سلام میثم عزیز
چه جوری قله مون رو انتخاب کنیم تا ارزشش رو برای ما داشته باشه و وقتی بهش رسیدیم حسرت انتخاب اشتباه کردن رو نخوریم؟ خودم فکر میکنم شاید کمی تپه نوردی در اوایل، نشستن روی شانه ی بزرگان -مطالعه- بهمون دید بده که اطرافمون چی قرار داره و از این طریق بهتر بتونیم قله مون رو انتخاب کنیم. دوست دارم حرفای شما رو هم در این زمینه بشنوم.ممنون
آقای مدنی عزیز من هم چند وقتیه که به عنوان مسئول بازاریابی در یک استارتاپ کار می کنم، به چنین نتیجه ای رسیدم. اینکه منطقی بودن و ترندها و آمارها رو نشون دادن، تاثیر خاصی روی جذب دیگران نداره.
ولی به خودم میگفتم که عامه مردم یا آدم های سطحی اینطور هستند و مدیران کسب و کارها که مشتریان اصلی ما هستند، چنین ویژگی هایی ندارند ولی بتدریج به این نتیجه رسیدم که تاثیر احساسات در تصمیم گیری، یک ویژگی مشترک در انسان هاست.
این موضوع باعث نگرانیه که آیا باید برای تاثیرگذاری بر دیگران و فروش محصول یا خدمات خودمون، حرف های سطحی و کلی و غیردقیق بزنیم و وعده های آنچنانی بدهیم؟
مثلا یک استاد برنامه نویسی برای جذب دانشجو باید بگه که شما با یادگیری بهتر این درس درآمد بیست میلیون تومانی در ماه خواهید داشت. در حالی که میدونه واقعیت اینه که یادگیری اون درس در کنار درس های دیگه و پنج سال کسب تجربه و تلاش و کمی شانس (شرایط مساعد محیطی) و مهارت های فردی برای رسیدن به این درآمد لازمه. اما خب بیان این واقعیت هم برعکس شاید باعث دفع دانشجوهای علاقه مند بشه.
سلام
۱- توصیه می کنم کتاب معرفی شده (اثر هالهای) رو بخونی، خیلی خوبه.
۲- با برنامهنویسی درآمد ۱۰ تا ۱۵ میلیون رو می شه دست پیدا کرد، و آدم دروغ نگفته. حتی بیشترش هم هست که واردش نمیشم.
۳- باید کمی رقیق صحبت کرد، باید مثال آورد، مثل یک ژورنالیست حرفهای، نه یک شخصی که در فرمولها غوطه میخوره. اگر به سری چرا کتاب بخوانیم نگاهی بندازی، میبینی که زیاد دنبال ایجاد یک روند منطقی نبودم، بیشتر سعیم این بوده که با مثال، رویاپردازی و احساس جلو برم. بعضی مواقع خودم هم یکم اذیت میشم توی این کار، ولی تا الان بهترین کاره.
به نظر میرسید که هزینه صرفا در کارها و انتخاب ها مهم نیست و شرایط هم حرف های بسیاری برای زدن دارد .
گرچه همه ما از منطق به عنوان چیز خوب یاد میکنیم ولی تولید پیام با منطق و رساندن و موفقیت آن هزینه زیادی دارد .
شاید باید قبل از این که مشخص کنیم که با منطق سخن بگیم یا با احساس یا هرچیزی ، شرایط و هزینه تمام شده را بسنجیم .
سلام بزرگوار
سوال : چرا این تعداد هجمه ها در دولت های قبل (قلبتر از قبلتر از قبل و …) نبود .
خیلی ها پیشنهاد کار میدهند و نمونه اش این همه جوان و استعداد و نخبه و خبره و …
به نظر در این دولت سربازها میخواهند ماشین رو هل بدند و از گل بیارند اما آقایون سوار کامیون هستند و دستی رو کشیدند و دنده عقب انداختند و قصد حرکت ندارند .
یه عده پیر فرتوت که اگر کار کن بودند مشکل نبود مشکل اینه که اومدن این آخر عمری خانه سالمندان نرن .
یک مشکلی این وسط وجود داره، به قول آلن دباتن، خیلی اوقات شایستهسالاری به معنی نابودی نیروی انسانی با استرسه.
من از خود شما یک سوال میکنم، بهش فکر کن، فرض کن ده تا جوون در اطرافت یا اصلا کسانی که میشناسی رو میتونی بکنی (خودت و برادرهات و پدرو فرزندت نه) وزیر و رییسجمهور، فقط نام ببر! که فرایندها و سیستم رو از اونهایی که هستند بهتر بشناسن یا مطمئن باشی از اونهایی که سرکارن بیشتر کار میکنن!
میدونم احتمالا نمیتونی و سریع میری سراغ کسایی که تا حالا گند مدیریتشون بلند نشده، یا مجبور میشی جهت اینکه از سابقه طرف مطمئن باشی چند تا ژن خوب انتخاب کنی.
حرف عمومی زدن خیلی راحته، ولی وقتی میخوای توی عمل پیاده کنی، کار خیلی سخت میشه.
من به صورت خیلی محدود (دو ماه) تجربه 15 ساعت کارکردن رو دارم.
با این حال تصور می کنم اگر اون کار مورد علاقه من باشه 15 ساعت کار در روز رو ترجیح بدم.
اگر کار روتین و یکنواخت باشه 8 ساعت در روز برای من گزینه بهتریه.
آقای مدنی به مساله مهمی در سازمان ها و شرکت ها اشاره کردی.
مدیران و کارمندان مسئولیت پذیر، با روی گشاده کارها رو می پذیرن و با کیفیت خوبی انجامشون میدن.
در مقابل، مدیران و کارمندان تنبل و بی مسئولیت، وقتی که میخوان بهشون کاری بسپارن، غرغر میکنن یا اون کار رو یکجوری سمبل می کنن و سروتهش رو هم میارن.
خب مدیران رده بالا و ارباب رجوع کم کم یاد می گیرن که به مدیران و کارمندان مسئولیت پذیر مراجعه کنن و رفته رفته این روند ادامه پیدا می کنه تا زمانی که اون مدیر یا کارمند انقدر وقتش پر بشه که نتونه وظایفش رو به خوبی سابق انجام بده یا استعفا بده.
راه حل چیه؟
فردی که میخاد کارش رو خوب انجام بده، از پذیرش انجام کارهای جدید خودداری کنه یا زمان تحویل اون ها رو عقب بندازه و اگر مسئولیت جدیدی بهش میسپارن، در قبالش امتیازی مثل افزایش حقوق رو درخواست کنه.
مدیران رده بالا، وظایف و مسئولیت های هر فردی رو مشخص کنن و بر اساس اون یک سیستم ارزیابی عملکرد و پاداش و تنبیه ایجاد کنن.
مساله این نیست که عاشق کاری باشی یا نباشی، از فلان کار لذت ببری یا نبری. مساله اینه که وقتی به کاری تعهد داری و مسئولیت پذیرتری همه کارها خراب میشه رو سرت. مسئولیت پذیری اگه برای همه باشه خوبه شهر آباد میشه کشور آباد میشه . میشیم یه ژاپن دیگه. ولی تو ایران همه از زیر کار فرار میکنن
بی ربط به مطلب شما نیست. حوصله کردید بخونید.
لینک متن کامل: http://tarjomaan.com/barresi_ketab/9153/
از نظر تاریخی، الگوهای کاری انسانها به صورت صَرف انرژی زیاد و بعد استراحت بوده است. برای نمونه، زراعت عموماً در قالب بسیج همۀ نیروها در فصل کاشت و برداشت صورت میگیرد و در فصلهای بدون محصول نیز کارهای خُرد انجام میشود. کارهای بزرگ مثل ساختن خانه یا تدارکدیدن جشن نیز معمولاً به همین شکل هستند. انسانها همیشه همینطور کار میکردهاند. دلیلی نداریم که بگوییم اگر طور دیگری کار کنیم به بهرهوری و کارآمدی بیشتری میانجامد. اتفاقاً اغلب نتیجۀ عکس میدهد.
یکی از دلایل این که کار در طول تاریخ بیقاعده بوده این است که عمدتاً تحت نظارت انجام نمیشده است. این سخن دربارۀ فئودالیسم قرون وسطا و بخش اعظمی از تشکیلات کاری تا همین اواخر نیز صادق است، حتی در مواقعی که رابطۀ در قرن چهاردهم، فهم عمومی از چیستی زمان تغییر کرد؛ زمان تبدیل شد به چارچوبی که کار را با آن اندازه میگرفتند، به جای این که خودِ کار معیار اندازهگیری باشد
بین کارگر و ارباب به شدت ناعادلانه بوده است. اگر آنانی که زیردست بودند محصول خواستهشده را تولید میکردند، آنانی که فرادست بودند خودشان را خسته نمیکردند که بفهمند وقتشان را چطور گذراندهاند.
اکثر جوامع در سرتاسر تاریخ حتی تصورش را هم نمیکردند که روزی وقت یک نفر متعلق به کارفرمایش باشد. اما امروزه برای شهروندان کشورهای دموکراتیک این کاملاً طبیعی است که یکسوم از روز خودشان یا حتی بیشتر را اجاره بدهند. ارباب مدرن با عصبانیتِ کسی که احساس میکند مالی را از او به سرقت بردهاند فریاد میزند: «به تو پول نمیدهم که ول بگردی.» چه شد که به اینجا رسیدیم؟
—————————
به نظر من راه حل اینه که آدم زمانش رو نفروشه. کارش رو بفروشه. پروژه ای کار کنه. آدم با زمانفروشی تمام لحظات رو با پول مقایسه می کنه و هی حساب کتاب می کنه و تمام لحظات کوفتش میشه و دچار استرس و وسواس میشه. چون داره کنتور میندازه. مثلا میگی این یک ساعتی که مثلا به شوخی و مسخره بازی با دوستان یا خانواده گذشت فلان قدر می ارزید و من از دستش دادم. در صورتی که حتی با نگاه هزینه / فرصت هم که قضیه رو ببینی باز این یک ساعت فراغت لازمه تا بتونی کار با کیفیت انجام بدی.
من کار فول تایم رو مساوی زمان فروشی نمی دونم. درسته تعهد دارم که ساعت های مشخصی رو سرکار باشم. ولی در این حالت زمان رو ارزشگذاری نمی کنم (لااقل کمتر مقایسه می کنم). و تعهد اصلی خودم رو این میدونم که کارم رو درست انجام بدم و باید به کارفرمام کار تحویل بدم و نه زمانم رو. اینه که آرامش بیشتری دارم.
البته کار با کار فرق می کنه. در سطح کارهای مهندسی این مدل ذهنی جواب میده.
سلام نمی دونم شما با توجه به تجربه هاتون چه راهکاری رو برای حالت اول پیشنهاد می کنی چون خود من هم گاهی تو اون موقعیت قرار گرفتم و کاری رو با تمام وجود برا کسی انجام دادم طرف مقابلم فکر کرده من وقت اضافه دارم یا وقت من کم ارزشش تر از اون هست و حتی به خودش اجازه داده و چون فکرکرده من حتما بیکارم که برای اون وقت گذاشتم یه کار دیگه هم به من داده انجام بدم، بدی ماجرا این هست که منی که برای طرف مقابلم وقت گذاشتم و تو کاری مجانی کمکش کردم و احترامش رو نگه داشتم ارزشم کمتر از اونی هست که بهش گفته من وقت ندارم و نمی تونم و اگه قرار شده سودی به کسی برسونه به اون بوده. من به این نتیجه رسیدم یه مرز رو باید پیدا کنم ولی پیدا کردن مرز کار سختیه یه مدت بداخلاقی و عصبانیت میخواد تا حال بعضی ها رو سرجاش بیاری:)
سلام
من فکر می کنم باید تجربه هر دو کار رو داشته باشی و تصمیم بگیری.
اما من با توجه به سبک زندگی ام ترجیح میدم هشت ساعت در روز کار کنم چون به طور مثال حداقل چهار روز در هفته ورزش میکنم و خوب از لحاظ علمی هم خوب نیست که یک هفته استراحت بدنی داشته باشم و یک هفته به شدت ورزش کنم.
هر چند سبک 15 ساعت در روز رو برای مثلا دو سه بار در سال دوست دارم تجربه کنم اما روال کاری ام نباشه.
من فکر میکنم خود فرد متوجه به هم خوردن تعادل تو زندگی میشه. من یک مدت بطور همزمان با دانشگاه جایی پاره وقت کار میکرم تا تجربه کار در صنعت پیدا کنم. کار را دوست داشتم ولی بعد مدتی چون دیگه فرصتی برای کلاس ورزش نداشتم احساس ضعف و درد جسمانی بهم فهموند که این رویه را نمیشه ادامه داد. از طرفی عذاب وجدان نداشتن وقت کافی برای فرزندم خیلی قوی بود. کم کم از نظر روحی هم در آرامش نبودم. من الان حتی اگر کار شخصی خود را هم داشته باشم, خود را عادت میدهم که روزهای کاری هفته را روزی حداکثر 9 ساعت کار کنم و بقیه را به سایر جنبه های زندگی بپردازم
از اون اساتید در شرف بازنشستگی ما هم داشتیم. یادمه تو یکی از جلسات اساتید مشاور انجمنهای علمی یکی از اساتید جوان گفت که حداقل یک امتیازی بابت وقتی که اساتید مشاور میذارن قائل بشید. یکی از اساتید قدیمی توپید که این کار را تنها باید از روی علاقه انجام بدید و گرنه اصلا نباید مسئولیت را قبول کنید. جالب اینجاست که ادعای کار فی سبیل الله و از روی علاقه داشتند ولی به محض این که قانون طوری شد که اگر بیشتر تو دانشگاه میموندند پاداش پایان خدمت کمتری دریافت میکردند تعداد زیادیشون خودشون را بازنشسته کردند
اگر یک هفته تماما کار کنم با اینکه کارم برام شیرینه ولی به خانواده نمیرسم و هفته بعد که بیکار باشم حوصلم سر میره (مگه آدم چقدر تفریح داره)
اما روزی ۸ ساعت کار رو هم نتونستم پیاده کنم. الان ۳ روز در هفته میام تهران و میانگین ۱۰ ساعت مشغول کار هستم و ۴ روز دیگه رو میرم شهرستان پیش خانواده و روزی هرچقدر دلم بخواد کار میکنم(میانگین ۴ ساعت). مدل های مختلفی رو امتحان کردم و این فعلا برام بهترین بوده.
From علی on فتح یک تپه برای فاتح اورست افتخار و انگیزشی ندارد!
Go to commentFrom علی رسولی on خیلی اوقات منطقی بودن یا انتظار منطق، غیر منطقی است (هزینه)
Go to commentFrom میثم مدنی on خیلی اوقات منطقی بودن یا انتظار منطق، غیر منطقی است (هزینه)
Go to commentFrom علی رسولی on خیلی اوقات منطقی بودن یا انتظار منطق، غیر منطقی است (هزینه)
Go to commentFrom رسول احمدپناه on خیلی اوقات منطقی بودن یا انتظار منطق، غیر منطقی است (هزینه)
Go to commentFrom مرتضی مهندس on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هشتم: تا فرایند واقعی پیشرفت و زندگی را ببینیم.
Go to commentFrom محمد برزین on شما چه نقشی دارید؟ یا کدام نقش را میپسندید، کت شلوار پوش حرف زن، یا کسی که ماشین را هل میدهد؟
Go to commentFrom میثم مدنی on شما چه نقشی دارید؟ یا کدام نقش را میپسندید، کت شلوار پوش حرف زن، یا کسی که ماشین را هل میدهد؟
Go to commentFrom محمد برزین on کدام را ترجیح میدهید؟ یک هفته کار (روزی ۱۵ ساعت) یک هفته استراحت یا هر روز ۸ ساعت؟
Go to commentFrom احسان کارگزارفرد on کدام را ترجیح میدهید؟ یک هفته کار (روزی ۱۵ ساعت) یک هفته استراحت یا هر روز ۸ ساعت؟
Go to commentFrom علی رسولی on خوشبهحال/بدبخت ساعتمزدها و عاشقانکار
Go to commentFrom میلاد on خوشبهحال/بدبخت ساعتمزدها و عاشقانکار
Go to commentFrom مسعود on خوشبهحال/بدبخت ساعتمزدها و عاشقانکار
Go to commentFrom معصومه شیخ مرادی on خوشبهحال/بدبخت ساعتمزدها و عاشقانکار
Go to commentFrom معصومه شیخ مرادی on کدام را ترجیح میدهید؟ یک هفته کار (روزی ۱۵ ساعت) یک هفته استراحت یا هر روز ۸ ساعت؟
Go to commentFrom ناهید on خوشبهحال/بدبخت ساعتمزدها و عاشقانکار
Go to commentFrom ناهید on خوشبهحال/بدبخت ساعتمزدها و عاشقانکار
Go to commentFrom محمدرضا on کدام را ترجیح میدهید؟ یک هفته کار (روزی ۱۵ ساعت) یک هفته استراحت یا هر روز ۸ ساعت؟
Go to comment