۱- خود درگیریهای ساده من
این اتفاق واقعا برای اقوام نزدیکم رخ داده و ازش الهام گرفتم. عکس بالا رو هم خودم گرفتم تا بتونم بهتر موضوع رو به تصویر بکشم.
نزدیک عید بود، مرد خانه رفت تا یک ماهی برای سفره شب عید بخرد. اما نیم ساعت بیشتر به تحویل سال نمانده بود و ماهیفروش که داشت بساطش رو جمع میکرد گفت: ببین من دیگه این ماهیها به دردم نمیخوره همش رو بهت میدم. تو پول یدونش رو بده! مرد خوشحال از این برد بزرگ، بزرگترین تنگ خانگی آن مغازه را هم خرید (عکس بالا). به خانه رسید و ماهیها را در آن انداخت. همانطور که در تصویر هم میبینید، حس خوبی به آدم منتقل میشود. این همه ماهی رنگارنگ، در کنار هم…
اما میدانید مشکل کجاست؟ مشکل تنگ، بعد از ۲ ساعت مشخص شد. آن مقدار آب برای آن همه ماهی کافی نبود! دوستی میگفت باید برای هر ماهی ۲ لیتر آب وجود داشته باشد. برای این که ماهیها نمیرند مرتب باید آب تنگ را تعویض کنید. اما این کار هم برای ماهیها مضر است.
باکتریهایی در فضای تنگ رشد میکنند که برای ادامه حیات ماهیها لازم است و با تعویض آب آنها را از بین میبرید. خلاصه این که با کوچکترین سهلانگاری یک ماهی میمرد! تراژدی عجیبی بود! مردن یک ماهی هم فقط به لحاظ روانی نیست، باعث تسریع مرگ دیگر ماهیها هم خواهد شد.
باید آنها را در قابلمه یا سطل بزرگی میانداختی و فقط دو سه تا ماهی را در تنگ نگه میداشتی. اما میدانید مشکل کجاست؟ کدام را نگه داریم؟ اگر همه ماهیها کاملا شبیه هم باشند که کار کاملا ساده است. اما مشکل بزرگ آنجاست که هر کدام رنگ و رخ خود را دارند. از طرفی ممکن است برخی قویتر و مقاومتر باشند. حال سوال اینجاست که جای مقاومها در سطل است یا در تنگ؟
شاید الان با خود فکر کنید، دارم مسئله را بزرگ میکنم. اما تحلیل این موضوع اهمیت خواهد داشت. شاید از خودبپرسید،
اصلا مرگ یک ماهی کوچولو چه اهمیتی دارد؟
۲- بالون آرزوها بیمعناست، ما تنگ آرزوها داریم!
داشتم به این فکر میکردم که این تنگ چقدر شبیه ظرف وجود ما (زمان، استعداد، توانایی، نقطه شروع و …) است و ماهیها چقدر شبیه آرزوها و اهداف ما هستند؟
وقتی مسجدمیرفتم و روحانی دعا میکرد: خدا تمامی بیماران را شفا دهد. یا مادرم همیشه دعا میکرد: خدا همه جوونها رو حفظ کنه. با خودم فکر میکردم مگر میشه؟ کلی درگیری داشتم تا این که فیلم بروس قدرتمند (Bruce Almighty) با بازی جیم کری را دیدم. جایی که جیم کری مجبور میشود به طور موقت نقش خدا را بازی کند. خوب او قدرت برآورده کردن آرزوها را به دست آورده اما صبر خدا را ندارد! از این رو پس از چند دقیقه، حوصلهاش سر میرود و برای تمامی آرزوها توسط تمامی مردم دنیا
accept to all
میزند! یعنی آرزوی تمامی مردم دنیا پذیرفته شود! میدانید چه میشود؟ همان کاری که سیاستمداران با مردم میکنند! به همه پول بیشتر میدهند اما ارزش پول را کاهش میدهند! یعنی سالها قبل، لفظ میلیاردر، کلمه پر ابهتی بود، اما امروز هر کسی یک خانه متوسط در تهران داشته باشد، میلیاردر است! به همین راحتی، همه ما میلیاردر شدیم.
خلاصه این که وقتی میخواهی آرزوی همه را برآورده کنی، احمقانه است. نمیشود. اصلا آرزوها و ارزشها تضاد دارند (این ماهها واژه تعارض ارزشها را به کرات استفاده میکنم). مثل این که ماهی گوشت خوار را در کنار ماهی قرمز بگذاری! یا ماهی آب گرم را کنار ماهی آبهای سرد بگذاری.
بگذریم. به بهانه این ماهیهای در حال مرگ، از اهداف و آرزوهایمان بگویم.
- تنگ مثل زمان و انرژی ما میماند، هر چقدر بیشتر وقت تلف کنید، هر چقدر انرژی خود را بیشتر هدر دهید، فضای تُنگ را تَنگتر کردهاید. از طرفی تنگ همه ما انسانها تقریبا محدود است. شما نمیتوانید آکواریوم داشته باشید.
- ماهیها مثل آرزوها و اهداف ما میمانند، هر کدامشان نژادی دارند و توانی. هر کدام حداقل X لیتر آب (زمان و انرژی) میخواهند. هر چقدر تنگ بزرگتری داشته باشید میتوانید ماهیهای بیشتری داشته باشید.
- ماهیها درشت و ریز دارند. برخی از ما دوست دارند ۱۰ ماهی کوچک داشته باشند و برخی ۱ ماهی بزرگ را ترجیح میدهند. معمولا ماهیهای بزرگ، ماهیهای کوچک را میخورند، اگر هم نخورند، فضای زیادی برای آن ماهیها نمیگذارند.
- ماهیها گاهی همزیست نیستند. یعنی نمیتوانید برخی ماهیها را در یک تنگ با هم داشته باشید. آرزوهایتان هم همین است. نمیتوانید برخی اهداف و آرزوها را با هم برآورده کنید. به محدودیت خودتان ایمان داشته باشید.
- گاهی باید اجازه داد آرزوها و اهداف ضعیف بمیرند! هرچه زودتر بهتر. این فضا برای همه جا نیست! تنگ دیگری هم در کار نیست. اگر از مردن ماهی میترسید، آرزوها و اهداف خود را با احتیاط انتخاب کنید. اما ممکن است برای یک ماهی ضعیف (هدف متعارض با ارزشهای شما) کلی از زنگیتان را صرف کرده باشید. بعد از کلی مدت ببینید آن ماهی مرده است و هیچ ارزشی ندارد.
ادامه لیست بالا با شما.
فقط به این دو سوال فکر کنید.
۱- ماهیهای متعارض من کدامها هستند؟
۲- آیا برای من
مردن یک آرزو اهمیتی دارد؟
۳- من ماهیهای بزرگ را میخواهم یا تعداد ماهیهای زیاد کوچولو؟
یکی از مسائلی که ما در حال حاضر در توسعه به شدت با آن دست به گریبان هستیم، مسئله «خطای ترکیبی» است که در آن مسائلی که در فضای «خرد» صحیح هستند، به فضای کلان تعمیم داده می شوند. در فضای کلان و در یک سیستم پیچیده هر تصمیم و ورودی لزوما نمیتواند و نباید که نتیجه مشابه فضای خرد بدهد.
تصمیم میگیریم به «همه» یارانه بدهیم. این تصمیم در فضای خرد صحیح است؛ در فضای کلان اثری که بر اقتصاد می گذارد تا چندین و چند دهه همچنان برقرار خواهد ماند.
ما همواره می اندیشیم خب من ماهی های بیشتری دارم، خب من خانه بهتری دارم، خب من پمپ آب قوی تری دارم. آب برای همه ماهی ها خوب است. هر آبی برای هر نوع ماهی زندگی است. دیدی که ما به این مسائل داریم دید «خرد» است. برای یک و دو ماهی تنگ خوب است، اما برای صد هزار ماهی فاجعه بار می آورد.
دقیقا، یک موضوعی که در مطالعه این سیستمها مطرح میشه اینه که در حال حاظر داریم نگاه در سطح میکرو میکنیم یا سطح ماکرو؟ حالا اگر در سطح میکرو نگاه میکنیم، چقدر عاملها رو خودخواه میدونیم و چقدر دگر خواه. چون خیلی از اوقات شما باید برای نفع بیشتر محیط از برخی منافعت بگذری. این چیزیه که ما در کشورهای دیگه راحت میپذیریمش. یعنی به سادگی قانون اونها رو میپذیریم و باهاش کنار میایم. اما اینجا اون کار رو نمیکنیم. الان آمریکا اگر دچار مشکل میشه، ربطش میدیم به بوش و ترامپ، اما این جا که مشکل پیش میاد ربطش میدیم به نظام. نمیخوام در مورد درستی این مباحث صحبت کنم، حرفم اینه که در کشورهای مهاجرپذیر، به سادگی میشه در سطح ماکرو قانون اعمال کرد.
ممنون که فرصتی برای تفکر به ما دادی .
واقعا یکی از مسائلی که به اون اشاره کردید تعارض اهداف با همه . خیلی هارو میشناسم
که
همزمان تمایل دارن پاکت پاکت سیگار بکشن! و همچنین تماسل دارن جسمشون در سلامت کامل باشه!
. خیلی هارو میشناسم
که
هم دوست دارند از مزایای مجردی مثل زمان ازاد بیشتر . رفیق بازی .الزامی نبودن تعدد روابط با جنس مخالف و… بهره ببرند و همچنین میخواهند تشکیل خانواده بدهند و ازدواج کنند!
. خیلی هارو میشناسم
که
همزمان هم دوست دارند اهل مطالعه و ادبیات باشند ولی همزمان مایل به برقراری ارتباط با دوستان و افرادی هستند که کوچک ترین اصول ادب و آداب در کلام و رفتارشان وجود ندارد!چون ریشه ی کلمه ی ادبیات ؛ ادب است.
ولی واقعا از لحاظ احساسی تصمیم گیری خیلی سخته که یک ماهی رو فدای دیگری کنی . معمولا اکثر افراد انقدر به اهداف متعارضشون بی توجهی میکنند تا ماهی ها یکی پس از دیگری خودشون میمیرن !
ولی ای کاش بتونیم زودتر از موعد؛ خودمون ماهی های کوچکتر را فدای ماهی های مهم تر کنیم تا در اینده متحمل ضرر و خسران و پشیمانی نشویم.
درود بر تو میثم عزیز…این روزها مشغول کار کشاورزی هستم و متاسفانه خیلی کم وقت میکنم نوشته هات رو بخونم، اما خوشحال شدم دیدم چند مطلب جدید نوشتی. راستش من خودم دقیقا از اون آدمهایی هستم که بشدت درگیر تعارض اهدافم هستم و این مسئله خیلی دچار آسیب و عقب ماندگی ام کرده….همین پنج تا نکته که از توی یه تنگ درآوردی رو باید چندین و چند کتاب خوند که خوب فهمیدشون…ممنون که هستی و لطفا همیشه باش
حالا چه راه حلی وجود داره که اهداف متعارضمون رو بشناسیم و اینکه وقتی شناختیم با چه معیاری اونایی رو که باید باشن نگه داریم و بقیه رو حذف کنیم؟؟
یکم طولانیه، اما حتما قبل از ۲۹ ام همین ماه مینویسمش!
خیلی باید مسئولیت پذیربود و االبته فراموش کننده ماهی های صرف نظر شده باشیم.