۱- ژن خوب فرزند محمدرضا عارف
چندی پیش بود که صحبتهای فرزند محمدرضا عارف جنجال زیادی به پا کرد. جایی که از ژن خوب خود صحبت کرد. من نمیدانم مردمی که کلی شروع کردند به جنجال که آهای ببین او دارد این چنین دیگران را تحقیر میکنند، خود در هنگام ازدواح، زیبایی، هوش یا خانواده را برای انتخاب لحاظ نمیکنند؟ آیا قد برایشان مهم نیست؟ نه این که بگویم اینها لزوما برای من مهم هستند، اما حاضرم شرط ببندم، افرادی که به فرزندآوری فکر میکنند، حتما بحثهای وراثت را در انتخاب خود لحاظ میکنند.چرا چیزی را که هر روز درگیر آن هستید را انکار میکنید؟ شمایی که برای گرفتن به موقع نان در نانوایی نیاز به آشنایی با نانوا داری، تا حداقل نانت را همزمان با نوبتت بدهد، از چه عدالتی صحبت میکنی؟ نمیخواهم بگویم عدالت بد است یا نباید به بیعدالتی خرده گرفت، حرفم این است که نباید دچار انحراف از واقعیت شد. شما برای ایجاد یک شرکت یا بستن یک قرارداد، نیاز به پشتوانه خانوادگی، مالی و اجتماعی داری، برای افرادی چون فرزند محمدرضا عارف این موضوع تامین شده است و برای کسی که از ابتدا در خانوادهای فقیر به دنیا آمده یا از خانوادهای با پشتوانه اجتماعی متوسط، این موضوع حداقل ۳۰ سال طول خواهد کشید. صحبت از کشورهای پیشرفته را هم نکنید. یعنی به نظر شما دختر ترامپ، یا دختر او به اندازه فرزند یک مهاجر امکان موفقیت دارد؟ داستان میلیونرهای خود ساخته بیشتر شبیه داستان برندگان قرعهکشی است! یعنی برخی در این قرعهکشی برنده میشوند و بسیاری شکست میخورند. بله تلاش مهم است، مثل این است که در یک قرعهکشی ۵۰ میلیونی (با تلاش بسیار) ۱۰۰ بلیط بخری. شانست بیشتر است اما برندگان محدود هستند.
شاخصهایی مثل social mobility index (شاخص تحرک اجتماعی) هم وجود دارند که میزان تغییرات جایگاه افراد در یک کشور را به نسبت به خانواده میسنجند (پانوشت ۱). متاسفانه این شاخص در کشورهای کاپیتالیستی (که من ایران را کاپیتالیستترین کشور دنیا میدانم) به شدت پایین است. حتی این موضوع در کشورهای با شاخص بالا هم چندان مناسب نیست.
حرفی در این نیست که جایگاه اجتماعی شما به جایگاه اجتماعی خانواده شما وابسته است، حالا کم یا زیاد. حداقلش این است که در زمان تفاوت خواهد داشت.
شاید بخش عمدهای از انسانهای موفق را افرادی تشکیل دهند که پیشینه خانوادگی یا ژن آنچنانی را به ارث نبردهاند.
جالب اینجاست که خود عارف، جایگاه اجتماعی خود را به دست آورده است، با درس خواندن و در طول زمان مناسب (۲۰ سال). حالا باید به این موضوع فکر کرد که خود عارف ژن خوبی داشته یا فرزندش!
۲- ژن
تعریف ویکیپدیا از ژن قابل تامل است.
ژن واحد مولکولی وراثت از یک ارگانیسم زنده است. اکثر صفات بیولوژیکی اثر ترکیبی از اقدامات بسیاری از ژنها هستند. آرایش ژنتیکی یک موجود زنده (ترکیب ژنهای آن)، تعیینکنندهٔ مشخصات آن، مانند رنگ چشمهای یک جانور یا بوی گل یک گیاه است.
تعریف بالا را همزمان با مطالب بخش قبل در کنار چند عبارت زیر بگذارید.
بیل گیتس:
اگر فقیر به دنیا آمدید، مقصر شما نیستید ولی اگر فقیر از دنیا بروید مقصر خود شمایید. امروز بهترین روز برای ثروتمند شدن است. چند سال پیش مردم برای خرید در صف میایستادند و در انتخاب محدود بودند.
من فقط با خودم رقابت میکنم و هدفم پیشی گرفتن از آخرین کاری است که انجام دادهام.
این یکی هم جالب است:
بیز استون (
) همموسس توییترTiming, perseverance, and ten years of trying will eventually make you look like an overnight success.
زمانبندی، استقامت و ده سال تلاش، در نهایت موجب میشود که موفق یکشبه به نظر برسید!
یا این نوشته از رابرت ساپولسکی (Robert Sapolsky) استاد علوم اعصاب دانشگاه استنفورد را در کتاب
را در نظر بگیرید:
The brain is heavily influenced by genes. But from birth through young adulthood, the part of the human brain that most defines us (frontal cortex) is less a product of the genes with which you started life than of what life has thrown at you. Because it is the least constrained by genes and most sculpted by experience. This must be so, to be the supremely complex social species that we are. Ironically, it seems that the genetic program of human brain development has evolved to, as much as possible, free the frontal cortext from genes.
مغز به شدت تحت تاثیر ژنهاست. اما بخشی از مغز که «ما را ما (تعریف) میکند» (قشر پیشانی مغز) از تولد تا جوانی شکل میگیرد. چرا که این بخش، کمترین قید را نسبت به ژن داشته و بیشتر با تجربه شکل میگیرد. احتمالا همان دلیلی است که انسان اینچنین موجود اجتماعی پیچیدهای شده است. طنز ماجرا آنجاست که توسعه مغز انسان به گونهای تکامل یافته است که تا حد ممکن قشر پیشانی مغز را از ژنها مستقل کند.
حال اگر بر قطعه «تعیینکنندهٔ مشخصات آن» در تعریف ژن تمرکز کنیم، و اعتقاد داشته باشیم، ترکیب ذهنی موجود کنونی ما «تعیینکننده مشخصات کنونی ما» است. پس شاید بتوان گفت ژن لحظهای ما در طول زندگی، آن چیزی است که در ذهن به آن تبدیل شدهایم.
مثلا خود محمدرضا عارف یا خیلیهایی دیگر که لازم نیست نام آنها در اینجا بیاید، ژن خود را ساختهاند (به معنی ژن کنونی). کسی که ژن خوب دارد، نسبتا سلامت است، روابط خوبی دارد، سواد کافی دارد و میتواند در این دنیای جنگلوار زنده بماند.
۳- کتاب
بیایید با خود فکر کنیم که چه چیزهایی میتواند ژن لحظهای ما را بهبود ببخشد؟ ممکن است به تعریف عام حتی یک ژن خوب باشید. اما به نظر شما این کافیست؟ خیر، چون به گفته رابرت ساپولسکی بیشتر رفتار و تفکر ما به تجربه و دانش ما وابسته است تا ژن ما! یعنی ژن لحظهای تا حد ممکن مستقل از ژن وراثتی است.
در هر صورت شما نیاز دارید به تجربه و دانشی فراتر از آن چه هستید. نیاز دارید کمی بیش از آن چه که در اطراف میبینید خود را ارتقا دهید.
دیدن ویدیو، آموزش، شبکههای اجتماعی همه و همه خوب هستند. اما کتاب را میتوان به شدت پر تاثیر دانست. از نظر من، عمق بسیاری که در محتوای کتاب هست، فرایندی که در انتقال دانش آرام در کتاب هست، نوع محتوای پالایششدهای که در کتاب هست، دانش و زمان زیادی که در نوشته شدن یک کتاب صرف شده و آن را به صورت فشرده ارائه میکند، همه و همه، کتاب را به یک کاندید کمخطر، پراثر و عمیق تبدیل میکند.
توجه داشته باشید که تغییر ژنها همیشه مثبت نیست! شما میتوانید با محتوا یا تجربیاتی، ژن خود را تخریب کنید و اصطلاحا نزول کنید، این موضوع یک عقبگرد خواهد بود. شاید اگر قرار بود از شما بپرسند که در مشاهده ویدیو، مرور شبکههای اجتماعی و مطالعه کتاب، کمترین خطر نزول را در کدامیک میبینید کدام را انتخاب میکردید؟
پانوشت ۱: شاید دیدن ویدیوهای زیر برای دوستداران تحلیل داده و مسائل اجتماعی خالی از لطف نباشد.
https://www.ted.com/talks/richard_wilkinson/transcript
پانوشت ۲: در مورد تصویر بالا، لازم است کمی در مورد مفهوم gene therapy تحقیق کنید، موضوع بسیار جذابی است.
سلام جناب مدنی نمیدونم اقای سیاهپوش رو می شناسید یا نه اما در این نوشته اقای نعمت الله فاظلی اون رو معرفی کردند هر چند شما هم اشاره ای به این نوع کتاب خوانی داشته اید
در مورد حذف کتاب در جامعه امریکا و رسانه ای شدن علوم اجتماعی توضیح میدن
در مورد سوال اخر که پرسیدین مرتبطه
حذف کتاب از جامعه
فقط هم بحث سرکوب و تهدید و این ها نیست، حتی خود آن معنای معرفت شناسانه هم میتواند محدودیت هایی ایجاد کند، اگر شماکتاب “زندگی در عیش ، مردن در خوشی” نوشته جامعه شناس عمومی بلند آوازه، نیل پستمن را بخوانید، در مورد تاثیرات حذف کتاب از جامعه آمریکا که بحث میکند توضیح میدهد که این رسانه ای یا تلویزیونی شدن یکی از پیامدهایش این است که آهسته آهسته خواندن کتاب کم میشود و بعد در فصل سوم یا چهارم کتاب توضیح میدهد ،آمریکایی که امروز امپراطوری شد به این علت بود که در قرن 18 یا 19 آمارها ی شگفت انگیزی از کتابخانه ها وکتابفروشی ها و نشر کتاب و این ها یک زیرساخت فرهنگ مکتوبی بوجود آورد و حالا تلویزیون ها با سرگرمی سازی یا تجاری سازی و با چیزهای دیگر دارند آن را از جامعه میگیرند . او معتقد است که اگر این اتفاق ادامه پیدا کند تمدن آمریکا سقوط میکند و فرو میریزد، یعنی کتاب نباید جایگاهش در تمدن آسیب ببیند، تلویزیون ، روزنامه و رسانه های دیگر باید مواظبت کنند از اینکه به هر حال آن دانشی که به صورت مکتوب تولید میشود یک نقش ساختاری در پیشبرد زندگی اجتماعی و تمدن دارد، بخصوص در حوزه علوم انسانی اجتماعی ما اگر درکمان فقط بخواهد بصری باشد این درک بصری درست است که حواس را چند بعدی میکند ولی خیلی از حقیقت هایی که حقیقت های غیربصری هستند را نمی توانیم ببینیم چون درک انتزاعی ما را محدود میکند به تعبیر پستمن بصری کردن درک را انضمامی و چند بعدی میکند ولی آن درجه انتزاع را کم میکند ، خواندن و نوشتن چون تمرکز بیشتری را میطلبد ، و نیازمند یک ارتباط فعالانه تر است اما وقتی که تلویزیون نگاه میکنیم مهم نیست که سخنرانی یک جامعه شناس را گوش میکنیم یا مثلا یک فیلم سینمایی را، خیلی ریلکس هستیم ، برای همین هم اینها خیلی نیاز به تمرکز و دقت ندارد اما کتاب که میخوانیم زود خوابمان میگیرد چون کتاب انرژی بیشتری میخواهد یعنی درگیری مغزی بیشتری نیاز دارد و برای همین هم خیلی ها آمادگی اش را ندارند و خیلی ها هم به محض این که بخوانند خوابشان میگیرد. چرا؟ چون کتاب مغز را فعال میکند و تلویزبون این کار را نمی کند، حتی تصاویر ویدئویی و اینترنتی هم این کار را نمی کنند ، معنای این حرف چیشت ؟ معنای این حرف آن است که یکی از پیامدهای مخرب رسانهای شدن میتواند این باشد که درک انتزاعی ما به تدریج کمتر میشود و یک معرفت شناسی به وجود میآید که مبتنی بر درک کمتر انتزاعی است ، نمی گویم صفر است بلکه درک انتزاعی را کمتر میکند، برای همین است که درواقع اونبرتو دکو نشانه شناس معروف یک کتابی دارد به نام فانکشن آو لیتریچر که نمی دانم که به فارسی ترجمه شده است یا نه ، فصل اولش در مورد کارکردهای ادبیات است که میگوید ادبیات کارکردش تولید لذت نیست ، اگر این بود ارزش نداشت درست است که لذت تولید میکند ولی کارکرد اصلی آن این نیست ، کارکرد اصلی ادبیات ارتقاء ذهن است از طریق ارتقاء زبان به ویژه ادبیات کلاسیک و آثار ادبی بزرگ. او مفصل شرح میدهد که از لحاظ نشانه شناسی کاری که خواندن کلمات یعنی اشعار ، رمان و داستان میکند آن کار را یک فیلم سینمایی نمی کند، یک گالری هنری نمی کند ، حتی موسیقی این کار را نمی کند چون آن درک انتزاعی که رمان و شعر میدهد در تصویر نیست، چون زبان از طریق ادبیات ارتقا پیدا میکند . در مجموع یکی از وجوه محتمل مخرب رسانهای شدن همانطوری که پستمن توضیح میدهد،همین است. او همچنین در کتاب دیگرش که به فارسی هم ترجمه شده با عنوان “تکنوپولی” که در مورد تلویزیون و اینترنت است همین بحث را خیلی مفصل بیان میکند که دقت بکنیم تکنولوژی های ارتباطی این ضربه را میتوانند بزنند که درک انتزاعی و درک خلاقانه و درک فعالانه ما را تهدید نکنند. برای همین است آن دوستانی که گاهی فکر میکنند با گوش دادن موسیقی یا تماشای فیلم فرهیخته شده اند اشتباه میکنند ، مگر این که شما شعر هم بخوانید، داستان هم بخوانید، جامعه شناسی و روان شناسی واقتصاد و تاریخ هم بخوانید و در مجموع کتاب هم بخوانید، به صرف این که کسی موسیقی گوش میدهد فرهیخته نمی شود، اساسا با مصرف کسی به جایی نمی رسد ، هر نوع مصرف. ما اگر میخواهیم در معرفت به درجهای از ارتقا برسیم، باید تولید کنیم. یعنی میخواهم بگویم که صرف خواندن کتاب هم ما را فرهیخته نمی کند، مگر این که به شیوه خلاقانه خوانده شود. اگر میخواهید کتاب بخوانید، بروید کتاب های آقای دکتر ساهپوش را بگیرید ببینید چگونه کتاب میخواند واقعا تماشایی است گوشه به گوشه تا آخر کتاب یادداشت مینویسد ، نظر میدهد و نقد میکند و این کار ایشون فوقالعاده جالب است، یعنی در واقع یک نوع خواندن خلاق است، نه این که مثل روزنامه خواندن باشد، آن هم مثل تماشای تلویزیون است
متاسفانه نمیشناسم ایشون رو.
سعی میکنم بخونم در موردشون.
فقط یک موضوع رو در نظر بگیر و اون هم ویزاهای مهاجرتی آمریکاست! شما هر چه نیروی احمق داشته باشی، به شرطی که نیروی خبره هم داشته باشی اشکالی نداره. کشورت رشد میکنه!
پاراگراف اول رو که خوندم وقتي به اين رسيدم يخ کردم:
«داستان میلیونرهای خود ساخته بیشتر شبیه داستان برندگان قرعهکشی است! یعنی برخی در این قرعهکشی برنده میشوند و بسیاری شکست میخورند. بله تلاش مهم است، مثل این است که در یک قرعهکشی ۵۰ میلیونی (با تلاش بسیار) ۱۰۰ بلیط بخری. شانست بیشتر است اما برندگان محدود هستند.»
اين رو حضوري هم بهم گفتيد، گفتيد خيلي زور نزن فعلا براي کار هاي گنده! و اينکه رسانه فقط چندتا کارافرين موفق رو نشون ميده نه قبرستان شکست خورده ها رو…. باز با اين حال، اين پاراگراف تاثيرش رو گذاشت و فکرم مشغوله…
– – –
جالبه از ترامپ هم وقتي ميپرسند که راز موفقيت چيه؟ ميگه:
Genetics !!
علنا ميگه ژن!
– – –
اين هم جالبه، چند ساليه هر سال يکي دوبار ميبينمش:
Trump Gives INSPIRATIONAL Speech on Success and Working Hard
لينک:
https ://www.youtube .com/watch?v=_0Hhnh4XyzU
– – –
نميدونم چرا ولي حس ميکنم کتاب فلادد اين رندوم نس از نسيم طالب هم مرتبط به همين موضوع باشه، بايد بخونمش.
درود