این موضوع به نظرم خیلی موضوع جالبی میآد. من شخصا خیلی به این مباحث فکر کرده و بودم، اما کتابی به تورم نخورده بود که در این مورد بخونم. دیدم در این مورد بحثهای زیادی شده. از جمله این مقاله دکتر رضا داوری اردکانی. قبل از ایشون هم مطالعات جالبی در مورد ارتباطش با سدسازی و … رخ داده بود. اما با خودم داشتم فکر میکردم نکنه ما در دنیای تکنولوژی هم دچار این توهم توسعه شدیم؟ ۴ تا حرکت از اون سمت رو این سمت کپی میکنیم و بعد اسمش رو میگذاریم استارتاپ و کلی هم احساس افتخار میکنیم. البته که اینها نیاز هستند و خیلی خوبه. اما راستش رو بخواهید در خیلی از شرکتهای به اصطلاح تولیدی و پیشرفته هم دارم کپیبرداری میبینم. جالب اینجاست که سواد رو در حفظ بودن کارهای احمقانه دیگران میدونن.
این بحثها حالا حاکمیتی هستند و به نظرم خیلی راه داریم تا حکومت یا مسئولان بخوان این موضوع رو کنار بگذارن. بالاخره هر کسی دوست داره بگه در دوره خودش همه کاری کرده و کلی کشور رو رو به جلو برده (که البته هست). دوست نداره ضعفها و حرکت کند (نسبت به چیزی که باید باشیم) رو عنوان کنه. مثل آدمی میمونه که قصد داشته شاگرد اول (قدرت اول منطقه) بشه و حالا داره برای پاس شدن میجنگه.
هدف من از این سلسله نوشتارها، نگاهی به حاکمیت خودمون بر خودمونه. ما چقدر شبیه مسئولین داریم توجیه میکنیم؟ چقدر داریم توهم توسعه رو توی خودمون گسترش میدیم؟ چقدر در توجیه کردن اشتباهات خودمون سیاستمدار شدیم؟
شاید بتونیم روی کاغذ بنویسیم که توی این چند سال چقدر خودمون رو با برخی موفقیتهای کوچک گول زدیم و اشتباههای بزرگ رو باهاش پوشوندیم؟ چقدر خودمون رو با کارهای ساده (متناسب با سن و امکانات) فریب دادیم؟
کمی آزاردهنده است. میدونم. اما شاید کمکمون کنه خودمون رو بهتر بشناسیم. داشتم به این فکر میکردم اگر بهداد سلیمی همکلاس حسین رضازاده بود و در دو همیشه شاگرد اول میشد، با این توهم برتری، میرفت دونده میشد؟ یا به محض این که دید در فضای بیرون از کلاس کارش چندان خریداری نداره، میرفت دنبال چیزی که بتونه بیرون کلاس هم، حرفی برای گفتن داشته باشه؟
ما چی؟ چسبیدیم به منطقه امن خودمون؟ یا حاضریم توهم شاگرد اول بودن، خوب بودن، باسواد بودن، کتابخون بودن و … رو کنار بگذاریم؟
آیا ما در تنگ خودمون قویترینیم به خاطر این که فقط یک ماهی در اون هست؟ یا میتونیم خودمون رو در برکه و اقیانوس هم نشون بدیم؟
مخصوصا افرادی که در یک محیط مرید و مرشدی قرار دارند (مثل اساتید و …) یا افرادی که کمتر از خودشون پذیرش نقد و پیشنهاد رو نشون دادن، بیشتر در معرض چنین مشکلاتی قرار میگیرن. در ضمن بسته کردن محیط هم در این امر کم تاثیر نیست. یعنی اگر شما سالهاست با چند دوست ثابت میگردی، حتی اگر گندترین بوی دنیا رو هم بدی، دیگه اونها عادت کردن و چیزی متوجه نمیشید.
بگذارید برای «توهم توسعه» یک تعریف اولیه داشته باشیم تا در بخشهای بعد بتونیم بهتر باهاش روبرو بشیم.
دست بالا گرفتن بیشٰاز حد سرعت توسعه مهارتها، قابلیتها و داراییهای مادی و معنوی.
جالبه بدونید یک کتابی هست با عنوان
راستش من که نفهمیدم متن رو !
ینی چی کتابخون بودن یا شاگرد اول رو کنار بذاریم؟!به نظرم چند جور تفسیرمیشه ارایه داد:1-اصلا طرف شاگرد اول نیست یا کتابخون ودچار توهم هست!باچهارتاکتاب خواندن یا دوتامقام!2-یا هست ولی جامعه اماری کوچیک مثلا تو شهرشون به چنین جایگاهی رسیده ینی بخواییم درمقیاس بزرگتر قیاس کنیم اصلا به حساب نمیاد.3-نگاه به اثر مثلا ببینیم چون اثری نداشته پس چه فرقی داره این ادم کتابخون با کتاب نخون!مثلا هیچ تغییری دررفتار،شیوه زندگی و…حاصل نشده!باادعای اینکه طرف میگه من همیشه کتاب میخونم! ببینیم نتیجه این همه مقاله دادن چی شده؟!اگرچه ظاهرا که رتبه علمی بالا اومده ولی ایا درجامعه هم تاثیری داشته یانه؟
نمیدونم منظورت کدوم یکی از اینهاست؟شایدم اصلا هیچکدوم!
واینکه حالا فرد بیاد واون موارد رو کناربذاره چی ملاک بشه؟من میگم میشه دو نگاه داشت یکی مثبت مثلا همون فرد شاگرد اول درشهرشون گرچه دچار توهم هست ودربرکه خودش تصور بزرگ بودن میکنه ولی همین ممکنه باعث بشه اون به اقیانوس برسه ینی این بشه نقش مقدمه ،وآروم آروم بیاد بالا.یا نگاه منفیش اینکه طرف دچار غرور میشه واین باعث توقفش بشه!البته نمیدونم منظور اصلی تو ازمتن، توسعه بود وتوجه به خود فقط مثال ؟یانه توسعه فقط برای شروع بود وهدف اصلی توجه فردبه خودش بود؟من متمرکز روی فرد شدم.