دیدگاه‌های شما و میثم مدنی کتاب‌خوانی، چرا، چگونه، کتاب بخوانیم، خواندن، داده، داده‌کاوی

دیدگاه‌های شما و من

  • From امیرمحمد کرمعلی on دفاعیه یا نفرین‌نامه؟ تکنولوژی سطحی به مثابه کوکائین (در پاسخ به KTANFF)

    ” … حتی ویدیوهای آموزشی همگن و جامع. همه اینها از نظر من نوعی از کتاب هستند.”

    سلام. استاد این جمله رو میشه بیشتر، یه کم بیشتر توضیح بدین؟

    ویدئو های (همگن و جامع)، چقدر صلاحیت دارند؟ اونها رو با اکراه تایید میکنید یا واقعا مفیدند؟
    چه ویژگی هایی دارند؟
    مثال با کیفیتش چی هست؟؟(درهر حوزه ای که شد)

    Go to comment
  • From امیرمحمد کرمعلی on سلام وبلاگ! گاه‌نوشته‌های میثم مدنی

    سلام. استاد خوبه که تونستم اولین متن تون در وبلاگ رو بخونم. بعد از این همه مدت که پست هاتون رو میخوندم برام جالب بود این کلمات. سه ماهه پیش تقریبا بود که – قبل زیارت کردن شما- شاهین کلانتری بهم گفت حتما وبلاگ بزن و یک چالش 100 روزه برای خودت بگذار که هر روز مطلب توش منتشر کنی، وبلاگ نویس خیلی خوبی میشی. دیروز بالاخره وبلاگ رو زدم. به خاطر کمبود دامنه مجبور به انتخاب بین .net و .pro بودم و با این وجود که خودم رو پرو نمیدونم برای تولید حس همزادپنداری بیشتر، کورکورانه از شما تقلید کردم و این شد:
    blog.karamali.pro

    دانشگاه رو هم مشغولش هستم تا ایشالله از این بیابون بیام بیرون(!)

    مشتاق دیدار

    Go to comment
  • From رضا on انسان‌های در قله (۲): جهش‌یافته‌ها

    شما گفتید من تازه خیلی چیزها رو دوره لیسانس فهمیدم.
    برای امثال من که بیشتر از این ها وفت تلف کردیم و تازه فهمیده ایم چه میخواهیم و چه باید بکنیم چاره ای جز جهشی رفتن نیست تا بتونیم زمان از دست رفته رو جبران کنیم

    Go to comment
    • From امیرمحمد کرمعلی on انسان‌های در قله (۲): جهش‌یافته‌ها

      سلام رضا

      برای رشد جهشی توی یک موضوع بنظرم باید درد های زیاد رو بتونی با فاصله خیلی کم (یعنی often) پشت سر بذاری. کوچ خیلی میتونه کمک کنه … شایدم تنها راه ممکن باشه.

      یادمه 20 سالم بود، نشسته بودیم توی 206 … بالاخره طرف راضی شد که مربیم بشه… پشت فرمون بود و من کنار دستش… گفت سررسیدت رو دربیار… بنویس:
      من امیرمحمد فلانی، در این سال ها گند های زیادی بالا آورده ام و باید جبران کنم. تمام دستورات را مثل یک سرباز انجام میدهم و میدانم برای موفقیت راهی جز رشد موشکی ندارم…

      متنی که نوشتم اون روز خیلی خیلی طولانی تر از این چند جمله ی بالا بود، خیلی ادبی تر بود کلماتش و خیلی کوبنده تر… الان فقط این ها ازش یادمه…. خواستم بیخیال بشم و اصلا کامنت رو ننویسم. ولی گفتم شاید مفید باشه برای کسی….

      از اون روز تا 6 ماه تقریبا من شاگردش بودم. شبیه تجربه ی علی خلیلی برای محمدرضا شعبانعلی بود اون دوران برام. تجربه ای که تعداد کمی از افراد توی کل عمرشون تجربه میکنند. البته ضروری هم نیست این همه درد کشیدن برای همه.

      الان یاد گرفتم خیلی هم خودمون رو جدی نگیریم… مثلا چند هفته پیش جمع شده بودیم دفتر یکی از دوستانمون… یکی از بچه ها برگشت رو به جمع گفت:
      جهنم اون جایی هست که وقتی مردی، میان و اون کسی که میتونستی بشی و نشدی رو بهت نشون میدن و اونجاست که واقعا میسوزی.( جمله خیلی معروف که بیشترمون شنیدیم)… من برگشتم گفتم ببین بنظرم کلا انسان اونقدر موجود خاصی هم نیست…. خیلی مهم نیستیم ما که بیان برای تک تکمون اینکار رو بکنند و غیره…. خیلی جدی گرفتی خودت رو… خیلی….

      در هر صورت. خوشحال میشم از پیشرفت شما و همه.

      در مورد اینکه گفتی وقت زیاد تلف کردی و باید جبران کنی و این حرف ها، یک پست تلگرامی نوشتم چند هفته پیش، مجبورم کلمات +18 اش رو سانسور کنم تا بتونم ابنجا بذارمش، چند لحظه صبر کن…

      این عکس رو ببین اول:
      https://30namazaban.com/wp-content/uploads/2021/01/37c91ecc-d0f3-44d7-83b0-58e799a3d6d1.jpg

      حالا، پست تلگرام رو بخون:
      —————————————————————-
      بالاخره آدم فضایی های لعنتی!

      سلام. به تازگی یک عکس بیرون اومده(لینک بالا) از یک نمیدونم چی چی، که مربوط به موجودات فضایی میشه، انگار موثق هست، یک نفر از دانشگاه هاروارد حرف زده راجع بهش و غیره، اصلا مهم نیست ولی.

      این رو میخوام بگم، فرض کنید این خبر واقعی باشه، مثلا واقعا اتفاق خفنی بیفته، یک اتفاق خفن تر از کرونا.

      مثلا، جنگ جهانی سوم، مثلا حمله زامبی ها، مثلا همین اخبار آدم فضایی ها، مثلا قحطی آب و خشکسالی شدید، یا اتفاقات عجیب دیگری که حتی فکرشم نمیکنیم.
      ولی با کرونا، فهمیدیم که خیلی این دنیا کشکی تر از این حرفاست و هر اتفاقی ممکنه بیفته. کسانی که تاریخ رو خیلی مطالعه کردند حتما میگند که ما نیازی نداریم کرونا رو ببینیم که کشکی بودن زندگی رو بفهمیم، خودمون میدونستیم.

      خب، من نمیدوستم، با کرونا فهمیدم.

      فرض کنید جنگ شروع بشه، یا نصف شهر زامبی بشند، یا آدم فضایی ها حمله کنند(پی نوشت ۱)، شما اون موقع اولویت هاتون چیاست؟

      باز هم از اینکه از باجناقتون توی خرید خونه عقب افتادید غمگین اید؟
      بازم به فکر مطالعه کتب بیشتر و تقویت پیج اینستاگرام و پول درآوردن اید؟
      بازهم به فکر بالابردن معدل فوق لیسانس تون اید؟

      یا اینکه فقط از این مهلکه زنده بیرون بیاید براتون کافیه؟

      اینکه این عکس واقعی باشه یا نباشه مهم نیست، مهم این سوال هایی هست که اینجا نوشتم.

      خیلی وقت ها …. ت…. بذار مثال بزنم:

      امروز داشتم فایل صوتی زیارت عاشورا گوش میدادم(۴ بار پشت هم گوش دادم)، و به این موارد فکر میکردم:

      اصلا مهم نیست که امام حسینی مرده، شهید شده یا هرچیزی، مهم اینه که ما با خوندن زیارت عاشورا ذهنمون درگیر مسائل بزرگی مثل واقعه ی عاشورا میشه، حالا اینکه حسین نقش اصلی بوده یا مش حسن یا نقی یا مریم مهم نیست، اصلا بحث معنویت رو ***** توش(سانسور شد!)، دارم در مورد این حرف میزنم که ذهنمون رو ببریم روی وقایع بزرگ تر از زندگی عادی و روزمره. که واقعه عاشورا و فداکاری هایی که انجام شده اونجا واقعا جالب میتونه باشه برای تامل کردن.

      انیمیشن soul رو که تازه اومده ببینید، کم نظیر هست. حتما شنیدید که میگن ، ولش کن بقیش بعدا میگم… ترکیب یک حدیث از آقای بهجت بود با این انیمیشن.

      بحث رو جمع بندی بکنم، قصدم از نوشتن این متن این بود که بگم خیلی هم زندگی رو جدی نگیرید، وقت شما و خود شما و زندگی شما اونقدری هم مهم نیست و به یک واقعه‌ی خفن بَندِ!

      یاد اون بنده خدایی میفتم که اسیر بود و داستان کوره های آدم سوزی و کتاب فرانکل.

      شاید بشه گفت خلاصه این حرف ها و پراکنده گویی هایی که کردم، میشه این جمله:
      در زندگی صبر داشته باشید و ادامه بدید.

      پی نوشت ۱:
      شاید بگید حمله آدم فضایی ها خیلی تخیلی هست، زامبی ها خیلی تخیلی و بچه گانه فکر کردن هست، و از این حرف ها.

      این حقیقت که چند سال پیش ما هیچ کدوممون موبایل نداشتیم، چه برسه به موبایل هوشمند، و چه برسه به این اعتیادمون به خریدن اینترنت، و الان چشم باز میکنیم و میبینیم که نوع زندگی مون هیچ شباهتی به ۲۰ سال پیش نداره. همین حقیقت، باید کافی باشه برای اینکه چیز های تخیلی ای مثل زامبی و آدم فضایی هم مثل کرونا برامون قابل هضم تر باشند.

      پی نوشت ۲:
      خودم میدونم متن پیوستگی نداره، من خیلی اهل نوشتن نیستم، باید ویس بدم، ولی توی کانال پاپیون سبز قصد کردم که ویسی از خودم نذارم، برای همین باید با این گفتار پاره پاره من بسازید و متن ها رو بخونید.

      ————————————————————-

      امیدوارم بوده مفید باشه.

      Go to comment
  • From علی مشایخ on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!

    سلام
    این روز ها کتاب های موفقیت در چندگام و یا سریع ترین روش های کسب درآمد و …. طرفدار پیدا کرده و البته یکی از عوامل پدید آمدنشون هم حوصله کم افراد برای رسیدن به یک علم و تجربه است
    البته میدانیم که فاکتورهای زیادی برای تصمیم وجودداره. نمی دونم ولی خیلی حس خوبی نسبت به کتاب های تجاری و پرطرفدار ندارم…مثل کتاب های زبان بدن، اثر مرکب، صبح جادویی و…. این کتاب ها چندان علم ما رو زیاد نمی کنند و ما را به سمت تحلیل موقعیت فعلی مون نمی رسونن.. البته ظهور این دسته از کتاب ها شاید پیام آور این هم باشه که ذهن افراد به سمت کوتاه نگری نزدیک تره تا بلند نگری
    و نوشتن یک کتاب و یا پرطرفدار بودنش لزوما نشان دهنده درست بودن و یا علمی بودنش نیست و…

    Go to comment
  • From مهدی افسر on تماس با من

    با سلام جناب مدنی
    وقتتون بخیر
    البته با توجه به توضیحاتی که دادین نیازی به کسب درآمد از این طریق ندارین اما من میخوام بابت مطالب ارزشمندتون در حد وسعم پرداختی داشته باشم. پیشنهادی داشتم یک درگاه پرداخت یا هر صورت که خودتان صلاح میدانید امکانی را فراهم کنید تا من هم بتونم این لطف شما بابت مطالب ارزشمندتان را جبران کنم.
    واقعا مطالب شما توانست mental modelهای ارزشمندی را به من بدهد. (مثل کارت کرواسی، سگ اکبر آقا و داستان خرس قطبی و تصمیم گیری)

    Go to comment
  • From Mehdi on کدام را ترجیح می‌دهید؟ یک هفته کار (روزی ۱۵ ساعت) یک هفته استراحت یا هر روز ۸ ساعت؟

    اگر درآمد کار بسته به تعداد ساعات کاری باشد، روزی ۸ ساعت بهتر است. ضمن این که در این حالت برنامه ریزی برای زندگی بخاطر داشتن روتین کاری روزانه راحت تر است.

    Go to comment
  • From داریوش پاسخی on من مرغ طوفانم؟ یا ماهی لجن‌خوار؟

    با عرض سلام و ادب،
    چه متن موثر و بجایی نوشتید؛ واسه ی من که روشنگر بود. چون خودم به شخصه به انتظار طوفان روزگار می گذرونم و امیدی به معجزات لحظه ای ندارم. انسان بجای گلایه بایستی سکان هدایت زندگی رو به دست بگیره.
    مارشال رومل هم با اینکه یک نظامی کاملا حرفه ای بود، از جنگ نفرت داشت اما عمده ی مطالعات مستمرش در رابطه با فنون جنگ و مطالب نظامی بود. چون معتقد بود زمانه آبستن حوادث پیش بینی نشده است و بایستی همواره منتظر و مراقب اوضاع جهان بود.

    Go to comment
  • From رضا عبدالعلی زاده on گام‌هایی برای مقابله با مدرک گرایی: ۳- معنی مدرک‌ها و عنوان‌ها را بدانیم و یاد دهیم.

    بحث جالبی رو باز کردی
    در حین خوندن این پست ها یاد حرف دکتر مهدی نائبی افتادم، ایشون در گروه برق و مخابرات دانشگاه شریف تدریس می کنن و من بکمک سایت مکتبخونه دانشجو کلاس درس آمار و احتمال مهندسیشون بودم. یک جایی در درس ی مقایسه جالبی بین دانشگاه های ایران و خارج انجام دادن. گفتن در دانشگاه های خارجی دانشجو بعنوان پنبه وارد دانشگاه می شه و دانشگاه این پنبه رو نخ می کنه و در قالب یک پارچه با کیفیت می ده بیرون. بعد صنعت از این پارچه مرغوب ی لباس مناسب با قد و قواره خودش می سازه. اما در ایران ما بعد از اینکه پنبه وارد سیستم شد با سازوکاری که داریم در نهایت بصورت یک کیسه گونی تحویل می دیم بیرون. بعد بلافاصله می فرستیمش سربازی و در نهایت هرچی رشته بودیم رو دوباره می زنیم پنبه می کنیم. بنظرم تشبیه خیلی جالبیه هر چند از دانشگاه های خارج صرفا براساس شنیده های دوستان تحصیلکرده در خارج شباهتش رو می پذیرم ولی در مورد سازوکار دانشگاه های داخلی کاملا موافق هستم با ایشون. و فک می کنم علت اینکه اینهمه به این عناوین دکتر و مهندس چسبیدیم بخاطر اینه که اون هدف اصلی که دنبالش بودیم که همون کسب دانش و بکارگیری در حوزه کاری مربوطه هست رو بهش نرسیدیم و برای این زمانی که در دانشگاه صرف کردیم به همون حداقل عنوان مدرک بعنوان حداقل دستاورد اکتفا می کنیم.
    در بحث توهم اجتماعی هم که واقعا سنگ تموم گذاشتیم و اونم اینه که بسیاری از افراد ثروتمند و دارای کسب و کار که گاها حتی مدرک دانشگاهی هم ندارن برای موفقیت هایی که داشتن در بین خودشان و حتی از بیرون با عنوان مهندس خطاب می شن و کلی به این نحوه ی معرفی کردن و معرفی شدن مفتخر هستن که این عجیبترین حالت ممکنه!!!!

    Go to comment
  • From محسن فارسی on انسان‌های در قله

    ممنونم ازت میثم جان بابت دیدگاه های عمیقت که با ما اشتراک میزاری
    من فکر می کنم برای اینکه بتونیم آزاد باشیم بعد از اینکه باید خودمون رو خوب بشناسیم، باید هنر تصمیم گرفتن رو خوب بلد باشیم چون نحوه تصمیم گیری ماست که میتونه توی لحظات حساس ما رو برای آزاد بودن کمک کنه و باعث میشه تقریبا در اکثر اوقات در مسیر درست باشیم.
    به قول یه بزرگی که میگفت حتی تصمیم نگرفتن هم درصدی ریسک داره که بعضی مواقع درصدش خیلی هم بالاست.

    Go to comment
  • From رسا on پورشه و موتورسیکلت بی‌گلگیر

    سلام. جناب مدنی امیدوارم هر چه زودتر فرصت دوباره نوشتن رو داشته باشین. همیشه خوندن تحلیل های متفاوت شما برام لذت بخش بوده.
    با سپاس

    Go to comment
  • From م.بزرگمهر on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت می‌کند!

    برای دومین بار ک مطلب تون رو می خونم می بینم من منظورتون از نشخوار ذهنی مطالب رو هم متوجه نشدم.میشه یکم توضیح بدید؟

    Go to comment
  • From م.بزرگمهر on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت می‌کند!

    من اون پاراگراف اخریه ک در مورد قطعه قطعه خوانی: خوندن وبلاگ و کانال و…نوشتید رو نفهمیدم! من تقریبا ۲ ساعت از روزم ب خوندن وبلاگ شما و شاهین و محمد رضا و کانال فهیم عطار صرف میشه! این بده؟!!! من تو دام حلقه افتادم؟ این دام حلقه چی هس اثلا؟

    Go to comment
.