مشکل اغلب ما این است که فکر میکنیم قضاوت مثل تصویر بالاست:
با صدای نرم چکش چوبی روی سندان چوبی، حکم صادر میشود و ما بیآنکه از حکم محکوم تاثیری بگیریم، میرویم سراغ حکم بعدی. در یک چکش زدن، حرف میزنیم و یک نفر را محکوم میکنیم، و/یا یک نفر را تبرئه. همه هم به حکم ما احترام میگذارند.
اما نکته اینجاست که حداقل از لحاظ «انرژی لازم برای انجام»، قضاوت مثل شکل دادن یک تکه آهن گداخته است!٬ (مثل تصویر زیر).
برای هر تغییر شکل در قضاوت خود نسبت به هر موجود، کلی انرژی لازم است! باید آهن را با گرمای دانش و احساسات سرخ کرد و با انرژی ذهنی فراوان به آن شکل داد. اگر دانش شما کمی کهنه شده، اگر احساسات واقعی شما کمی فرونشسته (با احساسی تصمیم گرفتن فرق دارد)، اگر انرژی لازم برای زدن چکشهای پیدرپی را ندارید، احتمالا اذیت خواهید شد.
قضاوت
- زمان مناسب میخواهد.
- دانش و مهارت کافی میخواهد.
- ماهیچههای فکری برای آنکار باید به اندازه کافی مهارت دیده باشند.
- احساسات به جا میخواهد.
- شجاعت میخواهد.
- و از همه مهمتر، لزوم میخواهد! یعنی خیلی از اوقات به نفع شما و دیگران است که اصلا قضاوت نکنید. شاید اصلا لزومی نداشته باشد که قضاوت بکنید.
شاید
عقل و جسم و دانش و حس درکارند، تا تو قضاوت بکنی.
ممکن است تصور شما از قضاوت، برقراری عدالت بین دو کفه ترازو که نماد دادگاه است باشد (مثل تصویر زیر).
اما متاسفانه، اغلب اوقات، قضاوت شما بین دو چیز یا دو کس نیست، عدالت تقسیم عادلانه چیزی نیست. گاهی اوقات، اوضاع، چنان پیچیده و درهم و برهم است که قضاوت بسیار سخت خواهد شد.
شما برای هر تصمیم، به یک قضاوت نیاز دارید (و گاهی بالعکس). همانگونه که در مورد تصمیم هم گفتم، قضاوت نکردن هم خود یک قضاوت است، چنانکه تصمیم نگرفتن یک تصمیم بود. بسیاری از اوقات، لازمه تصمیم، قضاوت است.
بیاییم لازمههای یک قضاوت خوب را باهم فهرست کنیم:
۱- فهم کلام و ریزهکاریهای کلامی و دانشی در دو طرف.
همانطور که در «بخش چهاردهم: تا نحوه استفاده از جادوی کلمات و افسون واژگان را یاد بگیریم» بحث کردیم، ریزهکاریهای بسیاری در درک شرایط وجود دارد، مخصوصا اگر قرار باشد از طریق کلامی و نوشتاری و حتی دیداری، دانش مربوطه را کسب کنید.
۲- درک طرفها، موجودیتها، رویاها و خواستههای موثرین از قضاوت
فرض کنید شما در پشت چراغ قرمز راهنما ایستادهاید، کمی ثانیههای معکوس راهنما روی 0 میایستد. شما عصبانی میشوید، شاید اگر روز خوبی هم نداشتهاید فحش دهید. اما، بیایید آنور ماجرا را ببینیم، فرض کنید زمان زیادی را پشت چراغ قرمز بودهاید و چراغ سبز میشود، شروع به حرکت میکنید، وقتی نزدیک چراغ میشوید، ثانیهشمار سبز به 0 میرسد، اما به لطف 0 نگاه داشتن ثانیهشمار قرمز برای طرف مقابل، چراغ شما همچنان سبز میماند و عبور میکنید. چه لحظه پیروزمندانهای…
کسی که در ثانیه صفر ثانیهشمار قرمز، گیر کرده، احساس بد دارد و آن که عبور کرده خوشحال.
اگر کمی با مدلسازی سیستمهای اجتماعی آشنا باشید، یک عمل در سطح ماکرو که به نفع کل جامعه است، به احتمال زیاد، در سطح میکرو برای برخی از موجودیتهای مشکل ایجاد میکند. لازمه هر قانونی هم همین موضوع است.
اگر قانونگذار، عادل و دانا باشد، باید به کل جامعه نگاه کند و برخی مشکلات در سطح میکرو را بپذیرد. بنابراین شما به عنوان عضوی از جامعه، در آن لحظه نسبت به صفر ماندن چراغ قرمز معترض و عصبانی هستید، اما باید در کل خوشحال باشید که شما هم روزهایی از این جریان سود بردهاید و برایند برخوردهای شما هم سودآوری است.
اگر در حال قضاوت هستید، بدانید که طرفین مورد قضاوت شما، هر یک درک، استعداد، نقطه شروع، آرزوها و رویاهای خاص خود هستند. ممکن است چیزی مثل آب آشامیدنی که برای شما در دسترس است، برای 800 میلیون نفر دستیافتنی نیست.
۳- درک زمان و مکان
باید درک کنید که خود شما هم زمانی در شلوار خودتان ادرار میکردید، زمانی برای خوردن یک جرعه شیر، کلی گریه میکردید. الان خود را با یک نوزاد مقایسه نکنید. مقایسه، زمانی معنا دارد که بقیه پارامترها هم مساوی باشند. از طرف دیگر مکان هم معنای کلمه را تغییر میدهد.
۴- درک نقص در قضاوت و تصمیمگیری
باید درک کنیم که به احتمال بسیار بالا قضاوت ما ایراداتی دارد. به گونهای قضاوت نکنیم که در آینده پشیمان شویم و راه برگشت کمی داشته باشیم. باید در نظر بگیریم که شجاعت پذیرش اشتباه در قضاوت را داشته باشیم. سعی کنید برای قضاوتهای خود با کمک یک نفر دیگر تحلیل ریسک کنید. بگردید دنبال خطاهایی که ممکن است داشته باشید. هم از دید دادستان نگاه کنید و هم از دید وکیل.
۵- توان کسب دانش موردی به میزان و زمان لازم
فرض کنید میخواهید در زندگی یک قضاوت مهم داشته باشید. باید بتوانید به مدت نسبتا زیاد، با تمرکز لازم و زمان بهینه، مطالعه و کسب دانش کنید. من همیشه وقتی کسی از من راز جستجو رد اینترنت را میپرسد میگویم:
شروع به جستجو کن و پس از ۲ ساعت متمادی، تازه مطالب مورد نظر را خواهی یافت.
در زیر ۲ ساعت، دانش شما سطحی است و توان برداشت مناسب محتوا را نخواهی داشت. باید بتوانید ساعتها برای یک تصمیم خود فکر کنید و جوانب کار را هم در نظر بگیرید.
۶- تعدیل در زمان تصمیمگیری، قضاوت و عکسالعمل
در کتاب «خواجه تاجدار»، وقتی میخواهند شاهزادهای کم سن و سال را به سلطنت برسانند، این موضوع مطرح میشود که چگونه بفهمیم وی روح بزرگی دارد؟ دانای داستان میگوید:
یک خبر خیلی خوشحالکننده و/یا یک خبر خیلی ناراحتکننده به او بدهید. اگر سریع واکنش نشان داد و قضاوت کرد، یعنی او انسان بزرگی نیست.
این که یاد بگیریم برای قضاوت و داوری خود کمی صبر کنیم و آن را به تعویق بیندازیم اهمیت بسیار زیادی دارد. شعبانعلی هم در این جا، چه خوب بحث تعویق در قضاوت رو مطرح کرده.
۷- عاقبت اندیشی
خیلی اوقات، برای یک تصمیم باید آینده را در نظر گرفت نه الان را. متاسفانه بدن ما با توجه به زنده بودنش، ضعفهای بیولوژیک خود را بر قضاوتهایمان تحمیل میکند. شما اگر ادرار داشته باشید، بسیار گرسنه، خوابآلود، خوشحال، عصبانی، ناراحت، خوشحال باشید، نمیتوانید تصمیم خوبی بگیرید. از بد ماجرا، ما معمولا نمیدانیم در حالت خوبی نیستیم، یا آنقدر اعتماد به نفس کاذب در خود داریم که خود را مبرای از آن ضعف بیولوژیک میدانیم.
باید برای هر قضاوت خود مدت زمان بیشتری را به عنوان نتیجه در نظر بگیرید.
حال اگر به اندازه کافی کتاب خوانده باشیم و فرایند مطالعه کتاب را به خوبی انجام داده باشیم، میتوانیم :
- ساعتها بنشینیم و مستندات تصمیمگیری و قضاوت را بررسی کنیمو
- با درک وقایع تاریخی و مطالعه در مورد مکانهای مختلف (به همراه فرهنگ)، مفهوم زمان را بهتر درک کنیم.
- با درک اثرات بعدی، قضاوتهای نادرستی که در آن زمان درست به نظر میرسیدند، کمی در قضاوت خود صبر کنیم.
- با درک پارامترهای بسیار زیادتاثیرگذار در قضاوت، از طریق تفکر و مطالعه اثرات آنها، پیببریم که چقدر هر پارامتر حساسیت و اثر دارد.
- با درک بهتر کلمهها، واژگان و عبارتها در بستر تاریخ، فرهنگ و مکان مورد نظر، دانش دقیقتری نسبت به اوضاع داشته باشیم.
- از طریق زندگی کردن (شاید همزادپنداری) با شخصیتهای رمانها، داستانها و موجودیتها (حتی سنگ، کوه و درخت) بتوانیم طرفین قضاوت را بهتر درک کنیم.
قضاوت در مورد خود کتاب هم نوعی قضاوت است،نظر من این است:
وقتی کتابی را می خوانیم ناخودآگاه جرقه ی داوری در مورد خود کتاب و نویسنده در ذهنمان شکل می گیرد،شاید دلیل آن باشد که نظر خودمان را مساوی درست و حکیمانه بودن در نظر می گیریم،شاید هم هدف ما از خواندن کتاب صرفا فروکش کردن کردن علاقه ایست که باید در پس خواندن ارضا شود و هر آنچه که با آن در تضادو تناقض باشد را انکار می کنیم،نقد چاقویی است که اگر درست از آن استفاده شود در یک جا التیام می دهد و در جایی دیگر تیز و برنده می برد و مثل یک نهال تازه روییده که با تبر به جانش افتاده باشند می خشکاند، راه حل آن است که در پی فضیلت باشیم حال از هر دهانی که شنیده شود،اگر واژه ای آنقدر قدرت داشته که ذهن ما را قلقلک دهد و روان ما را در مورد مسئله ای بشوراند چرا نباید شایسته ی ستایش باشد،اگر جملات کتاب به گونه ای مطرح شده اند که برای ما قابل درک نیست دلیل بر فقدان محتوا در کتاب نیست چرا باید وقتی نمی توانم جمله ای را درک کنم بعد از یکی دوبار حمله رهایش کنم .
بعد از یک معاشرت طولانی با کتاب…