دیدگاه‌های شما و میثم مدنی کتاب‌خوانی، چرا، چگونه، کتاب بخوانیم، خواندن، داده، داده‌کاوی

دیدگاه‌های شما و من

  • From احسان کارگزارفرد on نکاتی برای کتاب‌خوانی: (۲) میوه‌ها، دیگر طعم میوه نمی‌دهند! نه به خاطر کِشت صنعتی، بلکه به خاطر مصرف صنعتی.

    این موضوع چطور با خواندن کتاب متناسب با حال روحی قابل جمع هست؟ وقتی که در طول زمان حالت های روحی متفاوتی داریم و در پی اون علایق مطالعاتی متفاوتی هم خواهیم داشت؟

    Go to comment
  • From محمد وحیدطاری on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتاب‌ها نوشته شوند.

    چقدر خوب و متفاوت حرف می‌زنید. من به‌تازگی سلسله بحث‌های کتابخوانی شما رو شروع کردم و واقعاً کلی دارم یاد می‌گیرم و لذت می‌برم. خیلی مدل ذهنی جذاب و متفاوتی دارید.
    من هم هر وقت می‌خوام به دوستی پیشنهاد بدم، می‌گم فلان کتاب رو بگیر؛ قیمتش هم کمتر از پیتزا پپرونی‌ ئی هست که تو دوست داری. تا حالا که این شیوه‌ی من جوب داده و امیدوارم یه روزی، یه جایی باشه که تو مِنو، به جای انواع و اقسام خوراکی‌ها و نوشابه و پیتزا، اسم کتابا توش باشه تا تو انتخاب کنی و مناسب حالت بخونی.

    Go to comment
  • From امیر on رتبه جهانی الکسا کمتر از رتبه کشوری!

    حرفتون درسته و این اتفاق پیش میاد اما من فک نمیکنم رتبه کشوری که الکسا نمایش میده، بیان کننده رتبه سایت توی کشور خودش باشه.
    نمونه واضحش تلگرامه که سایتش رنگ ایران داره! در صورتی که متعلق به ایران نیست.

    https://www.alexa.com/siteinfo/telegram.me

    نمیدونم … شایدم اشتباه میکنم 🤔

    Go to comment
  • From مرضیه on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیستم: محبت کردن، عشق ورزیدن، یادگرفتنی است، ذاتی نیست. با کتاب می‌شود یاد گرفت چیزهایی را که اطرافیان یاد ندادند.

    در مرود تجربه عشق و محبت به وقت خوندن کتاب، من یک تجربه خیلی خوب همزمان با کتاب جستارهایی درباب عشق از آلن دوباتن داشتم. خیلی شیوا تمام احساسات همراه با عشق رو از هیجان و شادی یافتن تا سه احساس غم ناامیدی فقدان که اجزای جدا ناپذیر عشق هستند رو ترسیم می کنه و این سیر رو عمیقا به من القا کرد که من با خوندن اون کتاب احساس می کردم عشق رو تجربه کردم.
    این پاراگراف کتاب منطبق با تجربه ای از عشق که هیچ وقت و هیچ جا به ما آموخته نمیشه.
    دیدن ورای آدم ها آسان است، ولی ما را به جایی نمی رساند.” به عبارت دیگر چه آسان و چه بی فایده در افراد عیب می یابیم. آیا وقتی عاشق می شویم بعضاً به این دلیل نیست که، حتی به بهای کوری خودمان در این فرایند و آن لحظه خواسته ایم، دیدن ورای آدم ها را نفی کنیم؟ اگر بدبینی و عشق دو گزینه متقابل باشند، آیا عاشق شدن ما به این دلیل نیست که می خواهیم از موضع ضعف بدبینی، نجات یابیم؟ آیا در هر ” عشق در نگاه اول” نوعی گزافه پردازی نسبت به خصوصیات معشوق وجود ندارد؟ نوعی گزافه پردازی که ما را از منفی نگری معمول مان منفک می کند و تمرکز و نیرویمان را معطوف کسی می کند که چنان باورش داریم که هرگز حتی خود را چنین باور نداشته ایم.

    Go to comment
  • From لیلا on شما پاسخ دهید: انسان یا لاک‌پشت؟ مَحَکِ نگه داشتن ادرار در مقابل شکلات.

    وقتی دیشب این مطلب رو خوندم، گفتم خب من با این روحیاتم قطعا تحت هر شرایطی “انسان” رو انتخاب خواهم کرد.
    ولی یاد بخشی از فایل‌های صوتی حرفه‌ای گری افتادم(بخش چهارم و آزمایش میلگرام – yon.ir/wSAYE) که اینجا هم نوشته شده است(http://yon.ir/pb5Nc) و به این فکر فرو رفتم که شاید من هم در شرایط غیر عادی رفتار غیر عادی از خودم نشان بدهم (همان مامور و معذور بودن)و پاسخ قطعی دادن به این پرسش برایم سخت شد.

    Go to comment
  • From سارا حق بین on نقشه راه من، برای نوشتن در حوزه کتاب‌خوانی (۱۵ خرداد ۹۸)

    درود بر دوست عزیز
    اول بسیار سپاسگزارم از دوست عزیزی که اینجا و شما رو به من معرفی کرد که به نظر میاد دریچه ی ارزشمند دیگری از زندگی رو به روی من نمایان کرده.
    دوم بسیار مشتاقم زودتر مطالبی که در نقشه راه اشاره کردین تکمیل بشه و هر چه بیشتر در مورد چرایی و چگونگی اولین اولویت زندگیم، از منظر شما بدونم.

    موفق تر باشی

    Go to comment
  • From یاور مشیرفر on شما پاسخ دهید: انسان یا لاک‌پشت؟ مَحَکِ نگه داشتن ادرار در مقابل شکلات.

    من انسان ها را نگه میدارم. تحت هر شرایطی

    اگر نگویید خارج از جعبه فکر میکنم؛ داستان به این شکل برای من پیش نمیرود. من همواره دید ساده تری به این قضیه دارم.

    دلیلش بسیار برای من ساده تر است: انسانی که برای خوردن نانی ندارد و گرسنه است را نمیتوان با وعده و وعید برای سیر شدن در آینده راضی کرد. نیازهای فیزیولوژیک انسانی باید پاسخ سریع داده شوند. سایر نیازها نظیر نیاز به توسعه و پیشرفت را میتوان در آینده ارضا کرد.
    برنامه من البته این خواهد بود که 95 تخم لاک پشت ها را به صورت “داوطلبانه” تحویل بومیان می دهم و 5 درصد باقیمانده را برای توسعه «گردشگری» سرمایه قرار میدهم. آن انسان های سیر احتمالا بهتر بتوانند ارزش «پول در آینده» را درک کنند.
    جنبه دیگری هم از این داستان می توان برداشت کرد و آن هم این است که من برای طرح ریزی و اجرای برنامه توسعه به «انسان های بومی سالم» نیاز دارم که بتوانند تمامی نیازهای توریست های آینده را بفهمند و بخواهند تأمین کنند.

    لاک پشت برای من کم ارزش تر از «انسان» است: در هر شرایطی.

    Go to comment
    • From میثم مدنی on شما پاسخ دهید: انسان یا لاک‌پشت؟ مَحَکِ نگه داشتن ادرار در مقابل شکلات.

      عالیه، خارج از جعبه فکر کردن خوبه و خیلی از اوقات تنها راهه! فقط جاهایی بده که سوال شما چند گزینه‌ای هست! نه به این خاطر که ناچارید بلکه به خاطر این که هدف از طرح سوال انتخاب یکی از گزینه‌هاست. اون موقع جواب خارج دادن یک جورایی جواب پرت خواهد شد. جوابتون رو هم اون بار هم این بار دوست داشتم.

      ۱- اگر کمی در مورد اکوسیستم‌ها مطالعه کنید می‌بینید که موجوداتی زیاد زاد و ولد می‌کنند که احتمال مرگ و میر آن‌ها بالا است! برای همین معمولا خونسردها از طریق تخم‌ریزی کلی بچه به دنیا می‌آورند. چرا که یچه‌های ماهی، قورباغه، لاک‌پشت و … زود می‌میرند. حتی انسان‌هایی که احتمال مرگ و میرشان بیشتر است بیشتر زاد و ولد می‌کنند! رابطه معکوسی بین بهداشت و تعداد بچه زاییده شده وجود دارد (اگر سیاست و مذهب را فاکتور بگیریم). یعنی خانواده‌های ثروتمند بچه‌های کمتری به دنیا می‌آورند. پس اگر شما ۵ تا تخم لاک پشت را نگه داری، با ۱ دانه یا ۲۰ تا، فرق زیادی نداره! چون اکوسیستم رو بهم زدی و احتمال زیادی هست که کل نسل منقرض بشه. این پدیده در مورد خیلی از حیوانات رخ داده و محدود به لاک‌پشت نیست.

      ۲- از اون ور هم جریان سخته! یعنی اگر شما ۶۰ تا تخم رو بین مردم تقسیم کنی، نمی‌تونی عدالت رو رعایت کنی و احتمالا تعدادی بدون تخم می‌مونن و منجر می‌شه تصمیم بگیری به کی بدی به کی ندی! چه اتفاقی می‌افتته؟ کلی آدم کینه‌ای به وجود میاد که حس می‌کنن حقشون خورده شده! مثلا فرض کند مناطق محروم کشور (مخصوصا جنوب) یا حاشیه شهرها رو نگاه کن، کمی به کامنت‌های زیر اخبار بر علیه ثروتمندان متوسط نگاه کن. همه اون‌ها حس می‌کنن حق سیستان بلوچستان، خوزستان و … در مقابل تهران خورده شده. کاری به درستی و غلطیش ندارم. کلا منظورم اینه که نمی‌شه میانه رو گرفت. شاید «در مورد یک قاضی خطاکار تحسین‌شده!» رو خونده باشی. اونجا هم گفتم لزوما انتخاب میانه صحیح نیست.

      ۳- از طرفی اگر نتونید گردشگری رو توسعه بدید، منجر می‌شید همیشه اهالی بومی به تخم‌ها که هر سال کم و کم‌تر می‌شه وابسته بمونن و بعد از ۳ سال ۲۰ تا تخم بیشتر نمی‌مونه. یک مرگ تدریجی رخ می‌ده. همون اتفاقی که برای کشورهای آفریقایی رخ داد و تنها راه نجات محلتون این می‌شه که زمین‌ها رو به خارجی‌ها بفروشید (در واقع استقلالتون) تا بیان سرمایه‌گذاری کنند و شاید یه چیزی هم به مردم بومی بِماسه!

      Go to comment
      • From یاور مشیرفر on شما پاسخ دهید: انسان یا لاک‌پشت؟ مَحَکِ نگه داشتن ادرار در مقابل شکلات.

        میثم جان

        1- در اکوسیستم های جانوری، تولید مثل با «بقاء پس از تولد» در ارتباط است و نه میزان موفقیت در خروج از تخم یا باروری.
        در دوره کارشناسی ارشد روی «پالئواکولوژی» کار میکردم و با مطالعاتی که داشته ام (سال 91 بود البته) می دانم که میزان بالای تخم ریزی به دلیل «مرگ و میر» نیست؛ دلیل تکاملی ساده تری دارد: از هر صد لاک پشتی که از صد تخم متولد می شوند، فقط شاید ده تایشان به دریا برسند. به دلیل این که در مسیر حرکت از ساحل به دریا «شکار» می شوند. (توسط کلاغ، مرغ دریایی، خرچنگ و …)

        باز از هر ده لاک پشتی که به دریا برسند، همه شان شانس رسیدن به «سن تولید مثل» را ندارند و به دلایل متعدد تعدادشان تا رسیدن به آن سن کاهش می یابد.

        اما اگر شرایطی فراهم شود که حرکت بچه لاک پشت از ساحل به دریا کاملا حفاظت شده باشد، اتفاقا شانس زادآوری و عدم انقراض آن ها بیشتر می شود.
        من آن 5 درصد را با این ذهنیت نوشتم.

        2- در مورد نظام توزیع نابرابر اقتصادی کشورمان، ناکارآمدی و رانت اقتصادی و گسل های موجود بین طبقات اشرافی و طبقات پایین تر هم داستان و گفتنی بسیار زیاد است. نه تنها زیاد است که مفصل هم هست و البته از حوصله یک کامنت خارج است.

        در حوزه نظام توزیع برابر البته مطالعات بسیار اندکی داشته ام و نمیتوانم دقیقا یک سیستم توزیع برابر طراحی و اجرا کنم. در این مورد فقط میتوانم «امیدوار باشم.»

        3- اگر قرار باشه نتونم گردشگری رو توسعه بدم، از همون اول هم این مسئولیت رو بر عهده نمی گیرم که در مورد سرنوشت تخم ها تصمیم بگیرم. به هر حال فکر میکنم مردم بومی قبل از ورود و نظارت من هم از تخم لاک پشت تغذیه می کرده اند. در این حالت شاید اصلا یک سال اول هیچ اقدامی در این رابطه انجام ندم و ببینم «سیستم بومیان منطقه» چطور در طول یک سال مواد غذایی رو توزیع میکنه. آیا میشه مثلا مدل بومیان جزایر سلیمان و اقیانوسیه رو براشون تجویز کرد یا نه. (Big man ها و نظام توزیع – فوکویاما؛ Political Order and Decay)

        فکر میکنم بهترین روش نگاه با سیستم پیچیده است. کشف کامل رفتار سیستم رفتاری بومیان منطقه و تکیه بر نقاط اهرمی درون سیستم برای تغییر (اساسا پس از شناخت سیستم) و ایجاد اثر پروانه ای. با تغییرات بسیار کوچک در عادات غذایی بومیان (احتمالا مواد غذایی دیگر دریایی یا شاید کشاورزی محصولات خاص) به تدریج شاید بشه وابستگی به تخم لاک پشت رو در طی دوره های چند ساله کاهش داد و همزمان روی توسعه توریسم کار کرد. با چه برنامه و طرحی؟ اینجاشو دقیق نمیدونم. یعنی روی کاغذ نمیشه نظر داد. باید عملا درگیر داستان بشم و البته سعی میکنم به قول نسیم طالب «پای خودم گیر باشه» یعنی خودم هم رژیم غذایی ام رو دقیقا مانند بومیان کنم و خب چند سالی که مسئولیت دارم اصلا از منطقه خارج نشم تا با تمام وجود بتونم سیستم رو بشناسم و درست عمل کنم.

        با تشکر از توجه شما
        با مهر
        یاور

        Go to comment
        • From میثم مدنی on شما پاسخ دهید: انسان یا لاک‌پشت؟ مَحَکِ نگه داشتن ادرار در مقابل شکلات.

          تمام متن شما دقیقا به منظور من نزدیک است. من تمام حرفم این بود که در تصمیمات به ظاهر بدیهی، که با دیگر مردم در ارتباط است، هم کمی فکر کنیم.
          فقط سه نکته،
          1- شاید کتاب‌های مربوط به جانورشناسی که مطالعه کرده‌اید به تاثیر عمیق انسان در محیط زیست طی سالیان اخیر اشاره نداشته (مخصوصا تاثیر در آبزیان) یا شاید کمی (حدود 20 سال) قدیمی بوده. این چند سال اوضاع خیلی عوض شده. من البته در سطح شما تخصص ندارم، اما با اطلاعاتی که دارم می‌دانم انسان‌ها، امید به زندگی خود را از گیاهان و حیوانات دزیده‌اند! در این لینک فقط برخی از جدیدها را نوشته است. حتی کتاب‌هایی هم که برای علوم کامپیوتر (با آن سرعت عجیب) به عنوان مرجع تدریس می‌شوند از واقعیت تکنولوژی به دورند! حتی در روش و ساختار، چون فقط ۱۰ سال پیش نوشته شده‌اند.

          از طرفی من معامله حفاظت شما در ورود به دریا در مقابل ۹۵ تخم را فهمیدم، اما آن وقت شما سهم پرندگان و خرچنگ‌ها را خورده‌اید! از آن طرف مشکلات دریا را نادیده گرفته‌اید.
          2- متاسفانه، نگاه با سیستم‌های پیچیده، خیلی خیلی ساده‌تر از اجرا و تصمیم‌گیری با آن است. شما می‌توانید تفکر خود را بر این اساس آگاه کنید و از انفعال در بیاورید اما تصمیم‌گیری با آن اصلا کار راحتی نیست. اگر بخواهیم با استفاده از سیستم‌های پیچیده، یک تصمیم با دقت کافی بگیریم هزینه گزافی را می‌طلبد. تجربه‌اش را داشتم که خیلی از سازمان‌های بزرگ هم حاضر نیستند هزینه استخراج دقیق و به اندازه پارامترها و شبیه‌سازی را پرداخت کنند!
          سیستم‌های پیچیده آنقدر حساس هستند که بسیاری از اوقات در نظر نگرفتن یک عامل می‌تواند کلا نتیجه برعکس داشته باشد. به عنوان مثال با در نظر نگرفتن تاثیر یونان در پروژه بسیار عظیم Eurace، کلا نتیجه اشتباه گرفته شد و با آن همه دانشگاه و هزینه، پروژه، بعد از چند سال شکست خورد.
          ۳- نکته آخر این که ما به خاطر ماهیت و ذات سیستم‌های پیچیده، امکان استفاده از اثر پروانه‌ای را بدون ریسک‌های (احتمالا) غیر قابل جبران نداریم! یعنی یه جورایی اثر پروانه‌ای بر علیه تصمیم‌گیری‌های ما کار می‌کنه نه به نفع ما. در واقع این چاقو اغلب یک طرفه است و علیه ما استفاده می‌شود. بخوام در یک جمله خلاصه کنم می‌شه: تنها تصمیمی که می‌شه با اثر پروانه‌ای گرفت تصمیم نگرفتنه! یا حداکثر حکم تابلو احتیاط در تصمیم‌گیری رو داره.

          Go to comment
  • From معرفی وبلاگ میثم مدنی پیرامون کتابخوانی - سجاد سلیمانی on درباره من

    […] درباره میثم مدنی بیشتر بدانید […]

    Go to comment
  • From احسان کارگزارفرد on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهاردهم: تا نحوه استفاده از جادوی کلمات و افسون واژگان را یاد بگیریم.

    میثم عزیز:
    همونطور که محسن اشاره کرد توی سری درس های پرورش تسلط کلامی به مفهوم واژه های فعال اشاره شده . در کنار واژه های منفعل که معنیش رو می دونیم اما استفاده نمی کنیم. چقدر هنرمندانه اشاره شده بود که برای افزایش دایره لغات فعال باید با واژ] های منفعل رابطه احساسی برقرار کرد. باید دوستشون داشت تا ازشون استفاده کرد.
    من شخصا تجربه داشتم زمانی که کمی با حافظ مانوس بودم نگارشم متفاوت بود. رنگ و بوی حافظ به مشام می رسید از نوشته هام (در سطح خودم).
    کارهای محمود دولت آبادی رو که می خوندم نگرشم نسبت به انواع حال های روحی یک فرد تغییر کرده بود. بهتر می تونستم آدمهای بد حال رو درک کنم.
    توی محیط کار هم دیدم اونی که با به کلمات تسلط بیشتری داره بهتر از پس چالش های کاری بر میاد.
    جالبه تا وقتی که کلمه بر زبان جاری نشه آدم حتی نسبت به احساسش هم آگاه نیست. کلمه احساس آدم رو شفاف می کنه. خوندن کتاب این تجربه رو به آدم میده. دست آدم رو می گیره و اون رو به شرایطی یا دنیایی می بره که تا قبل از اون تجربه نکرده .

    Go to comment
  • From محدثه on به انقراض آدم‌های با رویکرد خرس‌های قطبی نزدیک می‌شویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!

    ممنونم به خاطر این تلنگر!
    من اغلب اوقات به این موارد فکر نمیکردم که این تصمیم های کوچیک و ظاهرا کم اهمیت چه میزان زیادی از انرژیمو تلف میکنه و همیشه از خودم شاکی بودم که چرا وقتی میخام یه کار مهم انجام بدم یا یه تصمیم درست بگیرم خسته و بی حوصله ام
    این مطلبتون واقعا خوب و مفید بود
    از همین الان تصمیم میگیرم برای مسائل ساده ای که اهمیت چندانی ندارند انرژی اضافه ای صرف نکنم
    البته میدونم اینکار نیاز به تمریم زیادی داره

    Go to comment
  • From محدثه on آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!

    من میرم سمت راست
    چون کنار پنجره بودنو دوس دارم و وقتی میتونیم حتی برای چند دقیقه راحت تر بشینم چرا اینکارو نکنم

    Go to comment
  • From میم on به انقراض آدم‌های با رویکرد خرس‌های قطبی نزدیک می‌شویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!

    جناب مدنی میشه لطفا راجع به یادگیری بهتر هم بنویسین؟
    من یه موردی را که در خودم متوجه شدم این هست که خیلی سریع چیزی را که استفاد( فوری) برای من نداره را یاد نمیگیرم!
    اگر چیزی ذهن من رو درگیر کنه و در جواب به اون مطالعه کنم یا حین خوندن کتاب فکر کنم و سوال هایی برام پیش بیاد خیلی خوب مطلب را یاد میگیرم و تا سال ها هم یادم میمونه
    ولی به طور مثال اگر چند بار یک مسیر را با تاکسی برم و بدونم برام امکانش نیست که مسیر را با ماشین شخصی خودم برم و در نتیجه احتیاج به دونستن دقیق ادرس ندارم بعد چندبار رفتن هنوز هم ادرس رو بلد نیستم و یاد نمیگیرم!تا مدت ها فکر میکردم ذهن و حافظه من توانایی خوبی در به خاطر سپاری نداره و این قضیه خیلی من رو اذیت میکرد،اما حالا فکر میکنم شاید ذهن من و امثال من Sharp و تیز باشه و چون احتیاجی به این نمیبینه انرژی مصرف نکنه برای یادگرفتنش.
    من توی یکسری موارد هم اینطور هستم.
    البته نمیدونم چقدر این تحلیل من میتونه درست باشه!!

    Go to comment
    • From میثم مدنی on به انقراض آدم‌های با رویکرد خرس‌های قطبی نزدیک می‌شویم: ادامه آزمون صندلی عقب تاکسی برای خودشناسی!

      این چیزهایی که گفتید ربطی به تیزی و هوش و … نداره! یک چیز کاملا طبیعی. امیدوارم بتونم سر موقع پرونده حافظه رو باز کنم. مثال‌های عجیبی در تاریخ داریم که درس‌های زیادی به ما می‌دن مثل شرشفسکی و …
      حتی خیلی از اوقات هم شما احساس می‌کنید خیلی حواس‌پرت شدید. خیلی‌ها این رو به آلزایمر و سربه‌هوایی و … ربط می‌دن.
      موضوع اینه که فکر و ذهن توان خیلی محدودی داره.
      نکته بعدی بحث حافظه بلند مدت و کوتاه‌مدته. همچنین ارتباط‌های چندگانه ذهنی. توی چند فصل دیگه در «چگونه کتاب بخوانیم» در موردش توضیح می‌دم. اونجا می‌تونید یاد بگیرید، آگاهانه چیزهایی که لازم دارید رو حفظ کنید.
      یک موضوع نهایی هم هست به نام «سندروم اول امتحان» که قبلا هم قول داده بودم در موردش بنویسم. اونجا حواستون باشه به صحبت‌های شما هم مربوط خواهد بود.

      Go to comment
  • From مرضیه on خودزنی نکنیم، اوضاع آنقدرها هم بد نیست! تهران در مقابل دبی.

    من جدیدا از طریق آقای شعبانعلی (پست کتابخوانی) به وبلاگ شما هدایت شدم. از این بابت واقعا خوشحالم.
    هر روز هم وبلاگتون رو چک میکنم.
    این پست دید من رو خیلی وسیع کرد. توی پانوشت ۴ حرف خیلی خیلی خوبی زدین.
    (به عقیده‌ی من) نسل جدید (دهه ۷۰ به بعد) خیلی تلاشگر و باهوش‌تر از نسل های پیشین شدن. نسل های پیشین طبق یک عادت روتین زندگی میکردن. همشون میدونستن که مثلا باید تا ۱۸ الی ۲۵ سالگی درس بخونن، بعد شاغل شن، مشاغل عموم هم دولتی بود (کارمند). حالا اونیکه مدرک فوق لیسانس میگرفت اون زمان، درجه ی شغلیش بالاتر بود (مثلا مدیرعامل یک شرکت میشد)
    اما چرا میگم نسل جدید تلاشگر شده؟ چون این نسل باید با زحمت جایی این بین باز کنه. نسلیه که به شغل کارمندی (راحت ترین منبع پول دراووردن) نرسید و نمیتونه برسه. نسلیه که اگر خواهان جایگاه بالاتره، باید تلاش خیلی زیادی کنه و قطعا این نسل از دانش بیشتری هم برخورداره. چون دسترسیش به منابع و اطلاعات خیلی راحت تره، پس درنتیجه زودتر پله های ترقی رو طی میکنه.
    از نظر من (برخلاف نظر عموم که میگن اوضاع خیلی برای جوونای الان بد شده) اوضاع واسه نسل جدید خیلیم بهتر شده.
    مشاغل جدیدی که باعث پیشرفت کشور میشه بوجود اومده. این نسل افکار، نگرش و مدل‌های ذهنی بهتر از نسل‌های پیشین رو با خودش حمل میکنه، بعلاوه که تاحدودی داره همپای کشورهای غربی پیش میره.
    نمونش هم شرکت دیجی کالا، من توی پادکستای دیجی کالا مگ که مصاحبه ای با خانم مریم محمدی (مدیر منابع انسانی) داشت و چندین مصاحبه با مسئولان رده بالای هر بخش، متوجه شدم که خیلی از کاراشون دست کمی از ebay و amazon نداشت، منتها در قالب فرهنگ و بافت کشور خودمون هست فعالیت‌های این شرکت.
    نمونه ی موفق پیاده‌سازی یه ایده هم تحویل توسط پهپادها بود.
    یا یکی از کارهای ارزشمند این شرکت اینه که هر آدمی میتونه جذب این شرکت بشه (البته آدمی که حداقل هارو داشته باشه)
    چیزیکه توی نسل های پیشین وجود نداشت.

    Go to comment
.