مطهره درسته من در مردمم که خودم هم جزئیشم نمیبینم تحت شرایط سخت و فشار بهتر شیم روحیه همیاریمون قوی تر شه ما دقیقا شروع به حدف هم دیگه و زیرپای همو خالی کردن میکنیم درست مثل همین دلار که با حمله دسته جمعی به بازار باعث بالا رفتن قیمتش شدیم و درست مثل همه چیزهای دیگه که گرون میشه و ما عطش داشتنشو پیدا میکنیم
نه… ما مردم سوییس و امریکا و حتی عراقم نیستیم پای هیچی نمی ایستیم
همین که به مهاجرت به عنوان یه گرینه نگاه کنیم هم همینه… همیشه اولین راه فرار بوده… من فکر میکنم همه چیز همینجوری که تاحالا بوده پیش میره نه جنگی اتفاق می افته نه اعتراصی نه انقلابی همه چیز خمون راه قبلی رو میره مثل انتخابات و …. و ما مردم مثل همیشه به شدت نظاره گر خواهیم بود
From محمد ریاحی on نکاتی برای کتابخوانی: معمولا کتابها، صفحات و پاراگرافهای هیجان انگیز ندارند، بلکه مجموع آنها در کنار هم (شاید برای شما) جذابند
Go to commentFrom Stare on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom میثم مدنی on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom میثم مدنی on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom میثم مدنی on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom مسعود on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom میثم مدنی on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom معصومه شیخ مرادی on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom میثم مدنی on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom افشین on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom سارا حق بین on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۱)
Go to commentFrom ال on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۱)
Go to commentFrom سعید on امیدوارم شرکتها و بانکها ورشکسته بشن!
Go to commentFrom سارا حق بين on گاهی فقط به یک شیرجه عمیق نیاز داریم.
Go to commentFrom rezachatrzarin on من در مورد قیمت دلار اشتباه کردم
Go to commentFrom میثم مدنی on من در مورد قیمت دلار اشتباه کردم
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on مهمترین چیزی که برای یادگیری نیاز دارید، رهایی از توهم است! (انتخاب مسیر شغلی)
Go to commentFrom میثم مدنی on مهمترین چیزی که برای یادگیری نیاز دارید، رهایی از توهم است! (انتخاب مسیر شغلی)
Go to commentFrom محمد ریاحی on مهمترین چیزی که برای یادگیری نیاز دارید، رهایی از توهم است! (انتخاب مسیر شغلی)
Go to commentFrom سعید فعله گری on مهمترین چیزی که برای یادگیری نیاز دارید، رهایی از توهم است! (انتخاب مسیر شغلی)
Go to commentFrom صدف on من در مورد قیمت دلار اشتباه کردم
Go to comment