دیدگاه‌های شما و میثم مدنی کتاب‌خوانی، چرا، چگونه، کتاب بخوانیم، خواندن، داده، داده‌کاوی

دیدگاه‌های شما و من

  • From محمد صادق اسلمی on سخنی با استفن هاوکینگ. داستان مدفوع (پِهِن) اسب‌های گاری را شنیده‌ای؟

    سلام میثم جان
    این پستت منو یاد بخشی از کتاب انسان،جنایت و احتمال از نادر ابراهیمی انداخت
    جایی که میگه باورهای قدیمی چندان با اهمیت نیستند و شاید بهتر باشد آنها را دور انداخت
    «چه بسا معیار‌ها را که، که فرو باید ریخت.
    چه بسا مثال‌ها را، که فراموش باید کرد.
    چه بسا سخنان بزرگان را، که دور باید ریخت.
    چه بسا منطق‌ها را، که جواب باید گفت.
    و چه بسیار بهانه‌ها و قوانین را، که دگرگون باید کرد.»
    راستی میثم اگه اشتباه نکنم قرار بود یه پست در مورد ذبیح الله منصوری بنویسی. شاید هم نوشته باشی من خبر ندارم 🙂
    در مورد ذبیح الله منصوری سوالاتی دارم. دوس دارم زیر پست مربوط به خودش بنویسم.

    Go to comment
  • From جعفرسیرجانی on شبیه آن سربازی نباشیم که در مانور، مجروح شد!

    اره،ازاون نظر اگه بخواییم نگاه کنیم خب درسته ،متوجه شدم منظورت چیه.اتفاقا تو حقوق هو همینو داریم اینکه،فقه تو فضای بسته کتاب وسنت رشد کرده واجازه شک نسبت به کتاب وسنت رونداره و دست وپاش بسته است اماحقوق نه تو فضای آزادتری رشد کرده،مدام تو نسبت به قانون شک میکنه وسوال.البته درباب اون موضوعات هم که با موضوعات روتین حوزه متفاوت هست به این راحتی باب نمیشه.فقط یه جمله از دکترگلشنی که گفته بود علم پایه هم باید مدارعلوم انسانی ها باشه وحوزه هم بایدبها بده به این چیزا،اقای غرویان درجواب گفت دکترمن بعنوان یه استاددانشگاه وحوزه،میگم که اون کارها عاشق میخواد وطلاب هم امروز بجای خوندن کامل متون دنبال خلاصه ها هستن وپاس کردن،ومعدودهستن که بخوان اینجوری بخونن.ازطرفی خود حوزه هم دنبال این چیزانیست!دراون مورد هم همینه،خود حوزه هم ورودنداشته،ونمیتونسته به این راحتی ورود کنه.
    ازاین منظر نگاه کردی قشنگ بودمن به این بُعدش توجه نکرده بودم.
    ختم سخن:دویارمدرسه روزی ازهم جداشدند بادلی پرامیدولب پرخنده ودامن ازگل های دانش آکنده.روزی دیگر بهم رسیدندموی سپیدوگوژپشت وعصای پیری به مشت،یکی به دیگری پرسیداززندگی چه داری؟گفت شکی صاف تر از علم دیروز!پرسیداکنون چه میجوئی؟گفت علمی روشن تر ازشک!
    ممنون از وقتی که گذاشتی عالی بود.

    Go to comment
  • From جعفرسیرجانی on شبیه آن سربازی نباشیم که در مانور، مجروح شد!

    باپیچیدگی باهات موافقم.نمیشه به این راحتی نظرداد.شایدمن خیلی ساده فرض کردم. ولی حرف من کلا این بود که چرا وقتی مطلبی ذکر میکنی که دردین هم هست میگی اصلا به دین ومذهب هم ربطی نداره!به نظر من این که خیلی خوبه درباب موضوعی هم بگیم تو فلان سوره قران هست وهم یه مسئله عقلی صرف هم هست وهم فلان خارجی گفته.ینی چندمدل تحلیل ودلیل آوردن(البته اگه باشه)(محمدرضاهم یه زمانی ازاین کارامیکرد مثلا میگف نام خدارو نمیبرم که نام خدانان سرسفره م نشه.ولی من میگم تو که نیتت مشخصه پس چرا نگی ؟یه باریکی ازشاگرداشم گفته بود کاش میگفتی من دوست داشتم نام خدارو اززبون محمدرضا بشنوم هرچندمیبینم درعمل داره نشون میده).راستش برداشت من درمورد جمله اخرشما این بودکه،میثم مدنی میخواد یه جوری بنویسه که نگن داره دینی مینویسه!ونتیجتا آدم مذهبی هستش وهمه چی رو ازدریجه دین میبینه!اتفاقا من میگم چقدخوبه که همین شکرگزاری رو بگیم وذکرکنیم که ببینیدهم درقران ذکر شده ،هم در بوستان ،هم فلان ادم موفق خارجی(که البته باتوضیح شما روشن شدکه هدف اصلی ارائه یه سبک بوده)وبعدش ارائه سبک موردنظرمون.من وقتی از پیشرفته بودن حقوق امریکا تو یه یسری حوزه ها به فامیل میگم بعد استنادمیکنم به قران که ببینید عین همون قاعده درمتون ماهم هست ولی افسوس که اجرا نمیشه!وبه خودم میبالم که چقد مبانی اصیل داریم وبهش بی توجه هستیم!
    درمورد اون دوستم،راستش بهش پیشنهاددادم ترجمه فارسی حتما بخونه وهمینطور بوستان یا مولانا بخونه،یه حرف جالبی زد گف خیلی نمیفهمم! وبهم گف احتمالا تو بخاطر اینکه عربی،منطق ،فقه وحقوق وریاضی(رشته قبلی م برق بود)خوندی شاید مطالب قران رو بهترمیفهمی .(منم اوایل کمال گرابودم یسری منابع معرفی میکردم بعددیدم چه اشتباهی کردیم دلیل نداره همه یه جور باشن!یه اندازه بفهمن ،بهرحال هرکسی یه فهمی داره.) منم گفتم بی تاثیرنبوده بهر حال ازدبیرستان با اینکه ریاضی بودم ولی عاشق عربی بودم.یا درباب ثواب میخواستم بگم که فقط به ثواب یه عمل تکیه نکنه(گرچه ارزشمنده) ورواستفادشم کارکنه تایه زندگی بهترداشته باشه(با یه تیردو نشون بزنه) ونه صرفا خواندن متون بخاطر ثواب.
    ودرنهایت این سبک جدید روهم خیلی موافقم باهات مثلا چندروز پیش سوره انشراح رو میخوندم دیدم چقدرمیشه درمورد این سوره صبت کردونوشت متناسب با سبک جدید زندگی.

    Go to comment
    • From میثم مدنی on شبیه آن سربازی نباشیم که در مانور، مجروح شد!

      شاید اینجوری توضیح بدم بهتر باشه. به قول دکتر زیبا کلام «حوزه» کارش با یقین هستش و «دانشگاه» با شک.
      موضوع اینه که وقتی قراره به قرآن و احادیث تکیه کنی، کارت می‌ره نزدیک حوزه و یقین. اما کار ما شک توشه. یعنی اگر من موضوع چسبونده باشم به دین، اگر کسی بخواد توی شکرگزاری شک بیاره و توضیح بخواد، نمی‌تونه یا اگر هم بتونه با کلی اما و اگر. چون اون فضا، شک توش کمی (حداقل در این سال‌ها) مشکل‌ساز خواهد شد. از این رو، وقتی شما مبحثی رو خارج مذهب می‌آری، اجازه شک و زیرسوال بردن رو هم به طرف می‌دی، اجازه شخصی‌سازی برای هر فرد رو می‌دی، اجازه تغییرات وسیع برای کاربرد رو می‌دی. هیچ کدوم این‌ها امکان پذیر نیست اگر من یک موضوع رو از طریق یقین و اتصال به مباحث مذهبی توصیف کنم.
      از این رو، اگر استدلال‌های آدم‌های حوزوی (از نوع تفکر حوزوی و نه حوزوی به معنای مدرک) رو بخونی، مرتب می‌بینی به حرف این و اون استناد می‌کنن. حالا کی جرات داره با قرآن مقابله کنه؟ (نمونش اون مثالی که زدی). یعنی اون داعشی که می‌ره آدم می‌کشه، با استناد به قرآن می‌ره (با برداشت کاملا غلط)، اون فقیه عالی‌قدر هم با تکیه به قرآن خودش رو رشد می‌ده. موضوع اینه که نوع برداشت می‌تونه ما رو فریب بده اگر خودمون رو به فضای یقین در برداشت (و نه محتوا) نزدیک کنیم.
      اصلا شما بیا موضوعات پایان‌نامه‌های حوزوی رو نگاه کن، چقدر توشون خلاقیت می‌بینی؟ خلاقیت از اون نوعی که این سال‌ها در حوزه شخصیت‌شناسی، تصمیم، تفکر سیستمی، مذاکره، جامعه‌شناسی، سیستم‌های پیچیده و … رخ داده. فقط تیترها رو نگاه کن منظورم رو متوجه می‌شی. کاری هم از دستشون بر نمی‌آد. لازمه خلاقیت و رشد، شک هستش.

      مثلا من دوست داشتم از دید شک و تردید خونده بشه مطالب. شک بیاد توش، تغییر کنه، تحقیر بشه. اتصال به اون موضوعاتی که گفتی، کاملا این فضا رو برای من می‌بنده. یکی ممکنه بیاد بگه که شکرگزاری برای رشد ضرر داره. اگر من از وضعیتم راضی باشم و شکرگزارش باشم، چجوری می‌تونم پیشرفت کنم (به جهاتی هم درست می‌گه)؟ کلی می‌تونه توی سبک شکرگزاری خللاقیت به خرج بده.

      Go to comment
  • From جعفرسیرجانی on شبیه آن سربازی نباشیم که در مانور، مجروح شد!

    از شکر گزاری گفتی دوتا موضوع یادم امومد:یکی اینکه من هنوز متوجه نشدم چرا شما بجز این مطلب ،درجاهای قبلی هم تاکید دارین که این موضوع دینی نیست!موضوعاتی که شما دارین مطرح میکنید عقلانی هستش پس هم عقل اونا رو میپذیره هم دردین هست.به نظرم اصلا مهم نیست که منبع یه موضوع گفته بشه(البته ما به مثابه رشته مون با ید قطعا ذکرکنیم).درصبت های عادی لازم نیست حتما بکیم چون پیامبرگفته دروغ بده پس دروغ نگیم!یا چون حدیث داریم پیامبر با هسرانش مهربان بوده پس ماهم بامهربانی رفتارکنیم!اگه نبود رفتارنمیکردیم؟!اینو خود عقل درک میکنه که کاردرستی نیست .یادرمورد دادگربودن،زیبایی و… این موضوعات هم در دین هست پس جای توضیحی نیست که دلیلش رو ذکر کیم.درباب شکرگزاری مگر قبل ورود اسلام به ایران نداشتیم؟ینی فقط در قران گفته وقبلا نبوده؟!از بدیهیات هست که در همه ایین ها گفته شده پس قطعا ربطی به دین نداره منتهی کسی که دین دارهست میگه درکتاب مقدس ذکر شده کسی که نیست میگه عقل میگه .ما خیلی ازقواعدرودرباب حقوق از قران ذکر میکنیم میبینیم همون قواعددر امریکا واروپا هم هستواونام ازطریق منابع خودشون وعقل رسیدن به همین مطالب.بعدشم من خیلی جاها این تاکید بیمورد که مثلا پیامبر گفته نمیفهمم !حتما برای اینکه ادم خوبی باشیم باید بریم 120جلدبحار علامه مجلسی رو بخونیم؟!که بدونیم پیامبروامامان چجوری زندگی میکردنوچیاگفتن؟!اگر هم بخونیم اتفاقا چیزای خیلی ساده رومیبینیم که مابهش عمل نمیکنیم!همین دروغ نگفتن،به مساوات رفتارکردن واعمال نفوذبرخلاف حق نکردن و…که ادم های بی سواد هم میفهمن خوب نیس.2-یه دوستی دارم چندسال پیش خونش بودم دیدم صبح قران میخونه اونم ازروی کتاب عربی بدون ترجمه فارسی!گفتم مگه عربی بلدی؟گف نه ولی این قران رو از مکه اوردم متبرک هست وخیلی ثواب داره!گفتم والله تا جایی که من میدونم قران، باید بخونی ،بفهمی وتو زندگی بهش عمل کنی. الان تو دقیقا این قران خوندن چه تاثیری داشته توزندگیت؟ بنظرم اگه ثواب داشتن رو فراموش کنی وفقط به قصدیادگیری بخونی خیلی تاثیرش بیشتره .فک کن اصلا قران خوندن ثوابی نداره حالا چیکا میکنی بازم میخونی؟!وقتی این همه قران میخونیم ولی بازم غیبت ،دروغ ،دورویی و…داریم چه سودی از اون ثواب جمع کردن!
    درمورد موضوع شمام به نظرم این بدیهی ست که شکرگزاری خوبه حالا ممکنه برای زیبایی متن از یه شعر یامناجات نامه یا از قران هم ادرس بده که مثلا ببینید دین هم مهرتایید داره براین گفته ها همین .میخوام بگم خیلی ازموضوعات همپوشانی داره ومامحکوم نمیشم به دیندار یا بی دین نبودن.ونیازی نیست حتما دلیلشو بگیم.

    Go to comment
    • From میثم مدنی on شبیه آن سربازی نباشیم که در مانور، مجروح شد!

      من با ذکر اون جمله سعی داشتم بخش اول صحبت‌های شما رو بگم. موضوع اینه که توی دنیای امروز، کمی اوضاع پیچیده‌تر از این حرفاست، که بشه در حد راست و دروغ تصمیم گرفت. همین بحث شکرگزاری، کمی پیچیدگی داره. یعنی باید به گونه‌ای عمل کرد که هم حاه‌طلبی رو داشته باشیم و هم شاکر وضع موجود باشیم. شاید به نظر ساده بیاد، اما در واقع سخته.
      مثلا سود بانکی، پول شما هر سال داره ارزشش کم می‌شه. بنابراین ۲۰ درصد که سود بگیری انگار سودی دریافت نکردی. اگر دلار بخری، سود هم نگیری از کسی که سالی ۱۵درصد سود بانکی گرفته، سود بیشتری دریافت کردی. یا اگر خونه بخری یا طلا،‌ از کسی که پول رو بانک گذاشته بیشتر سود می‌کنی (احتمالا). می‌بینی، حتی موضوع به این سادگی هم پیچیده می‌شه.
      بگذار یک مورد جالب‌تر بگم. شما اگر صف رو رعایت نکنی،‌کار بدی کری،‌ درسته؟ حالا فرض کن از طریق گوگل‌مپ مسیر خلوتی که بقیه باید ۲ ساعت برن رو نیم‌ساعته می‌ری. حالا تو صف رو رعایت نکردی؟ یا از دانشت استفاده کردی؟ این‌ها ساده‌ترین مثال‌ها بودن، متاسفانه مسائل روزمره خیلی پیچیده‌تر از این حرف‌های ساده انتخاب بین حق و باطله.
      موضوع بعدی که به نظرم باید همینجا بگم اینه که داشتن چندین دلیل، گاهی باعث انسجام بیشتر در انجام یک کار می‌شه. پس اگر شما بدونی هم ثواب داره و هم حالت رو خوب می‌کنه،‌ احتمال اجرای کارت بیشتر می‌شه.
      مسئله بعدی در همین مورد، سبک انجام شکرگزاری هستش. ما یک مدل در آداب دینی‌مون مثل دعا، نیایش و نماز داریم. یک مدل هم با تایپ‌کرذن، نوشتن و تحلیل خوبی‌های زندگی‌مون، می‌تونیم نوع جدیدی از شکرگزاری رو به صورت جانبی داشته باشیم. علت تاکید من این موضوعه که لزومی نداره تحت اون سبک دینی انجامش بدید. توجه کنی امام حسین هم در جایی می‌گه اگر دین ندارید آزاده باشید، امام صادق هم در همین حوزه صحبت زیاد داره.

      در مورد دوم، اتفاقا به نظر من اگر معنی قرآن رو هم نفهمی و باز هم بخونی خوبه! دلیل زیاده براش (حدای از بحث ثوابش). از طرف دیگه، شما باید در نظر بگیرید،‌ اون دوستتون اگر اون قرآن رو نخونه چکار می‌کنه؟ اگر به طور متوسط اعمال به طور معنادار بهتری نمی‌کنه (با توجه به ریسک و …) بهتره همون قرآن رو بخونه، حتی اگر نمی‌فهمه.
      من خودم در دوره‌ای چند حزء حفظ کردم، آثار خیلی خوبی داشت و فکر نمی‌کنم توی اون زمان، می‌تونستم کاری بهتر از اون انجام بدم. شاید الان بتونم بگم فلان رو اگر انجام می‌دادم بهتر بود،‌ اما برای اون دوره (راهنمایی) شاید بهترین کار بود. کاری به این دعواهای سیاسی ندارم، اما متون عربی، غنای زیادی دارن، شما نمی‌تونید بدون درک متن‌های عربی،‌ حتی متن‌های فارسی (مثل گلستان سعدی، مولانا،‌ حافظ و …) رو خوب بفهمید.

      Go to comment
  • From محدثه on نکاتی برای کتاب‌خوانی (۸) کتاب قرار است به آب جوش ما، طعم و رنگ بدهد! تفاله چای را دور بیندازید و به جایش، خوب دم بکشید.

    من کتاب صدسال تنهایی رو بخاطر اینکه همش اسمارو قاطی میکردم وگاهی بخاطر همین موضوع رشته داستان از دستم در می رفت نتونستم تا آخر بخونم

    Go to comment
  • From mina on نکاتی برای کتاب‌خوانی (۸) کتاب قرار است به آب جوش ما، طعم و رنگ بدهد! تفاله چای را دور بیندازید و به جایش، خوب دم بکشید.

    سلام
    ممنون از نوشته خوبتون
    من هم با حرفتون موافقم
    کتابهای این شکلی فقط ذهن رو خسته میکنن..البته گاهی استثناهم پیدا میشه
    فکر میکنم کتابی مثل کوری از این لحاظ ایده ال باشه چون هیچکدوم از شخصیت ها اسم ندارن:)

    Go to comment
  • From محمدرضا مزینانی on شبیه آن سربازی نباشیم که در مانور، مجروح شد!

    فوق العاده بود.
    واقعا حرف زدن و تعریف از اطراف و جامعه خودمان این روزها جرأت میخواهد آن هم در زمانی که غرزدن نسبت به افراد و اتفاقات و جامعه یک جور ژست روشنفکری و نقادی است.

    Go to comment
  • From سارا حق بین on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیست و یکم: مشاهده دیدنی‌ها و شنیدن آواهایی که دیگر نیستند.

    سپاس بابت این اشتراک زیبای احساساتتون.لذت وافر بردم.
    من هم مثل شما پیشنهادم این هست که کسانی که به سفر خارج از کشور علاقه مند هستند حتما و حتما کتابهای مارکوپلو، مارکودوپلو، برگ اضافی و سباستین جناب منصور ظابطیان رو مطالعه کنند و تا حد امکان تصویر سازی کنند. یک سفر مجازی دلپذیر رو تجربه می کنند و اگر هم مثل من خوش اقبال باشند, بعدها که سفر کنند این تصاویر و نوشته ها و صدای خوش منصور ظابطیان دوست داشتنی به واقعیت شگفت انگیزتری مبدل خواهد شد.
    با سپاس

    Go to comment
  • From احسان کارگزارفرد on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیست و هشتم: تا بجوشد آب از بالا و پست (حرص دانش)

    سلام میثم عزیز.
    وقتی کتابی رو رو مطالعه می کنیم یا پستی رو می خونیم سوال هایی در ذهنمون ایجاد میشه. جنس این سوال ها از جنس دغدغه هست. اینکه درد چیزی رو داشته باشی و به دنبال درمونش باشی. هرچند این درد ، درد محترمی هست. اما وادار میشی وارد حوزه دیگه ای بشی و توی اون حوزه دنبال جواب سوالت بگردی . خدا کنه که از اونجا دوباره وادار نشی به حوزه دیگه ای سرک بکشی. بشی شبیه پرنده ای که روی یه درخت بزرگ و پر شاخه، از این شاخه به شاخه دیگری می پره. این توصیف منه. یه بخشش اثر ناکارامدی مطالعه من هست که امیدوارم با بیشتر مطالعه کردن و پیدا کردن راهکاراش بهبودش بدم. مجمدرضا شعبانعلی توی فایل صوتی مدیریت منابع میگفت مربوط بودن اطلاعاتی که جمع می کنی یا مهارتهایی که به دست میاری مهمه. امیدوارم که این شاخه به شاخه پریدن ها خیلی نامربوط نباشه.
    اینا رو اینجا نوشتم چون فکر می کنم سرک کشیدن به حوزه های مختلف یه بخشش اثر اینه که با مطالعه آدم تشنه تر میشه و احساس نیاز بیشتری پیدا میکنه. اما تشنه تر شدن هم با تمام برکت هایی که داره آفت هایی هم باخودش داره. آفتشم شاخه به شاخه پریدن و سردر گم بودن هست.
    راستی دومین کتاب رو هم تموم کردم. این بار برای تمام کردنش زمان تعیین کرده بودم و امروز آخرین مهلتش بود و سر وقت تمومش کردم. خواستم عمیقا تشکر کنم و بگم این از صدقه سر پست های وبلاگ شماست.

    Go to comment
    • From میثم مدنی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیست و هشتم: تا بجوشد آب از بالا و پست (حرص دانش)

      خوشحالم از این که نوشته‌هام حداقل به درد یک نفر خورد.
      شاید بشه مسیر خودمون رو به حرکت دادن یک ماشین تشبیه کنیم. اون ماشین فارغ از جزئیاتش، یک موتور محرک می‌خواد و یک فرمان. موتور محرک با تشنگی، نیاز و نَئشِگی شکل می‌گیره و فرمانش رو باید با برنامه‌دار بودن در دست گرفت. مطالعه سطحی در حد سر در آوردن از یک موضوع یک چیزه، و به هم زدن برنامه مطالعه یک چیز دیگه. اگر برنامه ۴ کتاب بعدی رو داشته باشی، کمتر اذیت می‌شی. امتحان کن،‌منظورم رو متوجه می‌شی.
      موضوع بعدی اینه که این سرگردانی تا یک زمانی رفع می‌شه! یعنی وقتی ۲۰۰ کتاب خوندی، دیگه دستت میاد که چه سمتی بری. فقط باید خودت رو به کتاب ۲۰۰ ام برسونی. از دید من هر چقدر هم پرت و پلا بخونی، از کتاب ۲۰۰ام به بعد کمی بهتر می‌تونی اوضاع رو مدیریت کنی. اما موضوع اینه که وقتی ۳۰ یا حتی ۱۰۰ کتاب می‌خونیم، حس می‌کنیم داریم گم می‌شیم. من بهتون اطمینان می‌دم گم نمی‌شید. نگران نباشید. اگرچه باید از خبره کمک بگیرید، اما نگران گم شدن نباشید، نگران ایستادن باشید.
      خطر اجرای این موضوعی که گفتم رو با تمام وجود درک می‌کنم، فقط می‌خوام از این توهم بیرون بیایم که وقتی ۳۰ تا کتاب خوندیم، احساس کنیم دیگه در اون حد شدیم که می‌تونیم خودمون رو متخصص بدونیم، و خودمون رو به کتاب‌های یک حوزه مشخص محدود کنیم. شاید بزرگ‌ترین کاری که باید توی زندگی انجام بدیم، خروج از توهم‌های اضافی باشه، چون خیلی از توهم‌ها برامون واجبه.
      نکته بعدی اینه که کتاب‌های کاری و درسی رو باید از غیر این حوزه‌ها جدا کنیم. اصلا نحوه مطالعه و نگاهشون متفاوته. این دو تا نباید با هم قاطی بشن. من شاید تعداد کتاب‌های تخصصی که می‌خونم (چون کارم تحقیق هست) رو نتونم بشمارم، اصلا نمی‌فهمم چند تا کتاب خوندم. اصلا به حسابشون هم نمی‌آرم، چون کارمه. اما این که بتونم سواد کافی جمع کنم، باید کمی از غار تخصص خودم بیام بیرون. کمی سخت‌تر هم هست. این که کنار کارت بری از کار بقیه هم در حد توانت دانش داشته باشی. به خاطر سختی این موضوع، باید با برنامه و زمان‌بندی وارد شد.
      امیدوارم بتونم در این مورد بیشتر بنویسم. اما شما نگران نباش. اگر ۲۰۰ تا کتاب (به معنای واقعی) خوندی و باز هم سردرگم بودی،‌ بیا یقه من رو بگیر. برنامه داشتن به ما کمک می‌کنه کمتر گم بشیم و احساس یاس از بیهودگی این همه حرکت نداشته باشیم. یکم باید زمان به خودمون بدیم.

      Go to comment
  • From جعفرسیرجانی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیست و هشتم: تا بجوشد آب از بالا و پست (حرص دانش)

    جناب مدنی
    سوالی پیش اومد اینکه منظورتون از برنامه داشتن چیه؟!چجوری اینو پیاده کنیم؟اینکه مثلا من به تاریخ وادبیات علاقه دارم همینو چجوری بخونم مثلا اول تاریخ رو دراون حوزه ای که علاقه دارم بخونم یا نه میشه همزمان هم تاریخ هم ادبیات خوند ؟دوم اینکه اینو درذیل تحصیل درموقعی که مشغول لیسانس وبقیه مقاطع باشه یا اینکه نه بعد اتمام حوزه تخصصی ؟مثلا بعد دکترا.مثلا من تو حقوق برا اینکه به مدنی مسلط بشم کلی کتاب هست که خوندم این دیگه فرصت نمیشده که برم سراغ موارد جانبی .حالا من کی این چیزا رو بخونم ؟همزمان با حقوق وگذاشتن زمان خیلی کم درطول روز یا اینکه نه بعدفارغ تحصیلی که یه پایه ای کسب کردم ازحقوق برا اینا وقت بزارم؟البته اینو میدونم که مثلا تابستونا میشه این برنامه رو اجرا کرد ولی من منظورم دوام این شیوه هست درطول کل سال.اینکه تصورتون رو از این که چه زمانی به اندازه کافی مطالعه کردید تغییر بدید ینی چی؟واینکه کاربرد مطالعه درتغییراتی که رخ نداده (احتمالا بد) رو میشه یه مثالی بزنید.من خودم تو این مدت برا حقوق چون به هیچ عنوان جزوه نمیخوندم،با خوندن کتاب دو تا مشکل داشتم یکی اینکه خیلی زود فراموش میکردم !این طبیعیه؟دوم اینکه با بقیه دوستام که تو دانشگاه های خوب درس میخونن احساس میکنم یه تفاوتی بوجود اومده اینکه اونا خیلی از نظر سواد خوبن ومسلط تراز من به قواعد. من کلی باید بخونم تا به اون تسلط برسم ونمیرسم به این راحتی!!ولی یه چیزی که من حداقل ازتو کتابا دستگیرم شداینه که کتابا خیلی طول میکشه تامسلط بشی بهش مخصوصا اون استادایی که فرضا تو فلسفه هم مطالعاتی داشتن به این راحتی نمیشه فهمید متون شون رو.ودوم اینکه توجزوه ها(البته احساس من)فقط قواعد صرف به بهترین شیوه بیان شده ولی تو کتابا به سخترین حالت ازاون طرف آدم احساس میکنه اون استادداره هدایتش میکنه به سمت اون مدلی که خودش فکر میکنه حالا یا عدالت محوریا پوزیتیویست و…ولی جزوه ها هدفشون فقط ارائه مطالبه.دیگه حالا نمیدونم درسته یانه؟

    Go to comment
    • From میثم مدنی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیست و هشتم: تا بجوشد آب از بالا و پست (حرص دانش)

      ۱- در مورد برنامه مفصل خواهم نوشت. اول باید برنامه مشخص برای تعداد ساعات مطالعه (غیردرسی و کاری) در هفته داشت. یعنی بدونید در چنین ساعاتی قراره مطالعه کنید. اون وقت رو رزرو می‌کنید و به کسی نمی‌دید. حالا ممکنه یک زمان اضافه‌ای رو هم مطالعه کنید اما به اون زمان‌های مطالعه شده نباید دستت بزنید.
      موضوع بعدی بحث محتواست. این که چه جوری برسید به اون ایده‌آل یکم تخصصی هستش. باید یک نفر خبره در حوزه مورد نظرتون رو ببینید، ازش بپرسید و چند کتاب برای شروع بگیرید. بعد ادامه بدید. اما موضوع اینه که باید حداقل بدونید ۴ کتاب بعدی شما چی قراره باشن. یکی از مشکلات عمده کتاب‌خوانی (مثل شروع هر کاری) سردرگمی هستش. اما اگر ساعت و محتوا مشخص باشه همه چیز راحت‌تر پیش می‌ره.
      ۲- من فکر نمی‌کنم شما روزی ۱۲ ساعت به صورت مداوم و ۷ روزه مطالعه کنید. اگر این طوریه خودتون رو به یک متخصص نشون بدید. یک جای کار می‌لنگه. شما احتمالا می‌تونید ۱۰ ساعت درهفته رو باز کنید. همون رو بگذارید برای مطالعه مباحث مورد علاقتون. اگر امروز وقت نگذارید بعدا که سرکار برید که دیگه عمرا بتونید مطالعه کنید. باید بتونید زمان مناسب رو ثابت در نظر بگیرید.
      ۳- کمی در استفاده از جزوه محتاط باشید. جزوه‌ها معمولا به چند دسته تقسیم می‌شن ۱- نوشتن صحبت‌های استاد سر کلاس ۲- نوشته‌هایی که طی چندین سال تدریس توسط خود استاد تکامل پیدا می‌کنن.
      از نوع اول به عنوان مرجع استفاده نکنید. تا می‌تونید به سمت کتاب یا جزوه‌های از نوع ۲ برید و از مطالعه نوع ۱ حذر کنید. عواقب بد زیادی دارند.
      معمولا خیلی از کتاب‌ها و جزوات نقش مسهل دارند. توهم دانش و اطلاعات به شما می‌دند در حالی که می‌بینید توان مطالعه در اون حوزه رو از شما می‌گیرن. انگار مرتب غذا رو هضم شده دهن شما می‌گذارن و شما دیگه خودتون نمی‌تونید به شکار برید. باید خیلی مواظب باشید.

      Go to comment
  • From سعیده on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیست و هشتم: تا بجوشد آب از بالا و پست (حرص دانش)

    خیلی ممنون از مطالب خوبتون. چند وقتی بود که به این فکر می کردم چه تغییری با کتاب خوندن در زندگی من ایجاد شده و گاهی می بینم تغییرات هر چند کوچکی ایجاد شده ولی فکر می کنم هنوز کافی نیست و همین باعث میشه که بعضی وقتا احساس خوبی نداشته باشم. شاید دنبال یک تغییر بزرگ هستم. بعضی وقتا از اینکه حس می کنم چرا یک کتابی رو خوندم و آیا جایی استفاده اش کردم یا خیر انگیزه ام کم میشه. تصمیم گرفتم که به کتاب خوندنم یکم سامان بدم شاید این حس بد از بین بره.

    Go to comment
  • From جعفرسیرجانی on دوست دارید حالتون خوب بشه؟ این ویدیو رو ببینید.

    به نام خدا
    سلام جناب مدنی عزیز
    راستش اول که خواستم دانلود کنم گفتم برو بابا حجمش زیاده اینترنتو حروم نکنیم!ولی ازطرفی باز دیدم چون شما گفتی خوبه ،دیگه گفتم میثم مدنی هم خب معمولا مطالبش که خوبه لابداینم خوبه دیگه.بهر حال بعد چندروز کلنجاررفتن امروز دانلودش کردم واقعا حال منو هم خوب کرد.
    یاد یکی از فامیلامون افتادم که همین دوماه قبل اپلای کرده امریکا برا مقطع دکترا.جالبه تا وقتی اینجا بود مدام ناله میکرد که اقتصاد چقد داغونه وچقد همه چی گرونه مدام بالا پایین میره!ما تو ایران نمیتونیم هدف گذاری کنیم وخلاصه جای زندگی نیست!اوایل که رفته بود من که باهاش صبت کردم همش تعریف که اینجا بهشته وچه محیط زیستی وازاین چیزا !بعد چندهفته که مامانشو دیدم گفتم مهندس چطوره چه خبراامریکا؟!گفت هیچی گفتیم حالا خونه ووضعیت اجناس چجوریه ؟گفته گوجه فرنگی اونجا دونه ای 5هزارتومنه!غذا واین چیزام گرونه !بعدشم میگفته مامان مدام هی قیمت ها رو مقایسه نکن با ایران ما افسردگی میگیریم!!!(تازه بماند که اون فاندی همکه داره ناچیزه وباید خیلی دیگه قناعت کنه !ولی خوشحاله!!!)اینو که گفت ،گفتم عجب !!!تاایران بود فقط بدی میگف اونجا که رفته شده بهشت!یاد حرف محمدرضا افتادم که میگف ما حاضریم بریم اروپا یا امریکا تو یه خونه 40متری اونم زیرزمین نمگین زندگی کنیم،وهمه چی روتحمل کنیم بدون هیچ انتقادی!!انگار نه انگار عضوی ازاون جامعه هستیم!!ازطرفی تازه اگه چند ماه هم با کسی درتماس نباشیم افسردگی نمیگیریم! وبماندکه باید روزی 16ساعت هم درس بخونیم.حالا ایران که هستیم مدام غرغر میکنیم!وازوضعیت کشور ناراضی.دکترسریع القلم میگف( اگه اشتباه نکنم )که بعد شکست آلمان هاتوسال1945هیچ آلمانی از کشورش خارج نشده!! وهمشون گفتم ما مجدد آلمان رو میسازیم!
    فقط خواستم بگم ممنون منم خیلی حالم خوب شد.

    Go to comment
  • From محمد علی باقرکرمانی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!

    سلام اقای مدنی
    از وقتی که برای نوشتن این مطالب میگذارید سپاسگزارم
    من از سایت آقای مشیرفر با شما آشنا شدم و اگه توفیق باشه مشتری پر و پا قرص شما میمونم.
    راستی کلمه نوابغ رو در متن به اشتباه نوابق نوشتید.
    پاینده باشید

    Go to comment
  • From حسن کشاورز on سگ اکبر آقا

    با سلام جناب آقای مدنی
    من این قضیه رو در سازمان های فروش تجربه کردم، که اکثر سرپرستان فروش که طی سال های خدمت ، در آرزوی ارتقا جایگاه سازمانی به سر می برند، انواع سختی ها رو تحمل می کنند و به وعده وعید ها دلخوش می کنند .
    سال های زیادی به عنوان سگ اکبر آقا هستند (حقوق کم – نداشتن بیمه درست و حسابی- عدم ارتقا شغلی مناسب و نداشتن قراردادهای محکم ) کسانی که در فروش و بازار یابی مهارت خوبی دارند و میتوانند روی پای خودشان بایستند یا حداقل سگ بهتری باشند (تغییر سازمان )ولی به دلایلی که هنوز فکر میکنند، سگ اکبر آقا هستند به هرزه خوری(نق و نوق های سازمانی ) مشغول هستند .
    بخصوص در سازمان های دولتی که این قضیه مشهود تر است و همچنین پست های مدیریتی معمولا به ندرت به سرپرستان فروش می رسد، زیرا بزرگترین هنر مدیر در این گونه سازمان ارتباط از نوع (بالایی ) است که سرپرست بیچاره معمولا به علت نداشتن رابطه و یا رابط از نوع بالایی ها معمولا در همان سگ اکبر آقای باقی می ماند..

    Go to comment
    • From میثم مدنی on سگ اکبر آقا

      موضوع اینه که کاهش ریسک از طریق کار کردن برای دیگران قابل قبوله. یعنی من از طریق کار برای یک شرکت مشخص، درآمدم رو ۵۰ درصد کاهش می‌دم تا در قبالش ۵۰ درصد ریسکم رو کم کنم. اما اگر قراره برم یک شرکت که ریسک بازار رو توی درآمد من لحاظ کنه، یعنی اون ۵۰ درصد ریسک سرجاش باشه و گاهی حتی بیشتر! (یعنی نه‌تنها ریسک بازار رو توی درآمد من در نظر بگیره،‌ بلکه خلا شغلی فامیل مدیران رو هم به ریسک داشتن شغل شما اضافه کنه) درآمدم رو هم ۵۰ درصد کاهش بده، دیگه دلیلی نمی‌مونه براش کار کنیم. یا حتی بدتر، ۵۰ درصد ریسک رو کم کنه و در قبالش ۹۰ درصد درآمد رو کم کنه. موضوع اینه که باید تعادل مناسبی بین کاهش ریسک و درآمد برای یک شغل وجود داشته باشه (البته پارامترهای دیگه‌ای هم مثل نقدشوندگی و … وجود داره که فلن مدل رو شلوغ نمی‌کنیم به خاطر اون‌ها). من به شخصه می‌گم خیلی از شغل‌ها رو اگر آدم نره، درآمد بیشتری خواهد داشت. حداقلش اینه که ابزار ظلم یک سری ظالم نمی‌شیم.

      Go to comment
  • From صدف on گام‌هایی برای مقابله با مدرک گرایی: ۳- معنی مدرک‌ها و عنوان‌ها را بدانیم و یاد دهیم.

    در حالی که دارم کرفس سرخ میکنم به شدت هم میخونمتون… خیلی از سطرها و مفاهیم مطرح شده رو میپذیرم و قبول دارم
    در اینکه میفرمایید انتظارات ما از مدرک و سیستم اموزشی زیادیه تردید دارم
    اگر زمان ما برای کسب مدرک در رشته مورد علاقه و انتخابی صرفا صرف اموزش همون مباحث از مبتدی تا پشرفته میشد میتونستیم فرد مدرک گرفته رو حداقل خبره و ماهر در کارش (مدرکش)که به حساب بیاریم و سیستم اموزش رو در مسیر صحیح بدونیم
    بنظرم شما بحث عقل شعور و فهمیدگی رو با بحث دانش در هم آمیختین درسته هر مدرک گرفته ای عاقل نیست و هر عاقلی مدرک گرفته نیست اما قطعا اونی که مدرک گرفته نادان بحساب نمیاد و استفاده از الفاظی مثل دکتر و مهندس دانش اون فرد در اون رشته رو نشون میده و البته دانایی در هر زمینه ای میتونه از مزیت های فرد بحساب بیاد و اینکه در بیوگرافیش این بیان بشه ایرادش کجاست؟!
    منظور من اینه میتونیم مدرک فرد رو حتی اگه صرف پذیرش از میون هزاران نفر در یک رشته ای باشه و دانشی هم کسب نکرده باشه در کمترین حالت نشان پشتکار و استمرار در انجام یک کار هرچند بی حاصل که بدونیم و ازون دسته چیزهایی که بودنش بهتر از نبودنشه
    اما در کل با مفهوم حرفهای شما موافقم که نماد برتری نیست و نباید باشه
    کرفسها سوخت…

    Go to comment
    • From میثم مدنی on گام‌هایی برای مقابله با مدرک گرایی: ۳- معنی مدرک‌ها و عنوان‌ها را بدانیم و یاد دهیم.

      من هرگز نگفتم مدرک‌گرفته‌ها نادانند،‌بلکه حرفم این است که ربط موضوع را بفهمیم و فقط به عنوان یک شاخص در برآورد یک موضوع بدانیم. شاید یک خاطره بگویم برایتان بد نباشد. رفته بودم بیمه، مسئول بیمه گفت نام خودت را به عنوان کارفرما وارد کن. دفعه بعد به من گفت باید گواهی تاسیس کارفرما را بیاورید! گفتم من که خودم تاسیسی نداشتم. برگشت گفت: این چه دکتری هست که نمی‌فهمه اساسنامه چیست؟ من خودمم دانشجوی دکتری هستم ولی تو حالیت نیست!
      گفتم من یک مدرک دکتری در ریاضی و علوم کامپیوتر دارم. چه ربطی به دانش من از قواعد بروز بیمه داره؟ این که شما دانشجوی دکتری هستی چه ربطی به من داره؟ من کی خواستم به خاطر دکتر بودنم گواهی ندم؟

      مشکل اینه که ما دچار توهم مدرک می‌شیم. شاید بشه گفت «توهم مدرک‌داری» یک ماده مخدر با قدرت توهم زایی فراوان هست. حتی در صورت فوایدی هم باید تا حد امکان ازش دوری کرد. مثلا این که افراد برای صدا زدن شوهرشان،‌همسرشان یا فرزندشان از واژه دکتر، مهندس و… استفاده می‌کنند چه معنی دارد؟
      معنا و مفهوم خیلی مهم است. باید مواظب توهم‌زایی بیش‌از حد بود.

      Go to comment
.