۱- پروژه گوتنبرگ
فکر می کنم سال ۱۳۸۳ بود که با پروژه گوتنبرگ آشنا شدم، سالها بود که کتابهای زبان اصلی کمی در دسترسم بود، بیشتر کتابهای ریاضی و فیزیک را در زبان اصلیشان خوانده بودم، اما همیشه برایم دوست داشتنی بود که کتابهای اصیل و خوب را به زبان انگلیسی گیر بیاورم، نه وبلاگها، نه سایتهایی که کتاب مجانی میگذاشتند و نه آدرس مشخصی … هیچ کدام در دسترس نبودند. تا این که با پروژه گوتنبرگ آشنا شدم، حس و حالم شبیه اسکروچ بود که در سکهها طلا شیرجه میزد (عکس بالا)، مثل آدم گرسنه قحطیزدهای بودم که در انبار غذا افتاده بود، این کتاب را میخواندم و آن یکی را، با توجه به فرمتی که کتابها داشتند، آنها را با فونت ریز روی کاغذ پرینت میگرفتم و میخواندم. در حدی پرینت میگرفتم که سهمیه پرینتم تمام میشد و دست به دامان دوستانم میشدم. یادش بخیر، مسئول سایت مرا قاتل پرینتر میخواند و همیشه حواسش به من بود.
مایکل اس هارت پروژه گوتنبرگ رو در سال ۱۹۷۱ بنیانگذاری کرد که در واقع اولین و قدیمیترین کتابخانهٔ دیجیتال هستش. ممکنه نگران باشید که اثر مولف رو زیر پا بگذارید از خوندن یک کتاب اصلی، اما نکته پروژه گوتنبرگ اینه که در حال حاضر حدود ۵۷۰۰۰ کتاب رو در اختیارتون قرار میده که به سادگی قابل دانلود کردن، پرینت کردن و خوندن هستند. هیچ مشکل قانونی و حق مولف هم نداره، جریان کاملش رو بعدا مینویسم.
این پروژه فقط به دانلود کتاب ختم نمیشه، اطلاعات زیادی در اختیارتون قرار میگیره اون تو، مثلا کتابهای محبوب و از این دست. حتی برای هر دانلود هم چندین نسخه در اختیارتون قرار میده که بر اساس نیازتون میتونید استفاده کنید.
بنده خدا، هارت دلش میخواست تا یک میلیون کتاب در صد زبان مختلف و حوزههای گوناگون رو ایجاد کنه. اما تا به حال که موفق نشده و بعدها هم موفق نمیشه (با کارهایی که گوگل و آمازون کردن و در واقع ابتکار عمل رو در دست گرفتن).
۲- یکی از رفقای جواهر نعل نهرو
هدفم گفتن مقدمه بالا این بود که در آن زمان به یک کتاب رسیدم، اسمش فکر میکنم چیزی مثل I LEARN بود و نویسندهاش از دوستان جواهر نعل نهرو، آنقدر آن کتاب نحوه در من تاثیر داشت که به شما قول میدهم اگر اسم کتاب را پیدا کنید، از همان پروژه دانلودش کنید و آنرآن بخوانید، میتوانید اثر عمیق آن بر نوشتهها و نگاهم به زندگی را به وضوح درک کنید.
اما شاید باورتان نشود، نه نام نویسنده را یادم است و نه کتابی با این عنوان پیدا کردهام، حتی متنهای آن هم خیلی در اعماق و محو در ذهنم هستند، فقط چیزهایی مثل گذر از کنار سلسله ای از درختان در خاطرم هست که از نوع قرارگیری آن درختان در کنار جاده چیز یاد میگرفت. کلا وقتی به طبیعت نگاه میکرد سعی میکرد از آن چیز یاد بگیرد و آن را در کتاب بیان کند.
همیشه خود این پدیده برای من خیلی درسآموز بود، اگرچه یکم که گشتم و جستجو کردم نتونستم کتاب رو پیدا کنم، اما به عمد دیگه جستجو ادامه ندادم، دوست داشتم مثل آهنگهای ترکی، اسپانیایی و آمریکای جنوبی، که نفهمیدن متن ترانهها لذتم رو بیشتر میکنه، فقط از این پدیده لذت و درس ببرم. البته اگر پیدا کردید این کتاب رو اینجا در دیدگاه بگذارید، چرا که دیگه این درس رو نوشتم و سعی میکنم هیچ وقت یادم نره.
۳- کافیست بگویید انسان چند چشم دارد تا برنده یک پژو ۲۰۶ شوید!
حالا من خیلیها رو میبینم که تا یک کتاب رو میخونن، انتظار دارن مثل ملوان زبل قوی بشن و ناگهان درهای دانایی و خوشبختی به روشون باز بشه، قافل از این که پنیر مجانی و ارزون فقط توی تله پیدا میشه. حتما برای شما هم کلی سوال اس ام اس شده یا توی شبکههای اجتماعی براتون ارسال شده که بگید ۲ به علاوه ۲ چند میشه تا پژو ۲۰۶ ببرید! من بهتون قول میدم حتی با حل حدسهای ریمان هم بهتون اون ۲۰۶ رو نمیدن، در واقع یک تله است. هر چیزی که بوی انجام کاری بزرگ در زمان و با هزینه کم میده، حتما پشتش یک تله قرار داده شده! فقط یک بچه دبستانی که تازه جمع رو یاد گرفته فکر میکنه یاد گرفتن ۲+۲ ممکنه برای کسی ارزش داشته باشه! فقط یک بچه دو ساله ممکنه فکر کنه برای یادگرفتن این که انسان دو تا چشم داره، باید بهش جایزه بدن! وگرنه کسی که براش بدیهیه که میفهمه این کار یک حقه بیش نیست.
خلاصه این که اگر کتابی را در دست گرفتید و احساس کردید این دانش، کیمیاست، کمی در مورد شرایط نویسنده آن کتاب و خوانندگان آن کتاب مطالعه کنید! اگر کتابی با عنوان نابغه شوید، ۱۰ هزار تیراژ دارد و تو در کشورت ۱۰۰۰ نابغه هم نمیبینی، پس بدان این کتاب قرار نیست راه سریعی برای پولدار شدن باشد! شاید یک داستان جالب را برایتان تعریف کند بد نباشد (بعید نیست در گذشته یا آینده تعریف نکرده باشم!):
روزی شخصی برای افراد مختلف اس ام اس میفرستاد که اگر ۱۰۰ دلار به من بدهید، تا ۱۰۰ روز دیگر راز میلیونر شدنم را به شما خواهم گفت.
افراد مختلف وقتی پول را میدادند و بعد از ۱۰۰ روز راز را پیگیری میکردند، از آن فرد میلیونر خودساخته جدید میشنیدند که همان کاری را کنید که من کردم تا میلیونر شوید!
بله کافیست ۱۰ هزار نفر به او صد دلار بدهند و او میلیونر خواهد شد.این راز میلیونر شدن اوست.
اگر یک کتاب خواندید و احساس تحول کردید، کمی احتیاط کنید و سریع آن را به کار نگیرید، آدمهایی که فقط یک کتاب رو بلدن و دوست دارن همه چیز رو با اون ببینن خطرناکن، کمی آرامش، کمی صبر، در یک حوزه (مثل دوره لیسانس) بگذارید حداقل ۳۰ کتاب بخونید و بعد حکم صادر کنید یا خودتون رو صاحب نظر بدونید.
شاید این مطلب به متن بالا مربوط باشند:
نکاتی برای کتابخوانی، از توهم بزرگ بودن دوری کنید. معضل آدمهای متوسط و القاب بزرگ.
درود به ميثم عزيز
يكي از مواردي كه خودم چند وقت هست سعي مي كنم رعايت كنم، كاهش شتاب خودم هست. قبلا سريع مي خواستم برسم به هدف، ولي الان بيشتر مي فهمم كه اگه چنين اتفاقي افتاد بايد اولش شك كنم و بررسي كه ببينم چرا انقدر زود رسيدم. يك جورايي مفهوم تاخير رو بيشتر بهش توجه مي كنم.
نكته جالبي فرمودين كه يك كتاب رو بعد خواندن سريع بكار نگيرين.
سبز و كامروا شويد.
شرمنده ام که تازه شناختمتون ،واینکه نیومده نظر دادم ،اما با خوندن مطالبتون خیلی امیدوار شدم ،راستش همیشه فکر میکردم که دارم فراموشی میگیرم ،چون کمتر چیزی از کتابهایی که خوندم یادم میمونه، گاهی حتی اگه مطلبی هم یادم مونده بود و به کسی باز گو میکردم هم، نه اسم کتاب ونه اسم نویسندش رو میتونستم معرفی کنم .