اثر پروانه‌ای,توسعه مهارت,چرا کتاب بخوانیم؟,دانش از نوع جهل,مهارت و مسیر شغلی٬ تاثیر کتاب خواندن در زندگی

چرا کتاب بخوانیم؟ قسمت سی‌و‌هفتم: درک پروانه‌هایی که طوفان می‌آفرینند و بادهایی که پروانه می‌کشند.

۱- جهل، دانش می‌آفریند آن هم از نوع جهل !

کمی پیش از گالیله را در نظر بگیرید، نه برگردیم به یونان باستان، هزاران خدا مشغول کار بودند تا برای شما باران ایجاد کنند، باد بیاید، خورشید حرکت کند یا این که شخصی قدرتمند شود! عادت شده بود که به محض این که کسی چیزی نمی‌دانست و از آن سر در نمی‌آورد، آن را به ارواح، جن‌ها و خدایان نسبت دهد.

برای این نوع خدا شناسی هم شما باید مدت‌ها یاد می‌گرفتید که این کدام خداست که باران می‌آفریند تا از او درخواست کنید؟ چنین چیزی در واقع دانشی می‌خواست تا بیشتر در جهل خود فرو روید.

یعنی وقتی فکر می‌کنی که کلی آدم ایجاد جنگ را موجب خشنودی خدای جنگ یعنی مارس می‌دانستند. خوب شدن کشاورزی را نتیجه اقدامات سرس می‌دانستند. خلاصه در این دو صفحه (۱ و ۲) می‌توانید خدایان رومی و یونانی را ببینید. جالب این جاست که در جاهای دیگر دنیا چنین چیزی وجود نداشته و بخش‌هایی خدایان کمتر و بخشی خدایان بیشتر داشته‌اند.

خلاصه این که اگر شما به حرف اطرافیان خود گوش می‌کردید، حتی به بزرگان قبیله خود، ممکن بود سال‌ها در پی کسب دانش بروید که خود جهل بود! اگرچه امروز برای مردم‌شناسی و فرهنگ‌شناسی، این دانش به‌درد‌بخور شده است، اما واقعا فکر می‌کنید کسی که به امید این خدایان می‌نشست چه نصیبش می‌شد؟

 

۲- اثر پروانه‌ای

شاید خیلی از شما «ری بردبری» را نشناسید، او در کنار آیساک آسیموف یکی از بهترین تخیلی‌نویسان معاصر است. یک‌پزشک مختصری را در مورد ایشان نوشته است. فقط بدانید ایشان ۳۰ کتاب و کمی بیشتر از ۶۰۰ داستان کوتاه نوشته است. بحث‌هایی چون  اثر پروانه‌ای اولین بار در کتاب‌های ایشان مطرح شده است. پرداختن ویژه به ماشین زمان هم از کارهای زیبای او است (پانوشت ۱).

کتاب «آوای تندر» از «ری بردبری» برای اولین بار درسال ۱۹۵۲ بحث اثر پروانه‌ای را در قالب یک داستان مطرح کرد (ترجمه این داستان کوتاه را در این آدرس بخوانید) و ۹ سال بعد، ادوارد لورنتس، ریاضیدان و هواشناس آمریکایی کلمه «اثر پروانه‌ای» را در مقاله خود آورد و جالب است بدانید در کنفرانسی که سال ۱۹۷۰ برگزار شد، مقاله‌ای داد با عنوان «آیا بال‌زدن پروانه‌ای در برزیل می‌تواند باعث ایجاد تندباد در تکزاس شود؟». کارهای او به «نظریه آشوب» منجر شد که امروزه در اقتصاد، ریاضیات، رمزنگاری، هواشناسی، جامعه‌شناسی و … کاربرد بسیاری دارد. کلا این بحث به حساسیت عجیب محیط به شرایط اولیه می‌پردازد. دو سه فیلم هم تاکنون با این مضمون روی پرده رفته است.

گاهی این اثر پروانه‌ای باعث وحشت مردم شده و اصطلاحا باعث گم شدن سرنخ رخدادها می‌شده است. مثلا فرض کنید، بحث پیش‌بینی آب و هوا، به شدت به شرایط اولیه حساس است و کوچکترین تغییری موجب می‌شده که افراد بتوانند دانش‌هایی از نوع جهل ایجاد کنند! مثلا برای بارش باران، طوفان یا سیل، دعا می‌خواندند، قربانی می‌دادند و …

این موضوع گاهی حتی به موضوع شانس هم مرتبط می‌شده است، مثلا فرض کنید شما سعی می‌کنید به همه بله بگویید! کلی وقت فقیرید و ناگهان یکی از افرادی که مورد لطف شما قرار گرفته است،‌به شما کمک می‌کند.نیازی نبود همه افرادی که مورد لطف شما قرار گرفته‌اند هوای شما را داشته باشند، فقط یکی.

برعکس این موضوع هم صادق است، مثلا فرض کنید کل جامعه (از جمله شما) نسبت به وضعیت افراد فقیر بی‌ملاحضه هستید. در آینده اتفاقی می‌افتد که ضرب‌المثل:

آن که باد می‌کارد،‌طوفان درو می‌کند

عملی شود. در این حوزه، به نظرم قشنگ‌ترین شعر و داستان را الویس‌پریسلی در یکی از آهنگ‌هعایش به نام

In The Ghetto مطرح کرده است (پانوشت ۲ متن اصلی آن آمده است). فقط توجه کنید که به محله‌های حاشیه نشین یا به نوعی جهودمحله «قتو» می‌گویند.

 

و مادرش گریه می‌کرد، چرا که تنها چیزی که به آن نیاز نداشت، یک دهان اضافه برای غذا دادن در قتو است.

مردم، شما نمی‌فهمید. آن کودک نیاز به کمک دارد ولی رشد می‌کند و روزی مردی خشمگین خواهد شد. یک نگاه  به من و خودت بنداز… آیا ما کور نشده‌ایم؟ ما فقط به سادگی سر خود را می‌چرانیم (تا نبینیم). آيا نوبت تغيير در ما نيست؟

جهان عوض خواهد شد و روزی، یک بچه کوچک با آب‌دماغی سرازیر، در خیابان‌های قتو باآن بادهای سردش بازی می‌کند.

گرسنگی او را می‌سوراند، برای همین شروع می‌کند به   اللی،‌تللی در خیابان. یاد می‌گیرد که بدزدد، یاد می‌گیرد که مبارزه کند.

شبی از روی ناامیدی، اودر خود می‌شکند (از خود بی‌خود می‌شود)، تفنگی می‌خرد، ماشینی می‌دزدد، سعی می‌کند که فرار کند، اما جای دوری نمی‌رود (کاری از دستش بر نمی‌آد).

وقتی که جمعیت دور یک جوان عصبانی افتاده بر زمین، با تفنگی در دست  جمع شده، مادرش باز هم گریه می‌کند! وقتی که جوانش می‌میرد،

یک صبح خاکستری و سرد دیگر در شیکاگو. یک بچه دیگر در قتو متولد می‌شود و باز هم مادرش گریه می‌کند.

این‌ها اگرچه در محله ما نیستند، اما بعد از سال‌ها چون یک پروانه‌ هستند که روزی، طوفانشان دامن ما را خواهد گرفت. کلی دزد، گدای خیابانی، متجاوز و مدیران طماع، از همین حرکت‌های کوچک ایجاد می‌شوند.

زندگی ما هم این گونه است، مدت‌ها تلاش می‌کنید و مهارت‌های مختلف را یاد می‌گیرید. اینها هر روز به کار نمی‌آیند. اما روزی بسیار اثر گذار خواهد بود.

بسیاری از درآمدهایی که برای من واقعا تاثیر گذار بوده‌اند، حاصل مهارت‌های خارج دانشگاهی‌ام بوده‌اند و سال‌ها پس از کسب آن مهارت برای من درآمدزایی کرده‌اند.

نمی‌گویم شروع کنید در هوا تیر زدن و از هر چیزی یاد بگیرید. بدانید هر صفحه‌ای که می‌خوانید، هر مهارتی که یاد می‌گیرید، مانند یک پروانه‌اند، ممکن است روزی طوفان به پا کنند (ممکن هم هست نکنند! اگر با حرکت هر پروانه طوفان به پا می‌شد که زندگی نداشتیم).

۳- بادهایی که پروانه می‌کشند.

تاثیر پروانه‌ها در زندگی کم نیستند. می‌دانید تاسف‌بار کجاست. ما پروانه‌ها را می‌کشیم! آن پروانه‌هایی که قرار بود روزی طوفان‌های زندگی ما را رقم زنند کشته‌ایم. برخی را باید می‌کشتیم اما برخی را نباید.

وقتی اسیر کار روزمره می‌شوید، وقتی درگیر کارهای سطحی می‌شویم، وقتی از افزایش مهارت‌ها و عمیق شدن در حوزه‌ها، از ایجاد ارتباطات، از سفرها و مطالعات غافل می‌شویم،‌ پروانه‌های خود را می‌کشیم.

نمی‌خواهم بگویم باید استرس کشتن پروانه‌ها را داشته باشیم. نمی‌خواهم بگویم باید تا می‌شود باید پروانه زنده نگه داریم. بلکه:

باید بدانیم بسیاری از نیکی‌ها، مهارت‌ها، دانش، سفر، دوستی‌ها و … چون پروانه‌اند. روزی خواهد رسید که طوفان بیافرینند.

آن‌هایی که به تاریخ علاقه دارند نگاهی به انقلاب‌ها، شورش‌ها و جنگ‌ها بیندازند، تا ببینند، قتل ساده دو جوان یک جنگ جهانی به پا کرد، نادانی ساده برخی فرماندهان، سرنوشت ملت‌ها را رقم زد، دوستی ساده برخی زوج‌ها (جابز و ووزنیاک، گیتس و آلن، …) انقلاب‌های فناوری به پا کرد.

۴- کتاب‌ چون یک پروانه یا پنجره‌ای به نگاه پروانه‌ای

به نظر من مطالعه کتاب از دو طریق به اثر پروانه‌ای مربوط است.

خود مطالعه کتاب یک پروانه است! ممکن است طوفان بیافریند و ممکن است تنها اثرش در زندگی شما زیباتر کردن اطرفتان باشد یا گرده‌افشانی باغ‌های شما. بسیاری از من می‌پرسند چرا اثر کتاب را روی زندگیمان نمی‌بینیم؟ سخت است که برایشان از گرده‌افشانی آن‌ها بگویم یا از زیبایی آن بگویم. گاهی می‌توانم بگویم،‌ چه می‌دانی که به خاطر آن مطالعات چه طوفان‌ها که به پا نشده یا به پا نخواهد شد.

بخش دومی که کتاب به ما کمک خواهد کرد، درک اثر پروانه‌ای و خروج از دانش از نوع جهل است. اگر نگاهی به کتاب‌ها به عنوان درگاه به ذهن انسان‌های بزرگ بیندازیم، ممکن است کلی گالیله ببینیم که دارند می‌گویند، زمین گرد است، اما همه ما و اطرافیانمان، کل قبیله ما، آن را ننگ دانسته و محکوم می‌کنند.

نکند در قبیله خود،‌ اطرافیان، فامیل و دوستان گیر کنیم و بعد از مدت‌ها ببینیم هیچ بذری نکاشته‌ایم، هیچ پروانه‌ای نداریم تا به آن امید بندیم. ببینیم  که گیر کرده‌ایم در یک فضای ناامیدی. می‌توان با افزایش دانش با کتاب‌های مخصوصش، دانش از نوعه حقیقت را زیاد کرد.

می‌توان در مطالعه رویدادها، زندگی‌نامه‌ها و رمان‌ها، اثر تغییرات کوچک در زندگی را دید. شاید بگویید چگونه بفهمیم دانشی که در کتاب‌ها قرار دارد از نوع جهل نیست؟

پاسخ من این است که اگر به اندازه کافی مطالعه کنید، دانش شما به سمت آگاهی میل خواهد کرد! (آن‌ها که مفهوم حد ریاضی دبیرستان را به یاد دارند خوب می‌فهمند چه می‌گویم)

سنت (قدیس) «توماس آکویناس» (ح. ۱۲۲۵–۱۲۷۴)  یک جمله ناب دارد:

Beware the man of one book

مواظب مرد یک کتابه باش!

البته بعدها، «فون گوته» ( ۱۷۴۹-۱۸۳۲) و «مارک تواین» (۱۸۳۵ – ۱۹۱۰) هم این عبارت را با تغییراتی بیان کرده بودند. مهم این است که همه آن‌ها می‌گویند:

برداشت شما از فقط یک کتاب یا یک جامعه، شما به دانشی از نوع جهل دچار می‌سازد! نه تنها مفید نیست، بلکه خطرناک هم هست.

این که در جامعه می‌بینیم،‌ افراد فقط یک کتاب شازده کوچولو یا کتاب بی‌شعوری را خوانده‌اند،‌ از همین نوع است. من گاهی اعدادی را به عنوان خط قرمز قرار می‌دهم (استدلال زیادی پشتش نیست!)، مثلا عدد ۱۰۰ را به عنوان حداقل کتابی می‌دانم که یک انسان باید بخواند تا خود را از دانش از نوع جهل دور بداند (اگر چه اگر همه کتاب‌ها از یک نوع باشذ، باز هم باید این عدد راتا ۳۰۰ بالا برد).

 

 


پانوشت ۰: عکس بالا مربوط از این آدرس است که حقایق جالبی را در مورد این نوع از مهاجرت‌ها و نوع پروانه‌ها بیان می‌کند. همچنین شاید بد نباشد، سری به موزه دارآباد تهران بخش پروانه‌ها بزنید.

پانوشت ۱:  به آن‌هایی که به ادبیات فانتزی و علمی-تخیلی علاقه دارند  توصیه می‌کنم حتما یک سری به http://www.fantasy.ir، بزنند. آنجا مطالب جالبی در مورد آقای بردبری هست.

پانوشت ۲: این تنها آهنگ از الویس بود که دوست داشتم.

And his mama cries
Cause if there’s one thing that she don’t need
It’s another hungry mouth to feed
In the ghetto
(In the ghetto)

People, don’t you understand
The child needs a helping hand
Or he’ll grow to be an angry young man some day
Take a look at you and me,
Are we too blind to see,
Do we simply turn our heads

And look the other way
Well the world turns
And a hungry little boy with a runny nose
Plays in the street as the cold wind blows
In the ghetto
(In the ghetto)

And his hunger burns
So he starts to roam the streets at night
And he learns how to steal
And he learns how to fight
In the ghetto
(In the ghetto)

Then one night in desperation
A young man breaks away
He buys a gun, he steals a car,
He tries to run, but he don’t get far
And his mama cries
As a crowd gathers ’round an angry young man
Face down on the street with a gun in his hand
In the ghetto
(In the ghetto)

As her young man dies,
On a cold and gray Chicago mornin’,
Another little baby child is born
In the ghetto
(In the ghetto)

And his mama cries

2 دیدگاه در “چرا کتاب بخوانیم؟ قسمت سی‌و‌هفتم: درک پروانه‌هایی که طوفان می‌آفرینند و بادهایی که پروانه می‌کشند.”

  1. سوال!
    کتاب “هنر خوب زندگی کردن” رو تورق می کردم (از رولف دوبلی)
    دوستی که کتاب هم متعلق به ایشون بود در تلاش بود که به من بگه سبک کتاب و مطالب و محتویاتش بسیار جالبه، کما این که بسیاری از مباحثی که می دیدم برام آشنا بودن و جداگانه بسیار مفصل تر مطالعه کرده بودمشون.
    اونجا ادعا کردم که این کتاب به لحاظ این که همه ی این مطالب پراکنده ایی که باهاش آشنایی دارم رو یکجا و در مسیر مشخصی گردآوری کرده جالبه، ولی با این وجود ترجیح شخصی من این هست که منابع و سورس های اصلی رو بخونم.یعنی همون زمانی که دارم به جای اختصاص به کتاب هایی این چنینی به سرور های اصلیشون! اختصاص بدم.دوست ما در پاسخ ایرادی گرفت که من رو به شک انداخت ولی از انتخاب فعلی منصرفم نکرد.ایراد اصلی ایشون به “وقت گیر” بودن این کار بود!
    فاکتوری که تا پیش از اشاره ی ایشون هیچ اهمیتی برای من نداشت.
    الآن به طور مشخص از شما می پرسم که ترجیح شخصی شما و اولویت بندی شما برای پیدا کردن مفاهیم عمیق تر در حوزه ی مورد توجه یا علاقه چی هست؟مثلا اگه رولف دوبلی به گفته های وارن بافت و دن آریلی و بزرگان اقتصاد و روانشناسی اشاره می کنه، آیا مطالعه ی منابعی که توسط خود اون افراد جمع آوری شده در اولویت هست یا نیست؟
    (به هر حال با وجود حساسیتی که به کتاب های به اصطلاح عامه پسند دارم، وبه عمد در موسمی که همه به دنبالشون هستن، مطالعه نمی کنمشون، اما مدل ذهنی و انتخاب نویسنده از میان انبوه اطلاعات و داده ها بسیار آموزنده و شیرین بود.اما نمی تونم خودم رو راضی کنم که بیش از یک زنگ تفریح بهش نگاه کنم.)

  2. این رو هم بگم که نگاهی به نگاه عاقل اندر سفیه رو بلافاصله بعد از نوشتن کامنت دیدم و از ته دل خندیدم، فقط خواستم تاکیدی بکنم که سوالی که برای اولویت بندی مطالعه پرسیدم هیچ ارتباطی با فخر فروشی و غرور کاذب و این جریانات نداره، صرفا در بازه ی محدود زمانی که کسی داره در مقام مقایسه، اولویت با کدام هست؟در واقع من اصلا نمی تونم تشخیص بدم که پله ی اول مطالعه ی آثار کسانی هست که ادراک خوبی از یک کانسپت دارند، یا این که بررسی و نزدیک شدن به خود کانسپت!

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.