سلام میثم عزیز
من خوشحال نشدم از این تصمیمت وبهت هم تبریک نمیگم!چون به نظرم تبریک گفتن نداره.چونکه زمانی که یه طلاق اتفاق میفته حالا یا عاطفی یا شغلی، خارج از هر دلیلی،قطعا ناراحت کننده است چرا که درانتخاب شغل برخلاف همسر شاید سال ها براش تلاش کردی که به اون نقطه برسی،برخلاف رابطه عاطفی که فک نکنم کسی مثلا 15سال تلاش کنه برای اینکه به کسی برسه،وحالا فک کن اگه کسی هم باشه بعد این همه عشق وعلاقه ای داشته ،ببینه اون شخص یاامور برخلاف اون چیزی هست که اون فک میکرده.ولی قطعا طلاق خیلی سخته(منظورم شغلیه)،واحتمالا روزای سختی داشتی وهمینطور تصمیمی که گرفتی هم سخت بوده هم مهم ،که به قول خودت شاید برای برای برگشت مجدد دیگه امکانش فراهم نشه،.البته میثم بااون مثال فتح قله ات موافق نیستم چراکه هرکسی که قله روفتح میکنه قطعا هدفش این نیست اونجا زندگی ویا همون قله بمونه!ولی بهر حال دلیلی بوده که گفتی(اگه من تو رده سنی ات بودم وهمکارت، امیدوار بودم که بتونم قانعت کنم بمونی:)اگر من بودم شاید میگفتم به استناد قاعده “المیسورُلایسقُطُ بالمعسورِ”(هرگاه انجام تکلیفی دشوار شد ان اندازه که ممکن ومقدور است ساقط نمیشود)هراندازه که ممکن هست تکلیف رو انجام بده.هرچند لابد انقدر سخت وناممکن بوده که ترک کردی.
ولی چیزی که برام خیلی مهم بود ودرس، پاراگراف اخر بود.اینکه دیوونه نیستی(ببخش این کلمه رو استفاده کردم)حالا که از اون موقعیت اومدی بیرون ،بگی به همه نشون میدم من کی بودم!ودانشگاه چه کسی رو ازدست داده.زندگی تو داری واینکه برا من ثابت کردی که واقعا زندگی ات مهم تر ازاین چیزاس که بخای بخاطر کسی یا فهموندن به کسی!از مسیر زندگی ات خارج بشی.
اتفاقا شش ماه پیش میخواستم جدا بشم از دانشگاه، دوستان و اطرافیان کمکم کردند.
اون وسطها یک رفتارهایی شد که میخواستم وسط ترم بکنم از دانشگاه،منتهی باید ترم رو تموم میکردم و بدون خونریزی مسئله رو حل میکردم.
حالا در ادامه شاید برات روشن بشه که چرا این کار رو کردم. ولی مهمترین دلیلش رو برات میگم. نمیشد به دانشگاه ادامه بدم مگر اخلاق و خط قرمزهام رو زیر پا میگذاشتم.
مثال قله رو برای این زدم که سخت بودن رسیدن به جایی، دلیلی برای موندن در اون موقعیت نیست. به هدف صعود کاری ندارم.
خب تبریک عرض میکنم.
من البته تصمیم مشابهی نداشتم؛ و تصمیمی که برای ترک بورسیۀ ماریکوری و ترک لندن گرفتم هم تا حدی خارج از انتخاب من بود. به قول شما مهم نیست کی کیو طلاق داده. مهمه که رابطه تموم شده.
من هم تصمیم گرفتم هیچ شغل و پوزیشن دیگهای را قبول نکنم و بیام بیرون و با دستای خودم کار کنم و پول دربیارم.
حس شما را تا حدی درک میکنم. اون زمان هم نگاههای عاقل اندر سفیهی به من میشد که خوشبختانه الان از شرش خلاص شدم و درگوشی بهتون بگم: به آزادی بعدش میارزید.
سپاس یاور عزیز.
اتفاقا همین نوشتنها بود که بهم کمک کرد. از نوشتههای خودت، شاهین کلانتری، امین آرامش، محمدرضا شعبانعلی، هاروکی موراکامی، محمود دولتآبادی، و … کلی کمک گرفتم تا بتونم از این فضا جدا بشم. این نوشتههایی هم که خواهم نوشته ادای دینی است به آنها که نوشتند.
انرژی باعث حرکت میشود واراده را بوجود میاورد شما عوامل تشکیل دهنده رفتارها وعقاید انسان را توی منطقه مکانی که زندگی میکنیم نادیده گرفته اید واقعییت را رها کرده و به خیالات پناه برده اید .ما در چهار چوب نظام تربیتی خودمان رفتار میکنیم که نشعت گرفته ازعقاید وافکار اطرافیان .وپیش امدها واتفاقات به وقوع پیوسته میباشد. هر وقت توانستیم از انسان بودن به گونه ای دیگر از بودن پناه ببریم مسلما ان موقع دیگر قر نمیزنیم وشکایت نمیکنیم .بنی ادم اعضای یکدیگرند که در افرینش ز یک گوهرند مگر میشود چشم ها را بست وندید واز بدبختی های دیگران پله ای ساخت واز ان با لا رفت و به اوج خیالی وساختگی ذهن بیمار خودمان رسید
با سلام
ترجمه ای نادقیق و شاید نادرست:
مردم به اشتباه تصور می کنند تعقیب کردن آرزوهای شما یک کار خودخواهانه است. به طوری که شاید فردی متوسط بودن یک عمل انسانی باشد یا شاید از دست دادن استعدادهای داده شده ثابت کند شما یک فرد محترم هستید.
“مردم فریب میخورند که دنبال کردن رویای شما کاری خودخواهانه است. گویی متوسط بودن کاری فروتنانه است. گویی اتلاف استعدادهایی که دارید اثباتی است بر اینکه شما فردی مطرح هستید. نه اینطور نیست.”
درود بر میثم عزیز و همه مخاطبین آگاه و بیدار وبلاگش
اون اوایل که با وبلاگت آشنا شدم در پاسخ یکی از کامنت های من گفتی که تاثیری که مطالعه و کتاب خوانی روی آدم میذاره به راحتی قابل تشخیص نیست.
گاهی بر اثر مطالعه آدم به یک نگرشی دست پیدا میکنه که هر چند قابل توضیح نیست و نمیشه نشونش داد اما خود آدم میفهمه که الان دیگه یه چیزی تغییر کرده و مثل قبل نیست.
البته من معتقدم هر وقت نمی تونی یه مفهومی رو خلاصه و شفاف توضیح بدی باید توی یادگیری اون مفهوم شک کنی.
یادگیری هم درجاتی داره. اینکه چشم و گوشت با یکسری مفاهیم آشنا بشه هم یادگیری هست. اما وقتی بتونی با آموخته هات یک اقدام عملی یا عینی انجام بدی بیشتر میتونی از یادگیری خودت مطمئن باشی.
کند بودن سرعت یادگیری خیلی دلسرد کننده هست. منم موافقم که با بحث کردن و حتی آموزش دادن بهتر میشه مطالب رو توی ذهن تثبیت کرد. اما به کار گرفتن اون آموخته ها یه قصه دیگه هست.
برای من بیشتر تغییرات که بر اثر مطالعه به وجود اومده از جنس نگرش هست. نمی دونم شما هم درگیر چنین موضوعی بودید یا نه. اما به قول محمد رضا نگرش از جنس حرف هست. باید به یه اقدام عملی هر چند کوچک منجر بشه(نقل به مضمون )
حالا فرض کنید منجر نشه! چه باید کرد؟ باز هم این مسیر رو ادامه داد به این امید که یه جایی یه چیزی تغییر بکنه؟ یا اینکه روش مطالعه رو تغییر داد یا هر چیز دیگه؟
احسان عزیز
چند تا مفهوم دارن با هم مخلوط میشه
موضوع اینه که کتاب خواندن کمی دیر اثره، در ضمن خیلی اوقات باید صبر کنی تا از یک تعدادی کتاب بگذره
مثلاً حاضری عزیزت رو بدی به دکتری که فقط یک ترم درس خونده؟ آیا اون پزشک می تونی بگه، پس اثر این کتابی که خواندم کو؟
توی عملیات هم همینطوره، فرض کن مثلاً یک رمان می خونی. آیا قرارهای در جا به کارش بگیری؟
مثلاً فرض کن حساب دیفرانسیل ۱ می خونی، قرارهای ببریش توی صنعت؟
نمی شه، باید زمینه و زمانش برسه، در ضمن از یک حدی هم دانش بیشتر بشه
ممنون از مطلب خوبتون
من هم تجربه هایی در این زمینه داشتم:
من هم کتاب رو برای تعریف کردن به دیگران نمی خونم شاید برای این بخونم که در میان اطرافیانم که اهل کتابخوانی هستند سطح بهتری داشته باشم و بتونیم حرفهای همدیگه رو بفهمیم و منطقی تر صحبت کنیم همیشه بخشی از صحبت های من با اطرافیان درباره متابهایی که خوندیم و تاثیر اونها تو زندگیمون هست چون واقعا بهتر از این حرفی نداریم.
جالب هست که جدیدا به این نتیجه رسیدم کتابی رو که در دست دارم برای دیگران تعریف نکنم بلکه بزارم مدتی از خوانش اون کتاب بگذره رابطه خودم رو با کتاب پیدا کنم ببینم کجاهای زندگیم رو پوشش میده و برای خودم چه کاربردی داره اونوقت برای دیگران اون رو بازگو کنم.
من زمانی دوست دارم از یه کتاب تعریف کنم که بیشترین تاثیر رو برا خودم داشته و یه جورایی من رو به چالش کشیده و می دونم طرف مقابلم هم به چالش کشیده میشه و با مشکلاتی که من دست و پنجه نرم کردم روبرو هست.
نکته بعدی اینه که معمولا هنگام بازگو کردن کتاب برای دوستانم به خاطر سوال و جواب های اونها و اینکه واقعا میخوان بفهمن اون کتاب چی گفته خودم دوباره به چالش کشیده میشم و مجبور میشم به عمق مطلب برم و اصلا بفهمم چه مقدار از کتاب رو یاد گرفتم. و بفهمم قسمتهایی رو خوب یاد نگرفتم.
یه نکته دیگه اینکه به قول اون ضرب المثل پول پول میاره، کتاب هم کتاب میاره، وقتی کتابی رو برای دیگران تعریف می کنی ممکنه اونها در اون زمینه کتاب بهتری و تاثیرگذارتری خونده باشن و بهت معرفی کنن.
و اینکه در تعریف دوباره کتاب یادگیری هی عمیق و عمیق تر میشه انگار لایه های مختلف ذهنت که قبلا با کتاب درگیر نشدن درگیر میشن و کتاب در پوست و گوشت تو فرو میره و جزیی از تو میشه.
بسیار هم اتفاق میفته وقتی کتابی رو برا کسی تعریف میکنیم که خودش اون کتاب رو خونده میگه این کجای کتاب بود و باعث میشی اون دوباره کتاب رو بخونه .
نکته دیگه این هست وقتی کتابی رو تعریف می کنی ناخودآگاه قسمتهایی از اون رو که با جریان و روند زندگی ات مرتبط میشه رو هم در خلال گفتگو میگی و حتی باعث میشی طرف مقابل هم مثالهایی در اون خصوص از زندگی خودش یا دیگران بگه این مثالها به بهترین شکل یادگیری رو عمیق میکنه و تو با هر نفر مثالهای مختلفی جمع می کنی و اون یادگیری کریستالی شکل میگیره و هی بزرگ و بزرگتر میشه و واقعا لذت ناشی از کتاب خوندن و یادگیری رو می چشی.
در کل میخوام بگم فرصت هایی رو که برا همدیگه میزاریم که کتابهایی رو که خوندیم تعریف کنیم یکی از بهترین فرصت های زندگیمونه ازش استفاده کنیم.
درود به ميثم عزيز
به شخصه در كتاب خواندن، به اين شكل نيستم كه بگم سه كتاب فلسفه بعد سه كتاب روانشناسي و …؛؛؛؛ ، بلكه ممكنه يكي براي توسعه فردي باشه يكي براي فلسفه. نظر شما چيه؟ ايا بهتره به صورت متوالي در يك زمينه مطالعه كنم يا نه بذارم اون كتاب درونم مقداري در بمونه و در يه زمينه ديگه مطالعه كنم؟
سبز و كامروا شويد.
خیلی ها دارن تو وبلاگ هاشون می نویسن ازکتاب ها از خاطرات از تفریحاتشون و خیلی چیز های دیگه
بالا در مورد تعریف کردن فیلم هایی که دیدیم یا کتاب هایی که خوندیم وگفتنش برای دیگران گفتین
اما کیه که مثل شما بیاد این جوری وقت بزاره و تحلیل کنه و دنبال واقعیت باشه و دنبال مسائل ذهنی و رفتاری ما بره
من هم یه جورایی مسیرم رو دارم عوض می کنم
ممنون بابت سخاوتتون
در مورد دروغ گفتنمون که بالا گفتی شاید به خاطر اینه که ما بعضی از درد ها و مشکلاتمون خیلی شخصیه و اون خودافشاییه برای ما سخته
اما من دو تا پست نوشتم خودافشایی بیش از حد کردم و از این که مورد قضاوت قرار بگیرم نترسیدم یا بگن این چقدر رک و صریح نوشته
البته بعدا حذف کردم دیدم زیاد شخصیه و اما بعضی ها هم نبود
شما خودت هم به نوشته های خودتون نگاه کنین یه جورایی نزدیک به اون خودافشایی هایی شخصی یا واقعیت هایی که خیلی از ماها باهاش مواجه ایم
این پست خوب وعالی بود برای من قسمت یک و دوش
من اصلا به ابن دقت نکرده بودم که موقع نوشتن خلاصه باید از تو ذهنم بنویسم و همیشه از رو کتاب مینوشتم!!
امروز که به این شیوه انجام دادم فوق العاده بود.یعنی بار اول حتی زیر نکات مهم خط نکشیدم فقط گفتم باید یاد بگیرم
و بعد از زبان خدم توضیح دادم.کتاب و بستم و ذهنی خلاصه نوشتم.خیلی خوب بود و یادگیری بهتری داشتم.
من خودم گاهی شروع به خوندن نمبکنم خصوصا درسی چون ذهنم مقاومت میکنه به خاطر پروسه اش.اول میخونم بعد لایت میکنم مهم ها رو بعد خلاصه مینویسم .بعد سوال میخونم و استخراج نکات سوال و نوشتن تو خلاصه ها.نهآیتا خلاصه ها را خلاصه میکنم و ویس خودم را هم میگیرم.یعنی از یه کتاب ۱۰ ۱۲ صفحه خلاصه و ویس ۳۰ دقیقه ای خودم را دآرم.وقتی میخوام مرور کنم یا نه به طور کلی که بخوام ارزیابی کنم خیلی یادگیر خوبی داشتم اما هزینه سنگینی دارم براش میدم.اون هم تعلل و پپرداخت یه وقت خیییلی زیاده.چون پروسه طولانیه درواقع موقع شروع خیلی تعلل میکنم و حوصله داشتن برای انجامش خیلی سخته.
من مثلا ۱ ماه طول میکشه یه درس را اینجوری بخونم درصورتی که دوستانم در عرض ۵ ۶ روز.وای خوب اون ها فقط میخونن و نهایتا نئات مهم را لایت میکنن
در عوض اونها در ۱ ماه ۴ کتاب خوندن من ۱.البته الان آف هستیم و برای امتحان جامع میخونیم .
از نظر یادیری اونها الان مطلب و به یاد دارن اما طولانی مدت روش من بهتر جواب میده.اما خوب در عوض من حجم کمتری پیش میبرم.واقعا هنوز نمیدونم روش من بهتره یا اون ها.
و اینکه ای کاش قسمت چجوری خندن را زودتر شروع میکردین.واقعا خیلی کمک کنندس.ممنون
شما احتمالا کمی به وسواس دچار شدی. هدف مطالعه هم خیلی مهمه. گاهی ما داریم یک موضوعی که دونستنش برامون مهم نیست رو امتحان می دیم. یا بعداً وقت بیشتری داریم.
سبک مطالعه هر مورد فرق می کنه.
گاهی باید توی چند سطح کتاب ها رو بخونی.
یعنی مثلاً یک دور روزنامه ای همه کتاب ها رو بخونی بعد بری یک لایه عمیق تر.
گاهی باید متفاوت عمل کنی.
به زمان، محتوا و شخص بستگی داره
سلام
اول اینکه بگم من زیاد کتاب آزاد نمیخونم.مخصوصا رمان واین چیزا.دلایلشم ایناس:رمان ها معمولا دریکی دوروز تموم نمیشه،واگه نشه وبزاری برای هفته بعد ،کلا یادم میره موضوعش چی بوده.واگرهم خواسته باشم به اون رمان فکر کنم که یادم باشه تمرکزم رو روی درس های خودم تو هفته میگیره.واگه بخوام آزاد بخونم معمولا متفرقه وابسته به رشته ام میخونم.مثلا میرم تاریخ حقوق میخونم،واینا خیلی برام جذابه که یکسری احکام تو حکومت های قبل اسلام هم بوده یانه؟.یا جامعه شناسی حقوق یا روان شناسی حقوق یافلسفه حقوق وامثالهم میخونم.وعلت اینکه خیلی متفرقه نمیخونم اینه که معتقدم،”الدرس حرف والتکرار الف”من الان روی همین درس های خودم کلی فکرم درگیر میشه وهمش تو راه وجاهای دیگه همونا رو مرور میکنم.خب باز کی میخام مثلا تو هفته به رمانی هم که خوندم فکر کنم؟!واون رمان تاثیر گذار باشه؟!(من بیشتر دوستام که کارمند هستن رمان میخونم چون فکرشون درگیر موضوعات تخصصی نیست.وهمه هفته اینا رمان های مختلف میخونن.) وگرنه اگه بخای تموم کنی ویه جایی مثل گودریدرز واین جاها بزاری که میشه!بگی من مثلا درسال صد جلد کتاب خوندم!من همه وقت ازادم رو صرف مطالعه نمیکنم!بیشتر با پدرومادرم یا نامزد یا برادروخواهر کوچیکم هم هستم.وازطرفی تو یه موضوع هم معمولا من شیوه ام اینه که چندین کتاب میخونم.تانگاه های مختلف به قضیه رو بفهمم وبهترهم یادبگیرم.به نظر من عمیق بودن تو یه موضوع ازگسترده بودن وپراکنده خوانی بهتره.فقط موضوعاتی که بهم پیوسته نیست میخونم مثل شعر .
باهات در بخشهایی موافقم، اما این روشت در دراز مدت نابودکننده است! بعد از چند وقت به سطحی میرسی که من بهش میگم کلمه بازی یا نماد بازی. اون موقع دیگه ظرفت اونقدر کوچیکه که خیلی چیزهای مهم رو درک نمیکنی. شاید در کوتاه مدت همه کارهات رو راه بندازی، اما در درازمدت دور خودت یک دیوار بلند درست کردی.
میثم خیلی مبهم نوشتی.منظورت اینه که نخوندن کتاب های متفاوت،مساوی با تک بعدی شدن؟از طرفی چون موضوعات تخصصی زمانی که به تسلط برسیم دیگه فکر کردن شاید درموردشون معنی نداشته باشه واین منجر به این بشه که نتونیم خوب فکر کنیم وتحلیل؟وذهن به این شرایط عادت کنه؟واین اخرروهم نفهمیدم؟”دردراز مدت دور خودت یک دیواربلند مدت درست میکنی”
From جعفرسیرجانی on بالاخره از دانشگاه خارج شدم
Go to commentFrom میثم مدنی on بالاخره از دانشگاه خارج شدم
Go to commentFrom یاور مشیرفر on بالاخره از دانشگاه خارج شدم
Go to commentFrom میثم مدنی on بالاخره از دانشگاه خارج شدم
Go to commentFrom حسین on یا مثل آدم زندگی کن و لذت ببر، یا بمیر!
Go to commentFrom محمد ریاحی on هر درخت این جنگل یک حواس پرت کن است، از طرفی باید از این جنگل بگذری (۱)
Go to commentFrom پریا on هر درخت این جنگل یک حواس پرت کن است، از طرفی باید از این جنگل بگذری (۱)
Go to commentFrom مریم on خوب بودن به این معنی نیست که اجازه بدید حقتون ضایع بشه.
Go to commentFrom رسا on نکاتی برای کتابخوانی: معمولا کتابها، صفحات و پاراگرافهای هیجان انگیز ندارند، بلکه مجموع آنها در کنار هم (شاید برای شما) جذابند
Go to commentFrom احسان کارگزارفرد on کتابها را برای هم تعریف کنیم یا جایی پیدا کنیم تا آن را به کار گیریم.
Go to commentFrom میثم مدنی on کتابها را برای هم تعریف کنیم یا جایی پیدا کنیم تا آن را به کار گیریم.
Go to commentFrom معصومه شیخ مرادی on کتابها را برای هم تعریف کنیم یا جایی پیدا کنیم تا آن را به کار گیریم.
Go to commentFrom عليرضا on نکاتی برای کتابخوانی: معمولا کتابها، صفحات و پاراگرافهای هیجان انگیز ندارند، بلکه مجموع آنها در کنار هم (شاید برای شما) جذابند
Go to commentFrom rezachatrzarin on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom rezachatrzarin on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom محمد ریاحی on نکاتی برای کتابخوانی: معمولا کتابها، صفحات و پاراگرافهای هیجان انگیز ندارند، بلکه مجموع آنها در کنار هم (شاید برای شما) جذابند
Go to commentFrom Stare on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom میثم مدنی on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom میثم مدنی on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom میثم مدنی on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom مسعود on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to commentFrom میثم مدنی on نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
Go to comment