استفن هاوکینگ، در ویدیوی ارسالی خود به Tencent WE در پکن گفت (نقل به مضمون):
به خاطر مصرف بیش از حد انرژی، بشر کره زمین را تا 2600 یک توپ آتشین بدل خواهد کرد از این رو باید در جستجوی یک سیاره قابل سکونت دیگر باشد.
مشروح این مصاحبه را در اینجا بخوانید.
خواستم فقط یک داستان را برای اون یادآوری کنم. این داستان در کتاب خیلی خوب Super Freakonomics از D. Levitt (اقتصاددان) و D. Dubner(روزنامهنگار) هم آمده (پانوشت ۱)، اما من خاطرم نیست کجا نسخه فارسی آن را خواندم ( ).
حدود ۲۰۰ سال پیش دانشمندان یک شهر در آمریکا در کنار هم جمع شدند تا به بزرگترین مشکل قرن بپردازند. پیشبینیها نشان میداد تا چند سال دیگر، آن شهر قابل سکونت نیست! چرا؟ به خاطر مدفوع (پهن) اسبها. هر اسب متوسط به طور میانگین روزانه ۲۴ پوند پهن تولید میکند. با توجه به رشد جمعیتی و تعداد افراد بیشتری که از گاری استفاده خواهند کرد، همه مردم از بوی آن پهنها خفه خواهند شد!
چند سال بعد ماشین اختراع شد. ماشینهای اولیه به شدت پر دود و سر و صدا بودند، اما هرچه بود از بوی گند مانده اسبها بهتر بود. ماشینها و موتورها بهبود پیدا کردند و کسی از مدفوع اسبها نمرد!
(از اینجا به بعد حرف دل خودمه).
همه از آلودگی شهرها شاکی بودند و پیشبینی کردند شهرها قابل سکونت نخواهند بود، بعدها ماشینها بهینه شدند، بنزینها بهبود پیدا کردند، ماشینها در آینده برقی خواهند شد.برخی از این شاکی بودند که ژنراتورها به خاطر سوخت فسیلی فضا را آلوده میکنند، انرژی اتمی آمد. زمینگرمایی آمد و … همه کلی داستان علمی تخلیلی نوشتند از عوارض زبالهها، انفجارها و … اما اینگونه نشد. انرژی خورشیدی آمد. انرژی خورشیدی و بادی، هر روز بهینهتر و کم هزینهتر میشود (همانگونه که موبایل شد).
بسیاری از عناصر جو زمین را خراب میکردند، خیلی از آنها جایگزین شدند. پلاستیکها زمین را آلوده میکردند، اکتتشافات جدید حتی آن مشکل را هم در کنار فرهنگسازی حل کردند.
بسیاری پیشبینیها حاکی از آن بود که نفت سال ۱۹۹۰ تمام میشود، هر چند سال، به موجودی نفت، دهها سال اضافه میشود. با رشد مباحث حوزه انرژی خورشیدی و بادی و موجی، شاید هیچ وقت هم تمام نشود. کشوری سود خواهد برد که خود را برای رشد همزمان با تکنولوژی آماده کند. مثلا من اگر مسئول بودم به جای هزینه در بخش پالایشگاه، کلی هزینه میکردم تا فناوریهای خودروها و امکانات برقی (حتی بخاری) را همزمان با انرژی خورشیدی و بادی و … توسعه دهم.
برخی کارهای ما شبیه آن کسی است که امروز روی ساختن انبوه نعل اسب سرمایهگذاری کند!
فقط اگر پیشبینی کتابهای مختلف را برای این سالها ببینیم، میبینیم که پر است از نوشتههایی در سطح عقاید مایاها که میگفتند سال ۲۰۱۲ زمین نابود میشود. از اودیسه فضایی بگیر، از داستانهای آسیموف بگیر تا دیگران. علم ترساندن خیلی پول دارد. شما اگر مردم را از چاقی نترسانی، چطور میتوانی کلی محصولات احمقانه لاغری را بفروشی؟ اگر کلی مردم را از طرد اجتماعی به خاطر نازیبا بودن نترسانی، چطور میتوانی محصولات مختلف آرایشی و … را بفروشی؟ چطور میتوانی آنتیویروس لینوکس و اندروید و آیفون بفروشی وقتی قبلش کلی آدمها رو الکی نترسونده باشی؟ چطور میتوانی برای تحقیقات خودت گرنت بگیری، اگر نتوانی مردم و مسئولان را بترسانی؟ ترساندن مردم سودبخش است، اگر تجارتی پشت آن داشته باشی.
البته من اعتراف میکنم همین ترسها و اضطرابها و ناامیدیها باعث شده بشر چنین پیشرفتی کند و محصولات قدیمی رشد پیدا کنند وگرنه بعید نبود ما هنوز در غار زندگی میکردیم.
نکته من اینجاست که این کار، شاید برای دانشمندان خوب باشد تا بتوانند گرنت پژوهشی بگیرند، اما من و شما نیازی نیست به این حرفها توجه کنیم. زمین، حالا حالاها از آن ما خواهد بود مگر این که بخواهیم سفر توریستی داشته باشیم. ما باید با امید به آینده و با نگاه به آینده زندگی پرشور و شادی داشته باشیم و دنبال نگرانی و ترس به عنوان بهانههایی برای تنبلی نباشیم.
هاوکینگ دیگر یک دانشمند دنبال گرنت نیست که بخواهد از طریق ترساندن نان در بیاورد. باید کمی به حرفهایش فکر کند.
پانوشت ۱: من ترکیب روزنامهنگار-اقتصاددان را در نوشتن کتاب خیلی خوب میدونم. حتی برای بقیه حوزهها هم به نظرم عالیه. روزنامهنگارای ما میتونن به این حوزه (نوشتن کتاب تخصصی در حوزهها مختلف) به عنوان آینده علمی روزنامهنگاری و کتابنویسی نگاه کنن.
سلام میثم جان
این پستت منو یاد بخشی از کتاب انسان،جنایت و احتمال از نادر ابراهیمی انداخت
جایی که میگه باورهای قدیمی چندان با اهمیت نیستند و شاید بهتر باشد آنها را دور انداخت
«چه بسا معیارها را که، که فرو باید ریخت.
چه بسا مثالها را، که فراموش باید کرد.
چه بسا سخنان بزرگان را، که دور باید ریخت.
چه بسا منطقها را، که جواب باید گفت.
و چه بسیار بهانهها و قوانین را، که دگرگون باید کرد.»
راستی میثم اگه اشتباه نکنم قرار بود یه پست در مورد ذبیح الله منصوری بنویسی. شاید هم نوشته باشی من خبر ندارم 🙂
در مورد ذبیح الله منصوری سوالاتی دارم. دوس دارم زیر پست مربوط به خودش بنویسم.
ممنون از نثر شعرگونهای که به اشتراک گذاشتی. راستش قصد دارم حداقل چندین پست در موردش بگذارم. اما چون به آغاز کتابخوانی مربوطه، همونموقع پروندش رو باز خواهم کرد.
با سلام و عرض تبریک سال نو خدمت شما جناب مدنی، با اجازه تون از قسمتی از نوشته شما در یک بروشور دانشجویی استفاده می کنیم. ممنون از اینکه هستید