جوشاندن سر سگ در دیگ و بچه خرخون

۱- جوشاندن سر سگ در دیگ خود

یکی از اقوام دوست‌داشتنی ما که همین دو سال پیش مرحوم شد (داستان جالبی داره که دوست دارم مفصل در موردش بنویسم)، یک مرغداری بسیار بزرگ (۴۰ هزارتایی)‌ داشت. وقتی سر مزرعه‌اش می‌رفتم و  اهاش حرف می‌زدم، می‌پرسیدم: «حال مرغات چطوره؟» می‌گفت: «همه از من یک جواب می‌شنون، مرغ‌ها عالین!». گفتم یعنی همیشه یک جواب رو می‌دی؟ گفت آره. تا دوستا خوشحال شن و دشمنا ناراحت!
همون سال بود که به خودم اومدم و دیدم، هر کی می‌شناسم داره از وضع بدش ناله می‌کنه. پس کیه که می‌ره فلان مسافرت؟ کیه که این همه خونه و ماشین می‌خره؟ کمی که تحقیق کردم، فهمیدم، مردم مرتب می‌گن من وضعم بده، یا وقت ندارم، تا یک وقت اگر دیگری اومد ازش چیزی بخواد (پول یا زمان)، خودش شرم کنه و نیاد! بیشتر ...

دختر: بهترش رو دیدم، ما: بدترش رو هم دیدیم

۱- بهترش رو هم دیدم

یادم نیست این رو از کجا خوندم، اما یک جایی نوشته بود:

دخترتون (یا پسرتون) رو به بهترین رستوران‌ها ببرید، بهترین تئاتر‌ها، بهترین مکان‌ها ببرید. تا یک شخص نیاد با یکی از این‌ها (که در حالت عادی یک چیز خیلی کم‌اهمیته) دل دخترتون (یا پسرتون) رو ببره. این کار  یک بار هم انجام بشه کافیه. بیشتر ...

آیا در جبهه جنگ با داعش مذاکره می‌کنید؟ با افکار منفی خود هم همان کار را بکنید (۲)

در بخش اول همین نوشته «آیا در جبهه جنگ با داعش مذاکره می‌کنید؟ با افکار منفی خود هم همان کار را بکنید. » سعیده دیدگاهی رو مطرح کرد که نشان می‌داد من نتونسته بودم منظور اصلی خودم رو به خوبی مطرح کنم. سعیده گفت:

به شخصه به رفتار استیو جابز بعنوان تنها راه گرداندن مجموعه خلاق و موفقی مانند اپل اعتقاد ندارم. تیمی که دارای یک رهبر و منتور هستند قطعا بهتر کار می کنند. بیشتر ...

آیا در جبهه جنگ با داعش مذاکره می‌کنید؟ با افکار منفی خود هم همان کار را بکنید.

۱- کان‌ذن‌ریو

فکر می‌کنم حدود ۵ سالم بود که برادرهایم به باشگاه می‌رفتند. من هم بچه بودم و با کلی گریه و خواهش خواستم که من را هم در آن کلاس ثبت نام کنند. بعد فهمیدم که آن کلاس، باشگاه کاراته به سبک کان‌ذن‌ریو بود. جالبه بدونید موسس این سبک یک ایرانیه!

یکی از کارهایی که استادمون از ما می‌خواست انجام ذن بود.تعریفی که از ویکی‌پدیا می‌تونم براتون از ذن بیارم می‌شه: بیشتر ...

نقش آدم خوبه رو بازی نکنید!

این نوشته در واقع قسمت اول پاسخی است که می‌خواستم به دیدگاه احسان در «این نوشته» بدهم.

۱- نقش آدم خوبه رو بازی نکنید

دوره لیسانس بود که برادر بزرگم،‌ حرفی زد که شاید خودش کمتر به آن عمل می‌کند، اما من آن را جدی گرفتم! شاید حتی خودش هم به اندازه من یادش نباشد که چنین چیزی به من گفته باشد، اما من روی آن حرف، خروارها رفتار ساخته‌ام. بیشتر ...

مدفوع را هم نزنید! یا دفنش کنید یا حرکت کنید. فقط از مسئولیت فرار نکنید.

۱- مدفوع را هم نزنید

نمی‌دانم این اصطلاح را از کتابی خوانده‌ام یا خودم ابداع کرده‌ام. اما وقتی کسی یک موضوع ناراحت کننده را مرتب در حضور اطرافیان تکرار می‌کند، من این اصطلاح را به کار می‌برم. از دید بسیاری، من آدم سنگدلی هستم، که حاضر نیست به درد دل دیگران گوش کند.

اما واقعا چه چیزی از هم زدن مدفوع گیر شما می‌آید؟ درد دل کردن پیش دیگران بهانه‌ای برای این کار است. توهم سبک شدن هم، چنین است. توجه داشته باشید اگر زخمی روی بدنتان است،‌ باید تحملش کنید، لزومی ندارد مرتب آن زخم را باز کنید تا دیگران هم بفهمند و برای شما دلسوزی کنند. هم نزنید… بیشتر ...

پاسخ‌هایی کوتاه و موقت به پرسش‌های بزرگ

این نوشته رو به این خاطر می‌گذارم که بگم، نه‌تنها سوالاتی که ازم پرسیدید رو فراموش نکردم، بلکه برای اغلبشون سعی دارم یک جواب قانع کننده بدم.

اون‌ سوالاتی که در ایمیل یا در دیدگاه‌های از من  پرسیده شدن و قابلیت پاسخ سریع رو  داشتن، پاسخ داده شدن. اما خیلی از سوالات هستند که  باید توی چند نوشته توضیحشون بدم. برخی از سوالات یکم دیر شدن،  برخی سر  وقت پاسخ داده می‌شن. بیشتر ...

فوقِش می‌میرم!

سال‌های خیلی سختی بود (از دید بقیه!)، کلی وضعتون خوب باشه، بهترین امکانات  رو داشته باشی، ۱ سال بعدش، کارگر ساختمون باشی! و بری توی خونه مستاجری! برای چی؟ فقط یک ضمانت ساده بانکی، یک اعتماد. خیلی ساده  است که آدم بگه نه، پدرت  نباید  به دیگران  اعتماد می‌کرد، اما واقعیتش اینه که وضع بازارتوی اون سال‌ها بد بود، افراد بازار، باید  هوای هم رو می‌داشتند. اصلا برام مهم نیست که چرا اونجوری شد، چرا باید سر ما یه همچین بلایی می‌اومد؟ دنبال نصیحت‌ها و حرف‌های احمقانه افراد خودهمه چیزدان نیستم، چون احساس نمی‌کنم ضرر کردیم! ما ژن خوبی داشتیم (نزنید، صبر کنید حرفم رو بزنم)،  سرمایه جمع شده، از رانت و ارث پدری نبود، برای  همین هم توی چندسال دوباره  تونستیم خودمون رو جمع کنیم. حتی توی همون سال‌های به ظاهر بد،  کلی چیز برای خوشگذرونی داشتیم! کاشی‌کاری یاد گرفتم، آهنگری، لوله‌کشی… (اکثر بخش‌های خونه خودم رو توی دوره دکترا، خودم (با کمک پدر) ساختم). ما سه تا (با پدر و مادر)‌ جلوه پیشرفته «چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرد؟» بودیم. بیشتر ...

چرا کتاب بخوانیم؟ قسمت سی‌و‌هفتم: درک پروانه‌هایی که طوفان می‌آفرینند و بادهایی که پروانه می‌کشند.

۱- جهل، دانش می‌آفریند آن هم از نوع جهل !

کمی پیش از گالیله را در نظر بگیرید، نه برگردیم به یونان باستان، هزاران خدا مشغول کار بودند تا برای شما باران ایجاد کنند، باد بیاید، خورشید حرکت کند یا این که شخصی قدرتمند شود! عادت شده بود که به محض این که کسی چیزی نمی‌دانست و از آن سر در نمی‌آورد، آن را به ارواح، جن‌ها و خدایان نسبت دهد. بیشتر ...

ایستادن هم خود نیرو می‌خواهد (تغییر مسیر هم همینطور)

معمولا توصر ما از متوقف کردن یک کار، ایستادن در دویدن و پیاده‌روی است، که می‌توانی نفسی بگیری، استراحتی کنی و قلبت را آرام کنی. آن لحظه که اراده کنی می‌ایستی، در واقع کافیست سوخت لازم را نریزی، به همین راحتی.

اما بسیاری از اوقات متوقف کردن یک کار مثل

۱- توقف شکستن تخمه است! (که من گاهی تخمه را تجسم نیروی شیطان می‌دانم) بیشتر ...