پیش نوشت: توصیه میکنم قبل از مطالعه نوشتههای
«کدام را ترجیح میدهید؟ یک هفته کار (روزی ۱۵ ساعت) یک هفته استراحت یا هر روز ۸ ساعت؟»
را بخوانید و در دیدگاه هم نظر خودتان را بنویسید. بعد ادامه را بخوانید.
خواستم در این سری از نوشتهها یکی از آفات خوب شدن محیط کار را توصیف کنم. از دید بسیاری رویایی خواهد بود که یک هفته را تمام کار کنند و یک هفته را کامل به استراحت، تفریح و سفر بپردازند. البته بسیاری نیز با توجه به محدودیتها این موضوع را نپسندیدند، که میتوانند بازگردند و پاسخ خود را در صورت عدم وجود یک محدودیت (مثل فرزند یا پدر و مادر) بیان کنند.
یکم در بخش «۱- نخند، رو نده، خوب کار نکن وگرنه سوارت میشن» از نوشته دوم هم کمی ناله کردم از وضعیتی که وقتی خوب هستی و سعی میکنی با محبت باشید چه بلایی سرتون میآرن، چه اتفاقاتی دور و برتون میافته.
حالا بریم سر اصل مطلب.
راستش برای خود من (و خیلی از دوستان) این انتخاب ساده پیش اومد و من با توجه به سبک کاری، مدل ۱۸ ساعت کار برای یک ماه رو در پیش گرفتم تا به اندازه ۳ ماه حقوقم پول دریافت کنم! خیلی عالی بود و اولین چیزی که به نظرم رسید این بود که وقتی کار کردم، یک ماه رو میرم تفریح و مسافرت. با اون پول یک ماهی هم که برام مونده یه چیزایی برای خودم میخرم.
اما وقتی پروژه رو سر موقع تحویل دادم، یک پروژه دیگه با همین فرم ایجاد شد! حالا من که عاشق طراحی و پیادهسازی محصول، اون محصولها هم که همه جذاب، دیگه داشتم (از ذوق) دیوونه میشدم و باز هم قبول کردم، فقط ۳ روز پس از کار قبلی!
حتما برای شما هم پیش اومده که مثلا آرزو میکنید اگر وارد دانشگاه شدید فلان کار رو میکنید و بعد بیخیال اون همه رویا میشید، میزنید به تنبلی؟ این برعکسشه، یعنی رویای تنبلی دارید و بعد میزنید به کار!
این شد که اونقدر این جوری کار کردم که دو تا اتفاق افتاد توی زندگیم:
- بعد از یک مدت درآمد من سه برابر شد! به نوعی این یک موفقیت خیلی بزرگ بود، از طرفی به خاطر نوع فشارهایی که اومده بود و عمیق شدن در کار به شدت بر موضوع مسلط شده بودم. برای همین کارهای بعدی رو در زمان خیلی کمی انجام میدادم. در واقع از لحاظ کارایی، درآمدی و حتی اعتبار فوقالعاده بود.
- کاملا به خودم بدقولی کردم و به نوعی از خودم بهره کشیدم! در واقع بخش کاری و مهربون خودم رو گول زدم تا هر چی میتونم ازش کار بکشم! (الان فکر کنم فهمیدید منظورم از اون غرغرها در بخش ۱ نوشته دوم چی بود؟). خلاصه این که اگر وجودمون رو به دو بخش طمعکار و بخش عاشق کار و مهربون تقسیم کنیم، بخش اول حکم مدیری رو داشت که مرتب بخش دوم رو برای بهرهکشی بیشتر گول میزد! هر بار هم که بخش دوم میگه دیگه گول نمیخورم، اون مدیر که خوب سیستم رو میشناسه، یک چیز جذابتر و بهتر رو پیشنهاد میکنه (این بخش رو کمی تغییرات دادم و فقط نزدیک واقعیته ولی دور از واقعیت نیست).
حالا شما کدوم یک از موارد فوق براتون مهمتره؟ البته مغز اونقدر پیچیدهاست که میتونه همون کار (که واقعا عاشقشی) رو به عنوان تفریح حساب کنه و سفرهای کاری رو به عنوان مسافرت و در نهایت ملاقاتهای کاری رو به عنوان روابط اجتماعی منظور کنه!
میدونم کلی از انسانهای موفق مورد اول رو میبینن و علت موفقیتشون رو به نوعی فریبی میدونن که به اسم انگیزش فردی مطرح میشه. یعنی شما مرتب انگیزاننده مصرف میکنید و از بخشهای سالم روحتون سوء استفاده میکنید.
خواهشم اینه که یکم روی این موضوع فکر کنید و سریع ازش نگذرید. خیلی موضوع عجیبیه!
عوارض جانبی!
- نیروانا! اگر شما هم مثل من برای دورههایی عاشق راک بودین، غیرممکنه که اسم نیروانا رو نشنیده باشین و بحث خودکشی کرت کوبین رو هم حتما شنیدید. بعد از مدتی، تمام دستتون رو میشه! مثل کارمندی که دیگه یک روز از دست مدیر فریبکارش خلاص میشه و خارج میشه، بخش شاداب روحتون استعفا میده! (ببخشید انقدر ابلهانه، سادهانگارانه و غیردقیق مینویسم). دیگه فایدهای نداره! آدمهای زیادی رو در تاریخ داریم که یهو میزنن به کوه و بیابون، یهو زاهد میشن یهو میخوان برن کنج عزلت، یهو پا میشن میرن روستا زندگی کنن.
- مهاجرت! من دوستای زیادی دارم توی ایران که در حال مهاجرت هستند، اینجا کلی کار باحال انجام میدن، کلی پروژه خوب، کلی دوستان خوب. اما میخوان برن یک شرکت خارجی کارمند پایه (یا حالا دو تا بالاتر) بشن! وقتی عمیق میشم توی حرفاشون، یه چیزایی میگن توی این مایهها که:
- دیگه اینجا چیزی شادم نمیکنه!
- میخوام برم یک جا که آرامش داشته باشم و فقط روی خودم کار کنم
- میخوام برم یک جایی که حقم رو نخورن!
متاسفانه این افراد، روح وجودشون داره استعفا میده و مدیرشون پیشنهادهایی میده که اصلا توی اشل مدیریتش نیست! یعنی پیشنهادات خیلی سخاوتمندانه میده! حتی میگه بیا شرکت رو تعطیل میکنم بریم یک جای دیگه با هم شرکت بزنیم. بعد بهش میگی خب بابا آبروت چی میشه این همه که من رو اذیت کردی؟ میگه میریم اصلا یک جا با هم کارمندی! خوبه؟ شاید به نظرتون خنده دار بیاد،ولی من مدیرهایی رو دیدم که نخواستن یک نیروشون رو از دست بدن، یک کارایی کردن که یک دهمش رو قبلا میکردن این مشکلات پیش نمیاومد.
نتیجه:
اگر دارید روحتون رو فریب میدید پای عوارض جانیش وایسین!
اگر کسی رو دیدید که اینجوری موفق شده، زیاد حسرتش رو نخورید، اگر دوست دارید وارد عرصه بشین و کمی هزینه کنید، شما هم با تلاش احتمالا میتونید برسید.
نقطه شروع رو فراموش نکنید! شاید بگید این چه ربطی داره؟ براتون توضیح میدم.
فرض کنید دوستتون یا فامیلتون، چند سال یا چند میلیون از شما جلوتره (به لحاظ خانواده یا زمان تولد یا موقعیت جغرافیایی)، شما میخواید با ایشون رقابت کنید (یا حسادت کنید) چارهای ندارید سر کارمنداتون کلاه بگذارید، چارهای ندارید انگیزه سنگین ایجاد کنید تا به اون جا برسید. ممکنه کمی روحیه شما بدتر بشه نسبت به اون آدم.
از همه مهمتر: اشکالی نداره به خودتون انگیزه بدید، کار درست و حسابی کنید، پس از مدتی فکر کنید و اگر دوست داشتید به این راه ادامه بدید، فقط آگاهانه کنار بیاید با سیستم و فکر نکنید میتونید بدون فدا کردن چیزی، یک چیز دیگه رو به دست بیارید.
تمرین:
بگین با توجه به نکتههایی که گفتم، چه نکته ریزی در گفتار (Charles Evans Hughes) بالای صفحه میبینید؟ که میگه:
I believe in work, hard work, and long hours of work. Men do not breakdown from overwork, but from worry and dissipation.
کاملا موافقم. خیلی وقتها ما به خودمون سخت میگیریم وسخت کار می کنیم که نهایتا برسیم به اون زمان استراحت. یعنی من کاری ما خیلی وقتها در خدمت من تنبل قرار میگیره و سخت کار میکنه تا نهایتا من تنبل به آسودگی برسه
دقیقا همین حالت رو توی خدمت داریم تجربه میکنیم
خدمت در جایی ک هستیم به دو صورت هست :
حالت اول ) میتونی تایم اداری باشی شهر خودت یعنی 6 7 صبح بری تا 2 3 ظهر ولی هر روز باید بری پادگان . مرخصی هم 1 روز بیشتر نداری در ماه که اینجوری خدمت کردن مزایا و معایب خودشو داره :
مزایا :
*هر روز میتونی بری خونه و تقریبا روحیه ت یجورایی حفظ میشه
* به دوستان ، خانواده ، گوشیت و سایر دلبستگی هات دسترسی داری
*در اوقات بیکاری بعدظهر میتونی پروژه ای یا یه کاری انجام بدی و فعالیت اقتصادی داشته باشی .
معایب :
* مرخصیت خیلی کمه و تقریبا هرروز صبح گیر هستی
*حقوق پایین میدن در حد 100 تومن در ماه
* کسانی که شهر خودشون خدمت میکنن ، هیچ نوع کسری تعلق نمیگیره
حالت دوم ) خدمت ما و جایی ک هستیم به این صورت هست که بین 45 روز تا 2 ماه توی مرز آبادان میمونیم وبعدش چیزی بین 15 تا 17 روز میایم مرخصی . توی این 2 ماه باید بصورت شبانه روز کار کنیم و تایم استراحت هم اگر باشه فقط 9 شب تا 5 صبح و باقی ساعات قطعی نیست و هر موقعی که گفتن باید کارهای محوله رو انجام بدیم .
این جور خدمت کردن یک سری مزایا و معایب داره که مینویسم :
مزایا :
* به کسانی که در مرز خدمت میکنن 2 ماه کسری میدن
* حقوق مرز سه چهار برابر حقوق سربازهایی هست که شهر خودشونن( به لیسانسه ها اینجا 500 تومن میدن )
* مرخصی خوب که باعث میشه نزدیک دو سه هفته ای برای خودت راحت باشی
معایب:
* کار سنگین و فشار کاری زیاد گاهی اوقات به حدی میرسه که غیر قابل تحمل میشه
* 2 ماه دوری از خونه و زندگی توی بیابون اثر منفی روحی روی روان آدم ایجاد میکنه .
* دو ماه دوری از گوشی و اینترنت و دنیای اطراف باعث میشه از دنیای اطرافت یه مقداری عقب بیفتی
و در آخر 5 ماه دیگه بیشتر نمونده و خلاص میشیم از خدمت اجباری 🙂
با سلام
شاید منظورش اینه که زمانی که شما زیاد کار می کنید خود اون کار نیست که شما رو از پا در می آره بلکه اون حس نگرانی و اضطراب بابت زیاده روی در کار و حس از دست دادن اون چیزایی که از دست دادی ( مثل خانواده و سلامتی و لذت های دیگه زندگی) باعث از پا دراومدنت میشه .