سلام و ادب.
«کارتکرواسي» اولين مفهوم جالبي بود که در اين سايت باهاش آشنا شدم، بعدش مفهوم «بارخورد»!
توي اين پست هم
با 3 تا مفهوم جديد روبرو ميشيم که به عنوان فرض اوليه براي مطالعه و فهم بقيه مقالات سايت دانستنش اهميت داره… سعي ميکنم بلند بلند 3 تاش رو خلاصه کنم براي خودم!:
۱-خلاصه ي بی گدار به آب زدن:
اگر عزت نفس داري يا ميخواهي تقويتش کني، هميشه از روي کاغذ و علمي پيش برو.( خطاب به خودم)
۲- خلاصه ي جادوگر و قضاوت آتش:
وقتي خودت خودت را تاييد ميکني خيلي ذوق نکن!.. سعي کن کسي را داشته باشي(منتور) يا در فرآيند هايي خودت را بيندازي(!) که اوتوماتيک اصلاح شوي، پيرايش شوي..
۳- خلاصه ي جارچی و کلاهبردار:
زر نزن! (خطاب به خودم!) …
«داستان خیلی از ما شبیه آن جارچی است، دانشی را میدانیم، هر روز آن را در میان مردم فریاد میزنیم. اما به آن عمل نمیکنیم.»
پاراگراف اول رو که خوندم وقتي به اين رسيدم يخ کردم:
«داستان میلیونرهای خود ساخته بیشتر شبیه داستان برندگان قرعهکشی است! یعنی برخی در این قرعهکشی برنده میشوند و بسیاری شکست میخورند. بله تلاش مهم است، مثل این است که در یک قرعهکشی ۵۰ میلیونی (با تلاش بسیار) ۱۰۰ بلیط بخری. شانست بیشتر است اما برندگان محدود هستند.»
اين رو حضوري هم بهم گفتيد، گفتيد خيلي زور نزن فعلا براي کار هاي گنده! و اينکه رسانه فقط چندتا کارافرين موفق رو نشون ميده نه قبرستان شکست خورده ها رو…. باز با اين حال، اين پاراگراف تاثيرش رو گذاشت و فکرم مشغوله…
– – –
جالبه از ترامپ هم وقتي ميپرسند که راز موفقيت چيه؟ ميگه:
Genetics !!
علنا ميگه ژن!
– – –
اين هم جالبه، چند ساليه هر سال يکي دوبار ميبينمش:
Trump Gives INSPIRATIONAL Speech on Success and Working Hard
لينک:
https ://www.youtube .com/watch?v=_0Hhnh4XyzU
– – –
نميدونم چرا ولي حس ميکنم کتاب فلادد اين رندوم نس از نسيم طالب هم مرتبط به همين موضوع باشه، بايد بخونمش.
«همه را مدیون خواندن کتاب میدانم…»
این جمله خیلی جذابیت داشت برایم.
– – – –
این درست که برادر محترم ۲۰ سال قبل تندخوانی را فراگرفته و بعد به شما استاد عزیز یاد داده اند… اما! فکر میکنم این هم در ژن(!) شما بوده ! کما اینکه در پاراگراف های ابتدایی بیان کردید که پدر گرامی تان شبی یک جلد میخوانده اند! ..مرحبا به ایشان واقعا که بدون تکنیک با این سرعت text میخواندند!
– – – – –
چیزی که فکر کردن به آن تابحال مرا ۳-۴ بار عمیقا از حس شکرگزاری دور کرده و به حسرت و غبطه کشانده، این مسئله است که کودکی ما چگونه گذشت! کودکی ای که با دیدن سریال های شب های برره و دیگر چیز های شبیه این طی شد! …
مقایسه کودکی خودم با میثم مدنی و شعبانعلی و امثالهم..!
بسیار جالب بود، این «عشق پراکنی» به آدم ها و محیط اطرافتان بسیار جذاب است… شاید اصلا بتوان گفت استاندارد یک مرد سالم همین باشد..
زیاد بنویسید استاد… لطفا زیاد بنویسید! برای ما
استاد لطفا پادکست هاتون رو از ما دریغ نکنید… بسیار عالی میشه یک جایی شروع کنید به نشر اونها…. کانال تلگرام عالیه… اینستاگرام که نه ولی تلگرام رسمی تر میتونه باشه و حرفه ای تر و راحت تر نسبت به بقیه شبکه ها و …
بیصبرانه،،،،، منتظر هستیم تا صدای گرم شما رو در فایل های صوتی تون بشنویم…
راستی جناب مدنی، یه چیزی رو در گوشی بگم بهتون حیف نیست واقعا توی این دنیا ی پر از داده(!)، یه ۲۰- ۳۰ ساعت فایل صوتی از شما موجود نباشه!؟
حالا ۲۰-۳۰ ساعت نه ۱۰ ساعت…!
نه…. ۵ ساعت!
الان کلا یک مکالمه صوتی (مصاحبه) از شما هست که طی یک سری سوال های از پیش تعیین شده توسط آقای امین آرامش تهیه شده…. خودتون اگر پادکست ضبط کنید محشرتر میشه.!
بالاخره نام یک انیمه را از زبان شما شنیدیم!
توی مصاحبه با رادیو کار نکن گفته بودید وقتی خسته اید یکی از کار هایی که میکنید انیمه دیدنه… دوست داشتم یکی معرفی کنید که توی این مقاله شد…
جالبه، شما منتقد سیستم های مثبت اندیشی و اسکاول شین وار و عباسمنش طور و قانون جذب هستید ولی در واقعیت خودتون بیشتر از همه ی کسانی که مینشینند پای این مراجع ، به آموزه هاشون عمل میکنید!
یعنی در واقع مثبت اندیشی تون شاید نقش مهم تری در موفقیت شما داشته بوده باشه (عجب فعلی!) تا آموزه های نیم کره چپی و نسیم طالب وار و شعبانعلی طور و work your ass off آمیز!
چند خط بالا اصلا قضاوت نبود فقط دوست داشتم مطرح کنم و کمی با مدل و عینک فکری شما بیشتر آشنا بشم، قصد من از بیان این جملات این نیست که بنویسم و برم و فکر کنم که چقدر زورو هستم! … اینا رو نوشتم تا منتظر بمونم و از جواب شما به این کامنت کلی چیز یادبگیرم…
پی نوشت: وقتی دیدم پست جدید گذاشتید حقیقتا ذوق زدگی بهم دست داد، و الان فرصتی دست داد تا با حوصله مقاله تون رو باز کنم و بنشینم بخونمش.
مثل همیشه عالی و فقط یه کلام در تایید سخنان شما میثم جان
در زمین دیگران خانه مکن
کار خود کن کار بیگانه نکن
قطعاً اگر هر کدوم از ما بیشتر از نگاه نقادانه به بیرون نگاه و رویکردی نقادانه به خویشتن داشته باشیم و این تاج قربانی رو از روسرمون برداریم و مسِولیت پذیر باشیم و به دنبال مقصر نگردیم زندگیامون بهتر میشه.
سلام. ممنونم از نوشته آموزندتون. نوشته هاتون رو دنبال میکنم از مدت ها قبل بنابراین با مدل ذهنیتون در حدی(خیلی کم) آشنا هستم. از دید خودم یه صحبتی داشتم و میخواستم نظرتون رو راجع بهش بدونم. البته این نظر شخصی من هست و ممکنه اشتباه باشه و اصراری به درست بودنش ندارم. خواستم فقط بیان کنم که نظر شما رو هم بدونم.
آیا به نظر شما توی جامعه ای که افراد از حداقل های زندگی محروم هستن(منظورم نان شب و تامین حداقل هایی مثل اجاره خونس) چقدر میتونیم انتظار موندن و ساختن داشته باشیم. البته شاید اون مهاجرت هایی که شما دیدین با مهاجرت هایی که من دیدم دلایلش متفاوت باشن. اکثر افرادی که اطراف من بودن و مهاجرت کردن انسان های شریفی بودن و فقط به خاطر دغدغه نان شب مهاجرت کردن. به همین وضوح میگم دغدغه نان شب. پس آیا بنظرتون نباید در مورد مهاجرت با جزییات و وسواس بیشتری حرف بزنیم. مهاجرت های میلیونی در کشورهایی رخ داده و دیدیم این موضوع رو که خیلی از خانواده هایی که موندن بخاطر نان شب و پول داروی بچشون تن فروشی میکنن و بنظرم مسأله مهاجرت خیلی پیچیده تر از این حرف هاست که در حد یه جمله بخوایم در موردش نظر بدیم.
البته بازم میگم این نظر شخصی بنده بود و ممکنه اشتباه باشه حرفم. با گفتنش فقط خواستم نظرتون که واسم مهم هست رو بدونم و اینکه با عینک شما زندگی رو دیدن شاید منجر به تأثیراتی در آینده من و افرادی که دنبال کننده نوشته های خوبتون هستن بشه.
ممنونم ازتون بخاطر نوشته های بسیار خوبتون که خیلی وقت ها راه گشای کارهام بوده
ببینید هیچ گزاره غیر بدیهی رو ندیدم که همه جا یا همه چیزها رو بپوشونه، بنابراین صحبتهای شما رو متناقض نمیدونم. اصلا هم کار بدی نیست مهاجرت، حتی اگر افرادی مثل من بگن اون مسیله راحت حل میشد
خود من هم مصون از مهاجرت نیستم، شاید تا به حال ده ها مهاجرت انجام داده باشم، حالا در مفاهیم مختلف
نمیتونم نسخه ای برای اون گرسنه ها بپیچم، بعضی اطرافیانم می دونن که تلاش زیادی کردم تا در دو سطح موردی یا از طریق ایجاد کار جلوی اون موارد رو بگیرم، اما همینقدر تابحال براعت داشتم
من چند تا از بهترین دوستانم مهاجرت کردن و با اینکه مدتها باهاشون بحث کردم، نه تنها ازشون دلگیر نیستم خیلی هم رفیقیم هنوز، چند تا از بچه ها رو خودم ریکام دادم
بحثش عمیقتر از این حرف هاست ولی امیدوارم پاسخ متناسبی داده باشم
میثم عزیز
ممنون از این نوشته جامعت.
اجازه بده چیزی که امروز به عنوان روزنوشته نوشتم برات بفرستم:
بخشی از یادداشت روزانه 10 تیر 1399
بیزنس پ.و.ر.ن نکنیم! همانند فیلم پ.و.ر.ن، که در آن تمام اعمال «واقعی» بین دو نفر به گونه ای افراطی و غیرواقعی شبیهسازی میشود، بیزنس هم میتواند در چنین تلهای بیفتد.
فیلم پ.و.ر.ن اگر چه برای ارضای نوجوانان ناآگاه از زندگی و مردان پا به سن گذاشتهای که در ادبیات انگلیسی عموما Loser نامیده میشوند شاید مفید باشد، اما تصویر صحیحی از اتاق خواب و مفاهیم بسیار پیچیدهتری نظیر دوست داشتن و عشق و زندگی ارائه نمیکند: صرفا یک نوع شبیهسازی با مقیاس بالا از آن است.
قاعدتاً تصویر میلیاردها انسانی که از راه تولید مثل به وجود آمده و در دنیای ما زندگی میکنند، با تصویر زنانی با اندامهای کار شده، تحت عمل جراحی قرار گرفته و مملو از سیلیکون و پلاستیک و مردان بدنساز ایدهآل با شکم شش تکه بسیار متفاوت است.
همین ترتیب را باید در مورد بیزنس اعمال کرد: عقلانیت بیزنس تنها زمانی است که تمام اقدامات انجام شده در آن به بقا وابسته باشد: «بقای بنیانگذاران و در واقع بقای کارآفرینانه بنیانگذاران کاملا به بقای بیزنس گره خوردهباشد.»
در این میان ریسک بیزنس را باید با توجیه رولت روسی فهمید.
اگر شش نفر رولت روسی بازی میکنند تا دور اول نفری یک میلیون دلار به ازای زنده ماندن و دور دوم ۱۰۰ میلیون دلار به ازای زنده ماندن دریافت کنند، بهترین استراتژی بازی، صرفا یک دور بازی کردن است: هر چند دور دوم ۱/۶ احتمال مرگ میرود، اما ریسک مرگ ۱۰۰ درصد و ریسک برنده شدن فقط ۱۶/۶۶۶۶۶ درصد است.
این دو ریسک در پدیدههای ریاضیات «عدم تقارن» درک میشوند.
عقلانیت حکم میکند که بعد از یک بار برنده شدن و حضور قوی در یک بازار خاص، حتما، به موقع از آن بیرون برویم.
در منطق سرمایهگذاری نیز باید به پدیده «Skin in the Game» توجه داشت: آیا بیزنسی که رویش سرمایه گذاری میکنیم با عقلانیت و بقا عمیقا درگیر است؟ آیا بنیانگذارانش پوست در بازی دارند یا صرفا پ.و.ر.ن بیزنسی میفهمند؟
پ.و.ر.ن واژگانی، پ.و.ر.ن مباحثهای، و در نهایت یک سؤال عمیق و ناراحتکننده به سبک سقراط باید از خودمان بپرسیم: «آیا پ.و.ر.ن زندگی داریم یا زندگی را به معنای واقعیاش انجام میدهیم؟»
این نوشته تا حد زیادی درسته ولی باید مراقب بود که تعمیم ندهید.
طبق تجربه تو زندگی جزئیات همانقدر مهم هستند که کلیات. البته اگه بشه این جوری طبقه بندی کرد.
مرسی از میثم عزیز
الان من همچین وضعیتی دارم
بهخاطر همین تنهایی رو به طور موقت انتخاب کردم
نباید نباید آدم به خاطر اینکه بقیه خوشحال بشن حرمت نفس خودشو نابود کنه و توصیف روزانهش از خودش این باشه بدبختم، بیچارم، ایکاش زنده نبودم و …
یا همرنگ جماعت بشه و کاری کنه که غیر اخلاقیه
من همین هفته با بلاگشما آشنا شدم
مطلب به حدی برای من جالب ، جذاب و واقع یبنانه بود که همه مطالب بلاگ رو با دقت خوندم
از این که دانش و تجربیاتتون رو در اختیار بقیه قرار میدید سپاسگزارم
به نظرم اگه کانال تلگرام ایجاد کنید خیلی بهتر میشه لااقل زودتر متوجه مطالب جدید میشیم
From امیرمحمد کرمعلی on بی گدار به آب زدن، کشتن جادوگر و فریاد جارچی
Go to commentFrom علیرضا on بی گدار به آب زدن، کشتن جادوگر و فریاد جارچی
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیوهشتم: فرایند بسیار آرامِ تبدیل ژن بد به ژن خوب.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on مدفوع را هم نزنید! یا دفنش کنید یا حرکت کنید. فقط از مسئولیت فرار نکنید.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیام: از نظریه توهم کبوتری تا فیزیک مکانیک
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on منوچهر، محمدعلی، امیر، محمدرضا و جادی
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on به خاطر درد زایمان، داد و بیداد نکن، نفس عمیق بکش!
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on عذرخواهی، تلگرام و تصمیم (نوشته شِبهِ موقت)
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on جوشاندن سر سگ در دیگ و بچه خرخون
Go to commentFrom امید on هر کسی باید کار درست خودش رو انجام بده هر چند به ضرر شماست!
Go to commentFrom محمد on هر کسی باید کار درست خودش رو انجام بده هر چند به ضرر شماست!
Go to commentFrom میثم مدنی on هر کسی باید کار درست خودش رو انجام بده هر چند به ضرر شماست!
Go to commentFrom مرتضا on هر کسی باید کار درست خودش رو انجام بده هر چند به ضرر شماست!
Go to commentFrom یاور مشیرفر on آقای چهگوارا... من رفیق تو نیستم.
Go to commentFrom علی on نکاتی برای کتابخوانی (۸) کتاب قرار است به آب جوش ما، طعم و رنگ بدهد! تفاله چای را دور بیندازید و به جایش، خوب دم بکشید.
Go to commentFrom محمد on جوشاندن سر سگ در دیگ و بچه خرخون
Go to commentFrom محمد on در فوتبال گل نخوردن نداریم، مهم این است بدانیم گل زدنی هم هست
Go to comment