سلام
این روز ها کتاب های موفقیت در چندگام و یا سریع ترین روش های کسب درآمد و …. طرفدار پیدا کرده و البته یکی از عوامل پدید آمدنشون هم حوصله کم افراد برای رسیدن به یک علم و تجربه است
البته میدانیم که فاکتورهای زیادی برای تصمیم وجودداره. نمی دونم ولی خیلی حس خوبی نسبت به کتاب های تجاری و پرطرفدار ندارم…مثل کتاب های زبان بدن، اثر مرکب، صبح جادویی و…. این کتاب ها چندان علم ما رو زیاد نمی کنند و ما را به سمت تحلیل موقعیت فعلی مون نمی رسونن.. البته ظهور این دسته از کتاب ها شاید پیام آور این هم باشه که ذهن افراد به سمت کوتاه نگری نزدیک تره تا بلند نگری
و نوشتن یک کتاب و یا پرطرفدار بودنش لزوما نشان دهنده درست بودن و یا علمی بودنش نیست و…
با سلام جناب مدنی
وقتتون بخیر
البته با توجه به توضیحاتی که دادین نیازی به کسب درآمد از این طریق ندارین اما من میخوام بابت مطالب ارزشمندتون در حد وسعم پرداختی داشته باشم. پیشنهادی داشتم یک درگاه پرداخت یا هر صورت که خودتان صلاح میدانید امکانی را فراهم کنید تا من هم بتونم این لطف شما بابت مطالب ارزشمندتان را جبران کنم.
واقعا مطالب شما توانست mental modelهای ارزشمندی را به من بدهد. (مثل کارت کرواسی، سگ اکبر آقا و داستان خرس قطبی و تصمیم گیری)
سلام مجدد جناب مدنی
خواهش میکنم.
حتما این کار را خواهم کرد و سوالی برای من پیش آمده، چگونه میتوان این مطالب را گسترش داد؟
ممنون از لطفتون
من هم خوشحالم که این کشور آدم های بزرگی دارد.
اگر درآمد کار بسته به تعداد ساعات کاری باشد، روزی ۸ ساعت بهتر است. ضمن این که در این حالت برنامه ریزی برای زندگی بخاطر داشتن روتین کاری روزانه راحت تر است.
با عرض سلام و ادب،
چه متن موثر و بجایی نوشتید؛ واسه ی من که روشنگر بود. چون خودم به شخصه به انتظار طوفان روزگار می گذرونم و امیدی به معجزات لحظه ای ندارم. انسان بجای گلایه بایستی سکان هدایت زندگی رو به دست بگیره.
مارشال رومل هم با اینکه یک نظامی کاملا حرفه ای بود، از جنگ نفرت داشت اما عمده ی مطالعات مستمرش در رابطه با فنون جنگ و مطالب نظامی بود. چون معتقد بود زمانه آبستن حوادث پیش بینی نشده است و بایستی همواره منتظر و مراقب اوضاع جهان بود.
بحث جالبی رو باز کردی
در حین خوندن این پست ها یاد حرف دکتر مهدی نائبی افتادم، ایشون در گروه برق و مخابرات دانشگاه شریف تدریس می کنن و من بکمک سایت مکتبخونه دانشجو کلاس درس آمار و احتمال مهندسیشون بودم. یک جایی در درس ی مقایسه جالبی بین دانشگاه های ایران و خارج انجام دادن. گفتن در دانشگاه های خارجی دانشجو بعنوان پنبه وارد دانشگاه می شه و دانشگاه این پنبه رو نخ می کنه و در قالب یک پارچه با کیفیت می ده بیرون. بعد صنعت از این پارچه مرغوب ی لباس مناسب با قد و قواره خودش می سازه. اما در ایران ما بعد از اینکه پنبه وارد سیستم شد با سازوکاری که داریم در نهایت بصورت یک کیسه گونی تحویل می دیم بیرون. بعد بلافاصله می فرستیمش سربازی و در نهایت هرچی رشته بودیم رو دوباره می زنیم پنبه می کنیم. بنظرم تشبیه خیلی جالبیه هر چند از دانشگاه های خارج صرفا براساس شنیده های دوستان تحصیلکرده در خارج شباهتش رو می پذیرم ولی در مورد سازوکار دانشگاه های داخلی کاملا موافق هستم با ایشون. و فک می کنم علت اینکه اینهمه به این عناوین دکتر و مهندس چسبیدیم بخاطر اینه که اون هدف اصلی که دنبالش بودیم که همون کسب دانش و بکارگیری در حوزه کاری مربوطه هست رو بهش نرسیدیم و برای این زمانی که در دانشگاه صرف کردیم به همون حداقل عنوان مدرک بعنوان حداقل دستاورد اکتفا می کنیم.
در بحث توهم اجتماعی هم که واقعا سنگ تموم گذاشتیم و اونم اینه که بسیاری از افراد ثروتمند و دارای کسب و کار که گاها حتی مدرک دانشگاهی هم ندارن برای موفقیت هایی که داشتن در بین خودشان و حتی از بیرون با عنوان مهندس خطاب می شن و کلی به این نحوه ی معرفی کردن و معرفی شدن مفتخر هستن که این عجیبترین حالت ممکنه!!!!
ی مساله ی دیگه ای که می خوام تحلیلت رو بدونم اینه که با روی کار اومدن سایت هایی مانند مکتبخونه، فرادرس، متمم و… وهمچنین نمونه های خارجی خیلی پیش از اینها مثل کلاس های آنلاین دانشگاه ام آی تی، ویدئوهای آموزش یوتیوب، coursra,
Khan academy, lindaو….که افراد با توجه به نیازشون دوره و مهارت های متمرکزی رو بدون رفتن به دانشگاه میگذرونن آینده سیستم های آموزشی چی می شه؟ و بنظرت این عناوین دکتر و مهندس از بین نخواهند رفت؟
ممنونم ازت میثم جان بابت دیدگاه های عمیقت که با ما اشتراک میزاری
من فکر می کنم برای اینکه بتونیم آزاد باشیم بعد از اینکه باید خودمون رو خوب بشناسیم، باید هنر تصمیم گرفتن رو خوب بلد باشیم چون نحوه تصمیم گیری ماست که میتونه توی لحظات حساس ما رو برای آزاد بودن کمک کنه و باعث میشه تقریبا در اکثر اوقات در مسیر درست باشیم.
به قول یه بزرگی که میگفت حتی تصمیم نگرفتن هم درصدی ریسک داره که بعضی مواقع درصدش خیلی هم بالاست.
من اون پاراگراف اخریه ک در مورد قطعه قطعه خوانی: خوندن وبلاگ و کانال و…نوشتید رو نفهمیدم! من تقریبا ۲ ساعت از روزم ب خوندن وبلاگ شما و شاهین و محمد رضا و کانال فهیم عطار صرف میشه! این بده؟!!! من تو دام حلقه افتادم؟ این دام حلقه چی هس اثلا؟
این راه های شاهانه ای ک نام بردین: با گوشی مطالعه کردن گوش دادن ب کتاب گویا اینا ینی میگید مطالعه به حساب نمیاد؟! اثر کتاب کاغذی رو نداره ینی؟
و اینکه منظورتون از (فقط خوندن) چیه؟
خوب چطور می تونیم توان ب کارگیری دانشی ک هر روز از طرق مختلف ازون جمله مطالعه کتب، کسب می کنیم رو ب دس بیاریم؟ این اولا
اما ثانیا؛ ینی میگید کتابای مختلف از انواع مختلف بخونیم حتی اگه مطالبش ب خاطر تفاوت با دانسته ها و روحیات ما آزار دهنده باشه؟
((سعی کنید جامعه رو برای خودتون دو قطبی کنید. ببینید جامعه هدفتون کیا هستند و ب حرف خارج اون جامعه گوش نکنید)) الان میفهمم ک نباس ب حرف اطرافیام ک میگن: شوعر کن شوعر کن پس کی درسات تموم میشه کی میخای ب فکر شوعر کردن بیفتی و الخ…توجه کنم و مانع بد شدن حسم بشم چون جامعه هدف من اونایی نیستن ک تنها هدف زندگی رو ازدواج کردن تو یه سن مشخص میدونن و اگه ازون سن عبور کنی ترشیده ب حساب میای.
.
.
((با درک مفهوم چند قطبی کردن جامعه خودتون سعی نمی کنید نقش ادم خوبه رو بازی کنین…من خیلی از کارهای زیادی در زندگی کردم ک قاعدتا نباید انجام میدادم اما چون ب ما یاد داده بودن ادم خوبه باش! نتونستم نه بگم))
راستش من دیشب یه پستی تو فیسم گذاشتم درباره محل کارم و حسی ک اونجا دارم یکی اسکرین گرفت و فرستاد ب رئیسم رئیس خعلی ازرده خاطر طور اومد پی وی و گفت ک چقد کارم اشتباه بوده .از دیشب تا الان واقعا ب این درک نرسیدم ک واقعا کارم ینی حرفایی ک تو اون پست نوشتم اشتباه بوده یا ن اما با این حال ازونجایی ک همیشه بهمون گفته شده ادم خوبه باش یه چیزی مطمئن تو درونم فریاد میزنه ک: برو معذرت خواهی کن وظیفه ات اینه ک از دلشون دربیاری نباید ریس ازت ناراحت باشه …
اما درستش اینه ک شما گفتین نباس نقش ادم خوبه رو بازی کنم باید آدم خوبی باشم بنابراین تا عمیقا ب این درک نرسیدم ک حرفام اشتباه بوده نمیرم عذرخواهی.
From علی مشایخ on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!
Go to commentFrom علی مشایخ on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هشتم: تا فرایند واقعی پیشرفت و زندگی را ببینیم.
Go to commentFrom علی مشایخ on پاسخ به محدثه: در «چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتابها نوشته شوند»
Go to commentFrom مهدی افسر on تماس با من
Go to commentFrom میثم مدنی on تماس با من
Go to commentFrom مهدی افسر on تماس با من
Go to commentFrom Mehdi on کدام را ترجیح میدهید؟ یک هفته کار (روزی ۱۵ ساعت) یک هفته استراحت یا هر روز ۸ ساعت؟
Go to commentFrom داریوش پاسخی on من مرغ طوفانم؟ یا ماهی لجنخوار؟
Go to commentFrom رضا عبدالعلی زاده on گامهایی برای مقابله با مدرک گرایی: ۳- معنی مدرکها و عنوانها را بدانیم و یاد دهیم.
Go to commentFrom رضا عبدالعلی زاده on گامهایی برای مقابله با مدرک گرایی: ۳- معنی مدرکها و عنوانها را بدانیم و یاد دهیم.
Go to commentFrom محسن فارسی on انسانهای در قله
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on انسانهای در قله
Go to commentFrom رسا on پورشه و موتورسیکلت بیگلگیر
Go to commentFrom م.بزرگمهر on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom م.بزرگمهر on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom م.بزرگمهر on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیستم: محبت کردن، عشق ورزیدن، یادگرفتنی است، ذاتی نیست. با کتاب میشود یاد گرفت چیزهایی را که اطرافیان یاد ندادند.
Go to commentFrom م.بزرگمهر on داستان: در هندسه (یادگیری) راه شاهانه وجود ندارد.
Go to commentFrom م.بزرگمهر on بی گدار به آب زدن، کشتن جادوگر و فریاد جارچی
Go to commentFrom م.بزرگمهر on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش پانزدهم: تا دنبال کار بینقص نگردیم، بلکه به دنبال کارهای خوب و بینقص بگردیم!
Go to comment