سلام
یه سوال برای من پیش آمده، اینکه بیایم یک سری کارها رو که مفید هست و دوست داریم رو تبدیل به عادت کنیم، آیا لذت و تجربهای که بعد از انجام اون عادت داریم با زمانی که اونکار عادت نبود، برابری میکند؟
اگر برابری نکرد، مثلا اگر اون رفتار یه چیز ساده باشه مثل مسواک زدن بود، حالا مهم نیست لذت ببریم یا نه ولی در کل مفید هست و طبق عادت ادامه میدیم ولی اگر اونکار مثلا کتاب خوندن باشه، آیا وقتی میشه عادت و من دیگه لذت نبرم نگاهم بهش بشه یه وظیفه که باید انجام بدم و ازش رد شم، اونوقت چی آیا همچنان به اون عادت پایبند خواهم ماند؟
فکر کنم همچین دامی در تبدیل یک مورد به عادت وجود داشته باشد، شایدم اشتباه میکنم، ذهنم رو درگیر کرده بود و میخواستم که بپرسم البته اگر درست منظورم رو رسونده باشم.
ممنون اشاره بجایی بود.
من درباره نشخوار هم گفته بودم. شما نباید نشخوار رو از روی عادت انجام بدید، مثل مطالعه. بلکه تخصیص زمان به مطالعه و نشخوار باید از روی عادت باشه. اما خود مطالعه یک فرایند ذهنی و خارج از حیطه عادت هستش.
مثل این میمونه که شما از روی عادت میرید دانشگاه یا سر کار. اما کاری که اونجا باید انجام بشه کاملا ذهنی هست.
از طرف دیگه من روی سه تا کارمند تاکید داشتم، این که مدیر (ذهن فعال) باید بتونه به بهترین نحو حافظه و عادت و خودش رو کنترل کنه.
نکته آخر این که حواستون باشه، لزومی نداره از همه چیز لذت ببرید. قرار نیست همه چیز بهتون لذت بده. باید به اهدافتون فکر کنید. یک هدف بزرگ در نظر بگیرید، از رسیدن یا نزدیک شدن به اون هدف بزرگ لذت ببرید، نه از هر کار کوچیک. باز هم یک مثال میزنم.
فرض کنید از این جا دارید با ماشین میرید شیراز. این که از شهر یا مناظر لذت ببرید خوبه. اما از این که بخواهید از میزان چرخش چرخ ماشین، بافت آسفالت و … لذت ببرید، فقط شاعرانه است ولی عملی نیست. شما باید کارهایی کوچک رو خودکار انجام بدید، هر چند میشه ازشون لذت برد.
نمیگم فرایند مطالعه هیچ کتابی لذت نداشته باشه. اما بد نیست، برخی عادتهای دستوپاگیر رو به صورت عادت انجام بدید، مثل تخصیص زمان مناسب برای نشخوار ذهنی. اگر مطالعتون از روی عادت نباشه، گاهی مطالعه کتاب، اونقدر فرسایشی و کسالتبار میشه (مثل خوردن سم) که ادامه مسیر مطالعه درازمدت براتون خیلی سخت میشه.
جناب مدنی شیوه ی پرداختن شما به مطالب، از نظر من بسیار جذاب است. اینکه به شیوه ی خطی و رایج و بعضا سلسله وار تنها به تیتر کردن چند عنوان پشت سر هم نمی پردازید که مخاطب شما یکبار مطلب را بخواند و به سرعت از آن عبور کند. به نظر من همین متوقف کردن مخاطب و واداشتن او به خواندن دوباره ی متن و کشف ارتباط بین زوایای مختلف آن، می تواند باعث تقویت تفکر نقادانه در افراد شود. از طرف دیگه نداشتن نگاه تک بعدی در این پست به مساله ی مهم “عادت ها”، باعث شده است که تیتر و شیوه ی ورود به بحث،بعد منفی آن را نشان دهد چنانچه از نگاه تهاجمی ابتدای امر به عادت ها متوجه می شویم. اینکه: “کتاب می خوانیم تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت می کند” و “عادت یک سلاح کشتار جمعی است” و… در ابتدا ذهن خواننده را به سمت نوعی آسیب شناختی عادت متوجه می سازد و او را با این ذهنیت پیش میبرید که باید کتاب بخواند تا زندگی اش را از چنگال عادت های همیشگی خارج سازد و با همین تحلیل ها به شیوه ای هوشمندانه،قدرت خارق العاده عادت ها را که رهایی از آن ها و به طور کلی از بین بردنشان عملا امکان پذیر نیست، به او متذکر می شود. سپس مخاطب خود را وارد فضایی دیگر می کند و او را که به دنبال راهی برای رهایی از عادت هایش، حریصانه مطالب را می خواند، تذکر می دهد که از این شرایط می توانی در جهت بهبود مهارت هایت بهره ببری و به جای اینکه به دنبال کم کردن شر عادت ها باشی، آن هارا به بهترین شیوه برای گنجاندن یک رفتار مثبت و موثر چون کتابخوانی در زندگیات، به کار بگیری. به نظر من این نکاتی که من از صحبت های شما برداشت کردم را می توان به شرایط مشابه بسیاری در زندگی بسط داد. اینکه ما معمولا در شرایط نامطلوب یا در ارتباط با جبرهای محیطی یا مسائلی که از قدرت کنترل ما خارج هستند، می توانیم تنها با در نظر گرفتن شرایط مثبت و منفی آن ها در کنار یکدیگر، بازخورد متمایزی از خود نشان دهیم و عمیقا به این امر فکر کنیم که چه می توان کرد که این اوضاع نامطلوب را با هنرمندی هر چه تمامتر در جهت مطلوب ساختن آنها به کار گرفت و این یعنی بهره وری مضاعف از امکانات و محدودیت ها در کنار هم؛ که به نظرم قابل تعمیم به بیشتر مسائل زندگی است.
تشکر میکنم از مطالب پر مغز و اثر بخش شما.
پیشنهادی داشتم :شما به خوبی اهمیت مطالعه و کتابخوانی را برای ما اآشکار میکنید ولی به خودتان اون چیزی که شما رو در مسیر خوبی قرار داد بزرگترهای خوبی بود که قصه های خوب به شما گفتند کتاب های خوب به شما معرفی کردند.
اگه من الان بخوام راجع به فلسفه بیشتر بخونم چی بخونم شاید از چطور و چرا بخونم مهم تر باشد.
پیشنهاد من این هست که بخش معرفی کتاب هم داشته باشید و به موازات پیش بره تا ما بدونیم اگر ور هر کجای مسیر رشد و پیشرفت خودمان هستیم چه کنیم و چه کتابی بخونیم. و قطعا کتابی که چون شمایی معرفی اش بکنه خیلی تاثیر گودارتر از اینه که کسی دیگر یا سایتی معرفی کنه
و درخواست بعد:شما دانش زبان انگلیسی خوبی دارید میشه ما رو هم در این جهت راهنمایی کنید؟چون به دوستی هم گفتید اگر میخواد تخصصی در زمینه ای مطالعه کند زبان بداند میشه ما رو راهنمایی کنید که با سطح زبان در حد دبیرستان چه کنیم و با چه برنامه ای زبان بخواینم(ببخشید اگر زیاد پرسیدم میخوام از حضور شما استفاده کنیم حیف است شما باشی و ما ندانیم)
و در آخر
من دانشجو هستم شاید خیلی از ماها خواسته یا ناخواسته وارد دانشگاه میشویم و مجبوریم این مسیر تحصیلی را طی کنیم میشه درمورد نحوه درس خوندن مفید و موثر هم بگین.دوستی که مسیر مطالعه خودش را گفته بود گفته بودین که مسیر و مراحل مطالعه کتب درسی این هست و علاوه بر اون گام های اصلی هم جا مونده.میشه لطفا خودتون کاملش رو بگین و اگر توصیه ای در این زمینه دارین؟
سپاس
ممنون از پیشنهاداتتون. در مورد معرفی کتاب، قبلا هم گفتم، یک برنامه ویژه دارم براش. منتها باید ۶۰ روز اول وبلاگ تموم بشه. دوره سختیه. من یک سری تعهدات برای خودم ایجاد کردم که باید در این ۶۰ روز رعایت کنم. مثل روزی یک مطلب گذاشتن. ۹ روز دیگه این ۶۰ روز تموم میشه و من میتونم یک گام دیگه بردارم توی این سیستم. حتما، خواهم نوشت.
در مورد دانشگاه، مسیر شغلی را از فردا شروع خواهم کرد. به نظرم اون سری مطالب رو پیگیری کنید، خیلی چیزها دستتون میاد.
در مورد نحوه مطالعه هم، یک فصل خواهم نوشت. در نقشه راه میتونید ببینید.
در مورد زبان، به طور پراکنده خواهم نوشت. چون در این حوزه صرفا یک سری تجربه شخصی یا مربوط به اطرافیان محدود داشتم، تجربه معلمی یا مطالعه عمیق در نحوه آموزش زبان نداشتم. ولی در حدی که مربوط به مطالعه کتابهای انگلیسی بشه، یا پیدا کردن منابع خوب حتما مینویسم.
فقط باید در نظر بگیرید که من از یک تعداد بیشتر نمیتونم بنویسم و از طرفی به خودم اجازه نمیدم که برنامه طراحی شده خودم رو تغییر بدم. شاید توی برنامه بعدی که ریختم این تجربه رو لحاظ کنم، اما بعد از ریختن یک برنامه، اون برنامه برای ما حکم وحی رو داره و حتی اگر غلط هم باشه، باید تموم بشه (این قاعده شرایط داره و با رها کردن به موقع کار فرق داره).
خیلی ممون بابت مطالب و پست های خوبتون.یک خواهشی داشتم میشه لطفا برای حرف ها و تعاریفتون بیشتر مثال بزنین تا عینی تر بشه برامون؟البته در مجموع نه فقط این پست ،چون متاسفانه من برخی مطالب رو اصلا نمیفهمم
مثلا نصف این پست رو نفهمیدم منظور دقیقا چیه!برای خودم تا حدودی متاسف شدم چون من هم کتابخوان هستم و عاشق کتاب و نباید وضع من کتاب خوان این باشه.
ولی به هر حال من قسمت هایی از گفته های شما رو نمیفهمم و حتی ارتباطش رو با تیتر.؛مثلا آخرین پاراگراف.
یک اعتراف دیگه هم باید بکنم.من از ابتدای سایتتون با شما همرا بودم ولی هرگز جرات کامنت گذاشتن نداشتم چون از حرف زدن در مقابل شما که حرفه ای و دانا هستید میترسم و همچنین امثال شما مثل محمدرضا شعبانعلی.از اینکه اطلاعات کمی دارم و به خوبی و فصاحت شما نمیتونم حرف بزنم و بفهمم شرم دارم .من همین الان راجع به موضوعی حرف بزنم نصف حرف های من رو شما با دلیل و استدلال رد میکنید.
سلام
ممنون بابت دیدگاهتون.
اصلا اشکالی نداره که متوجه نمیشید! یادم میاد دانشگاه یک درسی با یک استاد بسیار عجیب و خوب داشتیم. سر کلاس کلی درس میداد و من حداکثر ۵۰ درصد رو میفهمیدم. خیلی برام عجیب بود که همه سرشون رو تکون میدادن و حرفهای استاد رو تایید میکردن. من اما نمیفهمیدم. راحت سوالم رو میپرسیدم تا حداقل برسونم به خط قرمز فهمم یعنی حدود ۷۰ درصد. اما اونها انگار همه چیز رو بلد بودند. یک روز برای من واقعا سوال پیش اومد، رفتم از دوستام پرسیدم، شما واقعا میفهمید چی میگه استاد. اونا هم گفتن راستش رو بخوای نه! بعد دیدم برداشتهای من خیلی بیشتر بوده.
ببینید این که شما یک متنی را متوجه نمیشید از سه جای اصلی نشات میگیره:
۱- نویسنده خوب ننوشته. من هم بارها گفتم که در این راه تازهکارم. کتابهایی که نوشتم اکثرا دانشگاهی بودن و جامعه هدف خیلی کوچکی داشتن. دارم تلاش میکنم بهتر بنویسم. اما میپذیرم که سالها باید بنویسم تا یاد بگیرم استانداردهای حداقلی رو رعایت کنم.
۲- اون متن مربوط به شما نیست یا هنوز براتون زوده. شاید باید یک سری پیشزمینهها رو بخونید بعد بیایید اون متن رو بخونید. اما حداقل در مورد این وبلاگ، بهتون قول میدم برای دبیرستان به بالا نوشتم.
۳- حجم متن و سطح نوشته بیشتر اجازه نمیده مفصل و واضح نوشته بشه. مثلا اگر میخواستم این متن رو باز کنم میشد ۳۰ صفحه. اون موقع از دید خیلیها خستهکننده میشد. باید یک تعادلی رو بین سادگی و چالشی بودن حفظ کرد. این چالش تمام کلاسها و سخنرانیهای آدمه. باید سالها نوشت تا دقیقا بفهمیم، مخاطبانمون در چه حدین و با توجه به اون حدود، تعادل بین چالش و سادگی رو رعایت کرد.
وقتی کتاب «نونِ نوشتن» استاد محمود دولتآبادی رو میخوندم، در جایی نوشته بود که وقتی شروع به نوشتن «کلیدر» کردم و میخواستم نهایتا ۲ جلد بشه، دیدم حدود ۳۰۰۰ صفحه خواهد شد. اون استاد بزرگ فرصت و شانس نوشتن ۳ هزار صفحه داستان رو داشت. اما من متاسفانه (حداقل در این چارچوب) ندارم.
اما من باید محدودیتهایی رو رعایت کنم. اصلا برای همینه معمولا سخنرانیهای زیر ۴۰ دقیقه رو قبول نمیکنم.
هر کدوم از این سری نوشتهها به طور معمول حدودا ۱۰ صفحه کتابی کلمه مصرف کردن. من نمیتونستم بیش از این بنویسم چون فضای وبلاگ اجازه نمیده. یعنی من یه جورایی نمیخوام و نمیتونم زیادتر بنویسم.
اما در دیدگاه این محدودیت رو ندارم. حتی در یک پست هم نوشتم که خواهش میکنم اگر سوالی بود بپرسید. شما حتی اگر هویتتون هم مشخص بود، نباید از این که بخشی رو نفهمید ناراحت بشید. به خاطر ساختار، کاملا طبیعیه که خیلیها (حتی خودم) نفهمن منظور نوشته چیه! در ضمن به دلایلی دوست ندارم چندین بار به یک مطلب برای نوشتنش مراجعه کنم. دوست دارم نوشتههام مثل اون اسطورههای من باشن که با یک ضرب، کارشون رو تموم میکردن. سعی کردم در تمامی مطالب با یک بار نشستن پشت سیستم کل مطلب رو بنویسم. از طرفی به لحاظ قلبی، خوشحالم (شاید الکی!) که یک مطلب نسبتا پیوسته و یکنواخت رو نوشتم. خب معلومه کلی خرابکاری توش پیدا میشه. بعضی مواقع یک اشکالات املایی پیدا میکنم توی کارم که شاید برای بچه دبستانی هم خجالت آور باشه، ولی ذهنم اونقدر درگیر نوشتن میشه که نمیتونم حتی روی درست نوشتن کلمات متمرکز بشم.
در ضمن اون لطف شما در مورد حرفهای بودن و دانا بودن من، با متوجه نشدن شما (بقیه دیدگاهتون) به نوعی در تناقضه! به نوعی هم نیست.
من چند پیشنهاد برای شما دارم:
۱- خیلی از متنها رو باید چند بار بخونید. نه این که بخوام بگم نوشتههای من خیلی خفنه… نه. بلکه، نوشتهها گاهی خطی نیستند. باید چند بار برید و بیاید تا متوجه بشیدمنظور چی بوده. شاید باید برای بعضی مفاهیم کمی فکر کنید وبعد برید بخش بعدی.
۲- بپرسید. حتی چیزهای بدیهی رو هم بپرسید اگر متوجه نشدید. باور کنید من هنوز هم اکثر سخنرانیهایی که میرم، یا حتی برای داوری پایاننامه که میرم، سوالهای احمقانه میپرسم. اصلا ناراحت نمیشم بهم انگ بیسوادی بزنن. آینده همه چیز رو روشن خواهد کرد.
۳- مطالعه کنید. خیلی از متنها صرفا یک سری سر نخ هستند برای مطالعه کتاب، یا آشنایی با یک مفهوم. با نوشتن خیلیاشون سعی داشتم فقط بگم اون کتاب رو بخونید. همین.
حالا در مورد بخشهایی که متوجه نشدید.
اگر آخرین پاراگراف منظورتون پانوشت هست، اصلا برای شما نبوده اگر رشتتون کامپیوتر نیست یا سال سوم به پایین هستید.
عنوان به اون پاراگراف مربوط میشه که با عبارت «شما اگر کمی با سازوکار زندگی ماهی آشنا باشید، ….» شروع میشه. یعنی ما مثل ماهی به عاداتمون خو میگیریم. حتی ممکنه عاداتمون ما رو مسموم کنه.
اینجا اتفاقا میخواستم یک مثال جالب دیگه از همون کتاب «قدرت عادت» بیارم. جایی که میمونها رو به غذا عادت میدادند. بعد غذا رو مسموم میکردند یا شوک وارد میکردند. با وجود این که میمونها مرتب آسیب میدیدند، باز هم همون غذا رو میخوردند. ما سم رو تحمل میکنیم چون در یک عادت دیگه گیر کردیم.
از طرفی اون موردی که گفتید حرف شما رو با استدلال رد میکنم، لازمه یک توضیح بدم.
من صرفا دلایلم رو برای درست بودن حرفم میزنم که باز هم ممکنه اشتباه باشن. مثل این میمونه که من طرفدار یک تیم هستم و شما طرف یک تیم (موضوع دیگه) اگر من حرفی میزنم یا استدلالی میکنم، لزوما درست نیست! بلکه آخرین زورم رو میزنم تا از حرفم دفاع کنم، خیلی جاها هم اشتباهم رو پذیرفتم مثل «داستان گاو قهوهای و قدرت در دست نادان». اگر از خودم زیادی تند دفاع کردم، باعث شرمساری منه، پوزش میخوام. منظورم این نبوده.
نکته آخر: یک بار دیگه هم گفتم، این که شما متنها رو تا آخر میخونید، کاملا نشون میده که کتابخون هستید! بهتون قول میدم کسی حوصلش نمیاد این همه کلمه بخونه. مطمئن باشید یک روزی این تحمل در مطالعه، شما رو رستگار میکنه.
دلیل اینکه که وبلاگ رو شروع میکنیم، یا این که بعد از مطالعه و تکامل میفهمیم برای چه کاری خوبه و چه باید کرد میشه چایی، حالا ممکنه به خاطر زیبایی، شکل، قالب، چهارتا کامنت یا مباحث جانبی (به عنوان قند) کلا مسیر اصلی رو فراموش کنید.
با سلام؛ چند سوال برام پیش اومد که ممنون میشم اگه فرصتش بود پاسخ بدید.
اگر موضوعی در دانش که انتخاب کرده ایم و مرتبط با مسیر شغلیمون هست گستردگی زیادی داشته باشه و به عبارتی فرارشته ای باشه و ابتدای راه مطالعه باشیم؛ نظر شما درباره ترتیب مطالعاتی مطلوب به چه صورته؟ چند کتاب از دید مختلف به موضوع انتخاب کنیم و مدتی در سطح مفاهیم و مقدمات بمونیم یا در یک شاخه تخصصی کار کنیم و از دید همون شاخه سایر رشته های مرتبط رو هم کم کم بشناسیم. وقتی چند کتاب در یک موضوع میخرم خیلی به تردید میفتم که همه رو یک بار بخونم بعد عمیق تر شم و بینشون ارتباط ها را تشخیص بدم یا یکی رو که خوندم برم سراغ ارجاعات و مقالات در اون زمینه و عمیق بشم و بعدا سراغ کتاب بعدی برم.
موضوع دیگه ای هم که هست حدود مطالعه تخصصی رو چطور می بینید؟ باید دامنه رو تا حدی محدود کنیم تا به عمق برسیم و بتونیم دانشمون رو عملیاتی کنیم. چطور حدود خودمون رو در مطالعه تخصصی پیدا کنیم که به دانش کاربردی برسیم؟
حیطه مطالعاتی فعلی من آموزش شناختی هست که از روان شناسی تربیتی و فلسفه تا علوم اعصاب و … رو شامل میشه.
سلام
۱: معمولا باید ببینید هدفتون چندساله است؟ آیا مسیر اولیه مطالعه رو ۱ ساله چیدید؟ یا ۸ ساله؟ برای اون بلوک زمانی حالا برنامهریزی میکنید تا به قدر کافی رشد کنید، بعد یک رشته دیگه (یا همون رشته در تخصص دیگه) رو انتخاب کنید.
هر حوزهای که مورد نظر شما باشه، یک سری کتابهای اصلی داره برای مطالعه. اون کتابهای اصلی باید جزء اولویتهای مطالعه شما باشن. با توجه به این که اغلب این کتابها ممکنه چند ماه طول بکشن و حکم کتابهای کاری و درسی شما رو دارند، ربطی به زمانی که برای کتاب غیرکاری و غیر درسی میٰ گذارید نداره. بنابراین زمان عمده خودتون رو روی کتابهای اصلی بگذارید و یک زمان کمتر رو به کتابهای جانبی نسبت بدید.
۲: بهتره برای اینکار متخصص رشته خودتون رو پیدا کنید و ازش مسیر بگیرید. اما ترجیح اینه که حداقل یک کتاب خوب از هر حوزه (مرتبط) رو بخونید. باید خطر کاریکاتوری شدن ذهنتون رو به حداقل برسونید. تا ۲ سال از مطالعه خیلی خیلی تخصصی دوری کنید.
تشکر بسیار از جوابتون؛ ممنونم که توجهم رو به برنامه زمانی درازمدت مطالعه تخصصی و زمان گذاشتن روی کتاب های اصلی جلب کردید. متاسفانه برنامه زمانی مشخصی و همینطور لیستی از کتاب های اصلی تهیه نکرده ام، حتما روشون فکر می کنم و ساختار اولیه ای طرح ریزی می کنم.
سلام و تشکر؛ توی یک سالی که در گودریدز هستم مشکلاتی که میگید رو کاملا حس کردم. مثل هر شبکه اجتماعی اعتیادآوره یعنی پیش اومده خودم رو مجبور کنم رویوهای همه دوستان رو درباره کتاب های در حال مطالعه شون بخونم. خودم حس کردم سبک اینستاگرامی برخورد کردن با کتاب خوانی خیلی احمقانه ست. از طرفی تشویق به مطالعه کتابهایی شدم که از نظرم هیچ ارزشی ندارند؛ نمونه شاخصش جز از کل که الان به صورت دکوری روی کتابخونه م ایستاده، انقدر دوستش ندارم که دلم نمیخواه به کسی ببخشمش.
فقط برای آشنایی با کتابهای جدید در یک حوزه مشخص دانش، ارزیابی کتاب ها و داشتن لیستی از کتابهایی که خواندیم و قصد خواندن داریم مناسبه.
در ارتباط با کتاب هایی که میتونن توی زندگی ما کاربرد داشته باشن و باید داشته باشن تا خوندن اون کتاب ها مفید واقع بشه مثل کتاب”هفت عادت مردمان موثر” چون عملی کردن سخت هست،و ممکنه اتفاق نیفته من به شخصه بعد از خوندن کتاب و استفاده نکردنش توی زندگی عزت نفسم هم حتی کاهش پیدا میکنه.من این حرف محمدرضا شعبانعلی را کاملا تایید میکنم(حداقل در زندگی خودم) که به ازای تمام دانسته هایی که عملی و کاربردی نمیشن ما عزت نفسمان کاهش پیدا میکنه.این خودش تاثیر سوء داره در ادامه روند مطالعه من ،حداقل در ارتباط با یکسری کتب.
من به کتاب های مذهبی عرفانی هم علاقه دارم.کتاب “اسرار اصلاة”میرزا جواد ملکی رو یک زمانی چند سال پیش خوندم و چون دیدم من حتی یک دهم را هم نمیتونم عملی کنم نسبت به خوندن این کتاب ها نه که سرد شده باشم ،جرات رفتن سمتشان رو ندارم.
شاید البته برای من سنگین بوده ولی خوب من زمانی فکر میکنم کتابی واقعا خوندنش مفید هست که :
۱-کیفیت زندگی ما بعد از خوندن کتاب یک حداقل تغییری در جهت بهبود داشته باشه
2-خلاصه برداری خوبی از کتاب بکنیم که اگر بعدها یکسری جزئیات کتاب فراموش شد(کلیات نباید فراموش بشود چون به کار برده میشود)به آن مراجعه کنیم
3-جملات جدید به لحظ ادبیاتی و حتی لغات خوبی که توی کتاب میبینیم را به خاطر بسپاریم و یادداشت کنیم و به کار ببندیم
4-جدای از به کار بردن کتاب در زندگی بتونیم راجع به اون کتاب حرف بزنیم
من خودم اگر کتابی رو بخونم این چهار مرحله رو انجام میدم و اگر انجام ندم توی ناخودآگاهم چیزی میگه که استفاده کافی برده نشده.
البته گاها پیش میاد برای لذت و سرگرمی و متاسفانه گاهی برای فرار از مشکلات زندگی توی تایم مطالعه کتابی رو میخونم و درمورد اون کتاب ها این موارد رو رعایت نمیکنم.اما اگر کتابی برای من جدی باشه و بخوام بعد خودندش احساس رضایت داشته باشم باید این پروسه طی بشه
سلام خیلی لطف کردید.
حس میکنم (فقط حس میکنم) شما باید بیشتر دنبال عوامل کمالگرا شدنتون بگردید. خصوصیت مبنای شما اونه. اون رو مثل انگشت درد حساب کنید که دست روی هر جا میگذارید دردتون میاد و فکر میکنید مربوط به اونه.
خود محمدرضای عزیز جایی گفته بود اگر دردی در یادگیری احساس نکردید، یعنی چیزی یاد نگرفتید.
روشی که شما میگید مربوط به کتابهای کاری، تحصیلی و فنی هستش. در اون هم چند تا گام اصلی جا مونده.
شما کار اولی که باید انجام بدید نگهداری امکان ادامه مطالعه است. اگر با این کارهایی که انجام میدید واقعا مطالعه خوب دارید، من تبریک میگم. شاید وقت زیاد دارید، شاید خیلی روحیه مطاالعه قوی دارید. اما معمولا با این روش، زنده بودن روحیه مطالعه فدای عمق و زیباییش میشه.
شما (به صورت عام) در حدی نیستید که بتونید تاثیر مطالعه روی خودتون رو کشف کنید! مگر از این کتابهای سطحی یا تغییر در رفتارهای سطحی. معمولا یک کتاب خوب کلی طول میکشه تا به صورت محسوس تغییر ایجاد کنه. البته یک رده خاصی از کتابها هم هست که سریعالاثر هستند، اما همونقدر هم خطرناک هستند.
نکته نهایی: خیلی کتابها وظیفشون تشدید یک نقطه ضعف شماست! قدر اونها رو بدونید. توی «چرا کتاب بخوانیم: تا عادت نکنیم» بیشتر مینویسم.
بعضی روشها و رفتارها مربوط به ما (اکنون) نیستند. صرفا چیزهایی هستند که باید در آینده به اونها برسیم. من اگر متنی مینویسم برای توصیه یا از این دست، جامعه هدفم آدمهایی در سطح محمدرضا، یا آدمهایی که به سبک مورد نظر شما (برای اغلب مواقع) مطالعه میکنند نیست. من خودم رو به شدت از کمالگرایی دور کردم. قرار نیست یک پیله دور خودمون بکشیم و افراد رو در ابتدای (تا وسط) کار از خودشون ناامید کنیم.
ما قراره یک بخش کوچکی از هر کتاب رو در هر بار لمس برداریم. قرار نیست تا انتها (به قول محمدرضا به صورت گوسفندی) مصرفش کنیم. همون کتاب هفت عادت مردمان موثر رو من چندین بار در دورههای مختلف خوندم. شک ندارم که اگر صد ساعت هم میگذاشتم نمیتونستم از یک حد بیشتر مطلب برداشت کنم.
خیلی خوبه. صرفا پیشنهاد میکنم تا بک مدت مساحت رو ثبت کنید، غرورتون رو کنار بگذارید و نگران بعضی موارد نباشید، نشون دادنش به دیگران بده ولی اگر برای خودتون نگهش دارید، به نظرم ثبتش از مشکلاتش مزایای بیشتری داره. در آینده توضیح میدم به چه کاری میاد. حتی اگر شمارش سخته میتونید رده بندی کنید به ۳ تا حوزه، پر کلمه، متوسط و کم کلمه.
جناب مدنی میشه به من یه کتاب خیلی خوب برای خودشناسی و یک کتاب دیگه هم برای افزایش عزت نفس معرفی کنید؟
مثلا “نیمه تاریک وجود” رو خوندم و خوب بود اما کتابی عمیق تر میخوام
یه مورد دیگه اینکه یه دوست خیلی کتاب خون دارم که اصلا رمان نمیخونه!میگه وقت تلف کردنه!ولی مثلا لذتی که من از خوندن “بینوایان”ِ ویکتور هوگو بردم یا “بر باد رفته”ِ مارگارت میچل ،فوق العاده بود و دوست داشتم هیچ وقت خوندنشون تموم نشه
خودشناسی و عزت نفس رو از چند جنبه میشه بررسی کرد. اما من یک توصیه دارم.
سعی نکنید به طور مستقیم به ضعفها و مشکلاتتون حمله کنید. ممکنه مشکل در یک جای دیگه باشه. ممکنه علت نداشتن عزت نفستون کمالگرایی، گیر کردن در نظام فکری مرید و مرشدی، مشکلات تامینی در کودکی و … باشه. اون موقع مطالعه مستقیم در این حوزه فقط مثل یک مُسَکن میشه که به طور موقت درد اصلی رو پنهان میکنه!
فقط این کمک رو میتونم بهتون بکنم که معمولا نداشتن عزت نفس یک ضعف ذهنی وابسته است، یعنی باید علتش رو در چیزهای دیگه جستجو کنید.
برای خودشناسی دقیقتر حرف بزنید. ما یک بحثی داریم مربوط میشه به تستهای شخصیتشناسی که به کارگیریش برای خودتون اصلا توصیه نمیشه و کارکردشون چیز دیگهای بوده. بخش «چرا کتاب بخوانیم: * تا اسیر اسمهای بزرگ، آزمونهای احمقانه و نامرتبط و استحاله زمان نشویم.» به همین موضوع مربوط میشه.
یک بخش دیگه میشه مربوط به شناخت یک سری تواناییهای ذاتی و اکتسابی شما که اونها یک سری منابع دارن که باید تا حد ممکن بیشتر بخونید.
یک سری دیگه مربوط میشه به این که: من کاری ندارم چی هستم، دوست دارم بدونم بهترین مسیر برای من کدومه!
هر کدوم از موارد بالا (و خیلی از موارد دیگه) مسیرهای متفاوتی رو میطلبن. البته توی بحث مسیر شغلی روی این موارد بیشتر مینویسم.
میثم عزیز…
اول از همه ممنونم از شاهین کلانتری عزیز که شما رو به من معرفی کرد، دوم هم باید بگم از ته دل خوشحالم که شما رو پیدا کردم.
برای خودم خیلی جالب بود که وقتی برای اولین بار به اینجا سر زدم، اصلاً نرفتم رزومه و اینکه کی هستید رو بررسی کنم. سریع رفتم سراغ نوشتههای کتابخوانی شما و الان اگه روزی یه مطلب از شما نخونم، روزم بیفایده است.
امروز رفتم رزومهتون رو دیدم. کاملاً معلوم بود آدمی با این نگاه جذاب و متفاوت، نمیتونه رزومای به این پرباری و حرفهای نداشته باشه.
خلاصه اینکه خیلی خوشحالم از آشنایی باهاتون. دنیا به آدمهایی به مدل ذهنی شما، به شدت نیاز داره…
سلام و سپاس از مطالب کاربردیتون.
این اصطلاح کتابهای گلدکوییستی خیلی برام جالب بود امیدوارم هر چه زودتر پست یا مطلبی در این خصوص بنویسید تا بتونم ازش استفاده کنم.
در باب سایت goodreads, که خود من دو سه سالی میشه بعنوان repository ازش استفاده میکنم بنظرم ایدش و مکانیزم کاریش البته در حد خودم بد نیست. واقعیت من در مورد کتابهایی که می خوام بخونم خیلی حساسم و قبل از خرید و خوندنشون کلی تحقیق میکنم که یکی از منابعم کامنتها و ریت همین سایت هستش البته تنها ملاکم نیست. منتها چندین کتابی که انتخاب کردم و توی این سایت نظرات و دیدگاههای سایرین رو خوندم و به این نتیجه رسیدم که نظر کلی روشون مثبته و اونا رو خوندم واقعا راضیم و یه جورایی معیار خوبی برام به حساب میاد. البته هیچوقت این سایت رو بعنوان منبعی برای انتخاب کتاب قرار ندادم.
بی صبرانه منظرم تحلیل شما رو راجع به این سایت بخونم.
سعی کردم پاسخ شما و برخی دیگه از دوستان رو در اینجا تا جایی که میتونم خلاصه بیان کنم. البته همون جور که اونجا هم گفتم، بعدا مفصل در مورد هر کدوم خواهم نوشت.
سلام و سپاس بابت سلسله مطالبی که در مورد کتابخوانی ارائه می کنید. برای من بسیار جذاب و کاربردی هست و با اشتیاق دنبال می کنم.
خیلی مشتاقم در مورد goodreads و علت عدم استفاده از اون بیشتر و سریعتر بدونم که زودتر خودم رو از مسیر گمراهی که عنوان کردین و شاید ناخواسته توی اون مسیر باشم،نجات بدم.
From لیلا on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom میثم مدنی on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom سمیرا شیری on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom میثم مدنی on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom ستاره on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom میثم مدنی on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom ستاره on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom میثم مدنی on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom لیلا on شما چای را به خاطر قند میخورید یا قند را به خاطر چای؟
Go to commentFrom میثم مدنی on شما چای را به خاطر قند میخورید یا قند را به خاطر چای؟
Go to commentFrom زارع on نکاتی برای کتابخوانی: (۲) میوهها، دیگر طعم میوه نمیدهند! نه به خاطر کِشت صنعتی، بلکه به خاطر مصرف صنعتی.
Go to commentFrom مهشید on پاسخ به برخی پرسشها در مورد کتابخوانی (۱)
Go to commentFrom میثم مدنی on پاسخ به برخی پرسشها در مورد کتابخوانی (۱)
Go to commentFrom مهشید on پاسخ به برخی پرسشها در مورد کتابخوانی (۱)
Go to commentFrom مهشید on وقتشه راه کتابخوانی رو حرفهای آغاز کنید! فعلا با ثبت فعالیت شروع کنید.
Go to commentFrom میم on وقتشه راه کتابخوانی رو حرفهای آغاز کنید! فعلا با ثبت فعالیت شروع کنید.
Go to commentFrom میثم مدنی on وقتشه راه کتابخوانی رو حرفهای آغاز کنید! فعلا با ثبت فعالیت شروع کنید.
Go to commentFrom میم on وقتشه راه کتابخوانی رو حرفهای آغاز کنید! فعلا با ثبت فعالیت شروع کنید.
Go to commentFrom میثم مدنی on وقتشه راه کتابخوانی رو حرفهای آغاز کنید! فعلا با ثبت فعالیت شروع کنید.
Go to commentFrom رویا on وقتشه راه کتابخوانی رو حرفهای آغاز کنید! فعلا با ثبت فعالیت شروع کنید.
Go to commentFrom میم on پاسخ به برخی پرسشها در مورد کتابخوانی (۱)
Go to commentFrom میثم مدنی on پاسخ به برخی پرسشها در مورد کتابخوانی (۱)
Go to commentFrom محمد وحیدطاری on درباره من
Go to commentFrom سمیرا شیری on پاسخ به برخی پرسشها در مورد کتابخوانی (۱)
Go to commentFrom مرتضی on وقتشه راه کتابخوانی رو حرفهای آغاز کنید! فعلا با ثبت فعالیت شروع کنید.
Go to commentFrom میثم مدنی on وقتشه راه کتابخوانی رو حرفهای آغاز کنید! فعلا با ثبت فعالیت شروع کنید.
Go to commentFrom سارا حق بین on وقتشه راه کتابخوانی رو حرفهای آغاز کنید! فعلا با ثبت فعالیت شروع کنید.
Go to comment