باید به جایی تکیه کرد و به جلو یورش برد.
عاقل نپنداشتن،خود بهترین بهانه و توجیه برای عاقل نشدن است! چه کسی از دیوانه انتظار کشف راز زندگی دارد؟ کشف نکردن خود رستگاری است! چون دیگر در انتهای راهی و هیچ مسئولیتی نداری.
اول درباره ی واژه ی مقایسه بگم،به نظرم مقایسه یعنی ترازو و ترازو مارش اندازه گرفتن است و من را با ظرف خودش و در حد توان خودش اندازه میگیرد،هر ترازو دقتی دارد و من را بیشتر از آن که می تواند نمی تواند اندازه بگیرد،ترازو وزنه ی سنگینتر را یا لااقل آن وزنه ای که ما فکر می کنیم سنگینتر است را(در ذهنمان نه به صورت تجربی)سنگینتر نشان میدهد اما من فکر می کنم مقایسه یک پیشنیاز دارد و اون حسرت است و حسرت در اثر کمبود ایجاد میشود و کمبود در سه صورت ایجاد میشود:
یا شرایط پیش نیومده تا اونی که من میخواستم بشه
یا تلاش نکردم که نشده
یا اطرافیان مانع دستیابی من شدن
اما به نظرم چند عامل در مقایسه ی من یا بهتره بگم در ترازوی ذهن من تاثیر دارند؟
اول👈ایده آل بدست نیامده
اینکه احتمالا اون آدمی که من دارم خودمو باهاش مقایسه می کنم به چیزی دست پیدا کرده که در مدل ذهنی من موفقیت محسوب میشده،مثلا دوستم همون دانشگاهی قبول شده که منم دوست داشتم قبول بشم،چون فقط بدست نیامده ها هستند که در زندگی حسرت ایجاد می کنند و ما فقط درباره ی جاهای خالی احساس کمبود می کنیم و جاهای پر رو نمی بینیم،چون من اگر خودم اون ایده آل رو بدست آورده بودم توی مدل ذهنی من به یک ترازو برای سنجش میزان موفق شدن یا نشدن قرار نمیگرفت.
👈دوم :تصوری که دیگران از ایده آل در ذهن من میسازند
مثال بارزش همون آموزش تک بعدی مدرسه که تلاشش بر اینه که تمام ریاضی ها را مهندس،تمام تجربی ها را پزشک و تمام انسانی ها را وکیل کند،پس اگر دانش آموز تجربی ای پزشکی قبول نشد احتمالا باید از دیگران و خانواده یا اطرافیانش سرزنش بشه که فلانی قبول شد تو نشدی(اینجانب پزشکی قبول شدم و به میل خودم نرفتم چون علاقه نداشتم😊،این آدم در ناخودآگاهش این مضمون جا میگیره که پزشکی مساوی کلمه ی موفقیته و احتمالا در زندگی خودش را در یک کفه و پزشکان را در کفه ی دیگر می گذارد.
سوم👈ترازوی ذهن من
به میزانی که من به انتقادها،سرزنش ها،تعریف های دیگران اهمیت بدم(اهمیت برای مطالبه ی تاییده حالا یا از جانب خودم یا دیگران،اگر من به تایید دیگران اهمیت ندم خود به خود خودم رو از تیررس تایید اونها دور کردم و مثل یک صفحه ی دارتم که همه ی تیرها از نزدیکترین فاصله از کنارم میگذرن و هیچکدوم نمیتونن به من اصابت کنن) و و به میزانی که سعی کنم در کفه ی ترازوی ذهن اونها قرار بگیرم و خودم رو در ظرف ذهن اونها جا بدم خودم رو بیشتر در معرض مقایسه قرار دادم
راه حل چیه:
از همه ی افراد موفق الگو بگیرید ولی همه ی الگوهای موفق را از یک نفر،یک شغل،یک رشته، یک دانشگاه و … نگیرید
همیشه خودتان را با خودتان مقایسه کنید ترازو خودتان باشید و کفه های آن را به اندازه ی ظرف ذهن دیگران باز نکنید.
اهمیت را مساوی کلمه ی خودتان بگیرید و این شما باشید که به واژهها،مناصب،موقعیتها وزن می دهید نه کفه ها و ذهن های دیگران.
قضاوت در مورد خود کتاب هم نوعی قضاوت است،نظر من این است:
وقتی کتابی را می خوانیم ناخودآگاه جرقه ی داوری در مورد خود کتاب و نویسنده در ذهنمان شکل می گیرد،شاید دلیل آن باشد که نظر خودمان را مساوی درست و حکیمانه بودن در نظر می گیریم،شاید هم هدف ما از خواندن کتاب صرفا فروکش کردن کردن علاقه ایست که باید در پس خواندن ارضا شود و هر آنچه که با آن در تضادو تناقض باشد را انکار می کنیم،نقد چاقویی است که اگر درست از آن استفاده شود در یک جا التیام می دهد و در جایی دیگر تیز و برنده می برد و مثل یک نهال تازه روییده که با تبر به جانش افتاده باشند می خشکاند، راه حل آن است که در پی فضیلت باشیم حال از هر دهانی که شنیده شود،اگر واژه ای آنقدر قدرت داشته که ذهن ما را قلقلک دهد و روان ما را در مورد مسئله ای بشوراند چرا نباید شایسته ی ستایش باشد،اگر جملات کتاب به گونه ای مطرح شده اند که برای ما قابل درک نیست دلیل بر فقدان محتوا در کتاب نیست چرا باید وقتی نمی توانم جمله ای را درک کنم بعد از یکی دوبار حمله رهایش کنم .
بعد از یک معاشرت طولانی با کتاب…
بعد از کتاب خواندن درباره ی چیزهایی که خوانده ام می نویسم،چون تا ننویسم رهایم نمی کند،چون👇
من چند نفرم
یکی از من ، شبها تا دیروقت کتاب می خواند ، صبحها زودتر از من از خواب بیدار می شود، یکی دیگر احتمالا الآن باید در گوشه ای نشسته باشدو شیرینی واژه ها و جملات کتاب مثل باقلوا دارند در دهانش آب می شوند، یکی دیگرم که دائما هم با هم در نزاع هستیم آن است که گاها وسط زل زدن به سطرهای کتاب چشمهایش سوسو می زند و هر چقدر تلاش می کنم که خواب از چشمانش بگیرم نمی توانم و مدام با هم پنجه در پنجه می شویم و اعتراف می کنم که بیشتر اوست که مغلوبم می کند، اما یکی دیگرم که بیش از همه دوستش میدارم آن است که همیشه ارام و ساکت است و کم می شود آن را از لاکش بیرون کشید و بیشتر فکر می کند و کمتر حرف می زند هر چه فکر کند را می نویسد و محال است که بگذارد سایه ی چیزی در خیالش بماند …
من ازسال ۹۶ شبی نخوابیده ام مگر اینکه یک یا دو ساعت قبل از اینکه چشمانم با بیداری دست به گریبان شوند انعکاس صفحات سفید یک کتاب را دریافت کرده اند😍(آخرین کاری که همیشه قبل از خواب می کنم کتاب خواندن است غیر از آن چهارشنبه ها را برای خودم و کتاب کنار گذاشته ام و در روزهای دیگر هر جا فرصتی پیش آمد)
اما چطور کتاب خواندن را به یک باید تبدیل کنیم؟🤔
گفتم تجربه ی خودم را در این باره برایتان تعریف کنم شاید برای شما هم جالب باشد،من هر ماه یک تعداد کتاب میخرم و یک تعداد آلبوم موسیقی(این دو جز لاینفک منند،مثل اکسیژن برای نفس کشیدن به آنها نیازمندم)،هر کتابی هم که عزم خریدش را داشته باشم اول میگردم ببینم جایی نسخه ی الکترونیکش هست یا نه،چون دوست دارم حتی اگر خود کتاب هم همراهم نبود نسخه ی الکترونیکش در گوشیم باشد و هر جا که وقتی فرصتی پیش آمد کتاب بخوانم(گاها از دیگران تذکر میگیرم که بسیار سرتان در گوشی است و انقدر استفاده از شبکه های مجازی خوب نیست😏،هر کس که سرش در گوشی بود به این معنا نیست که مشغول تایپ کردن در تلگرام و لایک کردن در اینستاگرام است😎✌️)،
اگر از من بپرسند عطر مورد علاقه ی شما چیست قطعا می گویم «عطر حروف چاپ شده😍😍😍» و طبیعتا هیچ چیز جای آن نسخه ی فیزیکی کتاب را نمیگیرد و این ساعتها در تماس با تلفن همراه بودن معایب زیادی دارد اما در مکان های عمومی مثل مترو و اتوبوس و اوقات بیکاری و در جاهایی که کتاب را همراهمان نبرده ایم نسخه ی الکترونیک بهترین گزینه برای نیکو پر کردن وقت است و البته هر دو ساعت یک استراحت چشمی لازم است و باید بپذیریم که هیچ روشی کاملا بدون عیب و نقص نیست، من اگر برنامه ام بسیار شلوغ باشد کمااینکه در این دو ماه همینطور بود و فقط شبها 1/30 دقیقه قبل از خواب فرصت برای کتاب خواندن داشتم(که راستش نمیدانم هر شب دقیقا چند صفحه خوانده ام)(البته من به فاصله ی 14تا 31 فروردین،فروردین میگویم از اول تا سیزدهم را نوروز حساب می کنم😇)هر ماه با یک ارزیابی از برنامه هایم کتاب میخرم این که گفتم برنامه ی فروردین ماهم بود،در منیجر گوشی ام یک فایل دارم به نام «کتابها» که آن را که باز می کنید،با تصویری مواجه میشوید که کتابهای هر ماه را به نام همان ماه نامگذاری می کنم مثلا فروردین و یک فایل به نام «روبوسی های چشمی» مربوط به کتابهایی است که در ایام نوروز خوانده ام و یک فایل «فعلا نه» هم کتابهایی است که با توجه به شلوغی برنامه ام فرصت خواندنشان را پیدا نکرده بودم،بعد از خواندن هر کتاب نسخه ی الکترونیکش را حذف می کنم و دلیلی ندارد که فایلش را نگهدارم✌️(خیلی در ذهنم تحلیل می کنم که دیگر چه چیزی میتوانم از آن فایل یاد بگیرم که حذفش نکنم و اگر دلیلی پیدا نکنم حتما حذفش می کنم)
اگر خوردن یک بستنی و عکس انداختن در سالن رستورانی را به خریدن یک کتاب و شنیدن یک آلبوم موسیقی و حضور در کنسرتی ترجیح میدهیم نباید انتظار داشته باشیم که در فرهنگمان تغییری حاصل شود،بیایید باور کنیم که غذای روح مهمتر است،مشخصه ی فرهنگ آگاهیست و آگاهی جز با خواندن و شنیدن بدست نمی آید …
یک مطلب بی ربط:
جناب مدنی عزیز، در یکی از نوشتارهای خودتون، گفته بودین که درباره برخی از مصاحبه های آقای حسین دهباشی حرفهایی دارین که به وقتش میگین. مشتاقم زودتر بخونم دیدگاه هاتون رو در این باره.
سپاس.
سلام مجدد
در هر حال با توجه به این رتبه بندی
با توجه به شاخصی مثل درصد دانشگاه هایی از هر کشور که در لیست 10هزارتایی هستند
وضعیت ما خیلی خوب نیست
و رتبه ما حدود 84 جهانه
به این عکس نگاهی بندازین
http://s9.picofile.com/file/8323933768/Untitled.jpg
توی این لیست کشورهایی اول هستند که تعداد دانشگاهاشون خیلی کمه. مثلا آمریکا ۱۹ امه! و ما با خیلی کشورهای خوب (به لحاظ آکادمیک) اختلاف زیادی نداریم (مثل سنگاپور، اکراین، نیوزلند،چک، سوییس، بلژیک، ژاپن، لهستان، هلند….) با وجود این همه مشکلات مالی، ارتباطی (یکی از گزینههای مهم در رنکینگ نگاه بین الملل بودن دانشگاهه)، سیاسی و مذهبی! (در مورد این موضوع مذهب یک نوشته خواهم داشت).
نکته خیلی مهم هم توی کشورهای اروپایی، استرالیا و آمریکا، بحث ویزای آموزشی هستش (نه به خاطر آموزش که به عنوان بهانه برای اقامت). این موضوع به طرز عجیبی روی رشد دانشگاه ها تاثیر گذاره.
یکی نیست از این آدمها بپرسه که آیا تعداد کتابهایی که در زمینه اقتصاد و مدیریت خوندید به اندازه انگشتان یک دست میرسه؟
این جاشو با من بودی انگار زمانی بود که همش راجب به اقتصاد کشور می نالیدم از وضع موجود،از همه چی اما وقتی شروع به خوندن چندتا مقاله درباره اقتصاد و خیلی مسائل دیگه خوندم نظرم عوض شد و از مازوخیسمی که داشتم و ما ایرانی ها داریم حالم بهم می خورد
از متغیر های خیلی زیادی که تاثیر در ناکارامدی اقتصادی داشت و خود ان متغیرها به دسته ای خیلی زیادی تقسیم میشد مثل موارد یازده گانه مسعود نیلی ؛و مهم ترینش فرهنگ کار که مربوط به خودم ومردمم می شد
سلام
طبق جدول اون لینک ما در رتبه هشتم جهان به لحاظ تعداد دانشگاه ها هستیم:
4004 India
3281 United States of America
2310 China
1507 Brazil
1306 Russia
985 Japan
931 Mexico
605 Iran
به لیست کشورها بر اساس جمعیت نگاه کن….
1 China[a] 1,409,517,397
2 India 1,339,180,127
3 United States 324,459,463
4 Indonesia 263,991,379
5 Brazil 209,288,278
6 Pakistan 197,015,955
7 Nigeria 190,886,311
8 Bangladesh 164,669,751
9 Russia 143,989,754
10 Mexico 129,163,276
11 Japan 127,484,450
12 Ethiopia 104,957,438
13 Philippines 104,918,090
14 Egypt 97,553,151
15 Vietnam 95,540,800
16 Germany 82,114,224
17 Democratic Republic of the Congo 81,339,988
18 Iran 81,162,788
کشورهای اندونزی، پاکستان، نیجریه، بنگلادش، اتیوپی، فیلیپین، مصر، ویتنام و کنگو هستند که جمعیتشون از ایران بیشتره و در تعداد دانشگاهاشون از ما کمتره! (وضعیت این کشورها که معلومه). یدونه آلمان هست که حدود ۴۵۰ دانشگاه داره. یعنی حدود ۲۶ درصد در تعداد دانشگاه ها اختلاف داریم (با جمعیت تقریبا برابر).
یکی از زیباترین جمله های پست
ما تا زمانی که حقایق بیعدالتی، قدرت رسانهها در ساخت رویاهای ما و دانش پایین خود را نپذیریم، نمیتوانیم از قدرتهای درونی خودمان استفاده کنیم.
سلام
یکی از بهترین پست هاتون بود ممنون
معرفی هنس رولسینگ،سایت بورژوا،معرفی فیلم
و از همه مهم تر قسمت جزئیات مهم تر ازکلیات؛ واقعا با تمام وجود درک کردم چون تو تمام
زندگی ام یکی از قاعده هایی که بهش رسیدم همینه چه در کتاب خوندن،چه در قضاوت کردن
در مورد دیگران و کمک کردن ،تدریس کردن
و دیگری هم مربوط به ازمون های mbti چند روز پیش یکی از دوستان اصرار کرد که بیا سوال هارو جواب بده واقعا بعضی از سوال ها برام دوسر باخت بود اصلا دوست نداشتم جواب بدم
بستگی داره که من در چه جایگاه و چه مرحله ای باشم؟ بنظرم کسی که هنوز در مراحل پایین رفع نیازهای اولیه اش هست و بیست میلیون پول براش حکم مرگ و زندگی رو داره براحتی حاضره روی تموم زندگیش هم ریسک بکنه حالا چه برسه به مهمونی رفتن و تنهایی….
بشخصه چنین شرط بندی ای رو انجام نمیدم اما اگر شرایطم بگونه ای دیگر می بود شاید بدون تردید می پذیرفتم…کما اینکه وقتی خوب فکر میکنم میبینم در برهه ای از زندگی شاید حتی به ریسک ۵۰ درصدی در این شرط بندی هم دست رد نمی زدم…
با توجه به اینکه سکه ی این شرط بندی آنچنان اریب به سمت برنده شدن نیست و شانس برنده شده نزدیک به 50 درصد است و اینکه سودی که در قبال برنده شدن در این شرط بندی به دست خواهم آورد در قبال ضرری که در باختن این شرط بندی متحمل میشم، خیلی ارزشمند نیست (بیست میلیون تومن رو میشه با کار و تلاشی در حد متوسط به دست آورد)، پس:
سوال 1: آیا در این شرط بندی شرکت میکنید؟
پاسخ: خیر
سوال 2: اگر انتخاب نکردید، و روزی بیپولی کشیدید، خودتان را برای نگرفتن آن پول سرزنش میکنید؟
پاسخ: هرگز
From یاور مشیرفر on چرا از «چرا» نوشتن سخت است؟ (۱)
Go to commentFrom میثم مدنی on چرا از «چرا» نوشتن سخت است؟ (۱)
Go to commentFrom یاور مشیرفر on چرا از «چرا» نوشتن سخت است؟ (۱)
Go to commentFrom فواد انصاری on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیوپنجم: تا اسیر اسمهای بزرگ، آزمونهای احمقانه و استحاله زمان نشویم.
Go to commentFrom مهرنوش کبیری on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیوچهارم: تا یکی از اولین قضیههای هندسه، یعنی خم جردن را با عمق وجود درک کنیم!
Go to commentFrom مهرنوش کبیری on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش شانزدهم: تا یاد بگیریم چه زمانی، چگونه و برای چه قضاوت کنیم.
Go to commentFrom مهرنوش کبیری on پاسخ به محدثه: در «چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتابها نوشته شوند»
Go to commentFrom مهرنوش کبیری on پاسخ به محدثه: در «چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتابها نوشته شوند»
Go to commentFrom ابراهیم عبداللهی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیوپنجم: تا اسیر اسمهای بزرگ، آزمونهای احمقانه و استحاله زمان نشویم.
Go to commentFrom امین رضا on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیوپنجم: تا اسیر اسمهای بزرگ، آزمونهای احمقانه و استحاله زمان نشویم.
Go to commentFrom میثم مدنی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیوپنجم: تا اسیر اسمهای بزرگ، آزمونهای احمقانه و استحاله زمان نشویم.
Go to commentFrom مرتضی on لطفا اگر در مورد چیزی غر میزنید، در آن مورد مطالعه کنید!
Go to commentFrom میثم مدنی on لطفا اگر در مورد چیزی غر میزنید، در آن مورد مطالعه کنید!
Go to commentFrom رضا چترزرین on چند میگیری گریه بندازی؟
Go to commentFrom مرتضی on لطفا اگر در مورد چیزی غر میزنید، در آن مورد مطالعه کنید!
Go to commentFrom میثم مدنی on لطفا اگر در مورد چیزی غر میزنید، در آن مورد مطالعه کنید!
Go to commentFrom رضا چترزرین on ما کشته میشویم، اما در آمار نیستیم
Go to commentFrom رضا چترزرین on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیوپنجم: تا اسیر اسمهای بزرگ، آزمونهای احمقانه و استحاله زمان نشویم.
Go to commentFrom یزدان on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیوپنجم: تا اسیر اسمهای بزرگ، آزمونهای احمقانه و استحاله زمان نشویم.
Go to commentFrom امین رضا on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیوپنجم: تا اسیر اسمهای بزرگ، آزمونهای احمقانه و استحاله زمان نشویم.
Go to comment