پیشنوشت: اگر با شبکههای هرمی آشنایی کافی ندارید، توصیه میکنم، حداقل چهار پست محمدرضا شعبانعلی رو در این حوزه بخونید! برای من که خیلی آموزنده بودن.
طی چند سال اخیر که با استارتاپهای بسیاری سر و کله زدم، یه حس عجیبی بهم دست میداد. میدیدم که نوع فعالیتهاشون چجوریه. چجوری اغلب افراد زحمت میکشن و کار میکنن تا یک استارتاپ راه بندازن و از این وسط فقط چند تا که به جای مناسب و سرمایهگذار مناسب میرسیدن زنده میموندن! یه جورایی یک DOGRACE یعنی رقابت سگی! بین اونها برقرار هستش. من بیرحمی بازار رو میدونم، از بچگی باهاش بزرگ شدم، اما خداییش این موضوع یکم فرق داره.
شاید با خودتون بگید نه اکثرا سود هم بردن این وسط! اما حس من چیز دیگهای میگه! کلی آدم با استعداد، تلاشگر و آیندهدار به خاطر فضای استارتاپی، در دام پِرِزنت شدن (درست خوندید همون اصطلاح رایج شبکههای هرمی) توسط همکلاسیها، اخبار فناوری و … میافتن! حتی اونهایی که سر کار بودن، با این پرزنت شدنها کار اصلیشون رو هم رها کردن، یادگیریشون رو رها کردن و در دام این جریان افتادن.
شخصا، هم در استارتاپهای موفق کار کردم و هم شکست خورده. بنابراین هر دو مدل رو دیدم. اما موفقها هم به نوعی موفق نبودن. فقط چند مورد ارزش این همه ریسک رو دارن.
این ساختار، من رو یاد شبکههای گلدکوییست (از اولین شبکههای هرمی معروف که من شناختم) انداخت. مرتب توی خوابگاه، این ور، اون ور، به من میگفتن بیا یک کار پول آور خوب هست با هم انجام بدیم. میرفتیم میدیدم میخوان ما رو پرزنت کنن. میخوان ما رو در زیر پای خودشون بگنجونن و یک گام برن بالاتر! البته که به راس هرم نزدیکتر نمیشدند! جاشون نسبت به راس ثابت بود، فقط عمق هرم رو زیاد میکردند.
این چند سال، هر چند وقت یک بار من رو دعوت میکردند تا برم در یک استارتاپ کار کنم. پرزنتکردن اونها، وعده وعیدهاشون، نیرو گرفتنهاشون، همشون تجدید خاطره بود!
یکم با دید بالا به فضای استارتاپی کشور نگاه کنید….
- آشنا نیست؟…..
- رابطهای نمیبینید؟….
- یک سر به لینکدین بزنید. چندین هزار آدم با عنوان
CEO، CTO, CDO, CIO, CAO, CBO, CCO, CDO, CEO, CFO, CHO, CJO, …
میبینید؟
- با خودتون میگید اگر هر مدیر اجرایی فقط سه نفر تحت نظرش کار کنن که ما دیگه نباید بیکار داشته باشیم.
- مگه یک مدیر اجرایی درست حسابی، میاد هر روز یک پست احمقانه بگذاره؟ مگر میاد زیر کامنت این و اون چرت و پرت بنویسه؟
هر چند روز یکبار هم میان و چند نفر از دانشجوها رو پرزنت میکنن با یک مبلغ یا وعده که بیان زیر هرم اونها کار کنن! در واقع این جا هم اون اصطلاحا مدیرها به راس هرم نزدیک نشدن! صرفا به عمق هرم اضافه کردن.
ممکنه بگید که توی شبکههای هرمی مردم پول میگذاشتن، اینجا که دارن یک خورده پولی هم میگیرن. اما توجه کنید که یک جوان تحصیلکرده با ورود به این فضای پرخطر، داره
فرصت، جوانی، انرژی، امید، زمان یادگیری، جسارت انجام کار در زمان مناسب، اعتماد
رو از دست میده. قبلا هم گفتم که موارد بالا برای یک جَوون، با ارزشترین چیزهای اون هستند و باید مثل الماس از اونها حفاظت کنه. من به خاطر مدت زیادی که در بازار کار کردم، این قانون نانوشته رو با وجودم حس میکنم که:
۷ تا ۱۰ سال کار در یک حوزه برای شروع فعالیت فردی (در اون حوزه) لازمه.
باز هم شاید بگید نه… آدمهایی بودن که سریع موفق شدن، کلی هم پول به جیب زدن. کلی هم ثروتمند شدن. برای این که موضوع رو بهتر درک کنید پیشنهاد میکنم «میخواهید نقش کدام خوک را بازی کنید؟ محک سهبچه خوک (۱)» و ادامه اون که در روزهای آتی منتشر میشه رو ببینید.
داشتم به این موضوع فکر میکردم اونقدر که ما در حوزههای
آموزش، تبلیغات، کنفرانسها، شرکتهای سرمایهگذاری استارتاپ، مراکز رشد، مربیان، افراد فعال مرتبط در خبرگزاریها، افراد مرتبط در وزارتخانهها و سازمانها
نیرو استخدام کردهایم، در خود استارتاپها نیرو نداریم.
شاید نتونم تمام شاخصهایی که محمدرضا گفت رو توی این فضای استارتاپی پیدا کنم، اما یک حالت تغییریافته و تکاملیافتهای داره رخ میده. عکس بالا که مربوط به کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا است رو اگر در نظر بگیریم، شاید بتونیم با یک تقریبی بگیم که فضای استارتاپی کشور داره به سمت هرمی شدن پیش میره.
یک حسی (از نوعی که یونا لرر در کتاب تصمیمگیری میگفت) در من میگه:
فضای استارتاپی کشور (حداقل در حوزه فنی) خیلی شبیه شبکههای هرمیه. حداقل کاری که میتونید بکنید اینه که به اون فضا با احتیاط وارد بشید و گول پرزنتهای شیک رو نخورید همونطوری که احتمالا در مقابل یک شبکه هرمی مقاوت خواهید کرد.
توجه کنید که
- به هیچ وجه منکر تلاش و سختکوشیهای دوستانمون توی این فضا نیستم،
- به هیچ وجه منکر بیکاری زیادی که در این حوزه وجود داره نیستم
- به هیچ وجه منکر ظلم و سوء استفاده شرکتهای نرمافزاری و سختافزاری بزرگ نیستم
بلکه قصد داشتم با حرفهای بالا فقط یک هشدار بدم. یک سری تابلوی قرمز رو براتون بیارم بالا که
جاده لغزنده است، احتمال سقوط به دره.
با کمی جستجو فهمیدم که خیلیهای دیگه هم (توی آمریکا و اروپا) مثل من فکر میکنن.
1-Startups are the new pyramid scheme
2- Startup Venture Capital and Ponzi Schemes: A Valid Analysis?
4- How to start a pyramid scheme – make a fortune – and get away with it.
منم خیلی این سندرم رو دیدم
یادمه تو شریف برای سخنرانی تو کلاس بیزنس پلتفرم دعوت شده بودم و در آخر یه شاخه گل که قاب گرفته شده بود به رسم یادبود اهدا کردند. یکی از بنیانگذاران استارت آپی که یه پلتفرم تحلیل بورس ایجاد کرده بود گفت من یه استارت آپ داشتم که ازاین گلها میساختیم! وقتی قیافه متعجب من رو دید فهمید که دنبال ارتباط گل قاب شده با پلتفرم تحلیل بورس میگردم، گفت این 19 امین استارت آپ منه!! -تقریبا 33-4 سالش بود!
به نظرم توی پارامترهایی که تو عکس هدر نوشته شده، “قول ثروت زیاد در زمان کم” خیلی برای پیدا کردن این دست استارت آپ ها کمک میکنه، چون امکان نداره کار با پایه و اساس و درست در زمان جیک سوت به نتیجه برسه
این نتیجه ای که میگم با رشد نمایی استارت آپ فرق داره
اون داستان خوکها رو تو بچگی خونده بودم و از داستانهای مورد علاقه امه، نمی دونستم اینقد معروفه