۱- بهترش رو هم دیدم
یادم نیست این رو از کجا خوندم، اما یک جایی نوشته بود:
دخترتون (یا پسرتون) رو به بهترین رستورانها ببرید، بهترین تئاترها، بهترین مکانها ببرید. تا یک شخص نیاد با یکی از اینها (که در حالت عادی یک چیز خیلی کماهمیته) دل دخترتون (یا پسرتون) رو ببره. این کار یک بار هم انجام بشه کافیه.
من وقتی به مذاکراتی که برای حقوق یا هزینه پروژه رفتم، اولین جنبهای که توی موفقیت تاثیر داشت این بود که خیلی مسائلی که اونها به عنوان امتیاز مطرح میشد، برای من اهمیت چندانی نداشت. قبلا دیده بودم، آش دهنسوزی نیست که بخوام به خاطرش آیندم رو بفروشم، خودم رو در شرایط بد قرار بدم. هر چند در زیر فشار مالی و کاری شدید هم قرار گرفته بودم.
خیلی ساده میتونستم زیر فشارهای مالی، پشنهادات ظاهرا عالی رو رد کنم، چون بهترش رو دیده بودم.
اگر کتاب خداوند الموت رو خونده باشید، جایی که میخوان ببینن طرفشون انسان بزرگی هست یا نه، یک خبر خیلی ناراحتکننده به طرف میدن. اگر طرف خودش رو سریع ناراحت میکرد، نشون میداد اون آدم منش بزرگی نداره و به درد مدیریت نمیخوره. همین رو هم با خبرای خوب میکردن. اگر مدیری دارید که با هر اتفاق سادهای زود جوش میآره یا زود شادیش رو به شدت بروز میده بدونید (قاهقاههای بلند و …) احتمالا اون آدم مناسب روزهای سخت نیست.
ببینید این موضوع، با این که ما باید از اتفاقات کوچک زندگی لذت ببریم و شاد بشیم فرق میکنه. این که از یک افزایش حقوق ساده خوشحال بشی، با این که فریاد بزنی و کلی داد و بیداد کنی فرق میکنه.
موضوع خیلی مهم اینه که گاهی ناراحتی ما، به خاطر مقایسه بهترین حالات خودمون یا دیگران با تمام زمانهای خودمون هست!
یعنی ما چمن سبز خودمون رو در تابستون، با چمن خشکمون در زمستون مقایسه میکنیم. خب اون موقع تابستون بود الان زمستون. بدترین حالتش هم این میشه که شما در شبکههای اجتماعی،اخبار یا کتابها بهترین حالت آمادگی افراد رو با تمامی حالات خودتون مقایسه میکنید.
شک نکنید مسیر بالا در هر صورت ناراحتی به بار میآره. در هر صورت شما غصه چیزی رو میخورید که احمقانه است. مثل این که غصه کوچکتر بودن ماه نسبت به خورشید رو بخورید!
خلاصه این که خیلی از شرایطی که افراد از زندگی مردم در اروپا و آمریکا تعریف میکنن، بهترشون رو دیدیم (نسبت به سطح خومون)! ما اوقات خوبی رو کنار دوستان و … خندیدیم. اگر قراره بهترین حالات دیگران رو در نظر بگیرید، بهترین حالات خودتون رو هم در نظر بگیرید. باکلاسی رو بیخیال. روزهایی بودن که خیلی بهتون خوش گذشته، بدون این که نیاز بوده باشه پول آنچنانی خرج کنید.
۲- بدترش رو هم دیدم
ما، از دهه پنجاهیها بگیر تا دهه نودیها، هر کدوممون، شرایط خیلی سختی رو دیدیم، هر کدوممون با شرایط جنگ، قحطی، خشکسالی، رشد سرسامآور قیمت اجناس، رشد سرسام آور دلار و … مواجه شده بودیم. دههنودیها هم همچین دوره خوبی ندارن و نخواهند داشت! این که اونها رو با خودتون مقایسه کنید به لحاظ امکانات مثل این میمونه که خودتون رو با پدربزرگهاتون مقایسه کنید.
دیروز آبدارچی یکی از شرکتها اومد و با ناراحتب ازم سوال کرد:
به نظرت چی میشه؟ چی سرمون میآد؟ تا حالا که هر چی گرون شده ارزون نشده. ماها با این درآمد کم بیچاره میشیم. واقعا زندگی برامون سخت شده…
بهش با خونسردی گفتم:
زندگی مثل همیشه خوش و خرم با کمی خار به پیش خواهد رفت.
یادت نیست همین ۷ سال پیش، دلار داشت ۵۰۰۰ تومن رو رد میکرد. چقدر شد؟ تا همین پارسال ۳۵۰۰ بود. یادت نیست سکه چقدر بود؟ ۱۵۰۰ بود، تا همین چند وقت پیش ثابت بود. یادم میآد یکی از فامیلهامون ۲۰۰ تا سکه ۱۵۰۰ خریده بود و بعد از چند وقت همه سقوط کرد روی ۱ میلیون. این آدمها دارن ریسک میکنن. دولت عوض این که کم کم قیمتها رو زیاد کنه، ناگهان نتونسته جلوی سیل رو بگیره. حتی خونه در تهران متری دو میلیون ارزون شد.
پس خیلی چیزها ارزون خواهند شد.
توی همون دورهای که دلار ناگهان شد ۵۰۰۰ تومن تا به الان، تو بچهدار شدی، کلی مسافرت (داخلی شامل مشهد و …) رفتی، کلی خندیدی، تا همین دو سه ماه پیش (البته با سختکوشی) زندگی نسبتا خوبی داشتی (خب به معنای ویلا و ماشین نیست).
پس قبلا بدترش رو دیدی. امروز هم میبینی، ۵ سال بعد هم ممکنه بد ببینی. همیشه هستند کلی آدم، که تجارتِ ترس میکنند. تویی که نباید خودت رو ببازی و با تمام قوا زندگی کنی.
دلار میآد سر جاش (حدود 6500)، اوضاع تا یه چند سالی آرام خواهد شد. نگران نباش.
۳- پشه سرگردان نباشید
من اعتقادم اینه که شرایط خوبی داریم، حتی خانوادههای ضعیف هم تا وقتی خودشون رو مقایسه نکنن، زندگی خوبی دارند. همه ما پیش به سوی زندگی بهتر هستیم. اما این بهتر، به معنی مقایسه نوع زندگی با خارجیها یا وضعخوبها نیست که.
از نظر من، سرمایه اصلی ما انسانها ذهن ماست، هنر ماست، نحوه تفکر ما است.
این سخن امام علی (ع) رو بخونید:
مردم سه گروه هستند:– دانشمند خداشناس،– دانش جوي در راه رستگاري و– فرومايگاني بیاراده و سرگردان (مثل پشههایی که دستخوش باد و طوفان هستند و همیشه سرگردانند) كه هر دعوتی را اجابت میكنند و به هر طرف كه باد بيايد به همان طرف میروند، از نور دانش روشنایی نمیگيرند و به پايگاه محكمي پناه نمیبرند.
دلتون قرص باشه … باد میآد، طوفان میآد، سیلمیآد، زلزله میآد… این شمایید که باید استوار باشید. قرار باشه با هر باد و بارونی، خودتون رو ببازید که درست نمیشه. محکم بایستید، مثل یک انسان متمدن با این مشکلات رفتار کنید و هر کدومشون رو در حد ممکن مهار کنید. کمی از انسانهای اولیه، توی غارهای خودتون قاییم نشید، نشینید توی غارهای خودتون از اتفاقات بیرون نقاشی بکشید و حرف بزنید. مثل یک انسان باشید، پشه نباشید. مثل موش نباشید که به سوراخش پناه میبره، مثل یک انسان، به جنگ خرسهای بزرگتر از خودتون هم برید.
نگاهی به تاریخ مرگبار بندازید.
چقدر این دنیا قحطی و کشته داده؟ کلی انسان میمردن فقط به خاطر این که غذا نداشتن. فقط به خاطر این که آب نداشتن. همین ایران خودمون توی یک دورهای کلی کشته داده.
چقدر بابت جنگهای داخلی کشته دادیم؟ از آمریکا (داخلی و خارجی)، کانادا، اروپا (انگلیس، فرانسه، آلمان، لهستان و…)، چین، ژاپن، هند، پاکستان و کشورهای آفریقایی. … چقدر آدم برای استقلال خودشون کشته دادن؟ اون زمان بمب میانداختن و امروز تحریم. فرقی نکرده. ماییم که نباید خودمون رو ببازیم. میلیونها نفر میمردن، به خاطر این که شب حال یک پادشاه خوب نبوده.
انسانها چقدر در تاریخ به خاطر بیماریهای احمقانه کشته میشدن؟ همین ۴۰ سال پیش، طرف میمرد و بهش میگفتن جنزده شده. بیخود نبود که میانگین عمر ایرانیها حدود ۵۰ بوده.
کتاب «شور ذهن» مربوط به زندگی فروید رو بخونید. چقدر آدم رو به برق وصل میکردن، به خاطر این که به بیماری ذهنی دچار شده بودن. کتاب شور زندگی رو بخونید ببینید چجوری ونگوگ رو در تیمارستان حبس کردند؟
چند درصد مردم امکان دیدن، شنیدن یا تماس با یک شهر دیگهای رو داشتن. هنوز عبارت مشهدی، رویِ بعضی از پدربزرگهامون هست. این که طرف توی عمرش سعادت داشته بره مشهد رو ببینه! حاجی که دیگه هیچی.
حق همه ماست که بهترین زندگی را داشته باشیم، ولی هیچ کدوممون حق نداریم نسبت به آنچه داریم ناشکر باشیم. صبح که پا میشید، به جای چک کردن شبکههای اجتماعی، اخبار و … بشینید نعمتهای ذهنی، جسمی، خانوادگی و … رو نام ببرید. بشینید شکر کنید و ازشون لذت ببرید. بزرگترین سرمایهای که نباید کم بشه در وجودتون، یک ذهن پرانرژی و پرامیده. داشتن چنین ذهنی در اردوگاههای کار (ویکتور فرانکل)، در ۲۸ سال زندان (ماندلا)، در دره بسیار گرم و خشک شعب ابیطالب به مدت سه سال (پیامبر و یاران) و … هم ممکنه. مطالعات، تاریخ، تجربه و هر چه بخواهید ثابت کرده که شما برای شادمانی فقط یک ذهن میخواهید و بس.
پس به قول راس هریس در کتاب «تله شادمانی» دست از تقلا کردن بردارید و زندگی کنید.
پانوشت ۱: در عکس بالا آمار تعداد بیخانمانهای آمریکا در شهرهای مختلف رو مشاهده میکنید. منبع عکس هم ذکر شده و بهتره زمان اون آمار رو هم ببینید، همین پارسال! وضع انگلیس، سوئد، دانمارک و … هم بهتر نیست (این مقاله شاید به کارتون بیاد)! درسته به درصدیشون یک خدمات خوراک و … میدن، اما سوالم اینه که شما حاضری بری هر روز صبح، مسجد محلتون توی صف، تا غذا بهشون برسه؟ حاضرم شرط ببندم، گداهای ایرانی هم چنین چیزی رو نمیپذیرن.
بله در همین لحظه است که میخواهید دنبال بیخانمانهای کشور خودتون بگردید. یا روش هوشمندانه دیگری رو به کار بگیرید. بگید نه من خودم رو با بیخانمانها مقایسه نمیکنم که. من شبیه اون کارمندای گوگل هستم! باشه اینجا هم کارمندای جاهای خوب، ماهی ۱۲ تا ۳۰ میلیون حقوق میگیرن (توی شرکتهای خصوصی). بهترین زندگی رو هم دارن. از فکر دقیق فرار نکنید. میپذیرم، الان یک نفر کارمند خوب اون ور داره تویوتا میخره، اینور ۴۰۵، انصافا بشینید توشون، خیلی فرقی ندارن! یعنی دارن، اما نه اون اندازه که فکر کنید زندگی یک پژو دار، فرق آنچنانی با زندگی یک تویوتادار، داره.
پانوشت ۲: به طور استثنا، حاضرم از حرفهام در این نوشته دفاع کنم! اگر به موضوعی شکی دارید، در دیدگاه مطرح کنید.
سلام
راهحلهایی که میدین مثل شادی با چیزهای کوچیک، شکرگذاری و … مدت کوتاهی بعد از اینکه باهاشون اشنا میشی جواب میده ولی بعدش دیگه جواب نمیده مخصوصا مواقع بحران و استرس و … یا حتی مواقع عادی
چیکار کنیم که عادی و تکراری نشه و امیدمون را حفظ کنیم؟
سلام.
مدتی هست بلاگ تون رو دنبال میکنم و از خوندن نوشته ها تون لذت میبرم.
علی رغم اینکه با بخش زیادی از نوشته تون موافقم، ولی من فکر میکنم بزرگترین مشکل ما نه قیمت دلار، نه تورم و نه چیز دیگه است. بزرگترین مشکل ترس از آینده و ناامیدی هست. وقتی سال های سال راجع به خشکسالی و جنگ آب شنیدی و الان کم کم داری نشانه هاش رو تو خوزستان و خرمشهر و … میبینی خوب فکر میکنی که ترس اینکه تو هم برای آب خوردن به مشکل بخوری خیلی بیجا نیست. اینکه تقریبا تمام شواهد و قرائن داره به تو سیگنال میده که داری با سر به ته دره حرکت میکنی آزار دهنده س. شاید این حرف بچه گانه باشه ولی ترجیح میدادم الان وضعیت 100 پله بدتر بود، اما رو به بهبود بود، این یعنی اینکه تا 50 سال دیگه هم تازه به این شرایط الانمون نمیرسیدیم ولی حرکت رو به جلو امید بخشه حتی با سرعت کم. باعث میشه تلاشت رو مذبوهانه ندونی. من مشکل اصلی الان رو ناامیدی و مبهم بودن آینده میدونم.
تقریبا سعی میکنم با همه چی کنار بیام ولی این مساله واقعن آزار دهنده است.
راستش رو بخواید تنها راه حلی که دیگه الان بهم جواب میده فقط داشتن نگاه نیهیلیستی به هستی ه. بر خلاف اینکه میگن نگاه نیهیلیستی باعث افسردگی میشه، من فکر میکنم تو شرایط الان ما کمک میکنه که با خودت فکر کنی ممکنه یه سوییسی شصت الی هفتاد سال نسبت به تو زندگی بهشتی داشته باشه، اما در آخر سرنوشت محتوم هر دومون، یکی هست.
با همه ی این اوصاف و به رغم اینکه این سری نوشته های حال خوب کنک تون راه حل قطعی نیست برام، ولی با خوندنشون آرامشی نسبی میگیرم و بعضی هاش رو (با لینک) در گروه دوستان بازنشر میدم.
بازم ممنون از نوشته هاتون
سلام
ممنون از بیان دیدگاهت.
تا آخر هفته، یک متنی خواهم نوشت با عنوانی شبیه «در فوتبال گل نخوردن نداریم، مهم این است که گل زدن را هم بدانیم»، سعی دارم اونجا کمی به دیدگاههای شما و ارسلان بپردازم.
اما توصیه میکنم نوشته «سخنی با استفن هاوکینگ. داستان مدفوع (پِهِن) اسبهای گاری را شنیدهای؟» رو بخونید (اگر هم قبلا خوندی، دوباره بخونید).
به نقل از فیه ما فیه (تصحیح استاد فروزانفر):
آدمی را خیال هرچیز با آن چیز می برد: خیال باغ به باغ می برد و خیال دکان به دکان امّا درین خیالات تزویر پنهان است.نمی بینی که فلان جایگاه میروی، پشیمان می شوی و می گویی «پنداشتم که خیر باشد، آن خود نبود.» پس این خیالات بر مثال چادرند و در چادر کسی پنهان است.هرگاه خیالات از میان برخیزند و حقایق روی نمایند بی چادر خیال، قیامت باشد. آن جا که حال چنین شود پشیمانی نماند.هر حقیقت که تو را جذب می کند چیز دیگری غیر آن نباشد، همان حقیقت باشد که تو را جذب کرد يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ. چه جای این است که می گوییم در حقیقت کَشَنده یکی است امّا متعدد می نماید.نمی بینی که آدمی را صد چیز آرزوست گوناگون؟می گوید: تتماج خواهم، بورک خواهم، حلوا خواهم، قلیّه خواهم، میوه خواهم، خرما خواهم.این اعداد می نماید و به گفت می آورد امّا اصلش یکی است: اصلش گرسنگی است و آن یکی است.نمی بینی که چون از یک چیز سیر شد، می گوید «هیچ از اینها نمی باید؟» پس معلوم شد که ده و صد نبود، بلکه یک بود.
سپاس ابه خاطر این متنت
با متن شما خیلی لذت برم.
از این متن های امید بخش بازم بنویسید به آدم روحیه زندگی می ده.
خیلی ممنونم که تو این بمباران ناامیدی این چنین مطالب زیبایی می نویسید.
سلام
تو زندگیم به یه جاهایی رسیدم که اگر این امید الکی خوش کن رو هم نداشتم کلا از زندگی کردن زده میشدم.ما توی مملکتی زندگی می کنیم که ادمای پولدار کم نداره.این رو قبول دارم که بیشتر اونایی که وضع مالیشون خوبه قبلش یه پشتوانه ایی داشتن اما ادمایی که از اول هم بابای مایه دار نداشتن و الان کلی موفق هستن کم نیست. حتی بعضی هاشون از یه جاهایی به اوج رسیدن که باورش برات سخته. به نظر من دیدن این ادما خودش یه نقطه امید هست. من به این اعتقاد دارم که استعداد و توانایی ادما یکسان نیست ولی میشه حداقل تلاشت رو بکنی و اینکه تو این اوضاع ببینی که بعضی خوب پول در میارن. بعضی ها هم کم پول در میارن ولی گله ای ندارن . سعدی میگه لباس قناعت بپوشید تا در عافیت باشید این خودش تو این اوضاع شاید مرهمی باشه واسه این وضع خراب.همون داستان مقایسه میشه اگر سرمون به کار خودمون گرم باشه اینقدر از زندگی گلایه نمی کنیم. اینم بگم که خیلی کم ادمایی رو دیدم که این روزا از وضعشون راضی باشن.حکایت ما حکایت اون ادمیه که چهل ساله میره بازار و هر روز هم که از بازاریا می پرسه وضع بازار چطوره، همه میگن خراب. ولی کیا پول درمیارن خدا میدونه. امیدوارم روزی برسه که با وجود این همه مشکل سر راهمون، کسی از زندگی کردن دلسرد نشه
درود به ميثم عزيز
بنظر شما مسير مناسب رسيدن به يك فهم اقتصادي خوب چيه و حتي بتونم يه مقدار تحليل بكنم، مثل پيش بيني شما از قيمت دلار و در حد اينكه حداقل گرفتار سطحي بيني ها و عام گويي ها نشم.
بشخصه خودم فعلا مباني اقتصاد دكتر نيلي رو از مكتب خونه شروع به ديدن كردم و كتابشون رو خوندم. در قدم بعدي مي خوام كليات علم اقتصاد منكيو رو تهيه كنم.
* نوشته بسيار عالي. در اين فضا كه همه سم پاش دستشون گرفتن، احساس خيلي خوبي اين نوشته بهم داد و البته توجه به بزرگ كردن منش خودم.
سبز و كامروا باشيد.
یک کتاب ساده و جدید اومده که حتی برای بچههای دبیرستانی هم تجویز میکنم.
کتاب دید اقتصادی از انتشارات آریانا قلم، در قالب یک داستان، سعی کرده مفاهیم اقتصادی رو بیان کنه. بعضی جاهاش رو اعصابه ولی در کل خیلی عالیه.
بعد دیدگاههای اصلی اقتصادی رو مطالعه کن. به نظرم جداگانه مدلهای مارکس، اسمیت، کینز و فریدمن رو مطالعه کنی،پکیج بودن یک نگاه اقتصادی دستت میآد. خیلی مهمه که بدونی ما به اون صورت بهترین مدل اقتصادی نداریم! هر مدلی نقصها و مشکلات خودش رو داره، نمیشه ازش گریزی داشت.
یکی دیگه از چیزهایی که به نظرم قبلش باید بخونی، جامعهشناسی هستش. کتاب کامل گیدنز (نه خلاصش) رو یک دور بخون. سعی کن در هر مرحله تحلیل کنی.
در ضمن، مطالعه تاریخ از دید اقتصاد هم به نظرم خیلی میتونه مفید باشه. این که وقتی به تاریخ نگاه میکنی، میبینی چقدر اقتصاد کشورها،بالا و پایین داشته. کتابهایی مثل توسعه به مثابه آزادی، جنگهای ارزی، اقتصاد و تاریخ جهان و هراس و سقوط هم خیلی خوبن.
البته توجه کن کتابهای بالا نمونه ای از کتابهایی هستند که افراد آماتور باید بخونن، مسیر حرفهای اقتصاد، خیلی پیچیدهتر از این حرفهاست و باید از متخصصهاش بپرسید.
واقعیت اینه که ما در زمان جنگ بدتر از اینها را هم دیده ایم . ولی فرقش اینه که تو این مدت سبک زندگی مردم بهبود چشمگیری کرده. سطح رفاه و بهداشت و آموزش بالا رفته. آگاهی های اجتماعی و سیاسی مردم هم بیشتر شده. مردم خودآگاه تر شده اند و به حق و حقوق انسانی و شهروندی اشان آگاه ترند. از آنطرف بدلیل باز شدن فضای ارتباطی و دسترسی همه به اینترنت، تحمل شرایط سخت ، نسبت به گذشته سخت تر شده است. مثلاً پدران ما احتمالاً تلاش خیلی کمتری می کرده اند که به ما بفهمانند باید با حداقل های زندگی بسازیم نسبت به ما که باید به بچه هایمان بقبولانیم که باید درهزینه های آموزشی و ورزشی و رفت وآمد و اینترنت و کفش و لباس و …. صرفه جویی کنند .
الان اگر همان شرایط جنگ پیش بیاید و کمبود ها و کوپنی شدن ها و گرانی ها ، …تحملش به مراتب سخت تر از اون موقع است.
هر وقت حرف از امید و ناامیدی در شرایط بحرانی پیش میاد چیزی که بلافاصله به ذهنم میاد اینه که خیلی از مردم حافظه تاریخی خوبی ندارند. کاملا با حرفهای شما موافقم و مرسی برای این پست.
میثم عزیز
بابت متن های فوق العاده ات ممنون.
من چندجمله ای درباب فوایدتارخ خواندن از زرین کوب میگم:تاریخ بخوانیدچراکه تاریخ همواره نشان حیات بوده نه مرگ.تاریخ به مامی آموزد انسان ها چطورزیسته اند نه اینکه چطورمرده اند.تاریخ به مامیگه که وجودانسان معنی وهدف داره وحتی مرگ هم آن را زایل نمیکند! همین فایده ست که تاربخ دلهره پوچی سارتر وکامورازایل میکند.
ودرمورداینکه گفتی حق ماست بهترین زندگی روداشته باشیم،اندکی تردیددارم!وفقط میدانم حق حیاتی به ماداده شده؛وماحق نداریم این حق رونادیده بگیریم.پس لابدوجود مابی علت نبوده ،لابدمسولیتی داریم،شایدقراره دنیای روکه تحویل گرفتیم اندکی بهترتحویل بدیم.وکافیه بدونیم که این فقط مردگان اند که بی انگیزه اند.مادامی که نفس میکشیم ،نه تنها حق بلکه تکلیف نیزداریم که انگیزه وامیدداشته باشیم.
چرا هر کتابی متنی نوشته ای حتی برنامه نویسی و ریاضی هیلی خیلی برام گذراست و زود از یادم میره؟ با اینکه سالها ریاضی خوندم کامپیوتر و روانشناسی حتی موقع خوندنش مثال زدم و تحلیل کردم بعد از مدت کوتاهی انگار نه انگار هرگز خوندم با توجه به سنم بعیده الزایمر باشه مشل فیزیکیه یعنی؟
هیج مشکلی نیست. من هم وقتی کتابها رو میخونم چیزی یادم نیست بعدش، وقتی حتی بعد از چند سال میخوام بنویسم، مفاهیمش در وجودم هست و ازش استفاده میکنم. در یک نوشته مفصل به «سندروم فراموشی قبل از امتحان» خواهم پرداخت.
معمولا وقتی توی یه وبلاگ جدید میرم سعی می کنم با سه کلمه توصیفش کنم و در یک فایل ذخیره می کنم تا دفعه های بعدی که قراره با توجه به زمان محدودم از تعداد زیادی وبلاگ یکی رو انتخاب کنم و بخونم سردرگم نباشم. این سه کلمه برای وبلاگ شما امید ، مفید(پر از پیشنهاد) و واقع گرایی هستند. همون کلمه امیدش به تنهایی باعث میشه تقریبا اکثر پست هاتون رو خوندم. این رو گفتم که تشکری ازتون کرده باشم واین که مطالبتون از بیرون چه دیدی رو ایجاد می کنه شاید براتون جالب باشه.
راهکاری که اهالی قلعه الموت برای پیدا کردن آدم های قوی و با عزت نفس داشتند جالب بود. در واقع یه ابزار سنجشه. فکر می کنم یکی از جنبه های این موضوع که با اتفاقات کوچیک ممکنه به هیجان کاذب بیایم اینه که فکر کنیم انتخاب های ما و مسیر جلوی ما تنها مسیر درست اند و اگه خراب شدند قراره بدبخت بشیم. در حالی که وقتی به گذشته نگاه می کنم می بینم که یه گزینه خیلی برام پررنگ شده بود و می گفتم اگه مثلا نشه یا قبول نشم بدبخت میشم الان برام عادی اند و می دونم چندان تفاوتی در زندگی 20 سال آیندم ایجاد نمی کردند.
دم شما گرم 🙂