ارنست همینگوی, کوتاه‌ترین داستان دنیا, داستان واقعی

مروری بر کوتاه‌ترین داستان دنیا

برای فروش، کفش‌های نوزاد، پوشیده نشده.

For sale: baby shoes, never worn

داستان فوق را بسیاری کوتاه‌ترین و موجز‌ترین داستان تاریخ می‌دانند. این داستان را به یک شرط‌بندی همینگوی نسبت می‌دهند. می‌گویند همینگوی ۱۰ دلار روی میز می‌گذارد و شرط بست که می‌تواند یک داستان را در ۶ کلمه جای دهد. او داستان بالا را روی یک دستمال می‌نویسد و شرط را می‌برد.

این موضوع را از این جهت باز می‌کنم که باید مواظب باشیم. گاهی به خاطر اسم بزرگ یک نفر، یک داستان شهرت می‌یابد. ما نباید اصالت و مبدا یک داستان را فراموش کنیم.

همانطور که در عکس بالا مشهود است، در ده‌سالگی همینگوی، یعنی چندین سال قبل از شروع نویسندگی وی، داستانی در یک جریده چاپ شد با عنوان

Tragedy of Baby’s Death is Revealed in Sale of Clothes.

سال ۱۹۱۷ هم William R. Kane داستانی با عنوان

Little Shoes, Never Worn

نوشته شد (۴ کلمه و با همان معنا). حتی ۴ سال بعدش هم مشابه این داستان برای کَریِر یک بچه نوشته شد.

 

آغاز دوره Flash fiction

بعد از این قضایا و ادعاهای افراد مختلف، یک چالشی شروع شد با نام Flash fiction. نویسندگان در این گونه چالش‌ها با یک نوع محدودیت سعی می‌کردند خود را به چالش بکشند و یک داستان بگویند. به نوعی یک مشاعره بود که قید و محدودیت تو، به اندازه ربط داشت. محدودیت‌هایی چون

۱- داستان ۶ کلمه‌ای

۲- داستان ۱۴۰ کاراکتری

۳- داستان ۵۰ کلمه‌ای

۴- داستان‌های ۱۰۰ کلمه‌ای

۵-داستان‌های  ۷۵۰ کلمه‌ای.

البته این لیست ادامه داشت. کسی چه می‌داند شاید محدودیت توییتر، الهام‌گرفته از این جا بود (جدای از بحث فنی).

حتی بعدها مجموعه‌ای از این ۶ کلمه‌ای‌ها به صورت یک کتاب چاپ شد (۲۰۰۹).

 

خب که چی؟

با این عبارت «خب که چی؟» خاطره‌ها دارم. منظورم این است که اصلا چه فایده‌ای دارد این کار؟ من شخصا این جملات را تمرینی می‌دانم برای نویسندگان در نوشتن و تمرینی برای خوانندگان در توانایی درک و تکمیل عناصر ناقص داستان (تخیل). کارکرد این داستان‌ها را مانند داستان‌های بلند و … ندانید. فکر نکنید که می‌توانید به سادگی با خواندن یک جمله به اندازه یک داستان بلند، دریافت داشته باشید. کتاب‌های نکته و تست حداکثر در بهترین حالت (شاید) برای کنکور خوبند . همیشه حواستان باشد که:

در یادگیری راه شاهانه وجود ندارد.

 


پانوشت ۱: اینجا هم چیزهایی هست برای آن‌هایی که می‌خواهند در مورد آن داستان بیشتر بدانند.

پانوشت ۲: ممنون از یزدان که الهام‌بخش این نوشته بود.

18 دیدگاه در “مروری بر کوتاه‌ترین داستان دنیا”

  1. هرگز پوشیده نشد. درسته؟
    در مورد “این موضوع را از این جهت باز می‌کنم که باید مواظب باشیم. گاهی به خاطر اسم بزرگ یک نفر، یک داستان شهرت می‌یابد. ما نباید اصالت و مبدا یک داستان را فراموش کنیم.”
    واقعا هم همین طوره و مثلا ممکنه یک انسان معمولی یک حرف خوبی بزنه ولی شنیده نشه ولی برعکسش یک آدم مشهور یک کلمه بی معنی هم بگه کلی مورد توجه قرار می گیره و انگار حتما اون کلمه ی بی معنی اش چون از طرف اون فرد بوده، یک معنی خاصی داشته.
    برای خودم جالبه وقتی کلی آدم دور یک آدمی جمع میشند، بقیه هم به تبعیت از اون آدم ها، دور اون آدم مشهوره جمع میشند. یعنی تبعیت از یک رفتار جمعی.

  2. سلام دوستان
    در ادبیات بومی ما نیز عبارات نغز و زیبا و کوتاه و بامحتوا وجود دارد اما کسی از آن یاد نمی کند.
    باتشکر.

    1. الله برکت الله
      رکورددار داستان کوتاه دنیا
      یک دنیا داستان ویرانی پشت این سه کلمه است

  3. کوتاه ترین داستان دنیا…..
    به نظر من یک داستان دیگه هست که پنج کلمه ای …
    (دیدمش گفتم منم نشناخت او )
    از نیما یوشیج (علی اسفندیاری)

  4. کوتاه ترین داستان جهان ، داستان ارنست همینگوی نیست
    کوتاه ترین داستان جهان متعلق ب نیما یوشیج هست ک داستانش 5کلمه ای هس

    1. ببین دوست عزیز باید قوه تخیل رابکار بیندازی و این داستان راخودت تکمیل کنی مثلا مادری بوده حامله شده وبا هزاران عشق وامید رفته وبایش کفش ولباس خریده کما اینکه مادران ما هم همین کارهارا میکنند حالا بر اثر اتفاقی بچه ازدست رفته وتمام آرزوهای این مادر بر باد رفته وتصور کن چه مصیبتی برسرش امده و دیگر امیدی به بچه دار شدن نداسته ودر کمال ناامیدی و حرمان آن کفش ها که عشق او بوده اند را برای فروش گذاشته یا ازسر فقر یادلایل دیگر. ….اما نویسنده تمام ماجرا را در شش کلمه آورده برای فهم این مسایل باید زیاد داستان بخوانی تا قدرت تخییل شما بیستر شود

    1. مثلا مادری بوده حامله شده وبا هزاران عشق وامید رفته وبایش کفش ولباس خریده کما اینکه مادران ما هم همین کارهارا میکنند حالا بر اثر اتفاقی بچه ازدست رفته وتمام آرزوهای این مادر بر باد رفته وتصور کن چه مصیبتی برسرش امده و دیگر امیدی به بچه دار شدن نداسته ودر کمال ناامیدی و حرمان آن کفش ها که عشق او بوده اند را برای فروش گذاشته یا ازسر فقر یادلایل دیگر. ….اما نویسنده تمام ماجرا را در شش کلمه آورده

  5. @#بدنم می خارد@#
    (به نظر من کوچکترین داستان جهان داستان ​۳کلمه ای منه)
    این داستان نشانده دهنده نعشگی بعد از بافور میدهد که خودش دنیاییه داستان بجای خود.
    ها🙃😇🛌

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.