دیدگاه‌های شما و میثم مدنی کتاب‌خوانی، چرا، چگونه، کتاب بخوانیم، خواندن، داده، داده‌کاوی

دیدگاه‌های شما و من

  • From جعفرسیرجانی on فوقِش می‌میرم!

    میثم عزیز
    یه چیزی که به نظرم میاد اینه که،به نظر زمان مواجهه با این مشکلات هم مهمه.چرا که من هم درهجده سالگی با همچین موانعی برخورد داشتم،ولی همون اطرافیان،تقریبا من رو شکست دادند!وباعث شدن چندسال عقب بیفتم وتازه بعد از خوندن کتابی مث همین ایین زندگی،وکلی سرگردانی،تونستم راه مواجهه با این مشکلات رو پیدا کنم.والبته اون زمان انقدرها مطالعه نداشتم،که بتونم راهیی پیدا کنم ،این شد که بشدت تحت تاثیر قرار گرفتم وتقریبا تمرکزم رو از دست دادم.برا همون من فک میکنم دو عامل موثره،یکی کتاب خوندن یکی هم سن.شما هم درسنی مواجهه با مشکل شدی که تقریبا میتونستی عبور کنی ازاون مشکلات هرچندبه سختی،مثلا میفهمیدی استدلال هاش چرته!ولی شاید تواون سن به هر حال قانع بشی .حالا بماند که از نظر علمی هم دراون زمان درسطح بالایی بودی.علت اینکه اون دوران خوشگذرونی داشتی همین تمرکزی بوده که داشتی.وگرنه امکانپذیر نیست.تمرکز رو میگیرن ازت.بعد شما اینم درنظر بگیر قبلش یه پشتوانه داشتی،چه موفقیت های مالی چه علمی.همین خودش باعث اعتماد به نفس میشه که،هرچی هم بهت بگن شماباقدرت جلو بری وشاید فقط چندروز بتونن،فکرتو رو درگیر کنن.نمونه دیگه اش هم محمدرضای عزیز،که من گاهیی برخی پست های روزنوشته ها رو میخوندم میگفتم معلوم نیست چی بهش گفتن که درجواب اونا داره مینویسه.حالا شما فک کن یه آدم معمولی باشی،وهمچین مشکل برات پیش بیاد ،خیلی راحت نمیتونی عبور کنی ازاین موانع.مثلا ببین کسی که تو ایران میره پزشکی وحقوق امثالهم اگه به مشکل بخوره خیلی راحتر اون مشکل رو حل میکنه،باوجود هرسختی .درسته ممکنه به اونا هم کلی ایراد بگیرن ولی درنهایت یه امنیتی داره وهمین باعث عبورش میشه.حالا فک کن کسی رفته تاریخ یا ادبیات یا علوم پایه،همین مشکل پیش بیاد،کافیه نخواد سه سال بخونه،تا نکشنش ول نمیکنن!بعد تازه به جایی هم برسه اولین حرفه اینه،این همه درس خوندی،همین طرف رفته پرستاری الان دو برار توحقوق میگیره!من تنها چیزی که به نظرم میاد برا این گروه دوم اینه که مجهز بشن به مطالعه تا دراون مواقع بتونن با یه ارامش نسبی برن جلو.اینا باید دنبال انگیزش درونی باشن تا بیرونی.
    راستی میثم هروقت وقت کردی،اگه تجربه ای در مورد زبان یاد گرفتن،درصورت وقت داشتن ،ممنوم میشیم بنویسی.

    Go to comment
  • From عليرضا on بخش حال‌‌ٍْخوب‌کُنَک!

    درود به ميثم عزيز
    با مطالعه اين نوشته شما به ياد درسي در گارگاه زندگي شاد متمم افتادم كه به اين پرداخته مي شود كه، تجربه نمودن مي تواند شادي بيشتري در لحظه داشته باشد تا صرف خريد يك كالا (در يك طيف خريد-تجربه).
    * در به ياد اوردن تجربه هم بنظرم شادي بيشتري هست.
    سبز و كامروا باشيد.

    Go to comment
  • From سعید فعله گری on فوقِش می‌میرم!

    سلام.
    دقیقا یادمه که بهمن 94 بود که داشتم برای زیمنس کار می‌کردم که دزد به مغازه پدرم زد و همه دار وندار اون مغازه رو جمع کرده بود و برده بود.
    پدرم توی فکر مغازه بود که همراه مادرم داشتند میرفتند سمت بیمارستان که تصادف کردند و هر دوشون روی تخت بیمارستان تا ماهها بعدش نتونستند تکون بخورند.
    از این طرف هم از جاهای مختلف برای من دعوت‎‌نامه می‌اومد. پدرم هم به خاطر حساسیت بالا و احتمال فلج شدن، با پروتزهایی که با پرینتر سه بعدی طراحی شده بودند همراه با لیزر، جراحی شد.(توسط پزشکی ایرانی آلمانی )
    مادرم هم چند ماهی نمیتونست راه بره و چند تایی عمل جراحی داشت.
    خلاصه من چیزی نزدیک به 30 هزار یورو توی حسابم داشتم که خرج این دوران شد.
    اما به قول خودتون یک لحظه فکر کردم که آخرش چی میشه؟ نهایتش من میمیرم . اما دوست دارم وقتی که مُردم ، راحت بمیرم و ناراحت نباشم.
    به همین خاطر تصمیم گرفتم که دو سال از عمرم رو صرف کنم اما به نتیجه برسم.
    توی همین مدت هم تونستم خونه خودم رو از مستاجر پس بگیرم و دوباره برای چند تایی شرکت خارجی پروژه کار کنم. ( اما نه در حد کار قبلی)
    اما توی این دوسال هم سواد و هم دانشم تخصصی‌ام و شخصیتی‌ام( شناخت از خودم) رو طوری افزایش دادم که می تونم این دوسال رو با کل دوران زندگی‌ام مقایسه کنم.
    اما در نهایت خواستم این رو بگم که توی دوران جوانی‌ام نمردم ، اما دوران مرگ رو سپری کردم و دوباره متولد شدم و این تولد بهترین نعمتی است که من میتوانم به آن افتخارکنم.
    ——————————–
    من این متن موشی رو که آرزو داشت گربه بشه و بعدش… از کتاب مسافر خوشبختی نوشته امیر مدرسی خوندم. کتابشون حاوی 105 داستان از این دسته داستانهای کوتاه و زیباست. پیشنهاد میکنم که کتابش رو مطالعه بفرمایید. برای بعضی مواقع حال خوب کنک، خیلی عالیه.

    ارادتمند
    سعید فعله گری

    Go to comment
  • From سینا on بخش حال‌‌ٍْخوب‌کُنَک!

    من که هر روز به وبلاگتون سر میزنم یکی از انتظارای جالب برا من اینکه یه مدت پست نمیزارین ولی بعد چندین روز میبینم چند روز پشت سر هم یک یا دو پست گذاشتین واقعا برای من خیلی لذت خاصی داره

    Go to comment
  • From سارا حق بين on یا مثل آدم زندگی کن و لذت ببر، یا بمیر!

    مثل هميشه عالي و اثرگذار…
    شايد به لحاظ موقعيتي كه در حال حاضر در كشورمان هست و همگي باهاش مواجهه هستيم اين مطلب بسيار ملموس باشه. اما بهترين كار براي انگيزه ادامه راه اين هست كه حرفهاي شما را مرور و عملي كنيم و به خودمون بگيم كه تلاش كن در همين شرايط بهترين خودت باشي.

    Go to comment
  • From آلاله on بخش حال‌‌ٍْخوب‌کُنَک!

    آقای مدنی عزیز
    چیزی که می خوام بگم تکراریِ ، اما گفتن تکراری ها خوب و ارزشمند به نظرم ضروریِ . خوندن وبسایت شما یکی از لذت ها ، برای من به حساب میاد .جاهای که قاطعانه برخورد میکنید کیف می کنم وتوی نوشته هاتون اطلاعات دقیقی که ارائه میدید و اینکه از موضوعات مختلف صحبت می کنید لذت می برم و از منابع مختلف استفاده می کنید و چیزی که برام از همه چیز مهم تره ساده نوشتن شماست که این واقعا عالیه .. عالی

    Go to comment
  • From آرگان on مرا از خوردن شیر، شرمی نیست. نگاهی به نگاه عاقل اندر سفیه

    سلام
    .
    من از گوگل اتفاقی اومدم اما جالبه برام 30 دقیقست اینجا دارم
    .
    با اجازتون اینجا برای دوستم تو واتس اپ فرستادم
    .
    ممنون

    Go to comment
  • From علی کریمی on یا مثل آدم زندگی کن و لذت ببر، یا بمیر!

    حقا که حال خوب کُنکه خوبی در این شرایط بود من باید هرروز این رو بخونم و به خودم گوشزد کنم

    Go to comment
  • From ایمان نظری on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی‌و ششم: مثل آن کسی نباشیم که در چاه، خاک را از زیر پا می‌کند و بر سر خود می‌ریخت و بدتر از همه اسمش را کار می‌گذاشت.

    سلام میثم عزیز
    امروز به واسطه‌ی دوستان با اینجا آشنا شدم. غبطه می‌خورم که چرا زودتر پیدا نکرده بودم. ضمنا دوستان مشغول در حوزه‌ی داده رو هم به سختی میشه توی وبلاگ‌ها پیدا کرد. پس از این به بعد، به هیچ عنوان، مطالب جدیدتون رو از دست نمیدم.
    سربلند و سلامت باشید.

    Go to comment
  • From جعفرسیرجانی on سفر به دشت ستارگان

    من فکر میکردم،شما با کارکردن حین تحصیل موافقی! چون قبلا هم گفته بودی ازدبیرستان کارمیکردی. این مدل رو برای تمام مقاطع میدونید یا فقط لیسانس؟ واگه کسی بخواد بعدلیسانس بره سرکار، اگه بعدازچندسال بخواد بخونه شما توصیه ات اینه اون شغل رورها کنه؟ (البته من باتوجه به رشته خودم گفتم ،مث وکالت و سردفتری و…).
    بعداینا کارنکردن منجر نمیشه مثلا بعد از۱۵سال که اومدیم توکار وحشی بشیم؟ به این دلیل میگم که من کسایی رو دیدم که توهمون پرهیزکاری بودند ولی الان که تو کار هستند، خیلی پرهیزکار نیستند! و اونایی که قبلا هم کار میکردند، اگرچه اندازه این دوستان افتخارات نداشتند ولی تو بازار باهات کار می‌کنند.

    Go to comment
    • From میثم مدنی on سفر به دشت ستارگان

      جعفر عزیز
      مخالف نیستم! من می‌گم هدف چیه؟ اگه کارت مشخصه،‌ می‌دونی دقیقا می‌خوای چکاره بشی، ریسکش رو می‌پذیری که در مسیر اشتباه بیفتی؟ ریسکش رو می‌پذیری که خودت رو به لایه پایین هرم مازلو محدود کنی، من موردی نمی‌بینم.
      بعد بحث کارآموزی با کار کردن فرق داره.
      این که تابستون بری یا در یک ترم مشخص در کلاس‌ها بری سر کار، من مشکل زیادی توش نمی‌بینم، اگرچه همین هم مشکلات و ریسک‌های خودش رو داره.
      بگذار در بخش‌هایی بیشتر بازش کنم.

      Go to comment
  • From سعید فعله گری on سفر به دشت ستارگان

    سلام و ممنون به خاطر این متن زیبا.
    فقط یه سوال برام پیش اومده که در حوزه های مختلف هم با اون روبه‌رو شده‌ام.
    در این دو خط آخر شما گفته اید که سه روز طول می‌کشد.
    این سه روز پشتوانه علمی دارد یا نه یک تجربه شخصی است.
    چون مدتی پیش یکی از دوستانم وابسته یک معشوق بود و از او جدا شده بود و از مدت جدایی آنها یکسالی می‌گذشت. او دائما با خودش میگفت که از هر رابطه‌ای که جدا شده است ، مدت زمانی معادل سی برابر آن زمانی را که صرف او کرده است ، باید بگذراند تا او از ذهنش پاک شود.
    این‌ها برای من خنده‌دار بود و به نوعی با تمرکز بر روی اهداف زندگی در تضاد است.
    البته حدود 60 درصد مطالعات من را روانشناسی ( در حوزه‌ها و شاخه‌های مختلف‌اش ) در برمیگیرد و با این پشتوانه این نظرم را بیان کردم.

    Go to comment
    • From میثم مدنی on سفر به دشت ستارگان

      مسلما به افراد بستگی داره، به توانایی‌های شخصی و حجم تمرکز مورد نیاز هم مربوطه. گاهی اوقات یک اعدادی مطرح می‌شه که در هر صورت می‌شه توشون شک و شبهه ایجاد کرد. اما بهتره یک مقداری داشته باشن تا یک تصوری از میزان زمان داشته باشه.
      این که من بتونم بگم، حرف دوستتون پایه علمی نداره خیلی سخته، اما احتمالا دور از حقیقته! منظورم اینه که بسته به نوع تمرکز شما در زندگی بعدی، این عدد می‌تونه به شدت کم یا زیاد بشه! مثلا فرض کنید شما بعد از قطع رابطه بیکارید و وقت دارید به همه چیز فکر کنید، یا این که اونقدر مشغولید که حتی نمی‌تونید به معشوق فعلی‌تون هم فکر کنید.
      سوییچ کردن در هر صورت هزینه‌بر است. اما من گاهی تا سه روز طول کشیده تا بتوانم در موضوع جدید متمرکز شوم (تهیه مقدمات، آماده‌سازی ذهن برای انجام کار جدید، یادآوری موضوعات مرتبط و …)

      Go to comment
  • From جعفرسیرجانی on رمان تاریخی، Historical fiction یا Historical novel (با محوریت ذبیح‌الله منصوری)

    درمورد ذبیح الله منصوری،به نظر میرسه دلایل هر دو گروه ینی هم مدافعان وهم مخالفان قوی هست.منتهی چیزی که هست اینه که هر گروه از منظری به قضیه نگاه کردند.مثلا مدافعانی بزرگ همچون اقای باستانی پاریزی،غلامعلی سیار،زبیده جهانگیری داشته که ویژگی های سبک منصوری رو،نثر روان،آشتی دادن مردم با کتابخوانی،عامل افزایش کتابخوانی ،وتغییرواضافه کردن مطالب در هنگام ترجمه،میدونستند.منتهی مخالفان همچون کزازی،کریم امامی،مینوی هم داشته که ایراد اینها بیشتر به عدم وفاداری به متن،وجعلی بودن نام برخی نویسندگان بوده وجالبه حتی مخالفان هم تاکید کردند که وی در اشتی دادن مردم با کتاب وتوانایی در نگارش بالا اذعان داشتند.پس میشه بگیم شیوه نثر ایشون بیشتر باعث کتابخوانی میشه،تا دادن اطلاعات دقیق تاریخی!چون هدف از داستان تاریخی اینجورثبت دقیق وقایع نیست!البته مثالی هم که شمازدی میثم عزیز،در مورد قابل اطمینان نبودن رسانه ها یا اینکه مثلا کیهان دروغ گفته در 100سال اخیر یانه؟!همونطور که خودت میدونی سبکی هست بنام “ژورنالیستی تاریخی یا تاریخ نویسی ژورنالیستی که نویسنده معمولا نظرات شخصی،تبلیغ،جوسازی ،عجله در نوشتن،غرض ورزی از ویژگی های این نوع تاریخ نگاری هست.که خیلی بعنوان مستندات تاریخی استفاده نمیشه .منتهی سبک خاص خودش هست.پس ما نمیتونیم بگیم خیلی ازوقایع دروغ هست!منصوری در جایی گفته بود این سبک رو برای کارمندان نوشته ،که درسطح کارمندی مانده اند.اگر بخواهیم یکدفعه آن ها را بالا ببریم حاضر نیستنداز سطح خودشان بالاتر بروند.به همین دلیل وقتی بنده منظور نویسنده را میفهمیدم ان را تغییر میدادم به شکلی که خواننده ایرانی بتواند بفهمد.یا لیلی گلستان میگه که خدمت او این بود که کتاب نخوان ها را کتاب خوان کرد.اگر نام تالیف را بر ترجمه هایش میگذاشت این همه مشکل بوجود نمی آمد.منتهی همونطور که گفتی جامعه کتابخوانی ما به ایشون مدیون هست.چون واقعا نثر گیرایی داره.من خودم وقتی عشق صدر اعظم ،سینوهه یا مادام دو پاری رو خوندم واقعا نمیگذاشت کتاب رو بذاری زمین.

    Go to comment
  • From معصومه شیخ مرادی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتاب‌ها نوشته شوند.

    من هم با امانت کتاب و کتاب دسته دوم و… چندان موافق نیستم از آنجایی که خودم فقط میتوانم کتابی را بخوانم که مال خودم باشد و انگار به آن حس مالکیت برای خواندن کتاب نیاز دارم، اگر کسی بفهمد کتاب چقدر برای او سودمند است حاضر است هرمیزان پولی بابت آن بدهد ما چطور با حقوق کارمندی و کارگری تلویزیون پنج میلیون تومانی میخریم؟ سالها پیش که چندان کتابخوان نبودم با خودم فکرمیکردم افراد چگونه مثلا صد هزارتومن برای یک کتاب میدهند تازه آنهم افرادی که اصلا وضعیت مالی مناسبی نداشتند. بعدها که خودم به ارزش کتاب و کتابخوانی بیشتراز همیشه پی بردم اصلا به ته جیبم یا درآمد ماهیانه ام نگاه نمی کردم و بی محابا خرید می کردم حتی کتابهایی خریده ام که فکر نکنم حالا حالاها بتوانم آنها را بخوانم همیشه با خودم می گویم مثل یک ثروتمند کتاب بخریم.
    ممنون از نوشته های خوبتون.

    Go to comment
  • From اگر می‌خواهید دیگران را کتاب‌خوان کنید، به کتاب‌هایی که می‌خوانید عمل کنید - شهرآزادگان on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!

    […] اگر اهل مطالعه هستید و یا تصمیم دارید کتاب‌خوان شوید، مجموعه مقالات میثم مدنی درباره کتاب‌خوانی از بهترین منابع برای آموختن چرایی و چگونگی مطالعه مؤثر […]

    Go to comment
  • From عليرضا on به فروشگاهی که نامش نمایشگاه است نرفتم.

    درود به ميثم عزيز
    دو سوال برام مطرح شده.
    I) قبلا يه بخش كوتاهي پيرامون صفحات كتاب نوشته بودين كه يك تعدادي بايد بيشتر باشه، يك حداقلي. مثلا شازده كوچولو كتاب نيست. حال بنظرت بايد چند صفحه باشه. بشخصه با خودم قرار دارم هر روز حتي شده يك صفحه بخونم ولي خب موندم چون شانزده كوچولو رو براي خودم كتاب در نظر گرفتم و من چون فقط نه ماهه حدودا كتاب مي خونم و هنوز از چهل تا نگذشته. البته فرموده بودين كه بعدا توضيح مي دين.
    II) اينكه چه كساني اطرافيانم باشن برام خيلي مهم شده، تا جايي كه برام مقدوره سعي مي كنم فاصله بگيرم از اشخاصي كه براي من نامفيدن. بيشتر زمان روزانم رو سعي مي كنم با شما، محمدرضا، دوستان متممي و كتاب باشم تا بتونم مدل هاي ذهني بيشتري اطرافم باشه و البته يادگيري و فراگيري داشته باشم. و از اون طرف با دوستانم به صورت فيزيكال كمتر زمان مي گذرم به نسبت مواردي كه گفتم ولي خب تو در ذهنم هستن و امروز به ذهنم رسيد اگر به فكرم جهت گرفت سعي كنم اگاهانه جايگزين كنم با انچه از شما محمدرضا و كتاب ها يادگرفتم. نظر شما چيه؟ چگونه اطرافم رو مناسب تر كنم؟ مي خوام رشد كنم ولي اگر اطرافيانم به نظر همون لول قبلي باشن يكجوري نيرو وارد مي كنن براي اينكه به همون سطح برگردم و به شخصه سعي مي كنم اگاهي خودم را در حد مقدوريتم افزايش بدم تا به شكل مفيدتري حداقل در بخش اطرافيانم به صورت كلي مناسب سازي كنم.
    بسيار ممنونم از وقتي كه مي گذاريد.
    سبز باشيد.

    Go to comment
.