غرغر کردن بسیار عادت ناپسندی است و متاسفانه من هم بارها در طول روز با آن مواجه می شوم. انگار تنها وظیفه همه هشتاد میلیون نفر فقط رای داده بوده و هرکسی بدون اینکه کمترین تغییری در رویه های پیشین خودش ایجاد کند، انتظار دارد که دولت معجزه کند. همه ایستاده اند و می گویند: کو؟ پس چی شد؟ دولت چکار کرد؟ چرا استخدام نکرد؟ چرا دلار بالا رفت؟ تورم و غیره. درحالی که اقتصاددان ها معتقدند که اتفاقا دولت باید مسئولیت بسیاری از کارها را به بخش خصوصی بسپارد و کوچک تر شود و دلار و بنزین باید به قیمت واقعی خودشان برسند.
همه ی ما دارای نقاط ضعف و نواقصی هستیم که با مشاهده کاستی ها و عیب ها در دیگران و محیط اطرافمان، با خیال راحت تری ضعف ها و تنبلی و شکست های خودمان را توجیه می نماییم.
حدود نه ماهی است که از ساعت 6 عصر به بعد سعی میکنم چای نخورم، و شاید تا الان 4 یا 5 بار پیش آمده که اینگونه نبوده، در روند سحرخیزی این تصمیم رو گرفتم و یکباره مصرف چای رو در بازه زمانی که گفتم قطع کردم.
قبلش تا چندوقت ذهنم درگیراین مسئله بود که حتما خیلی اذیت خواهم شد و اگر چای نخورم سردرد میگیرم، بازدهیم پایین میاد و موارد مشابه که باعث میشد تصمیمم رو عملی نکنم، ولی بعد از شروع دیدم که هیچ اتفاق خاصی نیفتاد.
بنظرم بیشتر ترسهای هنگام تغییر فقط ساخته ذهن ما است و وقتی شروع کنیم میبینم که مسیر اونقدرها هم ترسناک و دردآورد نیست.
سلام میثم جان
من به این بحث، یعنی نقش شبکههای اجتماعی بر احساس ناامنی خیلی علاقه دارم و دوست دارم در موردش بیشتر بدونم. چند باری سرچ کردم تا در این رابطه مقالهای پیدا کنم اما احساس میکنم کلید واژه هایی که استفاده میکنم خوب نیستن. ازت ممنون میشم اگه چندتا کلید واژه در این رابطه بهم معرفی کنی. نمیدونم اصلا توی دنیا در اینباره تحقیقی صورت گرفته یا نه
از این دوتا
https://www.rsph.org.uk/about-us/news/instagram-ranked-worst-for-young-people-s-mental-health.html
http://time.com/4793331/instagram-social-media-mental-health/
برای اینستاگرام استفاده کن
لینک های زیر رو هم می تونی برای فیسبوک استفاده کنی
https://www.cnbc.com/2017/04/12/study-using-facebook-makes-you-feel-depressed.html
http://www.socialworktoday.com/archive/exc_080811.shtml
https://phys.org/news/2018-01-secret-history-facebook-depression.html
https://www.psychologytoday.com/us/blog/fulfillment-any-age/201710/is-facebook-making-you-depressed
چه متن خوبی. کاملا باهاتون موافق هستم. و امروز اتفاقی افتاد که بیشتر به این قضیه فکر کنم. برای شغلی دنبال شخصی بودیم و پسر جوانی بنا شد که بیاد سر کار. متوجه شدم که ساکن محله های پایین تر تهران هست اما به قدری شور و شوق و امید تو وجودش بود. با قدرت دوره ی سرآشپزی رو شروع کرده و از نوع صحبت کردنش این جور بر می اومد که هر لحظه امکان داره در یکی از بهترین رستوران ها یا هتل های جهان سرآشپز بشه. اما دقیقا دیروز که با قشر تاتری سر و کار داشتم. ناامیدی و بدترین موج منفی که ممکنه رو گرفتم. تمام این حرف هایی که نوشتی رو ده برابر کن. هم از نسل قدیم هنری مشت مشت حرف از جنگ و بدبختی و غیره شنیدم و هم از نسل جدید و تازه نفس. موندم پس فردا این ها قراره سکان هنر رو به دست بگیرن و جهان بینی پوکشون رو به مردم نشون بدن ! البته بماند که قشر پولدار تری هم هستن که حتی اون ها هم ناله می کنن و از اون ها هم فراری هستم. خلاصه این ها رو گفتم که بگم بزرگ ترین درس رو از همین پسر که درباره اش نوشتم یاد گرفتم. که در اوج مشکلات اقتصادی که قطعا داره ، ولی تلاش و امیدش رو از دست نداده و به طور طبیعی و نه مصنوعی ترجیح داده که تمرکزش رو روی کاری که دوست داره بزاره.
ممنون مجید عزیز،
چه وبلاگ خوبی داری… سبک نوشتار و مطالبت دلنشینه.
مقایسه ای که کردی از یک جهت ممکنه با خطا همراه باشه. اون کارگر داره برای زنده موندن تلاش می کنه، در حالی که اون هنرمندان دارن برای یک مسایل دیگه تلاش می کنن. همچنین به قول دیل کارنگی اون کارگر وقت برای نگرانی نداره.
اتفاقا یکی از بحران های پیش روی چین و کشورهای مشابه همینه که در موردش خواهم نوشت.
سلام
چقدر توی این روزها به این متن و توصیه ها نیاز داشتم. من واقعا خسته شدم از این خبرهای منفی که هر روز می شنوم و دیگران با آب و تاب و تند کردن شعله های آتش برای هم تعریف می کنم. واقعا به من ، متن شما آرامش داد
میثم درمورد کشاورزی گفتی،یاد یه چیزی افتادم اینکه کشاورزها غالبا بیمه نیستند!حتی اگه دولت هم بخواد بیمه کنه، معمولا قبول نمیکنن!چون میگن ما پول نداریم هر ماه به حساب اون شرکت بیمه بریزیم!مگررایگان این کار انجام بشه!وجالبی کار اینجاس که معمولا مشکل هم براشون پیش نمیاد!حالا من میخواستم بپرسم این بیمه ها چجوریه؟چون خیلی مهمه!هر جا که میری همه اول میپرسن که بیمه ای یا نه؟وخیلی ها اگه کارمندی میرن بخاطر همین بیمه اش هست!حالا اگه یه نفر بیمه نباشه چی میشه؟!در اینده واقعا دچارمشکل میشه؟
باید دو بیمه خدمات درمانی و کار (بازنشستگی و عمر) رو با هم جدا کنی. این دو نوع بیمه به لحاظ رفتاری و … کاملا متفاوتن.
موضوع بعدی اینه که وقتی شما بیمه میشی، سابقه کار قابل اثبات داری و از طرفی به خاطر طی برخی مراحل اداری و نیازمندیها، حمایتهای بیشتری از شما در مقابل کارفرما میشه.
یعنی اگر جایی بری و بیمه بشی، بعد طرف بخواد راحت بیرونت کنه، سخت تر میشه.
البته تمامی شرکتها اونقدر فضا رو یاد گرفتن که راه های دور زدن این موضوع رو هم امتحان می کنند.
این که بیمه معمولا لازم نمی شه کاملا درسته، اما بیمه مثل قفل ماشین می مونه (مسائل امنیتی) شما اگر ماشین یا خونه خودت رو قفل نکنی، معمولا اتفاقی نمی افته (یعنی 99 درصد اوقات)، اما بالاخره که می افته.
البته گاهی این بیمه کردن، رو اونقدر بزرگ می کنیم که به اندازه ارزش واقعیش نمی شه. مثلا کارفرما حداکثر 23 درصد از حقوقت رو به حساب بیمه می ریزه (خیلی اوقات حقوق شما رو پایین عنوان می کنن تا حق حساب کمتری بدن، مثلا حقوقت 4 میلیونه اما در عمل حقوقت رو 1 میلیون رد می کنن). از طرفی به عنوان هزینهکرد برای محاسبه مالیات هم می تونه به نفع شرکت باشه که حقوق شما رو بیشتر عنوان کنه. خلاصه اینه که کلی ریزه کاری داره.
مشکل کشاورزان و کارفرماها، اغلب بحث نقدینگی است، متاسفانه بیمهها تعادل مناسبی بین دریافتی و پرداختی ایجاد نمی کنن و آدم در بیمه کردن خودش احساس مالباختتگی می کنه. بگذریم که نمی شه زیاد در این مورد حرف زد
شاید داستان اسیرهای آمریکایی تو زندانهای کره شمالی رو شنیده یا خونده باشی،اغلب احساس میکنم مثل اونها شدم، منفعل، بدون امید، بی هدف، بی انگیزه و….خودمم نمیدونم چی میخوام واقعا!! چیکار کنم، کجا برم، فکر میکنم همه چی از دستم رفته، ۳۲ سالم شده هنوز نمیدونم کی ام ، چی ام، کجا باید برم و…تازه فهمیدم راهو اشتباه رفتم، این اون چیزی نبود که من میخواستم یا بهتره بگم اصلا چیزی نمیفهمیدم که چیزی باید بخوام که یروزی مثل امروز پشیمون و درمونده نباشم…میدونم یبار بهم هشدار دادی، اما واقعا نمیدونم الان باید چیکار کنم؟ حس میکنم خیلی دیره…
آرام باش و تاریخ (قبل از قاجار حالا هر چی) بخون…
زیاد اخبار، تلگرام و ... رو نخون. مخصوصا اخبار تکنولوژی و فناوری و آدمهای موفق معاصر.
این ها رو یک تجویز موقت سه ماهه در نظر بگیر تا التهابت کم بشه. فقط کمی مسموم شدی. بعد سر صبر درستش می کنی.
میثم عزیز
سلام
ممنون از وقتی که گذاشتی،برای پاسخ به کامنت من.هر چند که کوتاهی از من بوده،چون که مطالب قبلی رو بخوبی نخونده بودم وگرنه اصولا نباید همچین سوالی میپرسیدم!هر چند اینجا با تفصیل بیشتر گفته شد.هم در بخش هشت وهم سیزده وهم اون لینک جادی عزیز،تقریبا پاسخ داده شده بود .ولی من نمیدونم چرا باوجود اینکه اون مطالب رو قبلا هم خوندم هیچی تقریبا ازش یادم نیست!به نظر خودم دودلیل داره:یکی اینکه من کلا از روی لب تاپ نمیتونم خوب مطلب رو بفهمم .ودوم اینکه اون مطالب رو سرسری خوندم وخلاصه نویسی نکردم .شاید علتش این موارد باشه.من فقط مطالب رو خوندم!باید مجدد اون مطالب رو دقیق تر بخونم ،تا موقع سوال پرسیدن حواسم باشه قبلا جواب گفته نشده باشه.
زیاد سخت نگیر.
این موارد به هزاران شکل و هزاران مدل در کتابها نوشته میشه، در سخنرانیها گفته میشه، هدف هر کدومشون اینه که یک شمع جدیدی رو توی دنیای ما روشن کنن.
تو کتاب “غلبه بر کمال خواهی” تلاش برای در کنترل داشتن همه چیز رو از نشانههای کمال گرایی از نوع منفی و پایین آورنده بازده فرد دونسته. شما با این موضوع موافق نیستین؟
اتفاقا تغیین خط قرمز، کمک میکنه شما کمتر دچار کمالگرایی بشید. خط قرمزها خیلی نیازی نیست فیت و دقیق باشند. صرفا به شما کمک میکنند تا راحتتر تصمیم بگیرید، زمان و انرژی کمتری رو هم صرف کنید. بگذارید براتون مثال بزنم:
مثلا من یکی از خط قرمزهام پرداخت حداکثر یک میلیون برای خودم و خانوادهاست. دو برند اصلی رو هم بیشتر خرید نمیکنم. بنابراین هر وقت نیاز به خرید گوشی دارم، در کمتر از ۱ ساعت خریدم رو میکنم. حالا وقتی اخبار رو مرور میکنم، ممکنه بری مواقع این خط قرمزها رو هم تغییر بدم. برای ماشین هم همینطور، هیچ وقت بیشتر از ۱ سوم حقوق سالانهام، خودرو خرید نمیکنم.
نکتهای که میتونه کار رو خراب کنه، اینه که شما هر بار بخواهید تمام این فرایند رو طی کنید و یک کالا بخرید یا یک کاری رو انجام بدید. این کار فاجعه است. کمالگرایی اونجاش بده که شما رو از کار به دور میکنه و لذت شما رو از زندگی و انتخاب کم میکنه. اما با تعیین مناسب خطوط قرمز و ضربالاجل (مثلا حداکثر ۵ ساعت برای خرید یک کالای ۱ میلیونی وقت بگذارید) شما زمان و انرژی کنترلشدهای رو برای هر تصمیمی به کار میگیرید.
با سلام و عرض ادب
من هم از محمد رضا شعبانعلی عزیز به سایت شما رسیدم.
بنظرم هدف از کتاب خوندن بیشتر ایجاد بینش هست و نه صرفا دانش و کاری که شما شروع کردید هم درمن به شخصه بینش ایجاد میکنه و با خمیرمایه دانش
سلام.من از طریق یکی از دوستانم با شما آشنا شدم و بسیار خوشحام که در مسیری قدم برداشتم که خود این مسیر یادگیری ،برای من کار ذوقی شده۰واقعا دنبال کردن شما به ذهن آشفته من جهت میده۰سپاسگذارم
From علی رسولی on چند میگیری گریه بندازی؟
Go to commentFrom لیلا on خیلی اوقات ما نه گرسنهایم و نه نیازمند قهوه، فقط آب میخواهیم.
Go to commentFrom محمدصادق اسلمی on چند میگیری گریه بندازی؟
Go to commentFrom میثم مدنی on چند میگیری گریه بندازی؟
Go to commentFrom محمدصادق اسلمی on چند میگیری گریه بندازی؟
Go to commentFrom وحید نصیری on تنگ آرزوها
Go to commentFrom مجید on چند میگیری گریه بندازی؟
Go to commentFrom میثم مدنی on چند میگیری گریه بندازی؟
Go to commentFrom ال on چند میگیری گریه بندازی؟
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on الگوی رشد و موفقیت (ظاهری) بر اساس توسعه مهارت
Go to commentFrom میثم مدنی on الگوی رشد و موفقیت (ظاهری) بر اساس توسعه مهارت
Go to commentFrom یزدان on الگوی رشد و موفقیت (ظاهری) بر اساس توسعه مهارت
Go to commentFrom یزدان on الگوی رشد و موفقیت (ظاهری) بر اساس توسعه مهارت
Go to commentFrom میثم مدنی on الگوی رشد و موفقیت (ظاهری) بر اساس توسعه مهارت
Go to commentFrom یزدان on الگوی رشد و موفقیت (ظاهری) بر اساس توسعه مهارت
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on الگوی رشد و موفقیت (ظاهری) بر اساس توسعه مهارت
Go to commentFrom میثم مدنی on الگوی رشد و موفقیت (ظاهری) بر اساس توسعه مهارت
Go to commentFrom رسا on الگوی رشد و موفقیت (ظاهری) بر اساس توسعه مهارت
Go to commentFrom رسا on خط قرمزها و ددلاینها چیزهایی احمقانه اما همانقدر مفید
Go to commentFrom میثم مدنی on خط قرمزها و ددلاینها چیزهایی احمقانه اما همانقدر مفید
Go to commentFrom فطمه زهرا پاکزاد on شما چای را به خاطر قند میخورید یا قند را به خاطر چای؟
Go to commentFrom محمد حسین کاربه on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!
Go to commentFrom بیژن ده حوضی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!
Go to comment