کمی به یادگیری‌های دوره کودکی و ذوق و شوق پدر و مادر و خود کودک تفکر کنید. بچه در عرض شش ماه بیناییش را توسعه می‌دهد، ظرف ۵ ماه نشستنش را، ظرف چند ماه چهاردست‌و پا رفتن‌را، ظرف چند ماه، حرف‌زدن‌را، راه‌رفتن‌را، دویدن را، خواندن‌را،‌ نوشتن‌را،‌ کلاسی به کلاس دیگر رفتن را، دوره‌ای به دوره دیگر رفتن را، قبولی کنکور،‌ گرفتن مدرک،‌نوشتن تز و ... اون فرد عادت داشت که توی هر سال حداقل یک خروجی داشته باشه،‌ گاهی اگر شاگرد اولی و مقام و چیزی هم بود که بهتر. خلاصه این که دنیا خیلی سریع براش نمودهای پیشرفت رو نشون می‌ده.

فتح یک تپه برای فاتح اورست افتخار و انگیزشی ندارد!

۱- کودکی تا بعد از دانشگاه

کمی به یادگیری‌های دوره کودکی و ذوق و شوق پدر و مادر و خود کودک تفکر کنید. بچه در عرض شش ماه بیناییش را توسعه می‌دهد، ظرف ۵ ماه نشستنش را، ظرف چند ماه چهاردست‌و پا رفتن‌را، ظرف چند ماه، حرف‌زدن‌را، راه‌رفتن‌را، دویدن را، خواندن‌را،‌ نوشتن‌را،‌ کلاسی به کلاس دیگر رفتن را، دوره‌ای به دوره دیگر رفتن را، قبولی کنکور،‌ گرفتن مدرک،‌نوشتن تز و …

اون فرد عادت داشت که توی هر سال حداقل یک خروجی داشته باشه،‌ گاهی اگر شاگرد اولی  و مقام و چیزی هم بود که بهتر. خلاصه این که دنیا خیلی سریع براش نمودهای پیشرفت رو نشون می‌ده.

حالا از دانشگاه می‌اد بیرون (سربازی هم خودش یک پیشرفته!) می‌ره سر کار. اگر کار خوب و آینده‌داری باشه‌،‌ قراره چندین سال کار کنه و کار کنه، اما انگار  هنوز همون پله اوله!

حالا چند درصد افزایش حقوق که از تورم هم کمتره، یا یک سری عنوان‌هایی که حکم کارت کرواسی رو دارن (چیزهایی مثل مدیر،‌ارشد و از این جور حرف‌ها). اما هنوز حس می‌کنی پله‌ای بالا نرفتی، هنوز حس می‌کنی انگار این یک کلاس قراره سال‌ها و سال‌ها طول بکشه. این می‌شه که آروم آروم ناامید می‌شی و از رشد وامی‌مونی،‌ آخه عادت نداشتی این همه تلاش کنی و تازه ندونی قراره چه مدرکی بهت بدن! هر روز منتظر یک سورپرایزی، برای همین اخبار رو می‌خونی، هر روز پای حرف‌های این و اون‌رو می‌شینی، هر روز سعی می‌کنی دروغ‌های موفقیت یک شبه که توی تمامی جراید زرد و قرمز پر شدن رو باور کنی.

این می‌شه که کمی روحت دچار سردرگرمی می‌شه.

۲- برکه‌های به عمق ۱ سانت

اگر آدم پر تلاشی باشی، این کار رو با تغییر کار جبران می‌کنی،‌ یعنی می‌گی من روی تپه‌نوردی مانور می‌دم و هیچ وقت سراغ کوه و ارتفاع‌های بلند نمی‌رم، عوضش می‌تونم به همه بگم من فلان چیز رو فتح کردم! حالا درسته هم خودم می‌دونم و هم اطرافیان که این تپه رو فتح کردن،‌با این سن و این سابقه‌، چندان افتخاری نداره، ولی خب چاره چیه، حال بالا رفتن کوه‌های بلند رو هم نداری.

اینجوریه که عادت می‌کنی به تغییر کار، تغییر مسیر، تغییر رشته، تغییر شرکت، یا دیگه وقتی هیچ راهی برات نمونده،‌ تغییر کشور و مهاجرت. شاید هم برگشت! اصلا مهم نیست که من دارم رشد می‌کنم یا نه،‌ به هر حال می‌تونم بگم که من فلان حرکت رو زدم! گویی مردمان ما مثل مدیران دولتی، تعداد می‌شمرن و چک لیست تیک می‌زنن!

بعد از چند سال، حتی یک اقیانوس به عمق ۱ سانت هم نمی‌شی،  صدها برکه با عمق ۱ سانت می‌شی که خیلی اوقات هیچ آبراه و مسیری هم بینشون وجود نداره.

نمی‌گم همه ما باید کوه فتح کنیم، نمی‌گم همه باید برن اورست، اما باید مواظب بود، اون‌هایی که تپه‌نوردی می‌کنن تا آخر عمر، لزوما الگوهای خوبی نیستند، مشکل اینجاست که اون‌ها از دید خیلی اطرافیان آدم‌های موفقین،‌ به قول قدیمیا چند تا پیراهن بیشتر پاره کرده! ما باید این سوال رو از خودمون بپرسیم که از چه تعدادی پیراهن بیشتر دیگه ارزش نداره پاره کنی!

مشکل اصلی فتح کوه‌های بلند اینه که سخته! زمان‌بره، انرژی‌بره، حادثه‌خیزه، کلی قناعت، تمرکز،‌ رژیم غذایی،‌آمادگی جسمانی، و … می‌خواد. وقتی شروع می‌کنی به بالا رفتن و در این میان،‌ می‌بینی که مردم دارن هر روز برای فتح تپه‌ها جشن می‌گیرن و به خودشون افتخار می‌کنن، اما تو ممکنه تا چند سال دیگه به قله نرسی،‌ به خودت می‌گی یعنی ارزشش رو داره؟ یعنی اصلا مگه من چند سال زنده‌ام که برای فتوحات کوچکم جشن نگیرم؟ قشنگ حس آدمی رو داری که تو رژیمه،‌ سر سفره به سختی داره خودش رو کنترل می‌کنه که غذاهای بودار و خوش‌رنگ توی سفره رو نخوری، اما مادر و خواهد و … بهت اصرار می‌کنن که بخور، اگه نخوری ناراحت می‌شن!

 

۳- تجربه شخصی

من خیلی جاها دچار تپه‌نوردی شدم، اما چند سالیه که سعی دارم کم کنم این موضوع رو، خیلی از مشاغل (از دید همه) جذاب رو رها کردم یا نپذیرفتم،‌ با خیلی جاها همکاری کردم، اما به محض این که فهمیدم در مسیر قله نیست، رهاشون کردم. ممکنه سال‌ها من رو ببینید که انگار فریز شدم،‌ انگار هیچ کاری نمی‌کنم، اما تلاش دارم تا روزی به قله برسم، حتی ممکنه دیگه برام مهم نباشه کسی بفهمه قله من چی بود و آیا من فتحش کردم یا نه؟

شما هم باید تصمیمتون رو بگیرید، اگر می‌خواید قله‌‌ای بلند رو فتح کنید، همه اون سختی‌ها رو که باید تحمل کنین هیچ، باید مواظب باشید که تپه‌نوردها،‌ شما رو به هوس پایین اومدن و فتح تپه نندازن،‌ شما باید آگاهانه،‌ با برنامه و هدفمند،‌ سال‌ها تلاش کنید.

4 دیدگاه در “فتح یک تپه برای فاتح اورست افتخار و انگیزشی ندارد!”

  1. سلام میثم عزیز
    چه جوری قله مون رو انتخاب کنیم تا ارزشش رو برای ما داشته باشه و وقتی بهش رسیدیم حسرت انتخاب اشتباه کردن رو نخوریم؟ خودم فکر میکنم شاید کمی تپه نوردی در اوایل، نشستن روی شانه ی بزرگان -مطالعه- بهمون دید بده که اطرافمون چی قرار داره و از این طریق بهتر بتونیم قله مون رو انتخاب کنیم. دوست دارم حرفای شما رو هم در این زمینه بشنوم.ممنون

  2. تپه نوردی و کوه نوردی جفتشون لذت رسیدن به قله رو دارن .شاید بهتر باشه به این فکر کنیم که ایا لزوم موفقیت در رسیدن به بالا تپه یا کوه یا در مسیر بودن یا … هست یا نه کمی بیشتر فکر کنیم که بدانیم معیار و تعریف ما از موفقیت چیست …

  3. تپه هایی که برای همه قابل رویت هستن.
    برای کسی که تا بحال تپه ای رو فتح نکرده، فتح هر تپه ای انگیزه بخشه.
    برای کسی که در گذشته تپه های زیادی رو فتح کرده، فتح هیچ تپه ای انگیزاننده نیست.
    برای همینه که معمولا افرادی که در کودکی و نوجوانی در رشته های مختلف مقامات مختلفی داشتن به جوانی که میرسن به خودشون استراحت میدن و دنبال چیزایی میرن که واقعا براشون لذتبخشه و یهو دیگه هیچ خبری از موفقیت هاشون نمیشه چون تپه ها و قله های شخصی خودشون رو کشف میکنن وحتی قدرتمندتر که باشن، میسازن؛ ممکنه برای کسی جز خود فرد اون تپه یا کوه قابل مشاهده نباشه.
    به یه سنی که میرسی واقع بین میشی و به مهارتی می رسی که قبلا نداشتی و کسی هم درباره ش حرفی نمیزنه. همه میتونن با هر شرایطی رویای مشترک داشته باشن اما وقتی واقع بین شدی متناسب با شرایط و شخصیت خودت برای حال و آینده هدفگذاری می کنی.

  4. فتح تپه‌ها، چندین بار اول جذابه،
    ولی اگه واقعاً به دنبال هدفی متعالی‌تر از مادیات باشی، دیگه بالا رفتن از تپه‌ها برات مثل عادت‌های دیگه آزاردهنده می‌شه، هر چند که عده‌ای لذت‌شون توی همین تکرارهاست …
    همه‌ی ما فطرتاً به دنبال پیشرفتیم، اما زمانی که در چشم ما تعالی فقط جنبه‌ی مادی پیدا کند، و دنبال راحت‌ترین باشیم، درک تلاش و تحمل سختی برای فتح یک قله، احمقانه به نظر خواهد رسید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.