بعضی رفتارهای بد ما ریشه درکودکی ما دارند و ترک آنها مشکل است،مثل کسیکه خشم ریشه دار از رفتارهای خانواده دارد، ودر بزرگسالی اون خشم را درشرایط گوناگون نشون میده، بااینکه خودش بیشتر رنج میکشه، پس سوال اینجاست که با چنین رفتارهای بدی چگونه باید برخورد کرد
سلام
حاجی! فقط تو خوبی، و اون افکارت، و اون امریکا که چگوارا رو اعدام کرد با شناسایی سازمام سیا و همین آخوندای خودمون.
راضی شدی عزیزم
خوش باشی
بازم بنویسی ما می خونیم
ولی به قول خواجه ی رندان :
عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگو
ترک انصاف مکن بهر دل عامی چند!
عزّت مزید
مقاله ی خوب و جامعی بود. تو این روزها که مردم کمتر کتاب مطالعه میکنند و بیشتر توی شبکه های اجتماعی وقت میگذارند خیلی خوبه که از کتاب و کتابخوانی می نویسید. از کودکی اهل مطالعه هستم و هیچ دوستی نزدیکتر از کتاب ندارم. کتاب دست دوم
عالی بود.
چندین بار این رو خوندم.
اما بازهم خوندم.
هروقت بلاگتون رو میخونم.
برای ادامه دادن جدیتر میشم و بیبهانه.
کاش نوشتن رو اینجا ادامه می دادید.
حیفه واقعا…
میدونم برای خودتون شاید آورده بالایی نداشته باشه. اما برای مخاطبان حیفه.
کاش سرفصل جدیدی رو دوباره شروع کنین.
مثل همون چرا کتاب بخوانیمها، که من شاید سه چهاربار همهششون رو خوندم.
با عرض سلام و احترام
ترجمه کتاب مستری جرج لنرد در دسترس هست؟
کدوم انتشارات؟
تعریف شما جالب بود واسم خواستم ترجمه کتاب رو بخونم.
پیشاپیش ممنونم از راهنمایی تون
ترسناک بودنِ اینکه آدم مجبور شود روزی « با یک لیوان چای » ، « از یک لیوان چای » لذت ببرد برای من غیر قابل هضم و حذف است از نظر ذهنی. (اشاره به این کسانی که زندگی رقابتی و کاری مالی را رها میکنند و میروند خود را غرق سفر میکنند با قرض و قوله، و مدام از چای هایشان لذت میبرند ۲۴ ساعته)
اما اگر خیلی جا های زندگی آدم اوکی باشد، یا به ادبیات شماْ حداقل ها را تیک زده باشد، و خیالش راحت باشد(نه خیلی راحت)، آن وقت بله از یک لیوان چای میتوان لذت برد، و مناسب است این لذت بردن. (بنظرم)
سلام
چند روزی هست از مطالب وبلاگ شما بهره می برم. در چند جا مثل این مطلب یا مطلبی که در مورد اره تیز کردن بود به نظرم اومد از کتاب “هفت عادت مرمان موثر” استفن کاوی استفاده کردید. من این کتاب رو حدودا ده سال پیش دردو نسخه ی ترجمه ی گیتی خوشدل و نسخه ترجمه مفصل ترش خوندم در اون برهه.
در دانشگاه و روابط بین فردی سعی ام بر استفاده از مطالب اش بود ولی نکته ای که معمولا از قلم میفته در خیلی از این کتاب ها، محدودیت های منابع عاطفی و روانی و جسمانی افراد هست.
ولی چیزی که هنوز هم بهش اعتقاد دارم از اون کتاب اینه که “قبل از بالا رفتن از هر نردبانی دقت کنید که به دیوار درستی تکیه داده شده باشه.”
با آرزوی سلامتی و شادزیستی
تازه کم کم دارم میفهمم مفهوم بار خورد عمقش چقدر بوده توی زندگیم، وقتی امشب نشستم دستاوردهای ۸ سالگی تا الانم رو نوشتم و فکر کردم در موردشون…. عجیبه…. ممنون…
با خوندن پست و نوع نگاهتون به “الگوی موفقیت”، به این فکر افتادم که «ما تا الان چهقدر با داستانهای موفقیت و پیشرفت کردنهایی که از آدمهای موفق شنیدهایم، کلاه سرمون رفته و گول خوردهایم!»
به قول خودتون در کامنت، اصلا رسیدن و حتی نزدیک شدن به میزان موفقیتهایی که بعضی آدمها یا شرکتها به دست آوردهان، توی “شرایط و کشورهای دیگه” «غیرممکنه» و تلاش برای الگوگیری از اونها و شبیه شدن بهشون، جز سرخوردگی و از دست دادنِ عزت نفس دستاورد دیگهای برای مخاطب نداره.
…
.
اما اونچه که عجیب و حتی دردآوره این مسئله هست که صدا و سیما و منابع آموزشی ما در مدارس و آموزش و پرورش که مسئولیت رشد دادنِ ذهن و تفکر بچهها رو دارن، به مقولهی «شرایط و شانس» توجهی ندارند؛
و بدتر اینکه طوری داستان موفقیت دیگران رو برای ما نمایش میدن که انگار «شانس و ژن خوب و…» یه سری فاکتورهایی هستند که توجه کردن بهشون نشانی از «تنبلی و بهانهتراشی» ماست! 🙁
واقعا غیرواقعبینانه و عذابآوره که بخواهی از کسی الگو بگیری که کلا فاز و شرایط و شانسی که داشته، از زمین تا زیرزمین با تو و شرایطی که درش هستی متفاوته.
همونطوری که گفتید، ژن خوب وجود داره و به قولی ژن خوب فقط در رنگ چشم، طول قد، عرضِ شانه(!) و میزان مقاومت بدن در برابر بیماریهای واگیردار خودش رو نشون نمیده؛ بلکه همین که یه آدمِ بیکار و ناامید که چندین سال در یک آپارتمان 75 متری زندگی میکرده و هیچ مهارتی هم نداشته، بتونه با درد دل کردن با پدرش ماهیانه صد میلیون اجاره بگیره، نشانهای از «شانس و ژن» خیلی خوب هست که خیلیها ازش بیبهره هستند.
به قول شما:
“” من با بحث ژن خوب موافقم! حالا ممکنه دوستان ناراحت بشن، اما بدونید ژن فقط توی کروموزوم نیست، ناراحتکننده بودن موضوع چیزی از حقیقت تلخ جریان کم نمیکنه.
ما باید برای خودمون مسیر پیدا کنیم. نه این که دنبال شبیه شدن به دیگران باشیم.
حرفم اینه که ما باید دنبال مسیر زندگی خودمون باشیم، نه این که بریم زندگی دیگران رو کپی کنیم. ما از لحاظ شرایط، شبیه دیگران نیستیم. سیستم متفاوتی داریم.””
سلام کاظم هستم ازافغانستان
من علاقمند خاص آقای مدنی هستم
من هم دوسال است کی دنبال کشف شغل مورد علاقم هستم ولی تافعلا کی به هدفم نرسیدم
ولا دیگه افسرده شدم ازبس ازاین شغل به اون شغل پریدم
لطفا کمکم کنید
سلام آقای مدنی بنده هروقت یه متنی را یا کتابی را مطالعه میکنم متن را درک نمیکنم یا خط قبلش را یادم نیس آخه چرا ذهنم اینطوری شده چیکار کنم لطفا راهکار بگید
به شخصه میخواستم نویسنده تمام وقت بشم بعنوان شغل! رمان و روانشناسی ولی بهم گفتن درسته چون نیاز مالی نداری برات مهم نیست ولی واقعا باید از نظر مالی مستقل باشی وگرنه از نظر روانی تحت فشار قرار میگیری تمام وقت کار کنی و باز هم پول از همسرت بگیری و فرسوده میشی و تو ایران نمیشه نویسنده شد! قانع شدم که درس بخونم و یه رشته ای رو حداقل علاقه رو که بهم میده برای شغل انتخاب کنم
From مرضی on هیچ وقت برای تنبیه خود، محروم نشوید! فعالیت کنید.
Go to commentFrom مهرداد on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هفتم: تا لذت از درد را یاد بگیریم
Go to commentFrom احمد on آقای چهگوارا... من رفیق تو نیستم.
Go to commentFrom نیما on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیونهم: کجایند زنگهایی که برای شما به صدا در آمدهاند؟
Go to commentFrom آدریا on هر درخت این جنگل یک حواس پرت کن است، از طرفی باید از این جنگل بگذری (۱)
Go to commentFrom زینب on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هشتم: تا فرایند واقعی پیشرفت و زندگی را ببینیم.
Go to commentFrom میثم مدنی on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هشتم: تا فرایند واقعی پیشرفت و زندگی را ببینیم.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on بچهها برای تاخیر در غذایشان گریه میکنند، شما چطور؟
Go to commentFrom پریا on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سوم: به تعویق انداختن لذت و انجام کارهای غیر فوری و ضروری!
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on بخش عمدهای از زندگی ما مدل «بار خورد....» است!
Go to commentFrom مهشید on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش دوم: تا ذهنچران و چشمچران نباشیم!
Go to commentFrom میثم مدنی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش دوم: تا ذهنچران و چشمچران نباشیم!
Go to commentFrom مجتبی on محمود حوایجی: میلیونر خودساختهای که الگوی بسیاری از ماست.
Go to commentFrom Kazim Ali on محمود حوایجی: میلیونر خودساختهای که الگوی بسیاری از ماست.
Go to commentFrom میثم on پاسخ به برخی پرسشها در مورد کتابخوانی (۱)
Go to commentFrom صادق on جوشاندن سر سگ در دیگ و بچه خرخون
Go to commentFrom فاطمه خادم الحسینی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتابها نوشته شوند.
Go to comment