دیدگاه‌های شما و میثم مدنی کتاب‌خوانی، چرا، چگونه، کتاب بخوانیم، خواندن، داده، داده‌کاوی

دیدگاه‌های شما و من

  • From محمد ریاحی on چرا کتاب خواندن سخت است.

    سلام بر جناب میثم عزیز و سایر دوستان
    ترجمه ای نادقیق و شاید نادرست:
    “خواندن آسان است ولی نوشتن لعنتی سخت است، اما اگر درست انجام شود آن نیز آسان خواهد بود و این یک راه مقابله با این مشکل است. اگر[نوشته ای]به طور ناگهانی نوشته شده است، خواندن آن دشوار است. در این حالت آن چیزی [ ارزش افزوده ای] که یک نوشته دقیق می تواند به خواننده دهد به او داده نمی شود.”

    Go to comment
      • From امیرمحمد کرمعلی on چرا کتاب خواندن سخت است.

        سلام و ادب

        بسیار ناب و عالی، حدودا ۵ ماه پیش اولین بار بود که این مقاله رو خوندم.

        برای log تهیه کردن از کتابخوانی هامون، روش های زیادی هست، روش شما، روش محمد رضا شعبانعلی، و غیره…

        من مدتیه(حدود ۱.۵ ماه)، که هر کتابی که میخونم ْ یه برگه کوچیک میذارم لاش، این برگه میشه log ِ اون کتاب، که با هر بار مطالعه ی کتابْ کاملتر میشه…

        چیزی که توی این برگه نوشته میشه، شماره صفحه ی شروع و پایان هر نشست مطالعه است.
        مثلا وقتی شروع میکنم به مطالعه، روی برگه مینویسم:
        «۴۶
        (صفحه ی شروع مطالعه)
        و وقتی از مطالعه خسته میشم و میخوام بلند شم و برم، نگاه میکنم ببینم تا صفحه چند رسیدم، مثلا رسیدم به صفحه ۱۵۳ ( یه روز خوب ؛) ) ، پس توی برگه اضافه میکنم:
        ۱۵۳«۴۶
        [۱۰۷]
        تعداد صفحاتی که خوندم هم شده ۱۰۷ مثلا.

        این برگه هم کاربردِ نشانه گذاری داره، که بدونم کتاب رو تا کجا خوندم…

        هم، وقتی موقع شروع مطالعهْ شماره صفحه‌‌‌ی شروع رو یادداشت میکنیدْ جلوی توهم شما رو میگیره و میدونید که چند صفحه خوندید (توی این نشست) و اراده بیشتری به خرج میدید که بیشتر پیش برید…

        هم بعد از مطالعه کتاب، با اون برگه یه حس پیدا میکنید. انگار توی یک سفرٔ همسفرتون بوده. ؛)

        یه برگه A4 هم میشه زد روی کمد اتاق، و هر روز جمع صفحاتی که از کتب مختلف میخونیم رو اونجا بنویسیم. (من حوصله ذهنی جمع زدن ندارم، بنابراین هر کتاب که میخونم همون موقع عددش رو توی این برگه های هم مینویسم و آخر شب جمع میزنم)

        این بنظرم روش خوبی هست. برای (۱) track کردنِ مطالعه مون.

        ممنون از مطالب خوبتون، عالی

        پی نوشت (۱):
        توی این جمله و خیلی جا های دیگه از کلمات انگلیسی با املای انگلیسی استفاده میکنیم هممون، اینْ من رو به فکر میبره.

        قدیم همیشه پیش دوستانمون (که همه اکثرا زبان مون خوب بود)، میگفتیم آره این مهمان های برنامه های بی بی سیِ فارسی و فلان، لابلای حرف هاشون انقدر کلمات انگلیسی به کار میبرند که میخوان بگن ما فارسی یادمون رفته انقدر انگلیسی حرف زدیم…(پز بدند!)

        یا میگفتیم، با هوش کسیه که وقتی میخواد فارسی حرف بزنه ذهنش بتونه تمام منظور اش رو با کلمات همون زبان بیان کنه، کلمه مناسب رو پیدا کنه و بگه، نه اینکه مدام فارسی و عربی و انگلیسی و ترکیب کنه و مثل شیر-موز-پسته بریزه بیرون!

        بعدا شروع کردیم text (😀) های محمدرضا شعبانعلی رو خوندیم، عحب، این بشر چقدر لابلای حرف هاش انگلیسی تایپ کرده!

        باهوش هم که هست(اون موقعْ همین که خنگ نبود برامون کافی بود راستش!)، خوب هم مینویسه، پس بد نیست ما هم اینطوری بنویسیم ها؟

        از نوشته هامون برداشت نمیشه میخوایم show off کنیم ها؟! اوکی then!

        این ماجرا رو گفتم، که بگم چقدر عجیبه که
        معمولا برای انجام کار هامون به «اجازه» دیگران نیاز داریم‌.

        صرفا با خوندن کتابِ یه آدم، یا چند دفعه شام خوردن با کسی، یا یک ماه همکلاسی بودن با یه نفر، این اجازه هارو به خودمون میدیم.

        خیلی اجازه هارو هم نمیتونیم به خودمون بدیم، به علت افراد و کتاب ها و مدیا هایی که دورمون هستند….

        خلوت کردن دور و برمونْ و انتخاب آگاهانه‌ی چیز ها و افراد و اطلاعاتی که میشنویمْ خیلی میتونه زندگی عمیق تری برامون امکان پذیر کنه.

        (کتاب پیگیر اخبار نباشید اون بخشش که میگه: اخبار برای بدن شما سمی است، فصل ۱۳ یا فصل قبل یا بعدش،هم چیزی شبیه به این حرف من رو تایید میکنه /// داستانِ مهم بودن موارد مطرح شده توی صورت جلسه رو بخونید از توی کتاب)

        Go to comment
  • From پریسا حسینی on چرا کتاب خواندن سخت است.

    اتفاقن دیروز داشتم بخشی از کتاب شیوه‌های دیدن جان برجر رو برای سومین بار می‌خوندم. خیلی سخت بود و واقعن کلافه شده بودم. کتاب کم حجمیه و شاید شما انتظار نداشته باشید که انقدر طول بکشه اما باید برخی از جمله‌ها رو چندبار می‌خوندم و بعد برای خودم تحلیل می‌کردم.
    بعد به این نتیجه رسیدم یک قسمتی از سختی کتاب برای من اینه که کتاب تقریبن خلاصه شده است و برای فهمیدن مطالبش باید پیش‌نیازهایی رو بدونم. البته فکر می کنم توضیحات مستندش کامل‌تر باشه.
    فکر می کنم خوب باشه که یک وقت هایی از خودمون بپرسیم چرا این کتاب سخته برای من؟ این باعث میشه به موارد دیگه‌ای پی ببریم. گاهی ترجمه مناسب نیست و گاهی نیاز به مطالعه بیشتر و پیش‌نیاز داریم.

    Go to comment
  • From امین حسینی on چرا کتاب خواندن سخت است.

    سلام میثم عزیز.
    من زبانم خوب نیست ولی سعی میکنم فهم خودمو بنویسم.
    «یه متن که به سادگی قابل فهمه,با سختی و مشقت نوشته شده .برعکسشم هست.اگه نامرتب نوشته شده باشه خوندنش سخته.اینطوری اون مفهومی که یه نویسنده با دقت به خواننده منتقل می کنه رو نمی تونه به خواننده منتقل کنه.»

    Go to comment
  • From مطهره on چرا کتاب خواندن سخت است.

    سلام میثم عزیز
    همین چهارشنبه اخیر یک کتاب رو تموم کردم که در حین خوندش آنقدر سختی کشیدم و باورهای ذهنیم تغییر کرد و نیاز به تمرین داشت که بعد از اتمام کتاب مجبور شدم چهار ساعت فیلمهای مورد علاقمو ببینم تا به شرایط ثابتی برسم و مجددا برگردم فصل به فصل بخونم تمرین کنم و فرصت بدم تحکیم بشه در حافظه ام. در ضمن می خواهم بدونید برای هر مطلبی که منتشر می کنید چقدر سپاسگزار و ممنونم .بی نهایت…

    Go to comment
  • From محمد on چرا کتاب خواندن سخت است.

    سلام
    نوشته هاتون هر کدوم زیبایی خودشون رو دارند و منحصر بفردند.
    ی سوال: کتاب میخونم، ثبت ساعات (به روش تعداد، مساحت و عمق) میکنم، اما وقتی به عقب برمیگردم فکر میکنم خیلی از مطالب کتابها یادم نیست! روش خوندنم اشتباهه یا چی نمیدونم؛ خیلی هم منتظر شدم تا شما در مورد روشهای مطالعه بنویسید که متاسفانه ندیدم در مورد روشهایی که مطالب دیرتر از ذهنمون بره بنویسید.

    Go to comment
  • From افشین on انتقام بد، انتقام خوب، انتقام زشت (۱)

    سلام
    ترجمه ی پیشنهادی :
    فردی که همواره از خودش ناراضی ست ، دائما به دنبال انتقام از دیگران است. اگر این دیگران که ما باشیم نیز، نگاه مذموم او را پذیرا باشیم، قطعا قربانی تصمیمش خواهیم بود.
    یک نگاه زشت انسان را عبوس و رنجور می سازد.

    Go to comment
  • From محمد ریاحی on انتقام بد، انتقام خوب، انتقام زشت (۱)

    سلام به جناب میثم عزیز و سایر دوستان بزرگوار:
    بعد از خوندن این پست فکر کردم که علاوه بر مثال های خیلی جالب شما چطور به صورت عملی واسه خودم به کار بگیرمش و یک مورد واقعی برای کاربرد خودم به ذهنم رسید.

    مثال من در زمینه کاریه
    در حین فرایند استقرار نرم افزار یکپارچه مدیریت سازمان (ای ار پی) آقای سنگ انداز یکی از مدیران میانی مشتری و کاربران زیر دستش در برابر تغییر سیستم به شدت مقاومت نشان داده و در چندین مرحله برخوردهای خیلی ناجوری با تیم استقرار داشته اند با این وجود با فشار مدیران ارشد هولدینگ بالاسری پروژه تا میانه راه پبش رفته و در حال حاضر به مرحله ای رسیده ایم که نیاز به کنترل پارامترهایی در سیستم قدیم و جدید وجود دارد که اتفاقا همین آقای سنگ انداز و کاربران زیر دستش با دستور مدیر عامل باید این مغایرت ها را کنترل نمایند ضمنا در سیستم قبلی هیچ گزارش مناسبی از این پارامترها وجود ندارد و ایشان باید چند صد شیت را پرینت بگیرد و همراه با کارمندان زیر دست خود این کار را انجام دهند .
    رویکرد انتقام بد😈😈: اقای سنگ انداز و کارمندانش هیچگونه همراهی مناسبی با ما نداشته اند و الان وقت انتقام است و باید کمی ادب شوند در نتیجه باید زمان بسیار زیادی را صرف نمایند و چندین روز تا دیر وقت سر کار بمانند و چمشان کور شود😉😉 و این کارو انجام بدهند.
    رویکرد انتقام خوب😆😆 :
    در دیتا بیس سیستم قبلی یک کواری بنویسم و اطلاعات مورد نیاز رو در بیارم همراه با اطلاعات سیستم جدید در یک شیت اکسل بریزم و با اموزش وی لوکاپ اکسل به کاربران، کل مغایرت گیری در زمان بسیار کوتاهی انجام شود.
    مزایا:
    با دیتا بیس سیستم قبلی و تیبل های آن آشنا می شوم.
    ممکن است در حین نوشتن کو اری نیاز به استفاده از دستور جدیدی باشد و مطلب تازه ای یاد بگیرم.
    زمان انجام پروژه حداقل یک هفته سریعتر می شود
    کاربران حس خوبی پیدا میکنند و احتمالا در اینده رویکردشان تغییر کند
    پی نوشت : یکی از عوامل اصلی شکست اجرای پروژه های بزرگ ای ارپی (نه فقط در ایران بلکه در کل در دنیا) که در مطالعات به آن اشاره می شود همین مقاومت کاربران در برابر تغییر می باشد.

    Go to comment
  • From محمد ریاحی on انتقام بد، انتقام خوب، انتقام زشت (۱)

    ترجمه ای نادقیق و شاید نادرست :

    “کسی که از خودش ناراضی است، همواره برای انتقام آماده است و اگر قرار باشد همواره نظرات منفی و زشت او را تحمل کنیم، ما[ یعنی دیگرانی که اطراف او هستیم ]قربانی خواهیم شد. [چنین شخصی ]برای ابراز و نشان دادن دیدگاه منفی و زشت خود یک اتفاق بد و غم انگیز رقم خواهد زد.”

    Go to comment
  • From حسین on چرا کتاب خواندن سخت است.

    سلام وقتتون بخیر
    من یک هفته است که با وبلاگ شما اشنا شدم.احساس می کنم در هر پست تلنگرهایی ارزشمندی وجود داره که اگر کمی بهش فکر کردن وبراش ارزش قائل شد، ادم رو میتونه در مسیر بهتری قرار بده.به شخصه هیچ وقت ادعای کتاب خوان بودن رو نداشته و ندارم.اما هنوز لذت کتاب خوندن در وجودم هست.واین امیدوارم این لذت بتونه من رو در مسیر درست قرار بده.ترجیح می دم کتاب کاغذی بخونم تا کتاب الکترونیکی حتی اگر کتاب درسی باشه.
    ممنون از مطالب خوبتون.
    متشکرم

    Go to comment
  • From ف on نکاتی برای کتاب‌خوانی (۸) کتاب قرار است به آب جوش ما، طعم و رنگ بدهد! تفاله چای را دور بیندازید و به جایش، خوب دم بکشید.

    فرمایشتون متین و من هم قبولش دارم. ولی در مورد کتابی چون جنگ و صلح چی؟ تعداد بسیار زیاداسمها و نامهای خانواده ها و مکانها ؟
    در حالی که این کتاب از شاهکارهای ادبی است و حتی به نوعی کتاب فلسفی هم به حساب میاد.
    با تشکر

    Go to comment
  • From ال on چرا کتاب خواندن سخت است.

    میثم عزیز از مطلب تاثیر گذار تون ممنونم‌ من قبل از این که با وبلاگ شما آشنا بشن ادعام این بود که خیلی کتاب می خونم‌ اما توی یکی از مطالب که گذاشته بودید متوجه شدم بیشتر روزنامه وارکتاب ها رو می خونم شاید به همین خاطر بود که تاثیری در رفتار و نگرش خودم احساس نمی کردم اما الان یک سالنامه دارم که هر روز مطالب که می خونم می نویسم بعد مرور می کنم تازه الان احساس میکنم کمی تغییر کردم.
    ممنونم که جنبه های تاریک رو به ما نشون می دی. بدون الان خیلی ها دانشجو ی شما هستن. دانشجو هایی که هیچ وقت ندیدیشون اما داری روی زندگی و روش فکر کردن اون ها تاثیر می زاری

    Go to comment
  • From ف on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش دوم: تا ذهن‌چران و چشم‌چران نباشیم!

    سلام اقای مدنی
    من نمی دانم چرا از نظر مردم وحتی شما کتاب خواندن کار سخت است؟! ساده ترین کار است . من میتوانم اگر گردن و چشمانم اجازه دهند تمام روز را کتاب بخوانم. در هر زمینه ای. البته مغز هم باید همراهی کند. هر ساعت باید حدود ده دقیقه دست از مطالعه بکشم تا مفاهیم و اطلاعات در مغزم رسوب کرده و طبقه بندی شوند.. گاه با خودم فکر میکنم که کاش برای کتاب خواندن مختصر پولی می دادند . اگر پخت و پز و نظافت منزل اجازه می داد تمام وقت در منزل را صرف خواندن کتاب می کردم.

    Go to comment
  • From حسین on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی‌ و یکم: تا «ایستادن در میانه» و «لذت از مسیر» طریق زندگی (موفق یا معمولی) را بیاموزیم.

    سلام میثم عزیز

    من مدتیه وبلاگتون رو دنبال میکنم و انصافا نوشته هاتون برام متفاوت بوده میخام یه کتاب کاربردی و نه تئوری در زمینه تقویت هوش هیجانی بهم معرفی کنید انگلیسی هم باشه مشکلی نیس خوشبختانه زبانم خوبه

    ممنون

    Go to comment
  • From مسعود on دیوانه‌وار و کودکانه شاد باشید، بزرگ‌سالان... نفس کشیدن هم بلد نیستند!

    یک جمله عالمانه هم من اضافه کنم.

    همه ما سیاه لشگریم. اینایی که فکر می کنند بقیه سیاه لشگرند، خود سیاهی لشگرند.
    سیاه لشگری هم یک چیز نسبی است مثل عوام بودن. و الزاما بد نیست. ما نقطه ایم (نقطه بعد و اندازه و جرم و حجم ندارد) در مقابل بزرگی و وسعت دنیا و ابدیت و بی ابتدایی و بی انتهایی زمانی و مکانی دنیا. پس انقدر حرص نخوریم. به قول خود میثم از کارنگی : اخرش میمیریم. خونه پرش 120 سال می خواهید زندگی کنید مقایسه کنید با عمر زمین وهستی. گمیم تو این دنیا.
    یک کلیپی بود از ناسا که قطر سیاره های منظومه شمسی رو مقایسه می کنه و خو رشید یه سری ستاره های دیگه و بعد کهکشان راه شیری و بعد بقیه کهکشان. تازه بزرگی دنیا رو کمی می فهمیم. بعد مقایسه کنید با بشری که فکر می کند در مرکز دنیا قرار دارد.
    ای زمین بر قامت رعنا نگر – زیر پای کیستی؟ بالا نگر.
    انقدر جوگیریم ما. 😉

    Go to comment
  • From جعفرسیرجانی on نقش آدم خوبه رو بازی نکنید!

    میثم عزیز
    یه سوال میخاستم بپرسم،جاش اینجانیست!منتهی اون پستت رو پیدانکردم،(حدس زدم اینجا بنویسم بهتره)که گفته بودی،من وقتی ازم میپرسن پول داری یانه؟میگم آره،ولی ریالشو به کسی نمیدم،میخام باهاش خونه بخرم ولازمش دارم چون حاضر نیستم وام بگیرم!حالا میخاستم بدونم این وام گرفتن دلیل خاصی داره؟البته ماخودمون هم هیچ وقت وام نگرفتیم.حتی زمانی که خونه میخاستیم وپولمون تموم شد ودوسال کارنکردیم،ولی بابا معتقد بود نباید وام بگیره!میگف آدم باید همش فکرش آخرماه باشه،که قسط ها داره میرسه.حالا میخاستم بدونم دلیل خاصی هم دارم ازنظر علمی؟
    اابته ببخشید سوال بی ربط میپرسم.

    Go to comment
.