اول درمورد اون وقت گذاشتن پزشکان،فک کنم همه دیدن وقت نمیذارن،البته نه همه !ماتو یه مراسمی بودیم دیدیم یکی ازدکترامیگه فردا بیست تا عمل دارم!ماگفتیم چجوری ممکنه تا شب انقد عمل بتونی انجام بدی؟جواب این بود ما پرکاریم وشماها تنبل!
یه چیزی درمورد علوم انسانی نظرت چیه؟توصیه میکنی یانه؟آینده شو چطوری میبینی برا کسی که الان میخاد بره.
اون بخش کلیدیِ مذاکرۀ شما در مورد استخدام رو خیلی قبول دارم.
جایی بوده که دریافتیام (به نسبت همقطاران مشابه) خیلی بالاتر بوده اما محیط کاریم شدیداً فرسوده کننده بوده و در اون مقطع، حسرت شرکت ایکس رو میخوردم که دریافتی کمتر اما “حالِبهتر” رو به همراه داشت.
تجربۀ مخالف این موضوع رو هم داشتم. یعنی با دریافتی کمتر در یک سازمان “حال خوب کُن” کار کردم.
با مقایسۀ هر دو تجربۀ فوق، به راحتی نتیجه گرفتم که مورد دوم در درازمدت خیلی بهتره
(هرچند با وضعیت عجیب این روزها، امروز کمی در این نتیجه گیریِ قاطع هم احساس تردید میکنم!)
🙂
سلام مجدد؛ چقدر سورپرایز شدم فکر نمیکردم این مطلب رو انقدر زود آماده کنید:)
در حین خوندن متن به یاد موضوعی افتادم که دیشب در یک ویدیو دیدم که تحقیقاتی بود درباره مردمان شهرهای با بالاترین طول عمر و سلامت (که معروفند به Blue zones).
Dan Buettner محقق این جریان میگفت سه نوع خوشحالی رو در مناطق مختلف شناسایی کرده، اولی که مرتبط با بحث پزشکی خونده، مردم مناطقی بودند که مسیر مشخص پیشرفت رو جلوی خودشون میدیدند مثالش کشور سنگاپور بود که طی کردن مراحل مشخص تحصیلی و کاری اطمینان پیشرفت و رشد رو به مردم میده.
نوع دوم مناطق شاد، مردمی با ارتباطات جمعی و جشن های زیاد و آب و هوای آفتابی و ساحل زیبا مثل مناطقی در کاستاریکا بود که شادی روزمره خوبی دارند.
نوع سوم هم مثل مردم کشور دانمارک فعالیت بامعنایی دارند؛ از سلامت و تحصیل و بازنشستگی مطمئن هستند و برای دلشون و طبق ارزشهاشون کار میکنند و کارهاشون اکثرا ذهنی و طراحیه که باعث میشه از ذهن آدم استفاده بشه و همون حالت فلوی معروف رو داشته باشند.
خلاصه اینکه به نظر من خوشحالی کسی که پزشکی میخونه در مورد یک و سه باید باشه، مورد دو خیلی به ندرت ممکنه پیش بیاد.
یعنی مورد یک که مسلما هست؛ این شغل نسبت به دیگر شغل ها حس اطمینان به آینده و پیشرفت در زندگی رو به خوبی به فرد القا میکنه.
مورد سه برمیگرده به اینکه اون شخص ارزشی برای کمک به سلامت انسان ها قائله یا نه و این مطالعات زیاد و کار ذهنی براش لذتبخش و معنادار هست یا خیر.
ترجمه ای نادقیق و شاید نادرست:
تنبیه فیزیکی برای تنبیه شونده و تنبیه کننده به یک اندازه تحقیر آمیز است، از طرفی کاملا غیر موثر است. نه شرم و نه درد فیزیکی حتی از نوع سختگیرانه آن هیچ اثری ندارند.
با سلام، بنده مدت طولانی دچار گناه های غیبت، فحاشی، تهمت بودم، درحال ترک کردنم، تصمیم گرفتم خودم رو تنبیه کنم، نوعی خودزنی انجام دادم که کمر و پاهام بشدت درد گرفتن، این میشه تنبیه یا معاقبه نفس محسوب میشه؟
با سلام به میثم عزیز و سایر دوستان
دو تا نکته
یکم:
“انسانها معمولا چیزی را دوست دارند که در آن قوی هستند و به اندازه کافی در آن انگیزه دارند”
من مدت ها عکس این گذاره را درست می پنداشتم یعنی : انسانها چیزی را که دوست دارند در آن قوی خواهند شد.
و مشکلی که داشتم این بود که چطور میشه واقعا به صورت درستی فهمید کی به چه کاری علاقه داره چون تا زمانی که طرف واقعا وارد اون کار نشده صرفا فقط یه توهمی از اون کار تو ذهنشه و با خواندن این جمله یه کم دیدگاهم تغییر کرد یعنی شما اول بگرد ببین توچه چیزهایی قوی هستی بعد برو انجامش بده احتمالا بهش علاقمند هم باشی.
دوم:
این جمله رو یه جایی خوندم ثروت محصول جانبی موفقیت است همچنین یه مدیری هم تو دوره راهنمایی داشتیم می گفت مهم نیست در آینده چه کاره میشید ولی اگرتو شغل خودتون جزء بهترین ها باشید در آمد خوبی خواهید داشت من خودم هم به تجربه تقریبا به همچین نتیجه ای رسیده بودم و بر همین اساس هر کی که درباره انتخاب رشته دانشگاه ازم سوال می پرسید همچین جوابی رو بهش میدادم و فکر میکردم جواب درستیه اما الان با خوندن این نوشته دچار تردید و گیجی شدم .
الان شما می فرمایی قبل اینکه وارد یک حوزه کاری بشی اوضاع مالی و درآمد اون کار رو بسنج و بعد واردش شو در صورتی که منطق قبلیه من این بود اگر دنبال انجام درست یک کار باشی و اولش به پول فکر نکنی و تو اون کار یک آدم حرفه ای بشی پول خودش میاد.
من نوشتههام خوب بود، حتی شعر هم میگفتم، ۴ تا رشته ورزشی مدال گرفتم، در بازار هم خیلی خوب درخشیدم، دانشگاه هم بد نبودم. حتی به عنوان هیئت علمی هم بد نبودم.
اما همشون رو رها کردم. باید یک مسیر همگرا رو در پیش گرفت به سمت چیزی که توش قدرتمندی، رفاه میآره برات، علاقه داری و توش مزیت رقابتی داری. آینده هم داره.
فرض کن من در خیلی از رشتههایی که گفتم حتی موفق میشدم، اما سقف داشتن.
اون حرف آخری که میزنی تا حدی (فقط تا حدی) درسته.
کسی که حوصله نشستن نداره و نسبتا بیقراره نمیتونه یک سری از کارها رو به خوبی انجام بده. اگر هوش ریاضی بالایی نداره نمیتونه جراح یا مهندس خیلی خوبی بشه. اگر هوش هیجانی-اجتماعی خوبی نداشته باشه، نمیتونه توی برخی رشتهها راحت موفق باشه.
کسی که توانایی انجام کارهای خیلی دقیق یا حوصلهسربر رو نداره نمیتونه توی امنیت یا داروسازی موفق و راحت باشه.
ببین من میتونم توی خیلی کارها موفق باشم، اما لازمش زدن از زندگی، سلامتی (بعضی مواقع که حواسم نبود خورد) و نشاطه.
فکر میکنی میتونی با یک استخون بندی درشت و وزن بالا، حریف دوندههای سرعت بشی؟ میدونم با تلاش همه چیز ممکنه، اما آدم عقل داره، میره کشتی یا جودو! مثلا فکر کن رضازاده رو مجبور میکردن لاغر کنه بره بدوه و قهرمان مسابقات بشه. نمیتونه آخه.
گاهی ما در شرایطی هستیم که چیزی نداریم و واقعا گیج هستیم. بهتره یک چیزی رو انتخاب کنیم و صرفا به جلو بریم.
میثم جان ممنونم بابت زمانی که صرف پاسخ به دیدگاه ها میکنی
”ببین من میتونم توی خیلی کارها موفق باشم، اما لازمش زدن از زندگی، سلامتی (بعضی مواقع که حواسم نبود خورد) و نشاطه.”
سوالم اینه ایا نقطه بهینه ای وجود داره و قبل رفتن تو دل یک کار میشه به این نقطه بهینه رسید یا صرفا باید بری تو دل کار و با سعی و خطا بفهمی داری زیادی غرق میشی ، چون هر کاری به یک حداقل تلاشی نیاز داره چطوری میشه فهمید تو با کمترین صرف انرژی تو کدوم کار موفق تر خواهی بود. پاسخی ک به ذهن خودم میرسه اینه ک تو باید توانایی هات رو بشناسی و بر اساس اونا مسیرتو انتخاب کنی
ولی فکر میکنم ابن پاسخم خیلی کلی و غیر عملیه
نظر شما چیه؟
سپاس ها
: ترجمه ای نادقیق و شاید نادرست :
“در نظر داشته باشید ک چه کاری می خواهید انجام دهید وقتی از میان تعداد زیادی گزینه یکی را انتخاب می کنید تمام گزینه هایی که انتخاب نکرده اید همچون یک شمع خاموش می شوند. در یک لحظه و فقط برای یک بار تمام گزینه ها روی میز هستند و تنها راه ممکن برای حفظ این وضعیت اینست که هیچ کاری انجام ندهید. ولی درنهایت بعد از تمام این چیزها باید تصمیم بگیرید.”
عکس نوشته اول:
“لبخند همواره بهترین راه برای کنار آمدن با مشکل است حتی یک لبخند تصنعی [نیز این خاصیت را دارد]”
عکس نوشته دوم:
” هر زمان که تلویزییون آمریکا را دیده ام شاهد یک سری تحریف واقعیت منسجم بوده ام .کسانی که تماشای تلویزیون را انتخاب می کنند دچار نوعی توهم می شوند. اساسا چیزی که در این کشور می بینیم دولتی متشکل از جمعیتی متوهم است”
سلام؛ اتفاقا چند روز پیش بود که من در یک موقعیت مشاوره انتخاب رشته کلاس دهم به یازدهم قرار گرفتم. در نهایت هم نظرم براش همون تجربی بود. بحثی که بود اینکه علاوه بر نمرات خوبش و علاقه ای که به درس علوم داشت؛ معنا و ارزشی در شغل پرستاری میدید که به نظرم ارزشمند بود و میتونست انگیزه ای برای ادامه مسیرش باشه، این بامعنا بودن شغل پرستاری رو ازش چند ماه قبل هم شنیده بودم و موضوعی نبود که توی این مدت انتخاب رشته یهو به ذهنش رسیده باشه. به نظرتون این نوع معناپردازی برای زندگی، مخصوصا برای سنین نوجوانی و اوایل جوانی، کوتاه مدته یا میشه بهش اعتنا کرد؟
سلام
نمیشه اینجوری تشخیص داد
باید دید مثلاً آیا واقعا اعصاب و توانایی اون کار رو درونش داره؟ یعنی با سختی های کارش سازگاره.
از چه جایی شنیده این کار خوبه؟
این کار رو در مقابل چه کارها و مسیرهای دیگهای انتخاب کرده؟ یعنی چقدر از مشاغل دیگه اطلاع داره و مقایسه کرده
با عرض سلام و تشکر از نوشته هاتون.
بنده تو یکی از نوشته هاتون ( که به موضوع “روی نعل اسب سرمایهگذاری نکنید” اشاره داشتین) یک کامنتی گذاشتم در خصوص راهنمایی در مورد انتخاب کار دولتی یا خصوصی. واقعیت بنده در حال حاضر سرچهارراهی انتخاب شغل دولتی (سه مورد) و ادامه شغل کنونی خصوصیم قرار دارم و واقعا مرددم. خواهشی که ازتون داشتم و البته تو اون کامنت هم درخواست کردم کمی تو این موضوع عمیق تر بشید. تو اون پست به این موضوع اشاره داشتین که کار دولتی دیگه کارایی قبل رو نداره و ریسک محسوب میشه.
ممنون از پست هاتون و پاسخی که میدید. (البته بصورت مفصل و در قالب یک پست جدا)
اول باید از شما تشکر کنم آقای مدنی، من اینقدر از شما ایده گرفتم و به اصطلاح سرنخ برای مطالعه کتاب و مقاله گرفتم که کاش بتونم مثل شما برای جامعه مفید باشم. واقعیتش این سوال رو با توجه به کارای متنوعی که شما انجام دادید مانند توسعه فولاستک و کار در زمینه دیتاساینس و دادهکاوی و اگه اشتباه نکنم یادگیری ماشینی و… میپرسم:
آقای مدنی؛ من به تازگی ترم دو کامپیوتر یکی از همین دانشگاههای به اصطلاح برند تهران رو تموم کردم. در حال حاضر در حال یادگیری فریمورکهای جاوااسکریپت مثل ریاکت و جیکوئری و احتمالا نود برای بکاند هستم، واقعیت اینه که من به غیر از توسعه اپلیکیشنهای وب، به حوزه هم موبایل علاقه دارم (شاید در ادامه با ریاکت نیتیو) و به خیلی از چیزای دیگه رشتمون مثل کار با داده، اِیآی و یادگیری ماشینی و غیره نیز علاقه دارم. یعنی به غیر از کار آکادمیک و استادی، به خیلی از کارای مرتبط به رشتم علاقه دارم، خوشبختانه یا بدبختانه به کارای مدیریتی و کارآفرینی هم علاقه دارم.
این تنوع علایق یکم سردرگم کرده منو، نمیدونم چجوری باید دنبالشون برم یعنی صرفا باید یه بخش کوچیک مانند برنامهنویسی وب سمت کلاینت انتخاب کنم و توش حرفهای بشم یا مثلا میشه فولاستک کار بود و هردو کار رو با مهارت انجام داد؛ در واقع به طور کلی این سوال رو دارم: چندتا از این مهارتها رو میتوان همزمان بلد بود به شرطی که تا حد خوبی حرفهای و مسلط بود (در حدی که بتوان کار با حقوق بالا پیدا کرد در هرکدوم) و اینکه چطور باید به دنبال یادگیریشون رفت، یه مهارت در هر زمان یا میشه دوتا مهارت رو همزمان یاد گرفت؟ کلا دوست داشتم از تجربیاتتون استفاده کنم.
ارادتمند
پاسخ کوتاه:
شما یک پک رو بیشتر نمی تونید عمیق شید
هوش
داده
برنامه نویسی
رمز
و …
در ضمن برای سن شما یادگیری مبانی و اصول حیاتیه.
یعنی باید دروس اصلی و پایه رو عمیق بخونید. زوده براتون که به هر دری بزنید.
باید استعدادتون رو پیدا کنید. برای همین الان .باشه تا مزه حوزه های مختلف رو بچشید. آخر سال سوم تصمیم بگیر. مگر خیلی جلو باشی یا موقعیت خیلی ویژه برات پیش بیاد.
بی صبرانه منتظر پاسخ بلند شما هستم (پررویی من رو ببخشید). و در ادامه میخواستم بپرسم که هر کدوم از این پکها چقدر به مدارک بالاتر همانند فوقلیسانس نیاز واقعی دارن، چون در حال حاضر فکر میکنم که اگر تحصیل رو ادامه بدم در رشتهی دیگه ای مثل اقتصاد یا MBA باشه و سوال دیگه اینکه همپوشانی این پکها با هم چقدر است برای اینکه مسیر شغلی رو از یکیشون به دیگری تغییر داد؟
باز هم بابت اینکه جواب سوالم رو دادید تشکر میکنم آقای مدنی.
هیچ کدوم به مدرک نیاز ندارن. به زمان و آرامش نیاز دارن.
الان زوده به این چیزها فکر کنی. الان باید برای هر درسی، تمرینات حداقل ۵ تا ۲۰ کتاب رو حل کنی. مطالعات هم سرجاش. روابط خودت رو هم بساز. تند نرو. حرفم اینه که مزه واقعی درسهات رو بچش و سریع به اصل غذا نرسیده، اون رو پس نزن برو دنبال غذای بعدی. سر صبر دونه دونه رو تست کن ببین از کدوم خوشت میآد. این هم با نگاه سطحی ممکن نیست.
سلام
میثم عزیز،من خیلی باهات موافق نیستم!البته مواردی که میگی قبول دارم!بنظرم تو ایران خیلی جواب نمیده!این صرفا نظر شخصیه.درمورد پزشکی یاحتی الان وکالت که انقد شلوغ شده،من خودم دو سه سال فکرم این بود نرم وکالت،که مثلا اشباع شده و…میتونم بگم بشدت اشتباه کردم!اونم برا کسی مث من که درد بازار رو چشیده وتحت هیچ شرایطی حاضر نیست بره بازار!درسته امار بگه که پزشکی درده سال دیگه اوضاعش خوب نیست.مثلا همین وکالت دوستایی دارم تو کمتر ازده سال بشدت ثروتمند شدن والان تو فکرن دیگه وکالت نکنن!زدن تو بازار!پزشکان هم بازم بهر حال بیمارستانی هست طرف رو استخدام کنه وجایی رو بزنه برا مطب.شاید درده سال دیگه درشروع خیلی اوضاشون بد باشه ولی فرق پزشکی یا وکالت به نظربا اون مهندس اینه که هرسال که میگذره اینا وضعیتشون بهتر میشه ومعروفتر وجاافتاده تر میشن چون بحث تخصصه وریسکی هم تو کار نیست!سال به سال بهتر میشن ولو تو چهل سالگی برن بازار کار! بعد تو پزشکی مطب هرپزشک بری شلوغه!!من پدرم چند وقت قبل رفت دکتر گفت هر کدومشون میری از اون یکی شلوغ تر!فک کنم طرف تخصص شست پا هم بگیره باز بری مطبش 100نفر نشستن!تازه این تو شهر کوچیکه!ولی اون مهندس درسته زود میره سرکارهر آن ممکنه شرکتش ورشکست بشه،یا اخراج بشه وجای بعدی ممکنه انقد دیگه ازنظر مالی خوب نباشه یا مهارت هاشو قبول نکن یا زمانبر باشه.این اصول این موارد که میگی به نظر من تو ایران خیلی جواب نمیده چرا که ما تو کشوری هستیم که میخابیم بلند میشیم پراید هفت تومنی شده بیست تومن!این موارد برای کشورهایی که ثبات دارند واقعا خوبه وبه مراتب بهتر از پزشکی و…یا اون مامان پز ،به نظر من اون تا چند سال دوام داره!همین که بفمن اون شیوه درآمد زایی داره میان توسبک وغذایی میدن با کیفیت بالاتر وارزانتر!من پسر خاله هام تو سه منطقه تهران(داراباد-مجیدیه-مینی سیتی)تو همین کار بودند.من سال89که رفتم مجیدیه همشون اوضاع توپ.ولی 93هم که رفتم دیدم همشون افسردگی گرفتن!بیست تا رستوران زدن اون منطقه چلو کباب با قیمت3تومن!ایناکه کیفیت بالا میدادن گفتن مردم دیگه دنبال برنج ایرانی وغذای کیفیت بالا نیستن!یه چیزی میخان که فقط سیر بشن !این شد که اون شعبه تعطیل شد!باز چقدر استرس رو باید تحمل کنی.ودنبال شغل جدید.
ولی بهر حال با این روندی هم که تو پزشکی وموارد مشابه هست موافقم باهات.
جعفر بزرگوار
با توجه به فحوای متن فکر می کنم منظور میثم از مطرح کردن استارت آپ مامان پز این نبود که بگه این استارت آپ به موفقیت های بیشماری رسیده یا اینکه آینده درخشانی داره بلکه موضوع بحثشون درباره موسس این مجموعه بود یعنی موسس این استارت آپ با اینکه مهندسی برق شریف (احتمالا) خونده ولی به خاطر شرایط ناجور این رشته از همون دوران دانشجویی مثل 30 درصد هم کلاسیهاش به فکر شغل دیگه ای بوده.
محمدعزیز وبزرگوار
ازوقتی که برای خوندن کامنت من گذاشتی ممنون.چندنکته به نظرم میاد:1-منم منظورم موفقیت اون استارت اپ نبود!بیشتر بحث من سر اون قسمت بود که میثم عزیز گفته بود مهندس 7میگیره وپزشک 10تومن،واز مفهوم اون نوشته بر میومد که یعنی خودتون برا سه تومن نکشید که چرا خیلی فرق نداره بین ماشین پراید وپژووامثالهم واینکه من اینو فهمیدم که میثم میخاد بگه اون مهندس درسته اندکی درآمدش کمتره ولی بجاش روی سلامتی،خانواده وشادی و…وقت میذاره ولی اون دکتر با توجه به حجم کاری بالا شاید نتونه انقد وقت بذاره.2-نکته دوم اینه که میخاستم بگم ما دراون موقع(15سالگی)انقد اطلاعات ودانش نداریم که بدونیم چه رشته ای انتخاب کنیم وغالبا تحت تاثیر رسانه ومحیط انتخابمون انجام میدیم،که تو ده سال دیگه وضعش خوب باشه.من دوستایی داشتم که رشته ای خوندن به شدت پرت واصلا توش رقابت نبود ولی الان از خیلی ها بهترن.براحتی شغل پیدا کردن،وقت لازم برا خانواده و…هم میذارن ولی خیلی هام که رفتن رشته های پرطرفدار حتی از لحاظ مالی هم دراون سطح نیستن !بماند که اینا چقدر استرس رو تحمل کردن بخاطر شلوغی رشته ولی اون به راحتی رفت سرکار.3-ماغالبا نمیدونیم استعدادمون تو چیه!والان اکثرا دیگه نادیده میگیرن مهارت واستعدادشون رو!یکی از فامیل ما که رفته بود علوم انسانی،داشتم بهش میگفتم حالا درسته کم میرن این رشته رو ولی دراینده کیفیت زندگیت از خیلی ها بهتره ،اتفاقا همین مثال های میثم رو زدم،عید که خونمون بودن،بعد من داشتم باشوق بهش میگفتم کتابای اصلی ادبیات وتاریخ رو بخونه!بعد دیدم مادرش میگه،اره دیگه این معدلش به تجربی نرسید!بعد گف بین ریاضی وانسانی،ریاضی که سخته!میرم انسانی!!تا اینو شنیدم گفتم عجب خریتی کردیم!این اصلا علاقه نداره.4-من تقریبا حرفم این بود که ماچون انقد دانش واطلاعات ندریم ،اکثرا ترجیح میدن برن پزشکی وامثالهم وسختی بکشن!تا مهندسی.بعدم ماتو کشوری هستیم که غالبا به سلامتی شون اهمیت نمیدنوداریم میبنیم با وجود اینکه پزشک ها زیاد هستن ولی وضعشون بد نیست!نکته بعدی اینه که اکثرا تو پزشکی،باوجود اینکه زیاد هستن ولی به نتیجه نمیرسن!چون مسیر طولانی وسخت هست. وکالتم همینه.غالب فک میکنن همین که قبول شن کافیه!غافل ازاینکه قبول شدن تازه شروع مطالعاتشون هست.برا همون با اینکه وکیل زیاده فقط تعداد معدودی وضعشون خوبه چون علاقمندن وبیشتر مطالعه وکار میکنن.ولی اکثرا بعد قبولی باکتاباشون خدافظی میکنن.5-موضوع آخر اینه که منم ازاین وضع خوشم نمیاد که همه برن بولد کنن رو یسری رشته خاص که هم به ضرر خودشون هست هم جامعه(باعث میشه خیلی موارد رو نادیده بگیرن).میدونی چیه من معتقدم ما خودمون بدیم!چندتا پست قبلی میثم خیلی قشنگ بود که گفته بود من حاضر نیستم طلا بخرم و…وبه جامعه ام خیانت کنم.فک میکنی چقد اینجوری اند؟من خودم تو وکالت اوایل تو مشاوره ها گفتم بذار مردم رو به صلح دعوت کنم تا بار کمتری رو دادگستری باشه.مثلا حاجی میومد بهش میگفتی حاج آقا این چک رو مهلت بده،بازار نابه سامانه،توکه فعلا احتیاج نداری؛میگف چراغی به خانه رواست به مسجدحرام است!بعدمیگفتم آخه اون طرف که مسجدنیست!مث تو یه آدم هست!درجواب میگفت یه ذره بچه میخاد به ما چیزی یاد بده ،زبونتم که درازه!ما نمیدونیم شما به این کارا چیکا داری!لابد با طرف رو هم ریختی میخای مهلتش تموم بشه که مننتونم اقامه دعوا کنم!درصورتی که استاد ما میگف تو انگلیس مث اینه اول طرفین رو به صلح دعوت میکنن نشد دیگه دادگاه.تو خانواده به دخترخانم میگفتی یه ذره بیشتر فک کن،من روانشناس خانواده میشناسم برو پیشش اگه نشد بعد بیا پیش ما!قطعا طرفت یکسری خوبی هام داره بسنج ببین کدومش بیشتره.میگفتن ما نیاز به روانشاس نداریم!بعدم فک کنم شما وکیل پولداری هستی!که پرونده رو رد میکنی!شما به این چیزا کار نداشته باش.
متن عکس نوشته:
“تنبیه بدنی به همان اندازه که برای گیرنده شرم آور است برای زننده شرم اور است ،عدم بهرهوریاش به کنار به غیر از محکم کردن شخصی فایده دیگری ندارد”
از ترجمه بد مغدرت میخوام 🙂
اینجوری نیست که لازم باشه برای همه صریح باشی. حتی لزومی نداره با یک فرد همیشه صریح باشی یا همیشه صریح نباشی.
نکته اینه که باید حالت پیش فرضت صراحت باشه و اگر سیاست فکر شدهای داری، صراحت نداشته باشی! مثلا ممکنه بگی برای مشتری یا فلان مدیر لازم نیست صریح باشی. اون هم دلایل مشخصی باید براش داشته باشی و تحلیل داشته باشی.
From جعفرسیرجانی on نگاهی به رشته پزشکی به عنوان مسیر شغلی - بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on نگاهی به رشته پزشکی به عنوان مسیر شغلی - بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom سعید یگانه on نگاهی به رشته پزشکی به عنوان مسیر شغلی - بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom مهشید on نگاهی به رشته پزشکی به عنوان مسیر شغلی - بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میم.الف on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom محمد ریاحی on هیچ وقت برای تنبیه خود، محروم نشوید! فعالیت کنید.
Go to commentFrom ناشناس on هیچ وقت برای تنبیه خود، محروم نشوید! فعالیت کنید.
Go to commentFrom محمد ریاحی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom محمد ریاحی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom محمد ریاحی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom محمد ریاحی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهلم: حصول به گنجِ ابعاد تجربه.
Go to commentFrom مهشید on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom مرتضی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom مهدی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom مهدی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom محمد ریاحی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom مهدی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهلم: حصول به گنجِ ابعاد تجربه.
Go to commentFrom مهدی on هیچ وقت برای تنبیه خود، محروم نشوید! فعالیت کنید.
Go to commentFrom احسان کارگزارفرد on چرا صریح مینویسم؟ لطفا از صریح بودن من نرنجید، گاهی پاسخ من از دیدگاه شما الهام گرفته و به شخص شما مربوط نیست.
Go to commentFrom میثم مدنی on چرا صریح مینویسم؟ لطفا از صریح بودن من نرنجید، گاهی پاسخ من از دیدگاه شما الهام گرفته و به شخص شما مربوط نیست.
Go to comment