دانشگر لنگ دانش نمانیم امتحان takehome چرا کتاب بخوانیم

۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هجدهم: تا لَنگِ دانش نمانیم.

توی این نوشته،‌ بیشتر تاکیدم روی حفظ بودن دانش از قبل، یا کسب دانش در لحظه است. جدای از این که خیلی از داده‌های دریافتی در لحظه رو نمی‌شه دانش حساب کرد (داستان جارچی و کلاهبردار رو ببینید)، حتی اگر هم به دانش عمیقی تبدیل بشه یا اینکه بخواد در تصمیم‌گیری (حتی در بهترین شکلش) به کار گرفته بشه، مشکلاتی را همراه خواهد داشت.

۱- امتحان takehome یا خونه‌بِبَر

وقتی با استاد راهنمایم (امیر دانشگر) درس مباحثی در پیچیدگی محاسبه را برداشتم. روشی را برای تقسیم نمره نهایی مطرح کرد که برای من عجیب بود. ایشان ۱۰ نمره از پایان‌ترم را به یک امتحان خونه‌بِبَر اختصاص داده بود. امتحان به این شکل بود که ایشان ۶ تا ۱۰ سوال می‌دادند و شما ۳ روز در منزل فرصت داشتید به آن‌ها پاسخ دهید. مسلما اینترنت و کتاب و کتاب‌خانه و بچه‌های سال‌بالایی و … را هم در اختیار داشتی. ما هم خوشحال، می‌گفتیم خوب می‌شینیم (بر خلاف نظر استاد) کنار هم، مشورت می‌کنیم، اینترنت را جستجو می‌کنیم و همه سوال‌ها را پاسخ می‌دهیم (پانوشت ۱).

روز موعود رسید، سوالات را از طریق صفحه شخصی‌شان ارائه کردند. اولین کاری که کردیم، کلیدواژه‌های سوال‌ها را به انگلیسی و فارسی جستجو کردیم، هیچ سوال مشابهی پیدا نشد! کتاب‌ها را ورق زدیم، سوال‌ها قابل مشابه‌یابی نبود. چه می‌شد کرد؟ دور هم نشستیم، سه شبانه روز تلاش، تا هر کدام توانستیم به حدود ۶ تا از ۱۰ سوال پاسخ دهیم.

بعدها که بیشتر با استادم مکالمه و مراورده داشتم، فهمیدم که او هم برای طراحی هر امتحان ۲ روز را وقت می‌گذارد.

جریان این بود، که شما اگر بر درس، تسلط خیلی کامل داشتید می‌توانستید تا ۷ سوال را پاسخ دهید (همان بحث OKR که قبلا گفتم را ببینید). ایشان هم در نمره دادن موضوع را لحاظ می‌کرد. اما در پاسخ دادن، شما به سادگی نمی‌توانید از محتوای کتاب‌ها استفاده کنید، باید مدت‌ها با آن مفاهیم سر و کله زده باشید تا بتوانید معانی و مفاهیم را در آن حوزه درک کنید.

فکر می‌کنم خود فرآیند امتحان گرفتن و درس‌دادن استاد از محتوایی که درس داد، بیشتر روم تاثیر گذاشت

نکته من اینجاست که

برای اغلب مسائل زندگی، مدل‌سازی مسئله جهت حل کردن، به سادگی ممکن نیست، به دانش زیادی نیاز داریم. این دانش را در آن لحظه نمی‌توانیم جستجو کنیم یا به دیگری دهیم؛ چون خیلی از پارامترهای هر مسئله را نمی‌توانید به خوبی توصیف و کَمّی کنید و مدل مسئله را به درستی، در اختیار «غیر خود» قرار دهید. خود شما درک می‌کنید. اگر زمان، انرژی و سقف هزینه محدود را هم برای هر مسئله زندگی در نظر بگیرید، متوجه می‌شوید که ما باید حداقل در حوزه‌های حساس زندگی مثل روانشناسی، جامعه‌شناسی، اقتصاد، مدیریت، پزشکی و بهداشت و حتی مکانیکی ماشین یک اطلاعات حداقلی داشته باشیم. شب که به هر علتی ماشین شما در بیابان خراب شد، یا فرزند شما اگر در زمان بدی دچار مشکل شد، باید بتوانید حداقل، مسئله را برای یک متخصص تشریح کنید. تازه بگذریم از این که آیا خودِ حضور، مسئله را تشخیص داده‌اید یا خیر؟

۲- آیا دوره قهرمان‌های حافظه به پایان رسیده؟

من چند سالی، این سوال در ذهنم می‌‌گذشت که آیا با به وجود غول‌های داده‌ای مانند گوگل، ماشین‌های پاسخ‌ده مثل واتسون، سایر ابزارهای هوش مصنوعی چون الکسا، یا حالت‌های پیشرفته‌تر نظامی، آیا هنوز هم به کسب دانش نیاز داریم؟ می‌فهیدم که داده با دانش چند پله فرق دارد. اما از انصاف هم نگذریم، خیلی خوب رشد کرده‌اند، مخصوصا در وب۳ یا همان semantic web. بعدها چند ویدیو دیدم که دیدم را بهتر کرد. به شما هم پیشنهاد می‌کنم ببینید. فقط چند تا را موردی اینجا نام می‌ببرم و توضیح مختصر می‌دهم. اما بعدها بیشتر و کامل‌تر خواهم نوشت.

الف) سخنرانی شیام سانکار و سخنرانی گری کاسپاروف در مورد نیاز به همکاری و هماهنگی انسان و ماشین.

در واقع کار با خود ماشین‌ها و انتقال صورت مسأله به ماشین اهمیت زیادی دارد. در یک مثال ساده. اگرچه بحث samntic web در حال رشد است، اما همان قدر که فضای مسائل بیشتر می‌شود، احتمال خطای آن‌ها هم بیشتر می‌شود چون بیشتر الگوریتم‌ها آماری است. جالب است بدانید که بیشترین زمان و انرژی در شرکت D-Wave سازنده جدیدترین کامپیوترهای کوانتومی، تبدیل مسائل روزمره به نوع مسائلی است که آن کامپیوتر کوانتومی می‌تواند حل کند.

ب) فیلم بسیار زیبایHidden Figures که دیدنش را به همه به خصوص بانوان، توصیه می‌کنم.

این فیلم ۲۰۱۶ مربوط به سال‌های بعد از ۱۹۶۱ در ناسا است. سه زن سیاه‌پوست توانسته‌اند به واسطه استعداد ریاضی بسیار زیاد، در آنجا استخدام شوند. بخش عمده فیلم روی تبعیض‌نژادی‌ها تاکید دارد (شما آن را به بحث ژن خوب که در واقع جایگزین واژه آقازاده شده است ربط دهید). اما نکته جذاب برای من، نحوه کنار آمدن زنان سیاه‌پوست فیلم با تکنولوژی کامپیوتر است! آن‌ها که کارشان توسط کامپیوتر جدید آی‌بی‌ام به خطر افتاده بود، به جای نشستن و اخراج شدن، ارتقا و احترام یافتند. زیاد توضیح نمی‌دهم. اگر ندیده‌اید ببینید.

ج) این سخنرانی TED که به نظرم باید توسط ما به دقت دیده شود.

سخنران این برنامه، Ken Jennings است. او فاتح (یک از بزرگ‌ترین فاتحان تاریخ) مسابقات دانش عمومی (Jeopardy) در آمریکا است، و مثل اغلب موفق‌های آمریکا (در هر رشته‌ای) یک نویسنده هم هست. اگر سخنرانی را ببینید بهتر می‌توانید صحبت‌های من را درک کنید. صحبت او روی این است که داشتن دانش، چه برتری بر دانشی دارد که توسط اینترنت یا Watson ارائه می‌شود. در واقع او در حال دفاع از قدرت دانش عمومی خود است. خودتان ببینید، فقط دوست دارم روی یک بخش آن دست بگذارم که سخنران تعریف می‌کند:

تیلی اسمیت یه دختر ۱۰ ساله از انگلیس بود که چند سال پیش برای تعطیلات با پدر و مادرش به تایلند رفته بود. یه روز صبح دَوید پیش آنها توی ساحل و گفت «مامان … بابا….، باید از ساحل بریم.» و آن‌ها گفتند، «منظورت چیه؟ ما که تازه رسیدیم اینجا.» دخترک گفت: «ماه پیش، معلم جغرافی، به ما گفت: اگر دیدی جذر یک دفعه به دریا برمی‌گرده و موج‌ها به سمت دریا یورش می‌برند، این نشونه سونامیه و باید از ساحل برید». اگه یه دختر ۱۰ ساله بیاد پیشتون و اینو بگه چکار می‌کنید؟ پدر و مادر فکر کردند و تصمیم گرفتند حرفش رو باور کنند. به نجات غریق ساحل گفتند به هتل بر می‌گردند. خوشبختانه، نجات غریق نزدیک ۱۰۰ نفر رو از ساحل بیرون برد، چون اون روز سونامی باکسینک بود که روز بعد از کریسمس ۲۰۰۴، که هزاران نفر رو در آسیای جنوب شرقی و اطراف اقیانوس هند کشت. اما نه در اون ساحل، نه در ساحل مای‌کاو، چون این دختر کوچولو، حقیقتی که معلم جغرافیش ماه پیش گفته بود رو یادش بود.

فکر کنم آوردن چند تا تصویر از اون سونامی و عکس دخترک، بتونه بهتر تاثیر یک «دانش کوچک» در یک «دختر کوچک» را بر زندگی صدها نفر نشون بده.

فقط لطفا حتما این لینک رو برای مشاهده بعد و قبل از سونامی ۲۰۰۴ مشاهده کنید. تصاویر اونجا رو می‌تونید به سمت چپ یا راست بکشید.

سونامی ۲۰۰۴ تایلند چرا کتاب بخوانیم لنگ دانش نمانیم
سونامی ۲۰۰۴ تایلند
سونامی ۲۰۰۴ تایلند چرا کتاب بخوانیم لنگ دانش نمانیم
تیلی اسمیت و خانواده‌اش به خاطر نجات ۱۰۰ نفر از مرگ تقدیر شدند.

۳- شناخت و محک متخصص

متاسفانه دنیای امروز (حتی دیروز) از نظر امکان اعتماد به متخصص فاجعه است.

  • ماشین را می‌برید برای تعمیر، یکی از شمع‌ها به مشکل برخورده، باید با ۱۰ هزار تومان مشکل را حل کند. چقدر برای شما فاکتور و هزینه می‌تراشد؟ ۱.۵ میلیون تومان! می‌گوید باید کل موتور ماشین باز شود.
  • به پزشک مراجعه می‌کنید، بیماری خود را می‌گویید. حساسیت فصلی است، فقط باید چند روز تحملش کنید. برای شما چندین آمپول و چند خشاب داروی آنتی‌بیوتیک صادر می‌کند. (فعلا کاری به نتیجه دراز مدت ندارم).
  • سازمان X یک مشاور گرفته برای تهیه یک ابزار تحت وب، ۴ میلیارد پروژه تعریف می‌شود، به عنوان ناظر می‌روید و می‌بینید یک پوسته وردپرس ۱۰۰ هزارتومنی ارائه کرده‌اند و تمام. وقتی اعتراض می‌کنید، از نظارت عزل می‌شوید. چرا؟ چون بخش زیادی پول را داده‌اند و نمی‌توانند راه رفته را برگردند.
  • همکلاس شما رتبه ۵۰ کنکور ارشد آورده، زنگ می‌زند مشاوره برای انتخاب محل رشته، به او می‌گوید که تهران قبول نمی‌شوید و باید شهرستان بزنید! غافل از این که تا ۳۰۰ هم در آن رشته قبول می‌شد. آن مشاور، داده‌هایش مربوط به ۵ سال قبل بود.
  • فامیلتان به خاطر افسردگی به پزشک مراجعه کرده، به او سه دارو داده است. به تجویز این داروها در کنار هم شک می‌کنید. دستورالعمل را می‌خوانید، بله این داروها هرگز نباید با هم مصرف شوند.
  • در مورد لپتاب، تلویزیون، گوشی تلفن که دیگر نگو، ده‌ها خاطره بد از مشاوره‌ها دارم.

موارد بالا فرضیات نیست! برای شخص من پیش آمده و تجربه شخصی هستند. موضوع این است که یافتن، محک زدن و استفاده از متخصص هم دانش می‌خواهد. پیش مطالعه می‌خواهد.الان که اغلب متخصصین دنبال کسب پول هستند، دنبال تراشیدن هزینه‌های زیادبرای شما هستند. غافل از اینکه چه عوارض جانبی وحشتناکی خواهد داشت.

نتیجه

اگر بخواهم حرف‌هایم را خلاصه کنم، این است که

  • ما قرار نیست برده کامپیوتر و هوش مصنوعی شویم. حداقل باید بتوانیم با کمک خودشان با آنها در مواقع لزوم مقابله کنیم. قرار نیست برده شرکت‌های بزرگ فناوری شویم. قرار نیست با آغوش باز، تنها سلاح‌‌های موجودمون یعنی «دانش، جامعه و احساس خود» را برای پیوستن به آن‌ها بر زمین بیندازیم.
  • خود تشخیص مشکل، به دانش بالایی نیاز داره! سال‌ها مردم می‌مردند و سرطانی در کار نبود! نه به این علت که کسی سرطان نمی‌گرفت، بلکه به خاطر این که هنوز این بیماری و نشانه‌هاش کشف نشده بود. حدود ۲۰درصد ایرانیا مشکل روانی حاد دارند ولی نمی‌دونن. در این زمینه این پست رو بخونید.
  • ما به دانش زیاد نیاز داریم، حداقل برای اینکه به ابعاد و مشخصات مسائل زندگیمون پی‌ببریم، اون‌ها را مدل‌سازی کنیم، و بعد از طریق متخصص، اینترنت یا کتاب، موضوع را حل کنیم. توانایی بیان مناسب بیماری و درد، یا مشکل خودرو یک دانش اولیه رو می‌خواهد.
  • شناخت خود، هویت‌شناسی، قدرت تخیل، ارتباط، عشق‌ورزی، محبت و … را باید یاد بگیریم، این‌ها جزء معدود برتری‌های ما هستند. باید تاریخ، رمان، شعر، روانشناسی، مذاکره، پزشکی، مدیریت، سیاست، جامعه‌شناسی و … رو  خوند.
  • پیشرفت هر روزه علم، نه‌تنها به دانش (ماهی) نیاز داره بلکه به توانایی کسب دانش (ماهی‌گیری) هم نیاز داره. توانایی تشخیص علم و شه‌علم، یافتن مسیر مناسب دانش و کسب سریع (نسبی) دانش متناسب با مسائل سریع‌تر زندگی هم فوق‌‌العاده مهمه. شما فرصت زیادی برای یادگرفتن و به کارگیری هر تکنولوژی ندارید. باید توانایی کسب سریع و با کیفیت دانش رو داشته باشید.

اگر تا به حال این سلسله نوشته‌های «چرا کتاب بخوانیم؟» را دنبال کرده باشید، به سادگی می‌توانید تاثیر محتوا و فرایند مطالعه رو در تحصیل موارد فوق پیدا کنید (خواهشا خودتون این کار رو انجام بدید).

 


پانوشت ۱: عکس بالای صفحه، آزمون خونه‌بِبَر درس نظریه علوم کامپیوتر استاد عزیزم امیر دانشگر در سال ۱۳۹۵ است (از اینجا کل سوالات را ببینید) که البته من سال ۸۹ این درس رو داشتم. اگر به متن عکس نگاه کنید، هر چقدر هم جستجو کنید و از سال‌بالایی‌ها (یا اساتید) بپرسید نمی‌توانید در مورد تابع «نیمه‌خوب» یا زبان «ژیگول» اطلاعاتی کسب کنید. اگر هم کسی یا جایی اطلاعی داشته باشد، اون اطلاعات به خاطر موضِعی بودن (زمان، مکان و جامعه هدف) به احتمال بسیار زیاد، هیچ ربطی به جواب سوال نخواهد داشت. اگر به مسائل زندگی هم نگاه کنید همنیجوریه. مشکلات اونقدر موضعی می‌شن که برادرتون هم درکتون نمی‌کنه.

7 دیدگاه در “۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هجدهم: تا لَنگِ دانش نمانیم.”

  1. جناب مدنی من سوالی برام پیش اومد و اون هم اینکه شما حین نوشتن پست هاتون ایا به رفرنس ها هم زمان مراجعه میکیند یا این اطلاعات و جزئیاتش و امار و ارقام رو به همین صورتی که ثبت میکنین در خاطرتون هست؟اگر این طوره لطفا راهش رو به ما هم بگین
    چون به طور مثال خود من بعد از خوندن یه کتاب با اینکه خیلی هم مشتاقانه و علاقمند خوندم در بهترین حالت صرفا میتونم خلاصه ای از کلیات کتاب رو بیان کنم.
    ایا نوشتن خلاصه ای از کتاب و نت برداری حین مطالعه و بعد مرور اون رو توصیه میکنین؟
    شما برای مرور مطالب از کدوم روش بهره می برین؟روش مروز ابینگ هاوس؟راجع به هرچیز که احتیاج به مرور دارند

    1. اعداد و اسامی رو دقیق به خاطر نمی‌سپارم و سعی نمی‌کنم خیلی دقیق حفظشان کنم. مطلب را چند لایه می‌کنم و روی برخی لایه‌ها تاکید می‌کنم. با موسیقی، فیلم و تئاتر هم همین کار را می‌کنم.
      برای همین حدود اعداد و نسبتشون خود به خود در خاطرم می‌مونه، بدون اینکه واقعا قصد حفظ کردنشون رو داشته باشم.

      خیلی از کتاب‌ها رو باید حاشیه‌نویسی کرد، خیلی‌ها رو باید روی کاغذ چرک نویس نوشت و انداخت دور. خیلی از خلاصه‌نویسی‌ها رو باید نوشت. خیلی‌هاشون رو هم باید صرفا برای یک نفر تعریف کرد. به حجم، محتوا، شخصیت، توانایی، نیاز و … مربوطه.
      خیلی‌ها رو باید تحلیل کرد و مثل یک مسئله حل کرد. باید ارتباط با بقیه مواردی که خوندید ایجاد کنید، و یک گراف دانش ایجاد کنید.

      ابتدا باید یک طبقه‌بندی مناسب از مطالب کتاب رو ایجاد کنید. اوایل سخته و بعد راحت‌تر می‌شه. این طبقه‌بندی برای یک کتاب موجب می‌شه که بخشی رو خلاصه‌برداری نکنید و بخشی رو هم حاشیه نویسی کنید. یعنی برای یک کتاب واحد ممکنه به چند نوع پردازش و تحلیل ساده (که شامل تمام موارد گفته شده توسط شما و من می‌شه) نیاز داشته باشید.
      توی فصل‌های بعد، بیشتر در موردشون می‌نویسم. خیلی جمع کردن مطلبش سخته، چون اگر بخشی گفته نشه، ممکنه شما رو دچار مشکل کنه. ولی توی چطور کتاب بخوانیم زیاد از این دست مطالب خواهید دید.

  2. با سلام و تشکر از سلسله مراتب کتابخوانی
    آقای مدنی لب‌تاب‌یی وجود نداره
    این واژه لپ‌تاپ هست (laptop) که کلمه‌ی lap به نیم‌تنه‌ی بالایی اشاره داره، و top هم در اینجا اشاره به قرار گرفتن در بالا داره

    1. حق با شماست، اشتباه تایپی هستش، اگر دقت کنید خیلی جاها درست نوشتم. اما طبیعت این کار داشتن اشتباهه.
      ممنون به خاطر تذکرتون.

  3. ممنون بابت نوشته های خوبتون نوشتن مطالب شما برای من حکم ورود به یک غار ناشناخته رو داره که درهر لحظه یک کشفی برام رخ میده.
    با خوندن این مطلب دو تجربه ای که من داشتم برام متصور شد یکبار که رزومه ام رو جهت محک زدن خود و به قول معروف ببینم چند مرده حلاجم بنا به توصیه مشاور محل کارم به یک سازمان دادم برای مصاحبه دعوت شدم مصاحبه کننده به من گفت شما چقدر از این شاخه به اون شاخه پریدی.
    من تو رزومه ام راجع به فعالیت ها و مطالعاتی که در زمینه روانشناسی، مدیریت، ادبیات، و رشته تحصیلی ام ریاضی داشتم و همینطور ورزش هایی که انجام داده بودم نوشته بودم.
    مثال دوم: کولر خونه مون تازه سرویس شده بود و بعد چند روز یه صدایی می داد به شخصی که سرویس کرده بود زنگ زدم و براش توضیح دادم گوشی رو هم جلو کانال کولر گذاشتم صدا رو تشخیص بده گفت دینامش داره میسوزه و باید عوض شه و دویست و پنجاه تومان هزینه اش میشه. تو اینترنت کمی سرچ کردم نوشته بود اگه صدا شبیه تق تق قطار هست یعنی یاتاقان مشکل پیدا کرده خلاصه نگاه کردیم دیدیم یه ورقه آلومینیومی مربوط به دهانه کولر به پره های موتور گیر کرده بود. و مشکل خاصی نداشت.

    1. سلام جالب بود، خيلي وقتا گوگل ميتونه راه حل باشه!!!

      يادمه يک فروشنده بيمه موفق داشت از مسير سختي هايي که کشيده ميگفت، 2ساعت حرف زد که چقدر فلاکت کشيده… بعد گفت يه روز پاشدم فلان چيز رو توي گوگل سرچ کردم و ديدم اين چيز همه مدت وجود داشته و من خبر نداشتم و بعد با يکي از سايت هايي گه گوگل بهش معرفي ميکنه جلسه ميذاره و موفقيتش استارت ميخوره و فلان و بيسار… خودش هم قيافه پوکرفيس داشت وقتي ميگفت که چقدر دير رفته سراغ گوگل!!! واقعا خيلي وقتا درمان درد هست اين سايت!

  4. سلام و ادب
    در مورد برداشت هايي که از متن کردم کمي مينويسم…

    ۱- در مورد امتحان takehome یا خونه‌بِبَر:
    توانايي مديريت بحران را ميشود به عنوان يک فانوس دريايي که مسير حرکت را به ما نشان دهد در نظر گرفت.
    و در جهت آن، آپشن هاي خود را هر چه بيشتر تقويت کنيم و عميق شويم در امور مهم( فني، جامعه شناسي و …)

    ۲- در مورد آیا دوره قهرمان‌های حافظه به پایان رسیده؟
    سخنراني هاي تد معرفي شده و اون سينمايي رو نديدم هنوز، خواهم ديد… دارم فکر ميکنم بين اون همه آدمي که نابود شدند در اون سونامي چند ده نفر يا چندصد نفر آدم خيلي باسواد( ِ عمومي بالا) بودند ولي مردند!؟ حالا به هر دليلي، يا خواب بودند يا دقت نداشتند يا به هر دليلي دست روزگار ميخواست جون اونهارو بگيره… و اين دختره بچه به جز اين داده اطلاعاتي در مورد دريا و سوونامي، ديگه چيا بلده؟! آيا به کارش مياد بلد بودنشون… آيا يادگيري همه چيز مساوي نيست با يادگيري هيچ چيز! ( کار عميق)… يا شايد هم تنها چيزي که تمام اين تناقضات من رو حل ميکنه تجربه و کار زيادتر و زمان هست…

    ۳- در مورد شناخت و محک متخصص:
    فکر ميکنم ژن خوب داشتن اينجا هم ميتواند به داد آدم برسد!
    کسي که ژن خوب دارد(با توجه به تعريف ژن خوب در مقالات ديگر همين سايت)، دسترسي و شناخت اش از متخصصين بهتر است… کمتر گول ميخورد…
    براي افراد عادي تر اما، قضيه بنظرم شبيه است به ادوردز گوگل! شما بايد انقدر کلمات کليدي که لازم داري را پول بدهي بابتش به گوگل که کم کم گوگل از شما بابت هر کلمه پول کمتري بگيرد، بابت هر کليک ارزان تر تمام شود! يعني فقط بايد انقدر مشاوره بگيري تا مشاوره هاي بعدي برايت کمتر گران تمام شوند! و در اين مسير ژن ات آرام آرام با کيفيت تر هم ميشود! ( اي کاش که بشود!)…مثال هاي داخل متن جالب بود برام- مثال خرابي 10 هزار تومني شمع ماشين و غيره… .
    استاد درس مقاومت مصالح مان (آقاي اسکويي) ميگفت:

    آره ديگه، اگر بلد نباشي قورباغه را رنگ ميکنند به جاي ژيان بهت ميفروشند!!!

    حالا ميفهمم چرا وقتي براي رسانه و تلويزيون و سرچ سوشال مديا( اکسپلور اينستاگرام و غيره…) و اصلا خود اينستاگرام و کار هاي سطحي نبايد گذاشت! انقدر «شناختِ حضورِ» يک مشکل پختگي و دانش ميخواد که وقت براي کار هاي سطحي نداريم به عنوان يک انسان…(نبايد داشته باشيم)

    ممنون که خونديد …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.