دسته: آزاد
خیلی اوقات منطقی بودن یا انتظار منطق، غیر منطقی است (هزینه)
رضا محمدیچرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیزدهم: تا یاد بگیریم، درخت همیشه سبز بی بَر و بار است.» دیدگاهی رو مطرح کرد که اگرچه در مورد نوشتههای من در حوزه کتابخوانی بود، اما موضوع پشتش (که در پاسخ کوتاهم هم مشخصه) به شدت برای من جذاب و چالشبرانگیز بوده. این که
جمله «منطقی بودن خیلی از اوقات منطقی نیست.
خوشبهحال/بدبخت ساعتمزدها و عاشقانکار
پیش نوشت: توصیه میکنم قبل از مطالعه این نوشته،
«کدام را ترجیح میدهید؟ یک هفته کار (روزی ۱۵ ساعت) یک هفته استراحت یا هر روز ۸ ساعت؟»
را بخوانید و در دیدگاه هم نظر خودتان را بنویسید. در بخش بعد همین سلسله نوشته سعی میکنم این موضوع را کمی تحلیل کنم.
۱- نخند، رو نده، خوب کار نکن وگرنه سوارت میشن
حتما شما هم این جوک رو شنیدید که طرف میگه:
کدام را ترجیح میدهید؟ یک هفته کار (روزی ۱۵ ساعت) یک هفته استراحت یا هر روز ۸ ساعت؟
با توجه به این که خیلی از اوقات برای بسیاری از ما موقعیتهای مختلفی پیش میآید، بهتر است کمی بهتر خودمان را بشناسیم (هر چند این شناخت ممکن است در طی زمان تغییر کند و حتی تاریخ مصرفش بگذرد)، با این حال دوست دارم استدلال دیگران و نحوه تفکر دیگران را در مورد چگونه کار کردن بدانم، بدانم چرا و چگونه دوست دارید کار کنید.
دوستانی که از طریق ایمیل با هم در اتباط بودهایم … پیگیر باشید!
۱- نگران نباشید، من صریح هستم!
راستش من خوشبختانه دوستان زیادی دارم که از طریق وبلاگ، دوستان، دانشگاه یا محیطهای کاری که توی اونها بودم باهاشون آشنا شدم. سعی میکنم اونها رو در حد زمان و توانم کمک کنم، اما یک مشکلی که وجود داره اینه که اونها ایمیل پیگیری رو نشانه پررویی یا وقت گرفتن از من می دونن، در صورتی که چنین چیزی نیست.
آیا سکوت و آرامش نماد متانت است؟ در پاسخ به فکر کنم نیما (همچنین جعفر سیرجانی)
۱- یک داستان کمربط بامزه
من از دوره راهنمایی یک خوره بازی کامپیوتری بودهام (تا همین ۲ سال پیش هم بودم و این روزها اگر دوستی باشد هم استقبال می کنم و با هم بازی میکنیم). خیلی از بازیهایی که تازه میآمد یا رفتنشان سخت بود را میسپردند به من. شاید برخی از بازی ها را من برای اولین بار در شهر و استان تا انتها رفته باشم (البته افتخار زیادی هم ندارد). یکی از رقابتهای ما هم اتمام بازی در سریعترین زمان ممکن بدون تقلب بود. رکوردهای خوبی داشتم مثل ۷.۵ دقیقه برای قارچخور یا ۳۸ دقیقه برای شیبنوبی و …
میخندی؟ باید گریه کنی! وقتی که ما بیموقع متخصص ریسکسنجی میشویم!
۱- آقای پدینگتون
شاید فیلم Paddington را دیده باشید، عکس اون خرسی که بالای صفحه است، همون آقای پدینگتونه. دو تا فیلم تا حالا با همین عنوان اومده که من جفتشون رو دوست داشتم. چیزی که خیلی برام جالب بود در این فیلم، خانوادهای هست که این خرس کوچولو که در شهر گم شده رو (به اصرار بچهها) نجات میدن، پدر خانواده که بسیار هم ماجراجو بوده، در یک شرکت مسئول بررسی ریسک (برای بیمه میشه) برای همین اجازه کوچکترین ریسکی رو هم به بچههاش و اطرافیانش نمیده! چرا؟ چون اونقدر در شغلش فرو رفته که ریسکهای احتمالی رو میبینه و باعث میشه که (از روی نیت خیر) همه رو محدود کنه! به بچههاش هم اجازه کارای ساده رو نمیده.
قرار نیست همیشه درون گامهای کودکانه گیر بیفتید، آنها صرفا یک خط قرمز هستند.
فکر میکنم اولین جایی که اصطلاح baby step مطرح شد کتاب Baby Steps از Leo Marvin بود. و جایی که خیلی این کتاب و اصطلاح رایج شد در فیلم “What about bob? 1994” بود.
بعدها با الهام از این کتاب و سبک کایزن (یک سبک مدیریت ژاپنی است که احتمالا بعدها در موردش مینویسم ولی اگر قرار است مدیریت پروژهای را داشته باشید، یادگیری آن در کنار XP و کانبان و اسکرام خیلی مفید خواهد بود) کتابی نوشته شد با عنوان “One Small Step Can Change Your Life: The Kaizen Way” که به نظرم خیلی مفید هست برای خواندن، کتاب اول را من تا به حال گیر نیاوردم، کسی داشت برایم بفرستد.
از همگی به خاطر اشکال پیش آمده عذر میخواهم.
راستش من از دیشب به شدت درگیر دو کار مهم بودم و تا همین الان هم نمیتوانستم مشکل را بررسی کنم. خدا رو شکر مشکل حل شد.
از همه کسانی که دست خالی برگشتند عذر میخواهم.
خوب بودن به این معنی نیست که اجازه بدید حقتون ضایع بشه.
یک مشکلی من داشتم و دارم. گاهی افراد به خودشون این اجازه رو به من میدن که بهم بگن:
تو که این همه کتاب خوندی، این همه ادعا میکنی، چرا با من این جوری رفتار میکنی؟ چرا زیادی به من وقت نمیدی؟ چرا همه چیز رو نمیبخشی؟
سوال من همیشه اینه که:
من کجا گفتم که همه رو میبخشم؟ من کجا گفتم که به آدمهایی که آزارم میدن محبت میکنن؟ کجای این وبلاگ یا کجای عمرم گفتم که من عصبانی نمیشم؟ شاید گفته باشم تلاش میکنم خشم نگیرم، اما این هیچ ربطی به عصبانیت من نداره.